جریان عمل انقلابی در انقلاب اسلامی ایران / آغاز تا انجام انقلاب

در این مقاله ابتدا به ، مروری اجمالی بر برخی از نظریه ها و تئوریهای انقلاب شده است و سپس در بخش اصلی مقاله، «جریان عمل انقلابی» بر اساس آرای گی روشه طرح و با انقلاب اسلامی ایران مقایسه شده است. جریانهایی که در فاصله زمانی «آغاز تا انجام انقلاب»- در همه انقلابها – شکل می گیرند، بنابر نوشته گی روشه عبارتند از: فرایند آغازین، جدائیها و هم آوازیها، اتحاد و هیجان جمعی، سمبولها، افراطیون و اعتدالیون، احزاب و توده ها و بالاخره ضد انقلاب. در متن مقاله، ابتدا چکیده نظری گی روشه در ذیل هر یک از عناوین مذکور ذکر و سپس با موارد مشابه در انقلاب اسلامی ایران تطبیق و مقایسه شده است.

#فرایند#آغازین#انقلاب#جدایی#هم_آوازی#اتحاد#انجام#انقلاب

نگاهی به نظریه های انقلابیکی از مصادیق بارز تغییرات اجتماعی، پدیده انقلاب است. گرچه جامعه شناسان فونکسیونالیست همچون تالکوت پارسونز این پدیده را به دیده یک ناهنجاری اجتماعی می نگرند و با ارائه نظریه کلان درصدد توجیه و تثبیت نظام اجتماعی اند ولی غالب جامعه شناسان، پدیده انقلاب را اگر ضروری یا مطلوب ندانند لاقال امری ناگزیر و اجتناب ناپذیر می دانند.
بنابر گفته گی روشه «جامعه شناسی هنوز موفق به ارائه تئوری خاصی برای روند انقلابی و مدل ثابت و استواری مبتنی بر توجیه و تبیین پدیده های انقلابی نشده است و در حال حاضر جدی ترین مدل بدون شک مدل مارکسیستی است، ولی البته این مدل هم به دلیل معایب جبرگرایی (و شاید پیشگویی) که دربردارد و همچنین با توجه به اینکه این مدل هم پاسخگوی تمام وضعیتها نبوده و به تمام واقعیتها توجه ندارد، مدل کامل و بدون نقصی محسوب نمی گردد.»
جامعه شناسان غالباً- و بلکه عموماً- نظریه های خود را درباره ی انقلاب با مطالعه انقلابات گذشته طرح کرده اند، و به این ترتیب محتمل است که با وقوع انقلابهای دیگر کلیت نظریه های قبلی ابطال، اصلاح و یا تکمیل گردد.
از دیدگاه جامعه شناسی مارکسیستی، دلیل دیرینه انقلاباتی که تاریخ بشری را متأثر از خود کرده مالکیت خصوصی وسایل تولید و تضادهای اجتماعی ناشی از آن است.
یکی دیگر از نظریه های انقلاب نظریه کارکردگرایی مبتنی بر «رهیافت نظام ارزشها» (The value systems approach) است. بر اساس این نظریه، وقوع انقلاب هنگامی ممکن است که بین ارزشهای جامعه و واقعیتهای زندگی اجتماعی ناهمخوانی به وجود آید. چالمرز جانسون مفسر این نظریه در کتاب دگرگونی انقلابی (Revolutionary change) می گوید» نظامهای اجتماعی معمولاً قادرند خود را متعادل سازند و به تعادل حیاتی دست یابند و به همین دلیل می توانند با دگرگونیهایی که در محیط زیستشان صورت می گیرد سازگار شوند. هر گاه جامعه ای ظرفیت سازگار نمودن خود را با دگرگونیهای زیست محیطی از دست بدهد نامتعادل می گردد. نامتعادل بودن نظام اجتماعی خود به خود باعث انقلاب نمی گردد بلکه به شتاب دهندگانی مناسب و به مصالحه ناپذیری نخبگان حاکم نیاز دارد تا انقلاب صورت گیرد. جانسون سه نوع شتاب دهنده را بر می شمارد: ۱- ضعف نظامی یا بی نظمی در ارتش، ۲- یقین انقلابیون به شکست حاکمان، ۳- عملیات نظامی انقلابون بر ضد نیروهای مسلح رژیم.»
