فلسفه در راستای شناخت خدا و تعمیق معارف دین


 تفکر عقلی و فلسفی در اثبات وجود خدا و فهم اساسی ترین معارف دین نقشی بی بدیل و تعیین کننده دارد.

#شناخت#خداوند#تعمق#معارف_دینی

موضوعات اساسی دین، مثل اثبات وجود خدای متعال و ضرورت نبوت و مشتمل بودن دین بر معارفی که برای رسیدن انسان به سعادت و کمال ضرورت دارد، از جمله مسائلی هستند که عقل مستقلا به آنها پی می برد و تمام آنها، تنها از راه عقل اثبات می شوند. بنابراین، شناخت عقلی و فلسفی یگانه پشتوانه ی اساسی ترین معارف دین است، به گونه ای که بدون استدلال های عقلی و فلسفی بخش اصلی دین از دفاع عقلی بی بهره می ماند. بر همین اساس قرآن مردم را به تفکر و تعقل فرامی خواند. این فراخوانی، ابتنای معارف دین را بر استدلال های عقلی و فلسفی تأیید می کند. بر این اساس ادعای مذهب تفکیک مبنی بر اینکه شناخت معارف دین مبتنی بر فطرت است و از تفکر و استدلال های عقلی و فلسفی بی نیاز هستیم، سست و ناصواب است.


 واژه ی فلسفه کم و بیش برای همگان آشناست و با شنیدن آن، جایگاه بلند فلسفه در میان علوم انسانی به ذهن تداعی می شود. اندیشه وران برای فیلسوف شأن و منزلت برتری قائل اند. واژه ی فلسفه از «فیلسوف» و فیلسوف از واژه ی یونانی آن «فیلاسوفوس» به معنای دوستدار علم و حکمت اقتباس شده است. فلسفه ابتدا بر همه ی علوم حقیقی اقتباس شده است. فلسفه ابتدا بر همه ی علوم حقیقی اقتباس شده است. فلسفه ابتدا بر همه ی علوم حقیقی مثل فیزیک و شیمی و… – در مقابل علوم اعتباری مثل لغت صرف و نحو و دستور زبان – اطلاق می شد. (۱) در قرون وسطی فلسفه مفهوم و قلمرو وسیع تری یافت، به نحوی که ادبیات و معانی نیز جزء فلسفه محسوب می شد .(۲) ولی امروز فلسفه به معنای معرفت های عقلی غیر تجربی به کار می رود.
در این نوشتار برآنیم که رابطه ی فلسفه – به عنوان شناخت های عقلی – با معارف دینی و توقف معارف دینی بر شناخت های عقلی فلسفی را بررسی کنیم. قبل از ورود به بحث اصلی شناخت توضیح داده می شود. واژه ی «شناخت»، معادل کلمه ی «معرفت»، کاربردهای مختلفی دارد که عام ترین آنها مساوی با مطلق علم و آگاهی است و آن عبارت است از حضور خود شیء یا صورت جزئی یا مفهوم کلی آن نزد موجود مجرد. (۳) علم آن حیث انکشاف حقائق و ظهور آنها برای عالم است بدون آنکه بین عالم و معلوم حجابی باقی ماند. (۴) انسان در فرایند علم در پی کشف حقائق عالم وجود است و درصدد است تا از واقعیت امر آگاه شود. علم تمثل حقیقت شیء در نزد عقل است. (۵) آن گاه که نفس به یک صورتی علم پیدا می کند، حقیقت آن صورت و از جمله ذاتیات آن، که اختلاف و تخلف ناپذیر است، در ذهن حضور به هم می رسانند. (۶) در نتیجه انسان به آن شیء شناخت پیدا می کند. به نظر می رسد معنای علم و شناخت روشن است و این مطلب نیز روشن است که آن حقیقتی که انسان را بر شناخت قادر می سازد، عقل است. خدای متعال عقل را به عنوان محبوب ترین و زیباترین مخلوق خودش بر انسان ارزانی داشت تا با شناخت حقایق عالم هستی – در حدی که مقدور اوست و در راستای سعادت انسان نقش دارد – به موجودی برتر و در نهایت به مقام خلیفه اللهی برسد. بنابراین، عقل در فرایند شناخت عنصری اصلی است و علم و معرفت نیز قائم به آن است.

