فرآیند گرایش به انقلاب اسلامی /دوران تبعید و تکامل وجه سلبی اندیشه امام خمینی (ره)
در اندیشه ی سیاسی امام خمینی (ره)
دوران تبعید و تکامل وجه سلبی اندیشه امام خمینی (ره)
دوران تبعید فرصتی برای امام فراهم آورد تا از رهگذر آن، با تأمل در احوال مسلمانان و اندیشه درباره ی علل ضعف فزاینده و فساد و انحطاط حاکم بر جوامع اسلامی و بیم و هراس از اضمحلال اسلام و رخت بربستن آن از عرصه حیات اجتماعی و تعطیلی سایر احکام دینی به نتایج کاستی ها و نارسایی های حرکتهای اسلامی پی برد که همه آن را از نبود یک بدیل شرعی حکومت یا استراتژی روشن در مسیر مبارزه برای حاکمیت سیاسی دین ریشه می گرفت.
او دریافت که جامعه آرمانی طرح شده در کشف الاسرار در چهارچوب ساز و کارهای متعارف آزمون پذیر نیست و نمی توان با مشی مسالمت آمیز جامعه ای دینی عاری از استبداد و فساد را محقق ساخت و در عین حال مبارزه بدون استراتژی روشن نتیجه ای جز به مخاطره افکندن بنبان آن ثمره ی دیگری نخواهد داشت. لذا امام که به ریشه مشکلات پی برده بود کوشید تا در چهارچوب شرع به نظریه جامع یک حکومت دینی دست یابد که به دلیل بنیادهای مستحکم الهی خود قادر به حل بحرانهای معنوی و سیاسی حاکم بر ایران و جهان باشد. گام نخست در ادامه جنبش اسلامی، اندیشه نفی و طرد رژیم و تکوین وجه سلبی یک نهضت اصیل بود. امام چنین فرایندی را در دوران کوتاه اقامت در ترکیه به نتیجه نهایی رساند.
کتاب تحریرالوسیله که حاصل تلاشهای فکری و فقهی امام در این دوره کوتاه است کارنامه فکری و سیاسی امام را توسعه بخشید. او در این کتاب به اسلام به عنوان یک دین کاملاً سیاسی نگریست و هرگونه تفکیک و گسست میان دین و سیاست را به منزله عدم شناخت گوهر دین یکسره باطل و مردود شمرد.
این کتاب که در حقیقت به یک رساله عملیه شبیه است از بسیار جهات با رویکرد مجتهدان پیشین و هم عصر امام متفاوت است. در مباحث مربوط به دفاع، امر به معروف و نهی از منکر و پاره ای مسایل متفرقه، هرگونه همکاری، سکوت، همراهی و بی تفاوتی در برابر نظام طاغوت و متعلقات آن را حرام دانست. او دامنه ی امر به معروف و نهی از منکر را گسترش فراوانی بخشید و حیثیت اسلام و مسلمانان را در گرو آن شمرد. حکومت طاغوت و ستم پیشه را بر جامعه اسلامی بزرگترین منکر و سازش و مدارا با آن را از بدترین منکرات ارزیابی کرد. این در حالی است که تا این زمان در متون فقهی کمتر اشاره ای به مباحث امر به معروف و نهی از منکر بویژه با رویکرد سیاسی می شد. از این زاویه امام نخستین عالم شیعی است که در سده های متأخر سنت پرداختن دوباره به امر به معروف و نهی از منکر را احیا کرد. این واقعیت بویژه از مقایسه ی تطبیقی کتاب تحریرالوسیله با آثار مشابه آن در این حوزه به روشنی قابل درک است.
