جایگاه شوخ طبعی و مزاح از منظر معصومین

اسلام، دین عاطفه، صلح و امید است.

#شوخ_طبعی#در#روایات#معصومین


و همواره مسلمانان را دعوت به صمیمیت و دوستی می‌نماید. تا آنجا که امام علی علیه السلام در ضرورت گشاده رویی می‌فرماید: «شادی و گشادگی مؤمن در چهره او [آشکار] و غمش در دل او [مخفی] است.‌»

خوش خلقی و گشاده رویی از ویژگیهای هر مسلمان است. این ویژگی بارز در تعاملات و معاشرتهای متقابل اجتماعی و در شوخ طبعی آشکار می‌شود و سبب صمیمانه‌تر شدن روابط اجتماعی می‌گردد، و کینه را از دل می‌زداید. آن گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «حُسْنُ البُشْرِ یذْهَبُ بِالسَّخِیمَهِ؛ گشاده رویی کینه را از دل می‌بَرَد.» ۱ به همین منظور در اسلام توجه زیادی بدان شده است.


بررسی روایات مزاح

با کاوشی گذرا در احادیث امامان معصوم علیهم السلام فهمیده می‌شود که در روایات شیعی، دو گونه برخورد با مقوله مزاح شده و از دو زاویه بدان نگریسته شده است؛ یک دسته روایاتی است که به مدح و ستایش مزاح می‌پردازد و دسته دیگر آن را نکوهش کرده است. با نگاهی دقیق‌تر مشخص می‌شود که دسته سومی از احادیث هم وجود دارد که مؤمنان را از مزاحِ بسیار باز می‌دارد و مزاحِ فراوان را مورد نکوهش قرار داده و آن را برنمی تابد.


مزاح ستوده


۱. ضرورت مزاح پسندیده

اسلام، دین عاطفه، صلح و امید است و همواره مسلمانان را دعوت به صمیمیت و دوستی می‌نماید. تا آنجا که امام علی علیه السلام در ضرورت گشاده رویی می‌فرماید: «بُشْرُ المُؤمِنِ فی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فی قَلبِهِ؛ شادی و گشادگی مؤمن در چهره او [آشکار] و غمش در دل او [مخفی] است.‌» ۲بدین معنا که فرد مؤمن همواره غم خویش را برای خود نگه می‌دارد ولی در برخوردهای اجتماعی، دیگران را با گشاده رویی در شادی خود سهیم می‌نماید. این نه تنها گفتار اهل بیت علیهم السلام است بلکه در رفتار آن بزرگواران نیز به گونه روشن و عینی به چشم می‌خورد. بر خلاف آنچه در برخی اذهان جا افتاده است پیشوایان معصوم علیهم السلام، نه تنها اهل شاد کردن و مزاح پسندیده با دیگران بودند بلکه به دیگران نیز آن را توصیه می‌نمودند و شاد نمودن دل مؤمن و پاک کردن غبار غم از چهره او را – اگر چه به اندازه یک شوخی ساده – سجیه‌ای اخلاقی می‌دانستند.

نوشته اند روزی «یونس شیبانی‌» از راه دوری جهت ملاقات با پیشوا و استاد خویش امام صادق علیه السلام نزد ایشان آمد و با امام دیدار و گفتگو نمود. اندکی گذشت و امام برای اینکه بداند شهر او چه حال و هوایی دارد و مؤمنان با دیگران چگونه اند، پرسید: «ای یونس شیبانی! شوخی شما با دیگران به چه اندازه است؟‌» یونس پاسخ داد: «سرورم، شوخی ما اندک است.‌» امام فرمود: «نه! این گونه نباشید، بلکه در حد متوسط شوخی نمایید؛ زیرا شوخی پسندیده نشانه خوش خلقی است، تو با شوخی با برادر مؤمنت او را شادمان می‌نمایی. بدان که رسول خداصلی الله علیه وآله نیز با دیگران شوخی می‌نمود و هدف او از این کار شادمان ساختن آنان بود.» ۳

به خوبی مشخص است که امام با این سخن تلاش می‌نمود تا مزاح پسندیده را یکی از مصادیق و نشانه‌های خوش خلقی معرفی نموده و آن را سیره رسول خداصلی الله علیه وآله در دوستیهای خود بیان نماید.

