مباحث اخلاق در قرآن

اخلاق در قرآن

هنگامی که گفته می‌شود اخلاق در قرآن، این سؤال در ذهن بسیاری از ما شکل می‌گیرد که مگر اخلاق در قرآن یا همان اخلاق اسلامی با اخلاق سایر فرقه‌ها تفاوت دارد؟ اخلاق یعنی کارهای ارزشمند و پسندیده که در نظر تمام انسان‌ها ارزشمند است. برای مثال چه تفاوتی وجود دارد اگر مسلمان باشی یا بت پرست وقتی که به دیگران خیر می‌رسانی؟ یاری رساندن، کاری اخلاقی است چه اسلام بگوید و چه نگوید. در این صورت دیگر اخلاق در قرآن چه معنایی خواهد داشت؟ ما در این مقاله سعی داریم به این پرسش پاسخی کوتاه دهیم و بعد از آن نظام اخلاقی در قرآن را توضیح دهیم.

در اخلاق عمل ارزشی چگونه شکل می‌گیرد؟

بگذارید با یک مثال بحث را شروع کنیم؛ فرض کنید دو گروه در برابر یکدیگر ایستاده‌اند و با یکدیگر پیکار می‌کنند و در حین جنگ زمین فرو می‌رود و هر دو دسته به طور کامل از بین می‌روند. یعنی هیچ اثری از اعمال هیچ کدام بر روی زمین نه ظاهر می‌شود و نه باقی می‌ماند؛ یعنی ما فقط به خودِ عمل این دو دسته نظر داریم و نه آثار آن. دستهٔ اول برای غارتگری حمله کرده بودند و دستهٔ دوم در دفاع از جان و مال خود می‌جنگیدند. به نظر شما این قضاوت درست است که هر دو گروه کار بدی انجام می‌دادند، چرا که جنگ بد است و تفاوتی ندارد که هر کسی با چه نیتی می‌جنگد؟! در ظاهر هر دو می‌جنگند و هر دو خون می‌ریزند و اگر فقط به ظاهر اعمال آن‌ها نگاه کنیم هیچ تفاوتی را پیدا نمی‌کنیم.

اما به نظر شما می‌توان فقط خودِ عمل را بدون نیت در نظر گرفت و خوبی یا بدی آن را مشخص کرد؟ اگر پاسخ شما هم مانند ما منفی است، باید بگویم شما نیز به درستی بر این باور هستید که اعمال و کارهای انسان بر محور نیت و نگرش او شکل می‌گیرد و این دو از یکدیگر جدا نیستند. برای همین است که همه انسان‌ها کاری را که از روی ریا باشد بد می‌دانند. فرض کنید خداوند کاری می‌کرد که همه نیت‌ها آشکار می‌شد، مردم می‌دیدند که شخصی به خاطر تعریف و تمجید مردم به دیگران خیر می‌رساند، آیا هیچ کسی را می‌یابید که چنین عملی را تحسین کند؟!

تمام این مثال‌ها نشان از این دارد که خودِ عمل به تنهایی معنا پیدا نمی‌کند و باید بر محور نیّت و خواسته‌ای شکل بگیرد. مسأله ایمان نیز چنین جایگاهی در اعمال انسان دارد. یعنی ایمان انسان، رویکردی است که به کارهای او جهت می‌دهد. کسی که با ایمان به خدا زندگی می‌کند با کسی که با ایمان به طاغوت زندگی می‌کند دو فعل متفاوت را می‌سازند هر چند که در بعضی موارد ظاهر فعل هر دو یکی باشد. هر دو در ظاهر می‌جنگند اما یکی بر اساس ایمانی که به خدا دارد، در راه خدا می‌جنگد و دیگری در راه طاغوت. هر دو صدقه می‌دهند اما یکی صدقه‌اش در راه خدا به حساب می‌آید و دیگری در راه نفس. بنابراین ایمان است که عمل را می‌سازد و به آن جهت ارزشی یا ضد ارزشی می‌دهد. همچنان که قرآن کریم می‌فرماید:

«الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّـهِ وَ الَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا»

آنان که ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند؛ و کسانی که کافر شده اند، در راه طاغوت می جنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید، که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان سست و بی پایه است. (نساء، ۷۶).

با این توضیح معلوم می‌شود که نظام ارزشی اخلاق در قرآن و اسلام با سایر مکاتب تفاوت دارد چرا که پایه‌های ایمانی آن متفاوت است. قرآن کریم برای زندگی و تمام افعال انسان از جمله اخلاق دو فرض را مطرح می‌کند، اخلاق یا بر محور ایمان به خدا شکل می‌گیرد یا بر محور ایمان به طاغوت سامان می‌یابد، همچنان که قرآن کریم فرموده:

«وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ أُمَّهٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّـهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوتَ فَمِنهُم مَن هَدَى اللَّـهُ وَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیهِ الضَّلالَهُ»