برجستگی این اثر در همان وجه سلبی اندیشه امام نهفته است که مراد از آن اتخاذ مواضع منفی و عدم همکاری با دولتهای جائر و نامطلوب به هر شکل ممکن است. در همین کتاب امام با طرح این نکته که فقهای جامع الشرایط نواب امام عصر در اجرای سیاسات (حدود و تعزیرات) هستند، گام بلندی به سوی طرح نظریه حکومت اسلامی برداشت. اینک به مهمترین وجوه سلبی و مبارزه منفی امام در کتار تحریرالوسیله نظر می افکنیم:
امام در این کتاب با توجه به جو خمودگی و رکود ناشی از سکوت سهمگین متولیان مذهب در برابر انحرافات و نابسامانیهای مهار گسیخته می خروشد و احکامی صادر می کند که در تاریخ فقه تقریباً بی سابقه است او می نویسد: اگر در سکوت عالمان دین و رؤسای مذهب معروفی به منکر و منکری به معروف تبدیل گردد یا این سکوت سبب تقویت و تأیید ظالم و یا موجب جرأت یافتن ستم پیشگان بر ارتکاب سایر محرمات و ایجاد بدعتهای فراوان شود و حتی اگر موجب سوء ظنی هتک آمیز درباره ی آنان شود (مانند نسبت دادن کمک به ستمگر و…) بر آنان واجب است که سکوت را بشکنند و علیه آن بپاخیزند و در این راستا هیچ گاه نباید ملاحظه ضرر یا حرج را به هر شکل ممکن نمود بلکه باید همواره اهمیت و اعتبار مسأله را در نظر داشت. در نتیجه اعتراض، انکار و قیام علیه آن- اگر چه در دفع و انهدام آن مؤثر باشد- لازم و ضروری خواهد بود چه سکوت حرام و به منزله ی همراهی و همکاری با ستمگران است.
در ادامه همین گفتار امام ورود برخی از علما را در برخی از مناصب دولت، اگر موجب اقامه واجب یا واجبات یا سبب ریشه کن کردن منکر یا منکرات گردد- البته بدون هتک حیثیت مقام علم و عالمان و تضعیف اعتقادات مردم- به طور کفایی واجب می شمارد. اما برای علما و ائمه جماعات تصدی مسئولیت مدارس دینی از سوی دولت را جایز نمی شمارد و همچنین فعالیت در مؤسسات دولتی اگر چه نه نام مؤسسه دینی شهرت یاتفته باشد و دولت آنها را در اختیار گرفته باشد، برای طلاب علوم دینی جایز نمی شمارد حتی اگر با چند واسطه به دولت منتهی گردد. چه همه موارد فوق، بزرگان دین را با اتهام نزدیک شدن به پادشاهان ستمگر و غاصب مواجه می سازد. بر امت اسلامی است اگر چنین عالمی را یافتند- اگر کار او حمل بر صحت نیست مانند کم کردن ظلم- باید از آنان روی گردانده و او را کنار بگذارند. لذا هر نوع هماهنگی و همراهی که سبب تقویت و تداوم حاکمیت طاغوت و ستمگران گردد اگر از سوی علماست می بایست دفع شود چه او غیر روحانی بوده و به مثابه ی شیطانی است که به لباس علما درآمده است.
در مباحث مسایل متفرقه امام به ولایت انتصابی فقیهان جامع الشرایط به عنوان نواب عام امام اشاره می کند که در زمانه طاغوت می بایست متکفل اموری چون اجرای حدود امور قضایی و مالی مانند گرفتن خراج و مالیات شرعی باشند و تمام آنچه بر امام واجب باشد مگر جهاد ابتدایی بر نواب عام واجب کفایی است. لذا هم بر علما و هم بر مردم فرض است در تحقق امور یاد شده به صورت واجب کفایی فقهای جامع الشرایط را یاری دهند. این نگرش معنایی جز باطل شمردن دستگاههای حقوقی رژیم و بی اعتبار دانستن احکام آن نداشت.
امام سرانجام با فتاوای خود این روند را تکمیل کرد. ایشان در سال ۱۳۴۶ در پاسخ به استجازه پیرامون نحوه پرداخت وجوه شرعیه اظهار داشتند، کسانی که به نحوی دستگاه ظلم را تأیید نموده یا می کنند، عملشان برخلاف شرع بوده و اعتبار آنها اگر اجازه ای از این جانب دارند از درجه ی اعتبار ساقط است. اندکی بعد امام در نامه ای دیگر سازش با ظالم را بارزترین آثار جهنمی دانست و هواداران خود را به اجتناب و خودداری از آنها فراخواند.
