تبیین و تفسیر جایگاه دنیا

دنیا جایگاه صدق و واقع یابی برای کسی است که واقعیتِ آن را دریابد، و جایگاه زندگی سالم و منطقی برای کسی است که آن را بشناسد.

#دنیا#جایگاه#صدق

دنیا از دیدگاه این انسان کامل:

إِنَّ الدُّنْیا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَدَارُ عَافِیهٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَدَارُ غِنی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَدَارُ مَوْعِظَهٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَمُصَلَّی مَلَائِکهِ اللَّهِ، وَمَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ، وَمَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ.[۱]

این دنیا جایگاه صدق و واقع یابی برای کسی است که واقعیتِ آن را دریابد، و جایگاه زندگی سالم و منطقی برای کسی است که آن را بشناسد.

جایگاه استغنای تکاملی برای کسی است که از امتیازاتش بهره برداری نماید. و جایگاه پندگیری و تجربه اندوزی برای کسی است که آماده تجربه و پندگیری باشد. این جاست عبادتگاهِ دوستدارانِ مقامِ شامخِ ربوبی و نمازگاه فرشتگان خداوندی. این دنیاست که شایستگی نزولِ وحی الهی را دارد.

جایگاه اکتساب کمال و رشد اولیاءاللّه که تکاپوگرانِ راهِ کمالند، همین دنیاست.

همه ما می دانیم که هیچ موجودی مانند این دنیا، مورد لعن و سَبّ و دشنام قرار نگرفته است. اگر بخواهیم بدبینی ها و ناسزایی هایی که چه در قدیم و چه در جدید، چه در شرق و چه در غرب درباره دنیا گفته شده است، جمع آوری کنیم، حتماً چند مجلّد کتاب پدید خواهد آمد که می توان نام آن ها را دائرهالمعارف فحش و ناسزا به دنیا نامید. البته ممکن است در روی جلد هر یک از آن مجلّدات، این مضمون نوشته شده باشد: «گفتم این ستارگان سپهر لاجوردین چیست؟ پاسخ داد که: تف سر بالایی». اما در منطق عرفان مثبت اسلامی و انسان کامل، این ناسزاها و فحش ها، مربوط به وضعِ روانی گویندگان آن هاست، نه جهان هستی که خودخواهی آدمی نگذاشته است حتّی یک سطر از آن خوانده شود.

دنیا بهترین جایگاه صدق است برای کسی که آن را به راستی به جای بیاورد و جایگاه سلامت و عافیت روحی برای کسی است که آن را واقعاً بشناسد. «آن را بشناسد»، یعنی چه؟ یعنی بداند که حرکت و تحوّل در این دنیا، قانونی ثابت است. از این رو، کسی که به درستی دنیا را بشناسد:

* هرگز توقّع ثبات و سکون را از دنیا نخواهد داشت.

* آرزوها در درون آدمی موج زده و سپس به وسیله نظم و قانونی که اطلاعی از آن نداشته است، فرو خواهد نشست.

* دوران جوانی با کمال بی اعتنایی به خواسته انسان که تا ابد پایدار بماند، سپری می شود.

* عوامل درد و اندوه، یکی پس از دیگری از راه رسیده و فضای درون را اشغال خواهند کرد.

* لذایذِ طبیعی موقّت و نسبی، سراغ انسان را خواهند گرفت و سپس به راه خود خواهند رفت و هیچ اعتنایی به تمنّای انسان که: ای کاش این لذایذ ابدی باشند، نخواهند کرد.

* کار و کوشش و تلاش باید به عنوان اساسی ترین عامل ادامه حیات تلقّی شود.

* این دنیا واقعیتی است که برای کسانی که از شخصیتِ ساخته شده و آزادی استخدام شده در راه خیرات و کمالات بی بهره باشند، قیافه حقیقی خود را نشان نخواهد داد.

* همه حوادث و واقعیات این دنیا، صفحاتی از کتابِ بزرگِ جهانِ هستی است که در مقابل چشمان آدمیان پشت سر هم باز می شوند و اصول ثابت و قضایای زودگذرِ حیاتِ آدمی را تعلیم می دهند.

* چهره حقیقی این دنیا که رو به ماورای طبیعت است، عبادتگاهی است بزرگ که:

از ثَری تا به ثریا به عبودیت او

همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود

* دنیا رصدگاهی است بسیار بزرگ که تفکر در آن، نظاره به جلوه هایی از بی نهایت بوده، و تلاش و کوشش در آن، کشش و انجذابی به سوی بی نهایت است.

