چه آسیب های اخلاقی ای دانشجویان را تهدید می کند؟
مشکل اول، مشکل دچار شدن به ابتذال و بی تفاوتی و نفوذپذیری در مقابل فرهنگ های بیگانه و مضر است. دانشجو در معرض این فرهنگ ها قرار می گیرد و این مشکل دانشگاه هاست. من بارها در این اجتماعات دانشجویی و دانشگاهی گفته ام که چرا وقتی کسی وارد حوزه می شود، قاعدتاً متدین خارج می گردد؛ اما وقتی داخل دانشگاه می شود، قاعدتاً متدین خارج نمی گردد؟! چرا باید این طوری باشد؟ واقعاً هم توقع درستی است و باید در نهایت این باشد؛ اما واقعیت قضیه غیر از این است.
واقعیت قضیه این است که دانشگاه محیطی است که به خاطر کثرت جوان در سنین خاص و وجود زن و مرد، در معرض انوع و اقسام انگیزه ها و گرایش های اخلاقی فرهنگی ناسالم قرار گرفته است. دانشجو، غیر از آن جوان در بازار است که نه از مجلۀ خارجی، نه از کتاب خارجی و نه از معارف بیرون این مرز اصلا مطلع نیست. دانشجو، قاعدتاً اطلاع پیدا می کند و آگاه و هوشیار است و معارف دنیا برایش مطرح می شود. پس این فرد، در معرض نفوذ آسیب های فرهنگی و بی مبالاتی در مقابل دین و بی تفاوتی در مقابل ارزش های دینی و انقلابی است. این، یکی از مشکلات محیط دانشجویی و دانشجوست.
یکی از مشکلات دیگر که نزدیک به مشکل قبلی است آسیب پذیری در مقابل لغزش ها و انحرافات فکری است. در گذشته که مارکسیسم خیلی فعال و پرنشاط بود، هر کسی که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعاً این را به روشنی می یافت. اصلاً در دانشگاه حتی آن دانشجوی مسلمانی که سوهان تفکرات مارکسیسم به مغزش نخورده بود، خیلی به ندرت می شد پیدا کرد. بعضی از این عناصر روشنفکر نام و نشانداری که جزو مسلمانان هستند -زنده و مرده- و شما امروز به افکارشان اعتراض می کنید – که اعتراض های بجایی هم هست- نقطۀ اشکال فکری اینها، همان چیزی است که خاصیت دوران دانشجویی و دانشگاهی آنها بود. تفکر مارکسیستی وارد می شد، زید می دید که می خواهد مارکسیسم را رد بکند؛ برای رد آن، از معارف مارکسیسم استفاده می کرد؛ یعنی «یؤتی من حیث یفر منه»! این، در تفکرات و بیانات کسانی که در دو دهه قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهی های کامل اسلامی، در میدان مارکسیسم وارد می شدند، زیاد دیده می شد. اصلاً تفکرات مارکسیستی در آنها نفوذ کرده بود و در همۀ مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنین چیزی محسوس بود؛ اما امروز نیست و یا لااقل به شکل مکتبی اش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هایش باز هم هستند و هنوز زائل نشده اند. در عین حال، امروز انحرافات جدیدی وجود دارد. دنیا که تنها با انحراف مارکسیسم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسیسم هم تفکرات غلط و انحرافی و ضداسلام بوده، بعد از مارکسیسم هم وجود دارد و الان هم هست. همین تفکراتی که امروز به وسیلۀ بعضی از فیلسوفان یا فیلسوف نمایان اروپایی در دنیا پخش می شود – که البته نمی خواهم اسم بیاورم، تا حرف کلی ما به جایی نزدیک نشود – حمالۀ الحطب دمکراسی به نوع سوسیال دمکراسی های غربی است.
الان در دنیا تفکراتی هست که جاده صاف کن تسلط استعماری نوع جدید آمریکا و اروپا بر همۀ دنیاست؛ یعنی ایجاد جوامع دمکراتیک به سبک غربی و همین چیزی که شما می بینید دنیا رویش حساس است. اگر در جهت ایجاد حجاب، یک ذره نسبت به لباس افراد این جوامع تعرض بشود، همۀ دنیا را غوغا بر می دارد؛ ولی اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسی تعرض بشود، یک صدم آن در دنیا غوغا نمی شود! این واقعیتی است. امروز یکی از نشانه های تمدن و نظام جدیدی که دنیای استکبار می خواهد بی سرو صدا بر همۀ عالم حاکم بکند، همین است.
مشکل سوم، همین مشکل مدرک گرایی و توجه وافر به زندگی مادی و اضغاث و احلام جوانی است. در حوزه ها، به شکل سنتی چنین چیزی نیست اگر چه گاهی به شکل عارضی هست اما جوا دانشجو که کارش تحصیل علم است، به این سمت کشانده و رانده شده که به فکر آینده و دکان آینده و کار آینده و پول و این که کدام رشته، پر درآمدتر است و کدام رشته توانایی های بیشتری به آدم می دهد، باشد. این هم مشکل بزرگی است که بایستی به فکرش بود؛ چون به علم لطمه می خورد.