بدین ترتیب امام خمینی (رحمه الله) به عنوان ایدئولوگ فکری انقلاب، رکن اساسی هر اندیشه انقلابی که عبارت بود از نفی، طرد و نکوهش وضع موجود را در راستای شکل دهی به مبانی انقلاب، به زیباترین شکل مطرح ساختند. وضع موجود را به مثابه بدترین حالت ممکن به شدت تقبیح کردند و با حرام و غیر مجاز شمردن همکاری و همراهی با آن، ابعاد و بنیانهای رژیم را به شدت زیر سؤال بردند. این نقطه نظرات که به سرعت در میان هواداران صدیق امام انعکاس می یافت رژیم را در عمل با تنگناهای فراوان مواجه می ساخت. به علاوه امام با شکستن حرمت تقیه- که آن زمان طیف وسیعی از علما به آن وفاداری نشان می دادند- همه ملت را به عرصه مبارزه کشاند. از همین رو امام به عنوان یک مرجع بزرگ دینی به هدایت گری و رهبری یک جنبش فراگیر و فعال سیاسی پرداخت که جز عهد مشروطه بی سابقه می نمود و همین حضور فعال مانع از چند قطبی و پراکندگی نیروهای سیاسی مبارز در جریان های موازی و معارض گردید.
مبانی فکری حکومت اسلامیپس از نفی وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب در چهارچوب یک الگوی آرمانی ضرورت داشت. اما در پی طرد نظامهای طاغوتی به عنوان یک منکر به اقامه حکومت اسلامی به عنوان یک معروف در عرصه اندیشه ورزی همت گماشت. تفاوت جوهری امام با دیگر فقیهان معاصر و گذشته اش- بویژه آنان که قائل به برپایی حکومت دینی یا ولایت فقیهان عادل منصوب از جانب شارع مقدس بودند- از این حقیقت نشأت می گرفت که آنها تنها در صورتی که شرایط مهیای حکومت فقیهان بود از آن حمایت کرده و حاضر به تولی و تصدی امور مردم بودند. به عبارت دیگر علمای پیشین به شرایط احتمالی تأثیر یا از لزوم «شرایط وجوب» از چنین مقوله ای سخن می راندند. اما امام از این فراتر می اندیشید. او تمهید مقدمات را بدون شرط وجوب نیز در نظر می گرفت تا انقلاب را ابتدا در عرصه نظر و سرانجام در عرصه عمل بتواند به راه اندازد.
از همین رو امام با تجدید نگرش به مفهوم ولایت فقیه، شئون و اختیارات و وظایف آن، این مفهوم اصیل فقه شیعه را بار معنایی جدید و در عین حال وسیعی بخشید. لذا ارتقاء و توسعه اختیارات فقیه از «ولایت عامه» به «ولایت مطلقه» و توجه به لوازم سیاسی و تأمل در ابعاد گوناگون آن ویژه امام خمینی (رحمه الله) است و سایرین تنها زمینه گستران آن نظریه بوده اند. به همین دلیل او به معنای واقعی کلمه صاحب یک نظریه سیاسی در باب دولت است و با آن در سطح یک نهاد برخورد می کند.
امام مبانی اندیشه حکومت اسلامی را با طرح این پرسش آغاز می کند که: از غیبت صغری تا کنون چندین قرن سپری شده است و ممکن است هزاران سال دیگر نیز مصلحت برای ظهور امام عصر اقتضا نکند. در این فاصله تکلیف اسلام و مسلمانان چیست؟ آیا احکام دین باید بر زمین بماند و همه موازین بماند و همه موازین شرع در حال خود رها گردد؟ پاسخ امام این است که در باب لزوم یک حاکم دینی پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در میان مسلمانان تردید یا اختلاف نظری اساسی وجود نداشته است. اختلاف تنها درباره کسی بود که می بایست عهده دار این مهم گردد. لذا بر سر جانشینی پیامبر نگرشهای متفاوت و معارضی بروز یافت و از آنجا که امام علی (علیه السلام) نتوانست چنانکه باید حاکمیت دین خدا را بر اساس نصوص مستقر سازد، سرنوشت حکومت از اساس دگرگون گردید و به شکلی تأسف بار سرنوشت سیاسی مسلمانان به دست خودکامگی تحت عنوان، خلفا، امیران، سلاطین، شاهان و امپراطوران افتاد و از ماهیت دینی تنزل و در چاه ویل حضیض سقوط کرد.
با این مقدمات حال تکلیف چیست؟ آیا باید به بهانه های غیر عقلایی از جمله آماده نبودن زمینه و امکانات همچنان به استقرار حاکمیتهای ظالم و ستم پیشه مدد رساند یا آرمان تشکیل حکومت مطلوب را یکسره به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) واگذار کرد؟ لذا امام که نقطه ضعف را در فقدان مبانی تئوریک یک حکومت دینی می یافت خود به این اقدام بزرگ و متهورانه دست زد. او در پی تأملات فراوانش سرانجام الگویی بی سابقه، آرمانی و فاقد نقایصی که حکومتهای جهان تا به امروز با آن دست به گریبان بودند ارائه داد که تنها در دوران کوتاه صدر اسلام تجربه شده بود.