چیستی عقل
 هر انسانی وجود عقل را در درون خود می یابد و از آن شناخت اجمالی دارد. همه ی ما با علم حضوری وجود حقیقتی را در درون خود درک می کنیم که به کمک آن امور مربوط به خود و پیرامون خود را در می یابیم، در باب آنها تصمیم می گیریم و براساس آن عمل می کنیم؛ اما تبیین چیستی و حقیقت آن شاید آسان نباشد. درباره ی چیستی و جایگاه عقل از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «ان الله خلق العقل فقال له اقبل فاقبل و قال له ادبر فادبر، فقال و عزتی و جلالی ما خلقت شیئا احسن منک او احب الی منک بک آخذو بک اعطی»؛ (۷) خدای متعال عقل را آفرید آن گاه به او فرمان داد جلو بیا، عقل اطاعت کرد؛ سپس فرمود برگردد، عقل برگشت؛ آن گاه خطاب به عقل فرمود: به عزت و جلالم قسم مخلوقی زیباتر و محبوب تر از تو نیافریدم و به استناد تو بندگان را مؤاخذه می کنم و به آنها پاداش می دهم. روشن است که عقل از آن جهت دارای چنین منزلت و جایگاهی است که به وسیله ی او علم و شناخت حاصل می شود و ارزش انسان نیز به شناخت و معرفت است.

ارزش شناخت از نظر دین
 در معارف دینی علم و شناخت از ارزشمندترین ویژگی های انسان شمرده شده است؛ بلکه ارزش انسان به مقدار دانش و شناخت او دانسته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «ارزشمندترین انسان ها کسی است که دانش او بیشتر باشد و پایین ترین آنها از نظر ارزش کسی است که دانش او کمتر باشد.» (۸)
بدیهی است در جهان بینی توحیدی – که غایت مندی بر تمام پدیده های عالم سایه افکنده است – فقط علوم و معارفی ارزشمند و مثبت تلقی می شوند که به طور مستقیم یا در نهایت در تکامل و رسیدن به سعادت و قرب الهی نقش داشته باشند. قرآن بر تحصیل این علوم و معارف تأکید می کند: (الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض.) (آل عمران: ۱۹۱) خدا کسانی را که در همه ی حالات خدا را یاد می کنند و در خلقت زمین و آسمان و زوایای عالم هستی می اندیشند، می ستاید. هر تفکری در مخلوقات که به شناخت بیشتر و عمیق تر مبدأ آفرینش منتهی شود، امری است که خدا بر آن تأکید کرده است؛ زیرا هر قدر شناخت عمیق تر باشد، عظمت خدا بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و آمادگی روحی برای عبادت (فلسفه ی خلقت) بیشتر فراهم می شود.
حال سخن در این است که حیطه ی توان عقل در شناخت حقایق عالم هستی تا کجاست؟

محدود بودن قدرت عقل و شناخت
 در قرآن و معارف دینی با همه ی تأکیدی که بر تفکر شده است و تفقه در دین به معنای جامع آن از مطلوب ترین امتیازات مؤمن موحد به شمار می رود،‌ به دلیل محدود بودن قدرت عقل، چنین نیست که انسان بتواند بدون کمک وحی بر اسرار همه ی آفرینش آگاهی یابد یا بتواند به همه ی آنچه در تکامل روحی و معنوی او نقش دارد شناخت پیدا می کند. عقل، هم در حوزه ی حکمت نظری از دست یابی به رمز و راز همه ی واقعیات هستی عاجز است، هم در حوزه ی حکمت عملی در شناخت وظایف فردی و اجتماعی قادر نیست به همه ی امور و کارهایی که در رسیدن به کمال و سعادت حقیقی انسان نقش دارد شناخت پیدا کند که اگر چنین بود به وحی نیاز نمی داشت. ابن سینا می گوید: شناخت حقایق اشیا از توان عقل خارج است: «الوقوف علی حقائق الاشیاء لیس فی قدره البشر و نحن لا نعرف من الاشیاء الا الخواص و اللوازم و الاعراض و لا نعرف الفصول المقومه لکل و احد منها الداله علی حقیقته بل نعرف انها اشیاء لها خواص و اعراض، فاننا لا نعرف حقیقه الاول و لا النفس و لا الفلک و النار و الهواء و الماء و الارض و لا نعرف ایضا حقائق الاعراض»؛ (۹) اطلاع از حقایق اشیا از قدرت بشر بیرون است و ما تنها خواص و لوازم و اعراض آنها را درک می کنیم و فصول مقومه آنها، که بیانگر حقیقت آنهاست، از ما مخفی است، درباره ی آنها تنها می دانیم اشیایی هستند که این خواص و اعراض را دارند. (برای مثال) ما حقیقت خدا یا نفس یا فلک،‌ آتش، هوا، خاک را نمی دانیم، درباره ی اعراض نیز از حقایق آنها بی خبریم.
چون انسان در حوزه ی نظر از درک حقایق عالم عاجز است، در حوزه ی عمل نیز در شناخت وظایف خود و تشخیص اموری که او را سعادتمند می کند یا کارهایی که ارتکاب آنها انسان را از رسیدن به کمال انسانی باز می دارد ناتوان است، و این عجز معرفتی خود مهم ترین دلیل بر ضرورت وحی است.