مشکل دیگر، مشکل آلت دست جریانات سیاسی شدن و سیاسی کاری در دانشگاه است. گاهی اوقات، دانشجو خودش هیچ ایده و انگیزۀ سیاسی خاصی ندارد؛ اما آلت دست یک جریان و یک گروه سیاسی کار قرار می گیرد که آن ها از او، چماق می کنند و به سر هر کسی که می خواهند، می زنند. این هم یک مشکل بسیار بزرگ و حساس است.
مشکل دیگر، مشکل ابهام در جریانات و عملکردهاست. دانشجو، به طور طبیعی روشنفکر است؛ یعنی جزو گروه های روشنفکر قهری است و نسبت به اوضاع جاری کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقیده است و می خواهد اظهار نظر بکند. دانشجو، به این قانع نیست که بگوید ما اینطور تشخیص داده ایم و می خواهیم عمل بکنیم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم می کند، اما دلش می خواهد وجه این کاری را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، به تدریج دچار شبهه و ابهام می شود. این ابهام، او را حتی در نفس تعبد هم تضعیف می کند و تعبدش رفته رفته ضعیف می شود. پس، یکی از مشکلات دانشجو، این است. دانشجویان، چون غالباً از جریانات هم بی خبراند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبری در رادیو یا در روزنامه پخش شود، ذهنشان شروع به کار می کند. این در صورتی است که مؤثر خارجی هم نباشد؛ اگر باشد، که دیگر واویلاست!
و بالاخره، آن مشکلی که به نظر بعضی ها، شاید مهم ترین مشکل است، مشکل بی هویتی و عدم درک رسالت واقعی در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تاریخ و آینده است. دانشجو، حقیقتاً نمی داند که چه کاره است. او نمی داند که الان چه کاره است و در آینده چه نقشی خواهد داشت؛ مثل کاسبی که به دنبال نان و نام می دود و زندگی می کند. به عبارت دیگر، رسالت حقیقی دانشجو، برای خود او درست روشن نیست. این ها مشکلات دانشجوست. بخشی از این مشکلات را گفتیم اما یقیناً بیش از اینهاست و مسائل و مشکلات دیگر و ریزه کاری های فراوانی نیز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدیر و دانشجو، گروه های گوناگون دانشجویی، تعارض بین دانشجوی بی دین و دانشجوی بادین، حتی تعارض بین خود دیندارها و انواع و اقسام مشکلات دیگری که وجود دارد.
دانشجو باید فکر کند و این فکر را مطرح و مطالبه نماید
ما می خواهیم جوان ما احساس کند که باید فکر کند و باید این فکر را مطرح و آن را مطالبه کند. نمی خواهیم کار نمایشی کنیم و نیازی هم به کار نمایشی نداریم؛ اما به این که جوان ما – به خصوص مجموعۀ دانشجویی که در سطح کشور بسیار گسترده و وسیع است- این احساس را در خودش تقویت کند که در آیندۀ کشور نقش و مسئولیت دارد و باید تعهدی در این زمینه در خود احساس و برای آن تلاش کند، نیاز داریم.
باید روحیه عدالت خواهی را در دانشجویان تقویت کنیم
این که ما باید دانشجوها را به سیاست بکشانیم، این «باید» را هم من قبول ندارم؛ اصلاً «باید» ندارد. جوان دانشجو احساساتی دارد، تحرکی دارد، خودش تمایل به این معنا دارد؛ لزومی ندارد ما «باید» داشته باشیم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجۀ اول متوجه عدالت خواهی است. آنچه بیش از همه چیز دانشجو را به خود متوجه می کند، عدالت خواهی است؛ این جهت را در او تقویت و تحکیم کنید.
البته ممکن است به خیلی از مسئولان کشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض یک جوان است و هیچ اشکالی هم ندارد. بنده وقتی در مجامع دانشجویی شرکت می کنم -شماها یا بوده اید و از نزدیک دیده اید، یا از تلویزیون مشاهده کرده اید- می بینید که چندین هزار دانشجو چه ابراز احساساتی می کنند. من می دانم در همین مجموعۀ چند هزار نفری، درصد قابل توجهی هستند که به شخص من اعتراض دارند؛ ولی اگر بنا باشد محبت خودم را بین این مجموعه تقسیم کنم، سهم آنها را یک مثقال کمتر نخواهم گذاشت. این ها هم جوان اند، این ها هم فرزندان و بچه های من هستند، این ها هم دانشجوهای این کشورند. گیرم به مسئله ای -به حق یا ناحق- اعتراض دارند؛ چه اشکال دارد؟ اعتراض داشتن ایرادی ندارد، اما مبنا و پایۀ کارش باید درست باشد.