حکومتی که امام چهارچوب های نظری آن را تدوین کرده بود از یک رشته ویژگیهای ممتاز و منحصر به فردی برخوردار بود که آن را از مدل حکومتهای موجود متمایز می ساخت. زیرا احکام و اصول اقتصادی، سیاسی، دفاعی و ساختار و تشکیلات آن نه برخاسته از اندیشه ی بشر بلکه ملهم از آرمانها و اصول الهی اسلام بود. امام این نوع حکومت را الگوی جاودانه ای دانست که نه با نظامهای استبدادی، نه مطلقه و نه مشروطه به معنای متعارض آنها قابل تطبیق می نمود. بلکه ضمن در برداشتن محاسن آنها از همه نواقص نگران کننده و نارسایی های هراس انگیز آنها بری بود: زیرا بر اساس آن،
«حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معین گشته است مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود و از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است.» امام در این اثر دلایل نیاز به تشکیل حکومت را از زوایای مختلف پاسخ داد، اصول و مبانی حکومت، شیوه زمامداری، ویژگیهای حاکم اسلامی، هدفهای حکومت و بسیاری مباحث مربوط به آن را تشریح کرد. بدین ترتیب بر ضعف بنیادین اندیشه سیاسی که همانا ارایه مبانی تئوریک یک حکومت دینی بود نقطه ی پایان نهاد و اما این خود سرآغاز دور جدیدی از مبارزه بود.
گرایش به انقلاب در اندیشه امامنفی و طرد اساسی سلطنت و بنیادهای آن از یک سو و ترسیم و طراحی یک نظام مطلوب یا بدیل و جایگزین از سوی دیگر، اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله) را به سطح متکامل تری ارتقا داد و آن گرایش به انقلاب (انقلابگرایی) یا به تعبیر خود امام «لزوم یک انقلاب تام سیاسی» بود. که از رهگذر آن نه تنها امام اجازه قیام علیه قدرت و نظم مستقر را صادر نمودند بلکه در یک دعوت عام و فراخوانی به تکلیف دینی و ملی از همگان خواستند که بی هیچ ملاحظه ای در راه تحقق آن بپاخیزند. این در حقیقت همان نظریه انقلاب بود که تا این زمان جریانهای غیر مذهبی عموماً از مارکسیسم به عاریت می گرفتند. اما این نگرش از مفاهیم سیاسی دین نشأت می گرفت و ریشه ای بومی داشت.
بنابراین انقلاب دینی سازوکار یا مکانیسمی برای درهم شکستن مناسبات ظالمانه موجود به منظور فراهم ساختن زمینه های لازم جهت تحقق حاکمیت مبتنی بر اسلام به وسیله علمای شیعه بود که در شرایط بحران ناشی از غاصب بودن دولتها و حکومتهای موجود و فقدان شرایط و امکانات لازم برای استقرار حاکمیتی مطلوب مطرح می گردید. از همین نقطه نظر پیدایش نظریه انقلاب در اندیشه سیاسی امام خمینی (رحمه الله) را نه فقط در ردیف بزرگترین تحول در عرصه تفکر اسلام شیعی بلکه مهمترین رویداد در پویش تاریخی ایران معاصر باید به شمار آورد که فی نفسه می توانست این اتهام را که تفکر سنتی شیعه یک فرضیه انقلاب ندارد را رد کند و در عین حال بر نگرشهای اصلاح گرانه فقهای پیشین که بر محور مدارا و سازگاری با حاکمیتهای موجود با نظارت بر آنها یا سهیم شدن در قدرت نقطه پایان بگذارد و راه را در براندازی مناسبات موجود و در انداختن طرحی نو جستجو کند. از سوی دیگر این نظریه متأثر از تلاشهای فکری و عملی علمای شیعه در قرن اخیر بود که می کوشیدند همزمان با دگرگونیهای سیاسی و ایدئولوژیک، با تفسیر مجدد مفاهیم دینی با روشهای جدید مبارزه همراهی و همگامی نشان دهند که با فاصله گرفتن از حکومتهای ستم پیشه به نهضتی انقلابی و بنیادگرا تبدیل گشته اند.