۲. ویژگی مؤمنان

از آنجا که مؤمن برای جامعه خود الگوی سجایای اخلاقی شناخته می‌شود، در زمینه مزاح با دیگران نیز الگوست و مزاحهای پسندیده یکی از ویژگیهای بارز او به شمار می‌رود. هم چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «المؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ المُنافِقُ قَطَبٌ غَضِبٌ؛ مؤمن، شوخ طبع و خوش برخورد است و منافق، گرفته و خشم آلود می‌باشد.‌» ۴

این ویژگی به اندازه‌ای بارز و نمایان است که در میان احادیث اهل بیت عصمت علیهم السلام یک ویژگی و خصلت عمومی برای مؤمنان معرفی شده است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «ما مِن مؤمن الاَّ وَ فِیهِ الدّعَابَهُ؛ هیچ مؤمنی نیست که در او شوخی و مزاح [پسندیده] نباشد.‌» ۵

در این راستا در بیان شوخیهای رسول خداصلی الله علیه وآله با خانواده خود نوشته اند: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله در مقابل علی علیه السلام نشسته بود و ظرف خرمایی جلوی آنان بود. پیامبرصلی الله علیه وآله هر بار خرمایی برمی داشت و می‌خورد و هسته آن را پیش روی علی علیه السلام می‌نهاد. وقتی مقداری خرما خوردند و همه هسته‌ها جلوی امام علی علیه السلام جمع شد، پیامبرصلی الله علیه وآله به شوخی به علی علیه السلام فرمود: «ای علی! تو چه قدر پرخور هستی؟!‌» و اشاره به هسته‌های انباشته شده جلوی او کرد. امام علی علیه السلام نیز شوخی ایشان را با شوخی پاسخ داد و فرمود: «پرخور کسی است که خرماها را با هسته بخورد‌» و اشاره به پیامبرصلی الله علیه وآله کرد که هیچ هسته خرمایی جلوی ایشان نبود. ۶

همچنین ایشان در مزاح با اصحاب و یاران و نزدیکان خویش نیز شناخته شده بودند و نمونه‌هایی از شوخ طبعیهای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با یاران و نزدیکان وارد شده است که نگاهی به چند نمونه از آنها خالی از لطف نیست:

الف. اشک شوق: روزی پیرزنی از صحابه رسول خداصلی الله علیه وآله – که زنی مؤمن و پاکدامن بود – برای عرض ارادت تصمیم گرفت نزد پیامبر رود. پیرزن لنگ لنگان نزد پیامبر آمد تا در مورد بهشت از او بپرسد. سلام کرد و در مورد بهشت از پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «پیرزنان به بهشت نمی‌روند.‌» پیرزن از این پاسخ یکه خورد و بسیار غمگین شد و برخاست و رفت. بلال حبشی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله می‌رفت و دید پیرزن با چشمان اشکبار از نزد پیامبرصلی الله علیه وآله باز می‌گردد. از او پرسید: «ای مادر! چرا گریه می‌کنی؟‌» پاسخ داد: «زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله به من فرموده پیرزنها به بهشت نمی‌روند.‌» بلال نیز از این سخن بسیار تعجب کرد. با پیرزن خداحافظی نمود و نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و درستی خبر را دوباره از پیامبرصلی الله علیه وآله سؤال کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: «سیاه‌ها نیز به بهشت نمی‌روند.‌» بلال نیز غم دلش را فرا گرفت و در گوشه‌ای نشست. اندکی گذشت و عباس، عموی پیامبر صلی الله علیه وآله که پیرمردی سالخورده بود بلال را گریان دید. نزد بلال رفت و پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟‌» بلال اشک از چشمانش پاک کرد و گفت: «پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود سیاهان به بهشت نمی‌روند.‌» عباس پیش پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و جریان را باز گفت. پیامبرصلی الله علیه وآله به عباس رو کرد و فرمود: «بدان که پیران نیز به بهشت نخواهند رفت.» او نیز بسیار غمگین شد. اندکی گذشت. برای اینکه خبر شادمانی، بیشتر در دل آنان تأثیر گذارد، هر سه آنان را نزد خود فرا خواند و با تبسمی فرمود: «پروردگار، اهل بهشت را ابتدا به صورت جوانی آراسته در حالی که تاجی به سر دارد درمی آورد و سپس وارد بهشت می‌سازد؛ نه به صورت انسان پیر یا سیاه چرده.‌» هر سه از این مزاح شاد شدند. ۷