گروهی دیگر از صاحب نظران علل انقلاب را در وضع «روانشناختی توده مردم» می جویند. معتقدان به این نظریه می گویند: ثبات یا بی ثباتی هر رژیمی نهایتاً به حالت ذهنی و وضع روانی جامعه بستگی دارد. جیمز دیویس (J. Davies) در مقاله «به سوی یک نظریه انقلاب» (to ward a theory of revolution) می گوید: امکان وقوع انقلاب وقتی است که مردم درک کنند (و این مهمتر از آن است که در عمل تجربه کنند) که امتیازها و فرصتهای اجتماعی و اقتصادی آنان کاهش یافته است. عصاره ی نظریه او چنین است: انقلابها هنگامی متحمل می گردند که دوره ای طولانی از توسعه اقتصادی و اجتماعی عینی جای خود را به دوره ای کوتاه از وارونگی ناگهانی بدهد. توقف ناگهانی رشد اقتصادی و از بین رفتن فرصتهای پیشرفت اجتماعی و اقتصادی باعث می شود که امیدها و انتظارهای مردم عقیم بماند و همین امر به نوبه خود مخالفت سیاسی را بر می انگیزاند. دیوس که سرخورگی روانی را عامل عمده انقلاب می داند، می نویسد: در جامعه ای که فرصتهای مداوم و بی مانع برای رفع نیازهای جدید و تحقق امیدها و انتظارهای نو وجود دارد و نیز در جامعه ای که انتظاری وجود ندارد انقلاب صورت نمی گیرد. (۸)
چالمرز جانسون و جیمز دیویس معتقدند که انقلاب پدیده ای است غیرارادی، ولی چارلز تیلی در کتاب از بسیج تا انقلاب (From Mobilization to Revolution) انقلاب را محصول تلاشهای ارادی بازیگران سیاسی رقیب می داند و معتقد است که تحقق همزمان دو شرط به انقلاب منجر می شود: ۱) ظهور نیروی مخالفی که درصدد است قدرت حکومت را به دست گیرد، ۲) جانبداری بخش مهمی از مردم از این نیروی مخالف. بنابراین صورت نمی گیرد مگر آنکه بخش مهمی از جامعه، اقتدار سیاسی نیروی انقلابی را مشروع بداند، ولی اینکه چنین نیروی انقلابی چگونه شکل می گیرد به قول تیلی «یکی از رازهای عصر ماست».
ساموئل هانتینگتون در کتاب نظم سیاسی در جوامع در حال تغییر (Political Order in changing Societies) انقلاب را اثر جانبی مدرنیزاسیون می داند و معتقد است که نوسازی باعث می شود طبقات اجتماعی جدید به وجود آید که خواهان مشارکت در فرآیند سیاسی اند. طبقه متوسط بیش از هر طبقه دیگری خواهان آن است که در فرآیند سیاسی شرکت جوید و همین طبقه است که «طبقه انقلابی حقیقی» را در بیشتر کشورهای در حال نوسازی تشکیل می دهد. انقلاب هنگامی امکان وقوع دارد که اولاً نهادهای سیاسی قادر نباشند مجاری جدیدی جهت شرکت نیروهای اجتماعی جدید در کار سیاست فراهم آورند؛ و ثانیاً آن طبقات اجتماعی که تاکنون از مشارکت در کار سیاست محروم بوده اند علاقه مند باشند در فرایند سیاسی فعالانه شرکت جویند.
از دیگر نظریه های انقلاب نظریه تدا اسکاچپل (theda skcpol) است. وی در کتاب دولتها و انقلاب های اجتماعی (States and social Rvolutions) می گوید: بحرانهای انقلابی هنگامی رخ می دهد که حکومت توان مقابله با چالشهای بین المللی را از دست می دهد. این چالش ها غالباً در نتیجه برخوردهای نظامی بین حکومتهای رقیب پیش می اید. اسکاچپل در اثبات نظریه خود به انقلابهای فرانسه، روسیه و چین استناد می کند و می گوید: حکومت استبدادی در آستانه انقلاب بین دو فشار ناشی از ساختارهای طبقاتی داخلی از یک سو و مقتضیات بین المللی از سوی دیگر قرار می گیرد و دولت متمرکز و ارتش آن فرو می پاشد و راه برای دگرگونیهای اجتماعی انقلابی باز می شود. اسکاچپل پس از انقلاب اسلامی ایران تفسیر منحصراً سیاسی خود را از انقلاب تعدیل نموده و معتقد شده است که عاملهای فرهنگی نیز می توانند نقش تعیین کننده در به کار انداختن موتور انقلاب و پیامدهای آن داشته باشند. او همچنین در این عقیده خود که انقلاب سرشتی غیرارادی و ناهدفمند دارد تجدید نظر کرده است و اعتقاد یافته که باورها و اعمال انسانها نیز در انقلاب مؤثرند.