امام به عنوان ابداع گر فرضیه انقلاب دینی طغیان علیه مناسبات غاصبانه و مستقر را نه تنها مجاز بلکه وظیفه واجب همه مسلمانان بر می شمارد. از این زاویه تفاوت امام با عالمان پیشین از او هرچه بیشتر آشکار می شود چه آنها براندازی حکومتهای موجود را اگر با ضرر و خطر همراه بود، واجب شرعی و لازم عقلی نمی انگاشتند. به عبارت دیگر اکثر فقها مبارزه با ستم را نوعی نهی از منکر تلقی کرده و انجام آن را تحت شرایط ویژه ای که مهمترین آن در پی نداشتن خطر جانی بود، مطرح می نمودند اما امتیاز برجسته امام این بود که ایشان مبارزه با ظلم را به هر قیمتی واجب می شمردند. به دیگر سخن از نگاه امام اگر منکر ظلمی کلی و فراگیر بود، نهی و مبارزه برای انهدام آن حتی اگر به کشتار و شهادت منتهی می گشت واجب دانسته می شد معنایی جز انقلاب نداشت.
از آنجا که پیدایش نظریه انقلاب پیامد مستقیم تأملات نظری پیرامون حاکمیت دین و مکانیسم اجرایی آن است می بایست میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی تمایز قایل شد. زیرا برای هواداران اسلام انقلابی، انقلاب و مبارزه به عنوان هدف مطرح است و اسلام تنها به مثابه وسیله ای برای مبارزه است. به عبارت دیگر آنها هر آنچه از اسلام که آنان را در مسیر مبارزه و پیشبرد آن یاری دهد می پذیرند و هر آنچه دور کند، طرد می نمایند. اما انقلاب اسلامی از نگاه امام راهی بود که هدف آن اسلام و ارزشهای دینی است. انقلاب و مبارزه صرفاً برای حاکمیت دین، برقراری حق و عدالت و ارزشهای منبعث از دین است در نتیجه در این راه مبارزه هدف نیست بلکه وسیله است.
ناگفته پیدایست که انقلاب گرایی هنگامی می تواند تعین تاریخی بپذیرد و هدفی بزرگ و فراگیر را تعقیب نماید که از راههای مسالمت آمیز قابل حصول نباشد. دغدغه فکری و سیاسی امام مبارزه برای رفع تبعیض، فساد، فحشا، منکرات، بی اعتقادی و … در سطحی معین و محدود نبود. به دیگر سخن او چندان اصراری به انجام فعالیتهای خیرخواهانه برخی از دلسوزان اسلام نداشت که با همه قداست و معنویتشان تنها محدوده ی مشخص و اندکی را پوشش می دادند. مانند سیر کردن چند گرسنه، آزاد نمودن چند اسیر، هدایت و ارشاد چند جوان، احداث بناهای خیر و … اما به ریشه ها می اندیشید. (۱۵) یعنی در پی یک دگرگونی بنیادین و ساختاری بود. چه فعالیتهای محدود در فضای فسادآمیز و متصلب ناشی از ترویج فزاینده منکرات و انحرافات اخلاقی، بردی نداشت و ثمرات آن به سرعت به یغما می رفت. لذا این وضعیت را تنها با یک انقلاب می توان تغییر داد.
از نگاه امام همه دلایلی که برای لزوم وجوب حکومت اسلامی می توان اقامه کرد، برای چرایی و علت یا ضرورت انقلاب دینی نیز می توان وارد ساخت. چه شرع و عقل حکم می کند که بقا و تداوم حاکمیتهای ظالم، جابر و ضد دینی معنایی جز استمرار حاکمیت شرک و طاغوت و تعطیلی احکام و ارکان دین ندارد. لذا وظیفه همه مسلمانان است که تمام آثار شرک با همه تجلیات آن را از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی دور بریزند و دولتهای غاصب و ستمگر را به دلیل ماهیت اصلاح ناپذیرشان سرنگون ساخته، کارگزاران آن را به مثابه مفسدین فی الارض مجازات کنند. و در یک کلام موسی وار فرعونیان زمانه را در هم کوبیده تا انسانهای صالح خداوند بتوانند بر ایمان و رفتار دینی خود باقی بمانند و در آرامش روزگار بگذرانند. بنابراین امام انسان مسلمان را بر سر یک انتخاب تاریخی می بیند که دو راه بیشتر در پیش روی ندارد: یا سر به سکوت و سازش برداشته و در راه استمرار حاکمیت شرک و طاغوت مشارکت ورزیده یا به گونه ای آن را تأیید می کند. دوم اینکه شرایط موجود را تحمل ناپذیر و طاقت سوز یافته با تمام توان و تلاش خود به منظور سرنگونی نظم مستقر با آن درمی افتد و تا تحقق هدف از پا نمی نشیند. این مبارزه در راه خدا همان انقلاب دینی است و به تعبیر امام:
«این وظیفه ای است که همه مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام دهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند.»