ب. ترس و خنده: روزی زنی از نزدیکان پیامبرصلی الله علیه وآله نزد ایشان آمد. پیامبرصلی الله علیه وآله با صدای بلند به گونه‌ای که او می‌شنید فرمود: «آیا این همان زنی نیست که در چشم شوهرش سفیدی است؟”

زن سراسیمه شد و گفت: «نه در چشم شوهر من سفیدی نیست!‌» سپس پریشان به سوی خانه دوید و آنچه از پیامبرصلی الله علیه وآله شنیده بود به شوهرش گفت. مرد منظور پیامبرصلی الله علیه وآله را فهمید و به سخن زن خندید و چشمش را به همسر خود نشان داد و گفت: «مگر نمی‌بینی که سفیدی چشمانم بیشتر از سیاهی آن است.‌» ۸

ج. دندان بهشتیان: پیرزنی که دندانهایش در اثر پیری ریخته بود نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد. وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله او را دید فرمود: «پیرزن بی دندان وارد بهشت نمی‌شود.» پیرزن بسیار ناراحت شد. پیامبرصلی الله علیه وآله که دید او بسیار ناراحت است پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟‌» با بغض پاسخ داد: «ای رسول خدا! من دندان ندارم.‌» پیامبرصلی الله علیه وآله نیز با خنده فرمود: «غمگین مباش! منظور من این بود که تو با این وضع وارد بهشت نمی‌شوی.» ۹

دیگر اهل بیت عصمت و طهارت نیز مزاحهایی با اطرافیان خاص خود می‌نمودند و موجبات شادی و سرور همدیگر را فراهم می‌آوردند و یا از شوخ طبعی یاران خود مسرور می‌شدند. نوشته اند مردی در مدینه دوست امام مجتبی علیه السلام بود و زبان گویایی در شوخی و مزاح با دیگران داشت. او بیشتر اوقات نزد امام مجتبی علیه السلام می‌رسید و با شوخیهای خود امام را می‌خنداند. مدتی امام او را ندید. روزی پس از مدتها نزد امام آمد. امام از او پرسید: «حالت چه طور است؟‌» او آهی کشید و گفت: «ای فرزند رسول خدا! حال من بر خلاف آن چیزی است که خودم و خدا و شیطان آن را دوست می‌داریم.» امام خندید و پرسید: «چه طور؟ توضیح بده!‌» مرد گفت: «خدا می‌خواهد من از او اطاعت کنم و معصیت کار نباشم، من چنین نیستم. شیطان دوست دارد من در برابر پروردگار خویش [همیشه] سرکشی کنم و پا بر دستورات خدا بگذارم، اما من چنین نیستم. و خودم هم دوست دارم همیشه در دنیا باشم اما این چنین هم نخواهم بود و روزی از دنیا خواهم رفت. حال، شما بگویید حال من چگونه باید باشد.‌» امام مجتبی علیه السلام از شوخی او خندید و شاد گردید. ۱۰


مزاح در شب شهادت

مؤمن به خاطر پشتوانه غنی ایمان خود از مرگ هراسی ندارد و مرگ بازیچه ایمان وعشق او به پروردگار خویش است و مرگ را به منزله پلی برای گذر از سرایی به سرای دیگر می‌داند. همین موضوع بود که سبب شد تا یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا، آن گاه که دانستند فردا در رکاب امام برحق خود به شهادت می‌رسند به شور و شعفی وصف ناپذیر دست یابند. در شب عاشورا زمزمه عاشقان از خیمه‌ها شنیده می‌شد. هر یک گوشه‌ای خلوت را یافته بودند و به راز و نیاز با معبود خویش مشغول بودند، چرا که فردا پیک شهادت سراغ یک یک آنها را می‌گرفت. دسته‌ای نماز می‌خواندند. دسته دیگری قرآن می‌خواندند. عده‌ای می‌گریستند و گروهی دیگر غسل شهادت می‌نمودند. امام حسین علیه السلام نیز در خیمه خود مشغول نماز بود.