جریان عمل انقلابی در انقلاب اسلامی ایران«… انقلاب در تاریخ طولانی جوامع بشری لحظه ای نادر است. انقلاب در حقیقت نوعی نقطه عطف محسوب می شود که تاریخ جامعه را به صورت بارزی به دو قسمت پیش و بعد از انقلاب که کاملاً با هم متفاوت هستند تقسیم می کند. انقلاب با توجه به آنچه که قبل و بعد از انجام دادن آن رخ می دهد حادثه ای تاریخی است که زمان وقوع جریانات آن از لحظه ناگهانی آن فراتر می رود»…
انقلاب عبارت از عصیان جمعی ناگهانی و شدیدی است که قصد آن واژگونی قدرت یا رژیمی و دگرگونی وضعیت معینی است. بدین ترتیب انقلاب حقیقتاً لحظه ای تاریخی است که حالت انفجار اجتماعی و در عین حال حالت هیجان انفرادی، مشخصه آن است. بنابر این انقلاب حادثه ای است که می توان زمان آن را مشخص کرد».
عبارات فوق تعریفی است که گی روشه از انقلاب و روند انقلابی به دست داده است. اگر کسی شخصاً انقلابی را تجربه نکرده باشد شاید عبارات گی روشه قدری مبالغه آمیز جلوه کند. امروزه در ایران آنانی که عمرشان از ۳۰ گذشته است می توانند فضای حاکم بر جامعه انقلابی ایران را در سال ۵۷ در خاطر مجسم کنند. شرح این فضا با قلم و بیان برای کسانی که انقلاب را درک نکرده اند به سختی امکان پذیر است. آنانی که این واقعه را درک کرده اند اذعان دارند که گویی در آن زمان «همه» یک تن شده بودند و آن یک تن به چیزی نمی اندیشید جز سرنگونی رژیم حاکم. به هر قیمتی که بود باید به این هدف می رسیدند. انگار تصویر چیز دیگری غیر از این محال بود.
از زمانی که تصمیم قطعی، همگانی و اجتناب ناپذیر سرنگونی رژیم شاه گرفته شد تا آن زمان که مقصود حاصل گردید می تواند زمان انقلاب یا به تعبیر جامعه شناسان انقلاب «لحظه تاریخی، و زمان اجتماعی تب آلود» نامیده شود. این «دوره» برای جامعه شناسان انقلاب بسیار حائز اهمیت است. آنان این دوره را زیر ذره بین جامعه شناسی انقلاب می نهند و در پی آنند که ببینند چگونه آغاز شد و چگونه به انجام رسید.
گی روشه در آخرین بحث کتاب خود (تغییرات اجتماعی، فصل ششم) «فرایند انقلابی» را در دو قسمت مورد مطالعه قرار داده است:
قسمت اول: پیشنه ها- عوامل و شرایط انقلابات؛ قسمت دوم: جریان انقلاب.
وی در قسمت دوم، طی بحثی تحت عنوان «جریان انقلابی» مواردی را برشمرده که تقریباً در همه انقلابات نمونه آن یافت می شود. آن موارد عبارتند از: فرایند آغازین، جداییها و هم آوازیها، اتحاد و هیجان جمعی، سمبولها، افراطیون و اعتدالیون، احزاب و توده ها، و بالاخره ضد انقلاب. در مقاله حاضر برآنیم تا آرای گی روشه را در ذیل «جریان عمل انقلابی» با انقلاب اسلامی ایران مقایسه کنیم.