امام با بررسی فلسفه و ضرورت انقلاب در قرآن، احادیث و سنت پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) ابعاد دیگر چرایی و فلسفه یک انقلاب را تبیین می کند. او همه اقشار ملت بویژه عالمان دین را مخاطب قرار می دهد و می فرماید چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن سلطه فرمانروایان فاسد به طور دسته جمعی قیام نکردیم اسلام به سوی سستی و فتور پیش رفت. ملت اسلام دچار تفرقه و تجزیه گشت و تبدیل و تحریف یا انزوای اسلام در راستای اهداف استعمارگران خارجی و کارگزاران داخلی آن به امری رایج بدل شد.
امام تفاسیر علمای محافظه کار را نگرشی سطحی و باژگونه از دین می خواند و با ارائه نمونه های متعددی از آیات قرآن کریم- که در آنها خداوند مسلمانان را به عصیان و طغیان در برابر استیلای قدرتهای ستمگر و فرامین ناروای آنها فراخوانده است- نافرمانی و قیام علیه آن را واجب می شمارد و از همه هواداران اسلام می خواهد تا هر اندازه که در توان دارند در راه انهدام پایه های سلطه قدرتهای طاغوتی تلاش ورزند. چنانکه حتی اگر حقوق مسلم آنها پایمال می شود نباید به دادگاههای ظالم تن دهند.
انقلاب دینی را چگونه باید محقق ساخت؟پس از تدوین استراتژی و آرمان انقلاب، رهبر انقلابی می بایست مشی و شیوه مبارزه را برای هواداران خود ترسیم کند. به بیان دیگر برنامه ای عملی برای روند اجرایی انقلاب ارایه دهد، راهبردها و راهکارها را تبیین نماید تا از طریق آن انگیزه ها و آموزه های انقلابی به شکل گسترده توده های مسلمان را برانگیخته و به عرصه کارزار با حکومت مستقر بکشاند. روش مبارزاتی امام یک جهت گیری کلی و استوار داشت و آن شیوه ی فرهنگی مبارزه بود.
امام به مشی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به وجهه غالب جنبشهای رهایی بخش تبدیل شده بود، پشت کرد. زیرا نارسایی ها و کاستی های ذاتی این شیوه از مبارزات، ابهام و پنهان کاری و فاصله گرفتن از مردم که در صورت پیروزی تنها یک جابجایی در قدرت بود، امام را از آن رویگردان ساخت. چه او به تربیت فکری و اخلاقی مبارزان راه خدا، بیداری توده های مسلمان از طریق آشنا کردن به مفاهیم اصیل فکر دینی، تبیین و تصریح ارزشهای الهی از راه تبلیغ و تعلیم و زدودن پیرایه ها و انحراف ها، پیوندهای استوار با لایه های گوناگون جامعه اسلامی و نیز مبارزه منفی با نهادهای رژیم باور داشت تا به مدد آن بتوان یک موج وسیع فکری و فرهنگی و در نتیجه یک قیام سراسری به راه انداخت و دولت غاصب را از پای درآورد.
این شیوه که امام از ابتدای مبارزه تا پیروزی به آن وفادار ماندند، سبب شد تا نخستین انقلاب عمده جهان که گفته می شود از مدل انقلابی مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز فاصله گرفته است؛ شکل گیرد و به مردمی ترین و فراگیرترین انقلاب در طول تاریخ مدرن تبدیل شود.
اینک به سر خط مهمترین راهکارهای اجرایی امام نظر خواهیم افکند:
۱- طرح اسلام سیاسی ناگفته پیداست که انقلاب دینی هنگامی اتفاق می افتد که نگرش به حقیقت و هدف و نیز آرمانهای دین تغییر کند. زیرا از دین سنتی و محافظه کار انقلاب بر نمی خیزد. بنابراین انقلاب زمانی به وقوع می پیوندد که انتظار از دین دستخوش دگرگونی گشته و از آموزه های دینی تفسیر جدیدی ارائه شود و با بازسازی مفاهیم و ترکیب آن با دستاوردهای نوین و آمیختن آن به همه سطوح حیات اجتماعی و سیاسی راه انقلاب هموار گردد.