در آن دل شب، از دسته‌ای که به نوبت برای غسل شهادت آماده می‌شدند صدای خنده شنیده می‌شد. «بُریر‌» با «عبدالرحمن انصاری‌» در کنار خیمه ایستاده بودند. بریر کارهایی می‌کرد که سبب خنده دیگران می‌شد. عبدالرحمن از او پرسید: «ای بریر! آیا مزاح می‌کنی و می‌خندی؟ اکنون که وقت مزاح و شوخی نیست!‌» بریر با خنده پاسخ داد: «تمام خویشاوندانم می‌دانند که من اهل مزاح و خنده نیستم و حتی در جوانی نیز چنین نمی‌کردم، چه رسد به حال که پیر شده‌ام. اما بدان که این شوخی و خنده‌ای که از من می‌بینی به خاطر مژده بهشتی است که در پیش روی داریم. به خدا بین ما و بهشت فاصله‌ای نیست جز اینکه از سوی دشمن حمله‌ای شود و ما جان خویش را در پی یاری فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله، حسین علیه السلام فدا کنیم و من چقدر منتظر این لحظه هستم.‌» ۱۱


ضرورت پرهیز از شوخیهای ناروا

اسلام برای مسلمانان در همه زمینه‌های اخلاقی ضوابط و مقررات خاصی را در نظر گرفته است و مسلمانان را به رعایت دقیق آن فرا می‌خواند.

اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.

رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «اِنّی اَمزَحُ وَ لا اقُولُ اِلاّ حقاً؛ به درستی که من شوخی می‌کنم، اما هرگز جز حقیقت را نمی‌گویم.» ۱۲ بدین معنا که دروغ گویی به خاطر شوخی را جایز نمی‌دانم. هم چنان که دیده می‌شود برخی به خاطر شوخ طبعی حاضر هستند دروغ یا هر سخن نادرست دیگری نیز بگویند. همچنین امام باقرعلیه السلام در این باره می‌فرماید: «اِنَّ الله عزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ المُداعِبَ فِی الجماعَهِ بِلا رَفَثٍ؛ به درستی که خداوند بلند مرتبه و سترگ کسی را که در جمعی بدون فحش و یا سخن نادرست شوخی می‌کند دوست می‌دارد.» ۱۳

از این رو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای یاد دادن و سفارش به شوخی و مزاحهای اسلامی به یاران و نزدیکان خود، توصیه‌های فراوانی در این زمینه به گونه رفتاری و گفتاری به آنان می‌نمودند. بر این مبنا، نوشته اند در بین یاران امام رضاعلیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می‌خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضاعلیه السلام بپرسد تا ببیند آیا کارش درست است، یا نه؟ خدمت امام رضاعلیه السلام رسید و از امام پرسید: «گاه پیش می‌آید که جمعی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می‌نمایند و می‌خندند. آیا بر مردی که در میان آنان نشسته است رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت نماید یا خیر؟‌» امام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد به شرطی که گناه نباشد.‌» مرد دانست که منظور امام فحش و شوخیهای زشت است.

امام برای اینکه او منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرد و فرمود: «پیامبرصلی الله علیه وآله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می‌آمد و هدیه‌ای برایشان می‌آورد و وقتی هدیه را می‌داد به شوخی به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌گفت: پولش را بده! رسول خداصلی الله علیه وآله نیز می‌خندید و از مزاح او شادمان می‌شد. و گاه که او را اندوهگین می‌دیدند می‌فرمود: کجاست آن عرب بذله گوی بیابان گرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می‌کرد.» ۱۴

اما همان گونه که گفته شد دسته‌ای از روایات نیز به نکوهش مزاح پرداخته اند و مؤمنان را از مزاحهای ناپسند منع نموده اند. امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اِیاکَ وَ المِزَاح فَاِنَّهُ یذهِبُ بِنُورِ اِیمَانِکَ؛ از مزاح دوری کن پس به درستی که آن، نورِ ایمان تو را از بین می‌برد.» ۱۵