۱- فرایند آغازین«غالباً انقلاب با حوادث کوچک و بی اهمیت آغاز می شود. به علاوه هدفهای انقلابی همیشه از قدم اول آشکار نیست. در واقع در تمام انقلابات فکر انقلاب از مدتها قبل در عمل و در اذهان ایجاد گردیده و رفتار انقلابی به صورت بالقوه و ناخودآگاه وجود داشته است. رفتار انقلابی از تصمیمات پی در پی طولانی و اعمالی که ظاهراً در ابتدا ارتباطی بین آنها وجود ندارد و نیز از انباشت تدریجی عداوتها ناشی می شود. حوادثی که باعث حرکت آغازین انقلاب می گردد یا به عبارتی دیگر جرقه انقلاب را ایجاد می کند ممکن است با نتایجی که به بار می آورد همسنگ نباشد.»
اگر از نقطه آغاز انقلاب اسلامی پرسش شود غالباً پاسخ داده می شود: به دنبال درج مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با امضای مستعار احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۳۵۶/۱۰/۱۷.
احسان نراقی- یکی از مشاورین نزدیک شاه- می گوید: در بحبوحه مجالس ترحیم مصطفی خمینی، یاسر عرفات تلگراف تسلیتی به [امام] خمینی در نجف مخابره می کند. امام در جواب می گوید: درد و محنت من روزی پایان می گیرد که ملت ایران از شرّ این آدم جابر (یعنی شاه) فارغ بشود. بعد از این، شاه می گوید: حالا دیگر باید جنگ با روحانیون را علنی کرد به خصوص به آقای خمینی. بروید و مقاله تهیه کنید. ساواک مقاله ای تهیه می کند و نصیری آن را به شاه نشان می دهد. شاه می گوید: مقاله تندتر تهیه کنید. بعد می روند آن مقاله معروف را تهیه و در اطلاعات چاپ می کنند، مقاله ای که در آن صریحاً به آیت الله خمینی توهین شده بود.
شاید بتوان گفت که نقطه آغاز انقلاب اسلامی ایران از دید یک جامعه شناس انقلاب که بخواهد «مراحل جریان عمل انقلابی» را دنبال کند، درج مقاله مذکور و یا جواب امام به تلگراف تسلیت یاسر عرفات باشد که عکس العملهای بعدی را در پی داشت. شاید نه خود شاه و نه امام و نه مردم هرگز تصور نمی کردند که این حادثه به ظاهر کوچک و کم اهمیت به یک انقلاب عظیم منجر شود و همانطور که گی روشه هم مد نظر داشته «حوادثی که باعث حرکت آغازین انقلاب می گردد و یا به عبارتی دیگر جرقه انقلاب را ایجاد می کند ممکن است با نتایجی که به بار می آورد همسنگ نباشد».
ناگفته نماند که عکس العمل مردم در مقابل مقاله مذکور همان جرقه ای بود که موتور انقلاب را راه انداخت و یا عقده های چند ساله (یا بهتر بگوییم چند صد ساله) را منفجر کرد.

۲- جدائیها و هم آوازیها«در انقلابات اساساً نقطه آغاز زمانی است که شکاف عمیق و غیر قابل ترمیمی بین محافظه کاران و آنهایی که سعی دارند تغییراتی بوجود آورند، پدید آید و بدین ترتیب این موضوع آشکار می شود که می باید قدرت و رژیم موجود را واژگون کرد و آن را در هم کوبید. در چنین حالتی تصویری از حریف مجسم می شود که در آن کلیه اتهامات و تمام دشمنی هایی که ایجاد کرده است متبلور می گردد و ترمینولوژی خاصی بوجود می آید که به کمک آن و نیز از طریق کاریکاتورها، تبلیغات سیاسی و ترانه ها [ شعارهای تصنیفی ] حریف را با کنایه و طنز مورد حمله قرار می دهند…»
نوعی تفکر رادیکالیسم شیعی که از یک سو ریشه در پیشینه تاریخ این مذهب داشته و از سوی دیگر در دهه ی چهل و پنجاه توسط روشنفکران مسلمان و روحانیون نواندیش تبیین و ترویج می شد به شکل گیری یک جریان سیاسی منجر شد که در آستانه انقلاب به هیچوجه شعارهای محافظه کارانه ای مانند «اجرای قانون اساسی» و یا «شاه سلطنت کند نه حکومت» را بر نمی تابید و به چیزی جز ایجاد تغییراتی زیربنایی نمی اندیشید. در چنین فضایی بود که ترمینولوژی خاص انقلاب شکل گرفت و ترانه ها و شعارهای خاصی سر داده شد که در آنها نه تنها با طنز و کنایه بلکه صراحتاً رژیم حاکم و شخص شاه مورد حمله قرار گرفت، نظیر: تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود» ما می گیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض می شه، ما می گیم…»، «شب تاریک ایران روز می گردد، خمینی عاقبت پیروز می گردد» و… نمایشگاههای قابل توجهی نیز از طرح و کاریکاتور در گوشه و کنار کشور برگزار می شد خصوصاً حمل آدمکهایی از شاه در راهپیمایی ها که برجسته ترین پیام آنها به رخ کشیدن جنایات رژیم و تشبیه شاه به جنایتکاران و خونخواران تاریخ مانند ضحاک، یزید و امثالهم بود.