در فضایی که مدرنیته خودکامه شاه با برهم زدن توازن ساختارهای اجتماعی- سیاسی زمینه های دگرگونی و تبدیل ساختارهای سنتی را فراهم می آورد و با حاشیه راندن دین و اعمال محدودیتهای شدید در عرصه جامعه تضادهای فراوان فکری و سیاسی پدید می آورد امام کوشید تا با نگرش جدید و عمدتاً سیاسی با دلیل و تأکید بر پیوستگی دین و سیاست با آن به مقابله برخیزد، او برداشتهای نادرست و تفسیرهای ناصواب از دین و انحصار آن در حوزه ی ارتباط انسان با خدا را سبب رکود و انفعال مسلمانان دانست و این وضعیت و مدافعان آن را سخت به باد انتقاد گرفت. او سیره پیامبر و ائمه و متون اسلامی و بویژه قرآن را یکسره در مسیر خروش و عصیان علیه بیداد تفسیر کرد:
«امروز چون موقع مقتضی است می گویم اسلام این نیست. والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده اند. سیاست مدن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه ی اوقات برای خود سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشیم. پایگاه استقلال اسلام این جاست. باید این مملکت را از گرفتاریها نجات داد.»
امام میان اسلام و سایر ادیان یک تمایز اساسی قایل بودند. زیرا اسلام برای همه حوزه های زندگی بشر از قبل تولد تا پس از مرگ برنامه ریزی نموده و احکام و فرامین دقیق صادر کرده است و این معنایی جز حضور فعالانه دین در همه عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نداشت. بنابراین منظور امام از پیوند ناگسستنی دین و سیاست هم به معنای عام و هم به معنای خاص بود. اگرچه سیاست به معنای خاص- که عبارت است از تلاش برای به دست گیری قدرت سیاسی و تشکیل حکومت دینی- در کانون توجه امام قرار داشت که می توانست فی نفسه مقدمه ورود و تسری دین به سایر حوزه ها باشد. زیرا از نگاه ایشان بخش بزرگی از منابع اسلامی به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه مربوط می شود و تنها قسمت اندکی از آن به عبادات و تکالیف دینی انسان نسبت به پروردگارش معطوف می گردد.
امام در مسیر پیشبرد برنامه کلان حکومت اسلامی و ترسیم سیمای نوین و اغلب سیاسی از دین گفت:
«اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالت اند دین کسانی است که آزادی و استقلال می خواهند، مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است.»
امام چهره تأسف بار زندگی مسلمانان و نیز تفسیرهای رسمی و متحجرانه از دین را مغایر با روح اسلامی و منافی شأن انسان مسلمان دانست و آن را محصول مشترک سستی و فتور مضاعف حوزه های دینی و متولیان مذهب و نیز مداخله بیگانگان برشمرد. او از همگان خواست تا اسلام را آنگونه که هست بشناسانند و خود نیز در سراسر زندگی در نوشته ها و گفتارها سیمای سیاسی اسلام را به تصویر کشید تا راه یک انقلاب دینی هموار گردد.
۲- مبارزه تبلیغاتیامام با توجه به اینکه همه تریبونهای تبلیغاتی، مطبوعات، کتابها، محافل رسمی رژیم یک صدا علیه اسلام تبلیغ می کنند مهمترین اقدام را تلاش در راه خنثی نمودن این سم پاشی ها دانست که می بایست با گرد آمدن عناصر کارآمد و تشکیل کانونهای فکری و سیاسی به گونه ای سازمان یافته توده های ملت را مخاطب قرار دهند تا زمینه های پذیرش یک دولت حقه دینی فراهم آید.