در این زمینه نوشته اند: در دوران امام سجادعلیه السلام مردی اهل مدینه بود که بسیار شوخی می‌کرد. به گونه‌ای که شوخیهای زیاده از حد او سبب رنجش و آزار دیگران می‌شد. و در شوخی با دیگران رعایت احترام و وقار کسی را هم نمی‌نمود و گاه سخنان بیهوده نیز می‌گفت. خود اقرار می‌کرد: «من تا کنون توانسته‌ام همگان را بخندانم اما نمی‌توانم علی بن حسین علیه السلام را به خنده آورم.» روزی تصمیم گرفت با امام سجادعلیه السلام شوخی نماید. دید امام به همراه دو غلامش در حال عبور کردن از کوچه هستند، آرام از پشت به امام نزدیک شد و جستی زد و عبای امام را از دوشش برداشت و فرار کرد. امام به شوخی زشت او اهمیت نداد. غلامان امام دنبالش دویدند و عبا را از دست او گرفتند و آوردند و بر دوش امام انداختند. امام پرسید: «آن مرد که بود؟‌» پاسخ دادند: «دلقکی که مردم را با کارهای خود و شوخیهایش می‌خنداند.‌» امام فرمود: «به او بگویید خداوند را روزی است که در آن بیهوده گران به زیان خود پی می‌برند.‌» ۱۶

 در مورد شوخی بسیار نیز نهی فراوانی در روایات وجود دارد. چرا که شوخی اگر از حد خود بگذرد – هر چند پسندیده باشد – آثار منفی فراوانی به همراه دارد. از جمله آنان از بین رفتن هیبت آدمی است. هم چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «کَثرَهُ المِزَاحِ تُسقِطُ الهَیبَهَ؛ شوخی زیاد شکوه آدمی را می‌زداید.‌» ۱۷همچنین سبب کینه دیگران می‌گردد. امام علی علیه السلام فرمود: «کَثرَه المِزَاحِ یذهِبُ البَهَاءَ وَ یوجِبُ الشَّحنَاءَ؛ شوخی فراوان سبب رفتن آبرو و کینه توزی می‌گردد.‌» ۱۸

نوشته اند روزی یکی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله که در جمع یاران در محضر ایشان نشسته بود، از جایش برخاست و خداحافظی کرد که برود. یکی دیگر از اصحاب کفشهای او را برای شوخی برداشت و پنهان کرد. مرد اندکی به دنبال کفشهای خود گشت اما آن را نیافت. برگشت و پرسید: «کفشهای مرا ندیدید؟‌» گفتند: «نه! ندیدیم.‌» در این لحظه مردی که کفشها را مخفی کرده بود گفت: «بیا! این کفشهایت‌» و اصحاب خندیدند. در این لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله چهره در هم کشید و فرمود: ‌»[خیال می‌کنید] مؤمن چگونه برتری می‌یابد؟‌» کنایه از اینکه مؤمن باید همواره مواظب اعمال خود باشد. مرد شوخی کننده خجالت زده شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من فقط خواستم با او شوخی کنم [نه اینکه او را ناراحت نمایم].‌« اما پیامبر پاسخش را نگفت و فقط دو یا سه مرتبه جمله پیشین خود را تکرار کرد. ۱۹

پی نوشت:
۱) محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، الاصول من الکافی، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۱۰۴.
۲) محمد التمیمی الآمدی، غررالحکم و درر الکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۶۴ ه. ش، حدیث ۴۴۶۰.
۳) الکافی، ج ۲، ص ۶۶۳، ح ۳.
۴) بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۱۵۵.
۵) الکافی، ج ۲، ص ۶۳۳.
۶) سید نعمت الله جزایری، زهر الربیع، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۳۷ ه. ش، ص ۳.
۷) بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۸۴.
۸) همان، ج ۱۶، ص ۱۹۴.
۹) همان، ص ۲۹۸.
۱۰) همان، ج ۴۴، ص ۱۱۰.
۱۱) همان، ج ۴۵، ص ۱.
۱۲) ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، قم، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۵۹ م، ج ۶، ص ۳۳۰.
۱۳) الکافی، ج ۲، ص ۶۶۳.
۱۴) همان، ج ۲، ص ۶۶۳، ح ۱.
۱۵) بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۹۴.
۱۶) همان، ج ۴۶، ص ۶۸.
۱۷) غرر الحکم، حدیث ۷۱۰۱.
۱۸) همان، ۷۱۲۶.
۱۹) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ ه. ق، ج ۹، ص ۱۴۳.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.