آری، بر سر این هدف مشترک (سرنگونی رژیم حاکم) بود که نیروهای انقلابی به هم پیوستند و به وحدتی قابل توجه دست یافتند.

۳- اتحاد و هیجان جمعی«جریان انقلابی نقاط اوجی نیز دارد. این نقاط اوج لحظاتی اند که در آن معمولاً حوادث و وقایع در قالب نوعی اتحاد و هیجان جمعی سیر می نماید. این وقایع از نوع کنشهای اصیل و یا رفتارهای شجاعانه ای است که خبر و نوید پیروزی و دگرگونیها را می دهد. واقعه ممکن است یک جنگ یا تصرف یک مکان یا یک ساختمان استراتژیک یا سمبولیک و یا اعدام یک شخصیت رژیم و… باشد. موضوع اساسی آن است که چنین واقعه ای یکباره مبارزه علیه رژیم و وحدت و قدرت نیروهای انقلابی و هدف جنبش را در خود متبلور و متمرکز می سازد و این همان پدیده ای است که می توان آن را «لحظه خاص یا نقطه عطف روند انقلابی» نامید.»
لحظات خاص یا نقاط عطف در انقلاب اسلامی ایران کم نیستند، از جمله واقعه هفدهم شهریور و تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۵۷. واقعه هفدهم شهریور با وجودی که در ظاهر سرکوبی انقلابیون را در برداشت و رژیم حاکم ظاهراً می خواست قدرت و سرسپردگی ارتش را همچنان به رخ انقلابیون بکشد، ولی پیامهای انقلاب را آشکارتر کرد و شکاف عمیقی میان مردم و رژیم ایجاد و راه هرگونه مصالحه با رژیم را سد کرد. در دو راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۵۷ هیجان عمومی و احساسات مردم به اوج خود رسید و این هم به اقتضای شرایط سیاسی روز بود و هم به سبب جایگاه خاص این دو روز در تاریخ انقلابی شیعه. مردم به نحو بی سابقه ای در خیابانها حضور یافتند و زمینه برای تظاهرات گسترده تر آماده شد. در آمیختن عزاداری امام حسین (علیه السلام) با شعارهای تند سیاسی و انقلابی زمان حال را به گذشته پیوند زده بود.
اما بی شک مهمترین و سرنوشت سازترین واقعه ای که بتوان آن را بی چون و چرا «نقطه اوج» و «نقطه عطف» انقلاب اسلامی ایران دانست همانا ورود امام خمینی در ۱۲ بهمن ۵۷ از تبعیدگاه به ایران بود و ایراد آن سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران: «من دولت تعیین می کنم. من تو دهن این دولت می زنم….».

۴- سمبلها«سمبلیزم نقش مهم و مسلطی هم در چگونگی جریان و هم در تشکیل ایدئولوژی انقلاب بازی می کند. انقلاب سمبلهای بی شماری پدید می آورد که این سمبلها در مشخص کردن وفاداران، تحت فشار قراردادن مخالفان، یادآوری گذشته، مشخص نمودن یک تغییر و غیره مورد استفاده قرار می گیرد.