۳- سیاسی نمودن عبادات و اجتماعات دینی (مانند حج، نمازهای جمعه و جماعت، عزاداریها، اعیاد اسلامی …)
۴- آسیب شناسی و اصلاح حوزه های روحانیت و تصفیه حوزه ها از روحانیان ناپاک و وابسته به دربار
۵- اصلاح مقدس نماها و خشک مغزان متعصبدر مسیر جنبشهای مذهبی و سیاسی همواره نیروهای غیر قابل انعطافی وجود دارند که برداشت ها و تفسیرهای خود را از دین به مثابه ناب ترین نگرش منطبق با حقیقت دین تلقی کرده و هر نوع اندیشه مخالف با آن را به منزله ارتداد یا خروج از دین نفی می کنند و صاحبان چنین اندیشه ای را به مثابه بدعت گرانی منحرف سرزنش می نمایند. اینان در حقیقت آفت یک نهضت انقلابی و سد راه آن هستند که با ایجاد جبهه ای از درون در برابر آن سرسختانه ایستادگی می نمایند. به تعبیر امام اقدام آنان به مثابه این است که: «دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهای شما را گرفته باشد.»
ایشان ریشه های چنین تفکری را نشأت گرفته از حوزه های روحانیت می داند و اصلاح آنان را به عنوان یک اقدام عاجل مطرح می کند.
۶- پایداری و ایستادگی در راه یک مبارزه طولانینهضت دینی که می کوشد با کمترین میزان از خشونت و تنها با اتکاء به توده های آگاه به هدف نهایی یعنی تشکیل حکومت و نهادینه کردن ارزشهای دینی دست یابد، می بایست خود را برای یک مبارزه دراز مدت که ممکن است تا چند نسل ادامه پیدا کند؛ آماده سازد.
۷- پایان دادن به سکوت و بی تفاوتی در میان همه اقشار و تلاش در حد توان.
۸- سازماندهی یک عاشورای فکری پیرامون لزوم تشکیل حکومت اسلامی که همگان در مدح و منقبت آن بگویند و بنویسند.
۹- قطع هرگونه همکاری و ارتباط با حکومت مستقر و تلاش برای براندازی آن. توضیح و تفسیر سرفصلهای یاد شده و میزان کارآیی آن در پیشبرد یک نهضت سیاسی فرهنگی مجالی دیگر می طلبد.
بدین ترتیب امام خمینی (رحمه الله) که پس از شهریور ۱۳۲۰ با نگارش کتاب «کشف الاسرار » به عرصه تأملات فکری و سیاسی پانهاد، همواره در صدد یافتن راهی در چهارچوب اسلام برای برون رفت از بحران جامعه ایران بود. او در زمانه ای که علمای شیعه به دلایل گوناگون ازجمله فقدان شرایط و امکانات از اندیشیدن در حوزه حاکمیت دینی به منظور تحقق آرمانهای اسلام در چهارچوب یک نظام سیاسی اجتناب می ورزیدند، ابتدا مکانیسمی اصلاح گرانه در چهارچوب نهادهای مستقر ارایه داد که با نظارت مستمر علما می کوشید تا جامعه ای دینی پدید آورد. در عمل نیز امام بر همین مبنا به تعامل و چالش با حکومت موجود پرداخت. هرجا که حریم دین و حرمت مسلمانان و کیان اسلامی به مخاطره می افتاد یا خطر استیلای بیگانگان قوت می گرفت، بی هیچ ملاحظه ای به مقابله بر می خاست. اما ماهیت اصلاح ناپذیر رژیم و پیوند مستحکم آن با منافع غرب و اسرائیل که می رفت هویت دینی کشور را بی اثر سازد، امام را واداشت تا وضع موجود و حکومت مستقر را از اساس نفی و بنیادهای آن را متزلزل نماید. او در این مرحله به ضعف بنیادین اندیشه سیاسی شیعه که در حقیقت از نبود یک بدیل دینی یا آلترناتیو اسلامی ریشه می گرفت، واقف گردید و با جستجوهای خستگی ناپذیر در منابع دینی به تدوین نظریه حکومت اسلامی پرداخت.
نظریه پردازی در حوزه حکومت دینی، سرآغاز مرحله ای تازه در پویش فکری تشیع به طور اخص و جهان اسلام به طور اعم و همچنین نقطه عزیمتی در روند تحولات سیاسی ایران معاصر بود. زیرا با این دستاورد بزرگ فکری به ساز و کار اجرایی و سیاسی نیاز بود تا با در هم کوفتن مناسبات موجود نظمی مطلوب برقرار سازد این مکانیسم هم چیزی جز انقلاب دینی نبود. که امام هم در حوزه ی نظر، زمینه ها و ابعاد اجرایی و نیز تدارکات ایدئولوژیک آن را تدوین و طراحی نمود و هم در حوزه عمل آن را رهبری کرد.