انحرافات کلامی در عصر امام هادی(ع)

از مسائل کلامی مطرح در زمان امام هادی(ع)، بحث «تشبیه» و «تنزیه» خدا بود که ایشان بر حقانیت «تنزیه» تأکید کردند و تلاش نمودند تا شیعه را از این تهمت برهانند. ایشان فرمودند: «از ما نیستند کسانی که گمان ‌کنند خدا جسم است و ما در دنیا و آخرت از آنها بیزاریم. جسم، خود مخلوق است و خالق آن خداست و اوست که به آن جسمیت بخشیده است». مسئله دیگر «رؤیت خدا در قیامت» بود که امام(ع) آن را محال دانستند. در مسأله «جبر و اختیار» نیز امام هادی(ع) در رساله ای به شرح حدیث «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین» پرداختند.

اختلاف آراء موجود در میان گروه‌ های شیعه، کار هدایت آنها را برای امامان(علیهم السّلام) دشوار می‌ ساخت. پراکندگی شیعه در بلاد مختلف و این که گاه‌ و بیگاه تحت تأثیر پاره‌ ای از آرای دیگران قرار می‌ گرفتند، مزید بر علت شده بود. در این گیر و دار، اصحاب گروه‌ های غیر شیعی و متعصّبان ضد شیعه نیز بر دامنه این اختلافات افزوده و آن را بسیار عمیق‌ تر نشان می‌ دادند. روایتی از کشی در دست است که به طور آشکار نشان می‌ دهد یکی از اصحاب فرق، مذاهبی به نام‌ های «زراریه»، «عمّاریه»، «یعفوریه» از پیش خود ساخت و هر یک از آنها را به یکی از اصحاب بزرگ امام صادق(علیه السّلام)، «زراره»، «عمار ساباطی» و «ابن ابی یعفور» نسبت داده است.

امامان شیعه(علیهم السّلام) گاهی در برابر پرسش‌ هایی قرار می‌ گرفتند که سرچشمه برخی از آنها، همین اختلافات داخلی میان دانشوران شیعی بود که گاه جنبه صوری داشت و در مواردی عمیق‌ تر بود و ائمه(علیهم السّلام) در آن مداخله می‌ کردند. یکی از این مسائل کلامی، بحث تشبیه و تنزیه بود. ائمه شیعه از همان آغاز بر حقانیت نظریه تنزیه تأکید می‌ کردند. خطبه‌ های حضرت امیر المؤمنین(علیه السّلام) که پس از آن بزرگوار همواره در دسترس ائمه طاهرین(علیهم السّلام) و حتی شیعیان آنها بود، بهترین گواه این مدّعاست. روایات نقل شده از سایر ائمه نیز که شیخ صدوق با تلاش گسترده‌ اش آنها را در کتاب «التوحید» گرد آورده، بر همین مسأله دلالت دارد. با این حال، تهمت تشبیه از تهمت‌ های رایجی است که اصحاب فِرَق، همواره آن را به شیعه نسبت داده‌ اند. البته آنهایی که تا حدودی منصف بوده‌ اند، تنها برخی از فرقه‌ های شیعی را بدین امر متهم کرده‌ اند. در برابر، ائمه هدی(علیهم السّلام) نهایت سعی خود را برای رفع این تهمت از دامن شیعه مبذول داشتند، چنانکه بعدها علمای شیعه نیز در این باره کوشش‌ های امامان خود را دنبال کردند. از آن جمله شیخ «صدوق» است که انگیزه تألیف کتاب «التوحید» خود را در مقدمه کتابش «دفع شبهه تشبیه از شیعه» یاد کرده است.