اشخاص، مکانها، تاریخها و شهدا خصوصیتی سمبلیک می یابند و با کمک آن انتقال پیامها و افشای وضعیت کنونی و نوید آینده و غیره انجام می گیرد حتی می توان گفت که بخشی از انقلاب با کمک رفتارهای سمبلیک تحقق می یابد از قبیل ایجاد مؤسسات و سازمانهایی که استقرار نظم جدید را نوید می دهد…»
حقیقت آن است که سمبلیزم نقش بسیار مهمی هم در تکوین ایدئولوژی انقلاب اسلامی و هم در جریان انقلاب اسلامی ایفا کرد. در تکوین ایدئولوژی انقلاب اسلامی، امام حسین (علیه السلام) به عنوان مظهر حق و سمبل تشیع، بیش از همه، الگوی انقلابیون بود. در تلقی شیعیان انقلابی، هر زمینی کربلا و هر ماه محرم و هر روز عاشورا است. «مذهب شیعه در طول تاریخ هیچگاه به سیاست بی توجه و از آن دور نبوده است. این ویژگیها در دو دهه ۴۰ و ۵۰ شمار فزاینده ای از روشنفکران ایران را برانگیخت تا توجه بیشتری به مذهب شیعه معطوف دارند و آثار و نوشته های روشنفکران نیز مذهب شیعه را به یک ایدئولوژی سیاسی و «بواقع» انقلابی تبدیل کرد»
برخی از نخبگان انقلاب هم گاهی به صورت سمبل جلوه می کنند. در انقلاب اسلامی ایران نیز «امام خمینی که تنها مرجع تقلید در میان روحانیون انقلابی بودند و سابقه ای طولانی در مبارزه با رژیم شاه داشتند تا اواسط سال ۱۳۵۶ به صورت نماد مبارزه بر ضد شاه و رژیم او درآمدند». امام خمینی که در چشم میلیونها ایرانی دیگر یک انقلابی در میان انقلابیون دیگر نبود، بلکه خود مظهر کامل انقلاب بود؛ قدیسی بود که کلامی پیامبرگونه و مأموریتی آسمانی داشت.
سر دادن الله اکبر در شبهای انقلاب بر پشت بامها نیز نمونه ای از رفتارهای سمبلیک بود. نمونه بارزتر و مشخص تر رفتارهای سمبلیک به زیر کشیدن تصاویر و مجسمه های شاه بود به عنوان نشانه و نماد سقوط و رو به پایان بودن عمر رژیم.
از ایجاد مؤسسات و سازمانهای جدید که استقرار نظام جدید را نوید می داد مشخصاً می توان از تشکیل شورای انقلاب امام خمینی- که به منزله دولت موقت بود- نام برد.

۵- افراطیون و اعتدالیون«در پس اتفاق نظر و وحدت موجود در جریان انقلاب اختلاف نظرهای عمیقی نیز می توان یافت… مهمترین اختلاف نظر و جدایی بین دو گروه شاید آن باشد که ما آن را تفرقه بین افراطیون و میانه روها نام می نهیم. در تمام انقلابات این دو گروه را در مقابل هم می بینیم. افراطیون طرفدار توسل به شیوه های خشن و قهرآمیز هستند و میانه روها طرفدار تحول تدریجی و گام به گام.»
در بحبوحه انقلاب، جدا از توده مردم، در میان نخبگان انقلاب دو دستگی محسوسی به وجود آمد، اکثریت مردم- خصوصاً طلاب و دانشجویان- خواستار مبارزه تمام عیار با رژیم شاهنشاهی تا مرز سرنگونی بودند. این گروه که می توان آنها را گروه سازش ناپذیر نامید از شیوه امام خمینی (رحمه الله) سرمشق و الهام می گرفتند اما در مقابل به طور مشخص سران جبهه ملی قرار داشتند که برغم همراهی با امام و انقلابیون، خواستار اتخاذ شیوه ای معتدل تر برای دستیابی به اهداف انقلاب (مثلاً کسب آزادی، انحلال ساواک، عدم ترویج فساد و…) بودند. در همین گیر و دار عده ای از رهبران جبهه ملی از جمله دکتر کریم سنجابی ملاقاتهایی با شخص شاه کردند و زمزمه «شاه مطابق قانون مشروطیت، سلطنت کند نه حکومت» از گوشه و کنار به گوش می رسید.
امام خمینی (رحمه الله) طی یک سخنرانی شدید اللحنی در فرانسه علیه این زمزمه ها موضع گیری کردند:
ما بگوییم شما (شاه) حالا اعلیحضرت باشید و حکومت نکنید! این دیگر چه منطقی است؟ چطور یک انسان می تواند چنین حرفی بزند؟ معنی به قانون اساسی عمل کردن این است که آقا (شاه) سلطان باشند و حاکم نباشند، آیا چنین چیزی ممکن است؟ حیوان هم نمی تواند یک چنین حرفی بزند. اگر کسی یک کلمه در ترویج این ظالم (شاه) بگوید اصلاً خیانتکار به اسلام و مسلمین است، اسم قانون اساسی را نباید کسی بیاورد.»