و همانا در هر امتی پیامبری فرستادیم که [اعلام کند که] خدا را بپرستید و از [پرستش] طاغوت بپرهیزید. پس خدا گروهی از آنان را هدایت کرد و گروهی دیگر به گمراهی مبتلا شدند. (نحل، ۳۶)

    ۱- اخلاق در قرآن بر محور خدا است و نه نفس

    قرآن کریم یک ملاک اصلی برای حقانیت، نورانیت و ارزش معرفی می‌کند و آن خدای متعال است:

    «ذٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ هُوَ الحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدعونَ مِن دونِهِ هُوَ الباطِلُ»

    این برای این است که فقط خدا حق است و اینکه هر چیزی را که غیر از او می‌خوانند باطل است. (لقمان، ۳۰)

    هر چیزی به همان مقداری که خدایی باشد از حقانیت برخوردار خواهد بود و هیچ چیزی مستقل از خدا حق نیست. اگر می‌گوییم که پیامبر اکرم (ص) حق است برای این است که او بنده و فرستادهٔ خداست. قرآن ارزشمند است به این دلیل که کلام خداست. اعمال اخلاقی انسان نیز خارج از این قائده نیست، عملی ارزشی خواهد بود که برای خدا باشد و بر محور او شکل بگیرد. بنابراین اولین ملاکی که قرآن به ما می‌دهد تا بتوانیم رفتارهای اخلاقی را از غیر اخلاقی تشخیص دهیم، این است که ببینیم تا چه حدی خدایی عمل کردیم. این معیار و ملاک حتی در اعمال غیر عبادی و اموری که در جامعه و برای مردم اثر اخلاقی دارد نیز وجود دارد. برای مثال انفاق و کمک مالی به نیازمندان یک عمل اخلاقی-اجتماعی است و بعضی این طور فکر می‌کنند که تفاوتی ندارد انسان با چه نیتی کمک کند، چرا که در هر صورت به انسانی خیر رسیده و همین برای اخلاقی بودن آن کفایت می‌کند. اما قرآن این فکر را تأیید نمی‌کند و می‌فرماید:

    «إِنَّ اللَّـهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالًا فَخورًا … وَ الَّذینَ یُنفِقونَ أَموالَهُم رِئَاءَ النّاسِ وَ لا یُؤمِنونَ بِاللَّـهِ وَ لا بِالیَومِ الآخِرِ وَ مَن یَکُنِ الشَّیطانُ لَهُ قَرینًا فَساءَ قَرینًا»

    یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست، دوست ندارد. … و [همچنین] کسانی را که اموالشان را از روی ریا و خودنمایی به مردم انفاق می‌کنند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند. و بی‌تردید هر کسی که شیطانْ همدم او باشد، همدم بدی دارد. (نساء، ۳۶ و ۳۸)

    توجه و عدم توجه به این اصل دو فضای کاملاً متفاوت را در زندگی انسان و جامعه ایجاد می‌کند. انسان مؤمن با رعایت این اصل، همواره سعی می‌کند طبق رضای خدا عمل کند. اما اگر کسی خدا را محور قرار ندهد، طبیعتاً نفس را محور قرار می‌دهد و هر چیزی که نفس انسان بخواهد تبدیل به ارزش می‌شود. همچنانی که امروزه شاهدیم کسانی که اصل خدامحوری را کنار گذاشتند، چنان گرفتار ظلمت شدند که از ضد اخلاق‌ترین مسائل مانند همجنس‌گرایی به عنوان یک امر اخلاقی حمایت می‌کنند!!! یعنی هم در مقام فکر و اندیشه خواسته‌های نفس را ارزش می‌دانند و هم در مقام عمل به آن پایبدند و برای حمایت از آن تبلیغ می‌کنند و قانون وضع می‌کنند.

    ۲- اخلاق در قرآن با رویکرد آخرتی شکل می‌گیرد و نه دنیایی

    آخرت‌گرایی متمّمی بر بحث خدامحوری است. امروزه شاهدیم عده‌ای که در دنیا با خدا بیگانه‌اند با آخرت نیز بیگانه شده‌اند و نظام اجتماعی خود را بر اساس دنیامحوری شکل داده‌اند؛ این نگرش بسیاری از ارزش‌های اخلاقی را سست می‌کند. برای مثال کسی که تمام هم و غم او همین دنیا است چه دلیلی دارد که از سود کاری و مالی خودش به نفع پدر و مادر صرف نظر کند. بسیار شنیده‌ایم که در کشورهایی که از ارزش‌های دینی فاصله گرفتند، روابط بین والدین و فرزندان در سست‌ترین حالت عاطفی قرار دارد. همین بس است که فرزندی سالی یک بار به پدر تلفن کند و عید کریسمس را تبریک بگوید. دلیلی وجود ندارد که برای دیدن و مهر و محبت به پدر و مادر مسافرت کند؛ عجیب‌تر این که در آن فرهنگ، گاهی چنین افرادی فرزندان قدرشناسی به حساب می‌آیند. اگر من به آخرت ایمان نداشته باشم، چه دلیلی دارد که از خطای کسی که به من ظلم کرده گذشت کنم؟!

    ارسال یک پاسخ

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.