نکته روشن در این باره به عنوان یک مثال مهم، اقوال منسوب به «هشام بن حکم» و «هشام بن سالم» است. این دو نفر، اگر چه اختلافاتی با هم داشته‌اند و حتی «هشام بن حکم» رساله‌ ای در رد بر «هشام بن سالم» نگاشت؛ ولی باید دانست، تنها به کار بردن نابجای لفظ جسم و اطلاق آن بر خدا از سوی آنها، منشأ ایراد تهمت تشبیه و تجسیم بر شیعه شد تا آن حد که «هشام بن حکم»، به عنوان یک رافضی معتقد به تشبیه معرفی شده است. در این باره که آیا «هشام بن حکم» اعتقاد به تجسیم داشته است یا نه، اختلاف نظرهایی در میان برخی از محققان بروز کرده است. برخی از محققان عرب و نیز علمای شیعه به خوبی توضیح داده‌ اند که هشام با بکار بردن لفظ جسم درباره خداوند، قصد بیان یک نظریه تشبیهی را نداشته؛ بلکه وی «جسم» را با «شی‌ء» هم معنا و به اصطلاح مساوق می‌ دانسته و از آن، موجود را اراده می‌ کرده است. با این حال، ائمه طاهرین(علیهم السّلام) که متوجه سوء استفاده مخالفان از این رأی هشام بودند – و در واقع می‌ توان آن را نوعی کج‌ سلیقگی از جانب هشام دانست – با نظریه ابراز شده از طرف او به مخالفت برخاسته‌ اند؛ هر چند که در فرصت‌ های مناسب، او را از اعتقاد به تجسیم و تشبیه مُبَرّی کردند.

مطالب بالا مقدمه‌ای بود برای توضیح روایتی از امام هادی(علیه السّلام) که در تکذیب عقیده «هشام بن حکم» از آن حضرت نقل شده است. «صقر بن ابی دلف» گوید: «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا(علیهم السّلام) عَنِ‏ التَّوْحِیدِ وَ قُلْتُ‏ لَهُ‏ إِنِّی‏ أَقُولُ‏ بِقَوْلِ‏ هِشَامِ‏ بْنِ‏ الْحَکَمِ‏ فَغَضِبَ‏(علیه السّلام) ثُمَّ قَالَ مَا لَکُمْ وَ لِقَوْلِ هِشَامٍ إِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ جِسْمٌ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا ابْنَ دُلَفَ إِنَّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَ اللَّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُه‏؛ (از امام‏(علیه السّلام) درباره توحید پرسیدم و عرض کردم: من بر عقیده هشام بن حکم هستم؛ امام‏(علیه السّلام) برآشفت و فرمود: شما را با قول هشام چه‌ کار؟ از ما نیستند کسانی که گمان می‌ برند خدای عزّ و جلّ جسم است و ما در دنیا و آخرت از آنها بیزاریم. ای پسر ابی دلف! جسم، خود مخلوق است و پدید آورنده آن خداست و اوست که بدان جسمیت بخشیده است).

در روایت دیگری آمده است: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ الرُّخَّجِیِ‏ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ(علیه السّلام) أَسْأَلُهُ‏ عَمَّا قَالَ‏ هِشَامُ‏ بْنُ‏ الْحَکَمِ‏ فِی‏ الْجِسْمِ‏ وَ هِشَامُ‏ بْنُ‏ سَالِمٍ‏ فِی‏ الصُّورَهِ فَکَتَبَ(علیه السّلام)‏ دَعْ عَنْکَ حَیْرَهَ الْحَیْرَانِ وَ اسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ لَیْسَ الْقَوْلُ مَا قَالَ الْهِشَامَان‏»؛ (محمد بن فرج می‌ گوید: نامه‌ ای به امام هادی(علیه السّلام) نوشته و درباره گفتار هشام بن حکم درباره جسم و سخن هشام بن سالم درباره صورت از آن حضرت سؤال کردم؛ در پاسخ نوشتند: سرگردانی سرگشتگان را کنار بگذار و از شیطان به خدا پناه بر. آنچه را که هشام بن حکم و هشام بن سالم گفته ‌اند از ما نیست).

از طرف امام صادق و امام کاظم(علیهما السّلام) نیز مخالفت شدیدی با این نظر منسوب به هشام ابراز شده است. زیرا سخنان «هشام بن حکم» و «هشام بن سالم» موجب بروز اختلافاتی میان شیعیان شد و به طور مرتب امامان(علیهم السّلام) در برابر چنین پرسش‌ هایی قرار می‌ گرفتند. از جمله آنها «ابراهیم بن محمد همدانی» است در این باره، نامه‌ ای این‌ چنین به امام هادی(علیه السّلام) نوشت: دوستداران شما در این ناحیه درباره توحید دچار اختلاف شده‌ اند. شماری به تجسیم و عده‌ ای دیگر به تشبیه گرایش نشان می‌ دهند. امام در جواب چنین نوشت: «سُبْحَانَ‏ مَنْ‏ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُوصَفُ‏ لَیْسَ‏ کَمِثْلِهِ‏ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ‏ الْبَصِیر»؛ (منزه است خدایی که نه حدّی می‌ پذیرد و نه وصف او ممکن است. او بی‌ همتا و شنوا و بیناست).