حجیت عقل
 معنای اینکه عقل از شناخت حقایق عالم عاجز است و در نتیجه از شناخت آنچه در سعادت و تکامل انسان نقش دارد ناتوان است، این نیست که عقل هیچ گونه حجیت و اعتباری ندارد؛ بلکه مقصود آن است که برای رسیدن به کمال انسانی تعقل و شناخت عقلی شرط لازم است نه شرط کافی. عقل در آنچه خود مستقلا درک می کند حجت است. برای مثال خود این شناخت که عقل برای درک حقایق عالم و تشخیص آنچه در سعادت و کمال انسانی نقش دارد و کافی نیست، یک شناخت عقلی است؛ یعنی عقل این ناتوانی را درک می کند و به آن اذعان دارد و براساس این شناخت به ضرورت نبوت پی می برد. نیز بر پایه ی همین شناخت مکلف است دعوت انبیا را بپذیرد و حجت بر عقل تمام است؛ بدین معنا که اگر نپذیرد خدای متعال او را مؤاخذه می کند. عقل نیز با علم حضوری معلول بودن خود و فقر وجودی اش را درک می کند. عقل نیازمندی جهان هستی را به آفریدگار حکیم و توانا به خوبی می فهمد. عقل آنگاه که در مقام استدلال قرار می گیرد نمی تواند غایت مندی آفرینش را نپذیرد. عقل در حوزه ی عمل نیز نیاز خود را به راهنما و پیامبرانی که او را در شناخت خوبی ها و بدی ها راهنمایی کنند که به خوبی درک می کند. شناخت های مذکور از جمله شناخت های عقلی اند که عقل بی آنکه به تقلید نیاز داشته باشد خود به آنها پی می برد و مؤاخذه خدا از عقل، از چنین شناخت های عقل نشئت می گیرد.
برای حجیت عقل در این نوع شناخت ها نمی توان به گزاره های دینی استناد کرد؛ زیرا حجیت گزاره های دینی خود مرهون حجیت عقل است، چون تا عقل به حقانیت یک دین پی نبرد گزاره های آن دین نمی تواند الزام آور باشد؛ هر چند از باب تأیید می توان گزاره های دینی را شاهد بر صدق فهم عقل گرفت. برای مثال درباره ی حجیت عقل می توان آیه ی (و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا) (اسراء: ۱۵) را شاهد بر حجیت عقل در حوزه ی مستقلات عقلیه گرفت؛ زایرسخن قرآن این است که «ما مؤاخذه و عذاب نمی کنیم مگر آنکه پیش از آن اتمام حجت کرده باشیم» و یکی از موارد اتمام حجت آنجاست که عقل خود مستقلا مطلبی را درک می کند.
بنابراین، عقل در این بخش از شناخت ها حجت است؛ بدین معنا که عقل خود را در ترتیب اثر دادن بر آن ملزم می داند. اما اینکه این شناخت ها کافی نیست، به دلیل آن است که باز خود عقل عجزش را در شناخت حقایق و راه تکامل و نیاز به وحی الهی درک می کند و خود را برای راهنمایی انسان کافی نمی داند. از طرف دیگر معارفی که در قالب گزاره های دینی بر او عرضه می شود بدون اثباط منطقی عقل خود را در نپذیرفتن آنها معذور می داند. بنابراین تمام گزاره های دینی به اثبات نیاز دارند و اثبات گزاره های دینی به یکی از دو راه صورت می گیرد.

پی‌نوشت‌ها:
 

* عضو هیئت علمی مؤسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره.
۱. محمدتقی مصباح، آموزش فلسفه، ج ۱، ص ۲۶.
۲. همان، ص ۳۷.
۳. همان، ص ۱۵۱.
۴. میرداماد، القبسات، تحقیق مهدی محقق، ص ۴۱۷.
۵. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۹، ص ۲۱۹.
۶. عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، بخش چهارم، ج ۱، ص ۱۲۷.
۷. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸.
۸. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۶۳.
۹. ابن سینا، التعلیقات، ص ۳۴.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.