اما باید اذعان کرد که کفه افراطیون چنان سنگین بود که میانه روها چندان روی شیوه خودشان صحّه نگذاشتند به عنوان مثال پذیرش منصب نخست وزیری از سوی بختیار رسماً مورد حمایت جبهه ملی قرار نگرفت.

۶. ضد انقلاب«یک انقلاب در جریان تداوم خود ناگزیر گروه ضد انقلاب را هم بوجود می آورد. ضد انقلاب ممکن است در آغاز جریان انقلاب و یا قبل از آن ظاهر شود و بر آن است تا تحول تدریجی را جایگزین انقلاب کند، ضد انقلاب در مقابل سمبلها و تصورات ذهنی انقلابی با ایجاد سمبلها و تصاویر ذهنی مخالف به مقابله بر می خیزد، بدین ترتیب که انقلاب قریب الوقوع یا در جریان را خطرناک و خونین جلوه داده نتایج آن را شوم تلقی کرده و انقلابیون را تحت عناوین «خرابکاران» و… معرفی می کند. در اینگونه موارد سمبلیزم و طرز بیان ضد انقلاب ضعیف تر و کم اثرتر از سمبلیزم و طرز بیان انقلابیون نیست. نباید تصور کرد که ضد انقلاب منحصراً شامل حاکمیت موجود می گردد زیرا اتفاق می افتد که از بطن گروههایی که انقلاب را ایجاد کرده اند به دنبال تفرقه های درونی ضد انقلاب پدید آید. در این حالت جناح میانه رو از ترس اینکه مبادا افراطیون جریان انقلاب را به نفع خود تغییر جهت دهند حرکت ضد انقلابی آشکار یا نهانی را آغاز می کند. یا اینکه امکان دارد ضد انقلاب پس از یک انقلاب بوجود آید و سعی کند اوضاع را به حالت سابق بازگرداند.»
علاوه بر رژیم حاکم که انقلابیون را مکرراً خرابکار، آشوب طلب، شورشی، مرتجع، کمونیست و عمّال خارجی معرفی می کرد، چند دسته دیگر را می توان در ردیف ضد انقلابیون انقلاب اسلامی ایران- در جریان انقلاب- جای داد.
۱- سلطنت طلبها و شاه پرستها که با توجه به سابقه ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران، ایده سلطنت طلبی و شاه پرستی کم و بیش طرفدارانی داشت، ولی در مقابل موج شدید مخالف جز بندرت توان اظهار وجود نداشتند.
۲- گروهی موسوم به انجمن حجتیه که در میان خواص و عوام طرفدارانی داشت. اینان مخالف انقلاب و براندازی حکومت بودند زیرا کاملاً عقیده داشتند که قایم در عصر غیبت جایز نیست. باید منتظر بود تا مهدی موعود به امر خدا ظهور کند و حکومت جائران را براندازد.
۳- میانه روها را نیز از آن جهت که برای دستیابی به اهداف انقلاب طرفدار سیاست گام به گام و خواستار اصلاحات و تغییرات تعادلی (نه ساختی) بودند تسامحاً می توان در زمره ضد انقلابیون جای داد.
۴- از آنجا که انقلاب اسلامی ایران کاملاً ماهیت عقیدتی و دینی داشته است در آستانه پیروزی انقلاب و پس از پیروزی انقلاب برخی از گروههای انقلابی همدیگر را یا به بهانه انحراف از اهداف انقلاب و یا انحراف از اصول عقیدتی و یا به منظور دور کردن حریف از صحنه قدرت (پس از گذر از مرحله «تأسیس» یا «انقلاب» به مرحله «نهاد» یا «نظام») متهم به ضد انقلابی می کنند. ممکن است حریفی که در اقلیت به سر می برد در این جنگ تبلیغاتی- و بعضاً- نظامی شکست بخورد و بعدها به معنی واقعی کلمه در زمره ضد انقلابیون درآید. نمونه بارز این جریان را می توانیم در سیر تحول سازمان مجاهدین خلق از بهمن ۵۷ تا زمان حاضر ببینیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.