مانند همین پرسش را از «محمد بن علی کاشانی» و اشخاصی دیگر نقل کرده‌ اند که نشان بارزی از بروز اختلاف در میان شیعیان در این زمینه است. در تأیید عدم امکان رؤیت خدا، اگر چه در روز قیامت – چنانکه در میان مُشبّهه و اهل حدیث قول به مکان آن رایج است – روایتی از امام هادی(علیه السّلام) نقل شده است که در آن عدم امکان رؤیت در معرض استدلال و در روایت دیگری فرو آمدن خدا به آسمان دنیا به شدّت مورد انکار امام قرار گرفته است.در این باره، بیش از بیست و یک روایت که برخی از آنها بسیار مفصّل است از امام هادی(علیه السّلام) نقل شده و همه آنها گویای آن است که امام در موضع تنزیه قرار گرفته بود.

پیرامون اعتقاد امامان شیعه‏(علیهم السّلام) درباره مسأله جبر و اختیار نیز رساله مفصّلی از امام هادی(علیه السّلام) در دست است. در این رساله، بر اساس آیات قرآن، در شرح و حلّ حدیث «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ اَمْرُ بَیْنَ الْأَمْرَیْنِ» -که از امام صادق(علیه السّلام) روایت شده- کوشش به عمل آمده و مبانی کلامی شیعه، در مسأله جبر و تفویض، بیان شده است.

امام هادی(علیه السّلام) در بخشی از این رساله، درباره این مسأله چنین فرموده‌ اند: «لَکِنْ‏ نَقُولُ‏ إِنَ‏ اللَّهَ‏ جَلَ‏ وَ عَزَّ خَلَقَ‏ الْخَلْقَ‏ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ مَلَّکَهُمْ‏ اسْتِطَاعَهَ تَعَبُّدِهِمْ‏ بِهَا فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ بِمَا أَرَادَ فَقَبِلَ مِنْهُمُ اتِّبَاعَ أَمْرِهِ وَ رَضِیَ بِذَلِکَ لَهُمْ وَ نَهَاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ ذَمَّ مَنْ عَصَاهُ وَ عَاقَبَهُ عَلَیْهَا وَ لِلَّهِ الْخِیَرَهُ فِی الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ یَخْتَارُ مَا یُرِیدُ وَ یَأْمُرُ بِهِ وَ یَنْهَى عَمَّا یَکْرَهُ وَ یُعَاقِبُ عَلَیْهِ بِالاسْتِطَاعَهِ الَّتِی مَلَّکَهَا عِبَادَهُ لِاتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعَاصِیهِ لِأَنَّهُ ظَاهِرُ الْعَدْلِ وَ النَّصَفَهِ وَ الْحِکْمَهِ الْبَالِغَه»؛ (ما می‌ گوییم: خدای عزّ و جل آفریده‌ های خود را به قدرت بی‌ پایان آفرید و به آنها توانایی عبادت و بندگی داد. پس آنان را بدان‌چه می‌خواست امر و از آنچه می‌ خواست نهی فرمود و از آنان، پیروی از اوامرش را پذیرفت و به همین از آنان راضی شد و آنها را از نافرمانی خود بازداشت و بر مبنای آن، نافرمانان را مورد بازخواست قرار داد. در امر و نهی، حق انتخاب و اختیار با خداست. به آنچه می‌ خواهد امر و از آنچه اکراه دارد، نهی کرده و بر اساس آن مؤاخذه می‌ فرماید، به خاطر آن که به بندگان خود توانایی پیروی از اوامر و پرهیز از گناهان را عطا فرموده است؛ زیرا او عدالت و انصاف و حکمت بالغه‌ اش آشکار و غیر قابل انکار است). به دنبال آن از شبهاتی که با استناد به ظواهر برخی از آیات در اثبات جبر استدلال شده، پاسخ داده شده است. در میان روایاتی که به عنوان احتجاجات امام هادی(علیه السّلام) نقل شده، بیشترین رقم، از آن روایات مسأله جبر و تفویض است

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.