در موقعیت زمامداری

انسان کامل در موقعیت زمامداری. عرفان مثبت که انسانِ کامل را می سازد، روحیه ملکوتی آن انسان را در موقعیت چشمگیر زمامداری همان طور نشان می دهد که در محراب عبادت؛ با این تفاوت که امواجِ روحانی آن انسان در محراب عبادت، از لابلای تفکرات و هدف گیری های درونی سرمی کشد و رهسپار جاذبه معبود می شود، ولی در موقعیت زمامداری که با انسان ها، یعنی با جلوه گاه های مشیت اعلای ربوبی رویاروی قرار گرفته است، از این جلوه گاه ها عبور می کند و رهسپار کوی الهی می شود. این جملات را در نهج البلاغه می خوانیم:

مرا در مقابل وظیفه ای که انجام می دهم، سپاس خوشایند ننمایید، زیرا آزاد ساختن شخصیت از چنگال تمایلات و روانه کردن آن به سوی خداوند و به سوی شما، سپاسگزاری ندارد. من جز این کاری نمی کنم که

به مقتضای تکلیفِ انسانی- الهی ام، حقوقِ حیاتِ فردی و اجتماعی را که از به جای آوردنش فارغ نشده ام، ادا می کنم و وظایف واجبی را که باید به آن ها عمل کنم، انجام می دهم.

گفتگویتان با من، مانند گفتگو با جبّاران روزگار و ساختگی (فریبنده) نباشد و در برابر من از تسلیم و خویشتن داری که در برابر اقویای پَرخاشگر دارید، بپرهیزید. با قیافه ساختگی و ظاهرسازی با من آمیزش نکنید. گمان مبرید هنگامی که سخن حق به من گفته می شود، برای من سنگینی خواهد کرد و یا خودم را از آن حق بالاتر قرار خواهم داد، زیرا آن کس که وقتی حق به او گفته شود، یا عدالت به او عرضه شود، از شنیدن و پذیرفتن آن ها سنگینی احساس کند، عمل به آن دو برای او سنگین تر خواهد بود. هرگز از ارائه گفتار حق به من یا مشورت با من برای اجرای حق، خویشتن داری نکنید. من بالاتر از آن نیستم که خطا کنم و در کاری که انجام می دهم، از ارتکاب خطا در امان باشم، جز آن که خداوندی که مالک تر از من به من است، کفایتم کند.

پس جز این نیست که من و شما، بندگانِ مملوک خداوندی هستیم که جز او پروردگاری نیست. مالکیتی مطلق که بر جان و نفسِ ما دارد، ما آن مالکیت را نداریم. خداوندی که ما را از موقعیتی که در آن بودیم، بیرون آورد به موضعی که صلاح را نصیب ما ساخت. پس خداوند سبحان، گمراهی ما را به هدایت مبدّل ساخت و پس از نابینایی، به ما بینش عنایت فرمود.[۲]

این است عرفان مثبت اسلامی که در حسّاس ترین موقعیت بشری که زمامداری است، در ذاتِ مبتهجِ انسانِ کامل، علی بن ابی طالب علیه السلام، شکوفا شده است:

۱- سپاسگزاری در مقابل چه؟ آیا یک عارف برای ابتهاج ذات خود که برای او مانند تنفّس در حیات طبیعی تلقّی شده است، می تواند مزد و پاداش طلب کند؟ مگر آزاد ساختن شخصیت از چنگال تمایلات و به حرکت درآوردن آن در گذرگاه کمال به سوی کمال مطلق، دستمزد می خواهد؟! مگر ورود به قلمرو انسانیت که از احساس تکلیف و انجام آن، به انگیزگی ذات مبتهج آغاز می شود، قیمتی می خواهد؟

۲- مگر میان من و شما در این که همه ما کاروان پر تلاش کوی حقیقت هستیم، تفاوتی وجود دارد که بیایید در برابر من، دستِ تسلیم و بندگی روی سینه نهاده، بایستید و مانند بَردگانِ بی اختیار در مقابل جبّارانِ از خدا و از انسان بی خبر، تملّق کنید و جَبهه (پیشانی) به خاک بسایید؟! من نیک می دانم که:

هر که را مردم سجودی می کنند

زهر اندر جان او می آکنند[۳]                                         

وجود من در این دنیا باید عامل حرکت و پویایی شما انسان ها باشد، نه عامل توقف و رکود. در آن هنگام که شما می خواهید در برابر من بایستید و به من خضوع کنید، در حقیقت، هم خود را از سِیر و حرکت در مسیر رشد بازمی دارید و هم شخصیت مرا از دیدگاه غوطه وران در حیات حیوانی که جز برتری جویی، حقیقتی را سراغ ندارد، می نگرید.

۳- چرا ارزشِ حقیقی شخصیتِ خود را نمی دانید و می خواهید با قیافه ساختگی و ظاهرسازی با من روبرو شوید؟ از مأموریتِ الهی من آن گاه برخوردار خواهید شد که با موجودیتِ حقیقی خود با من رویاروی قرار بگیرید. من کاری با قیافه ساختگی و تصنّعی شما انجام نخواهم داد.

این است عرفان مثبت اسلامی که رهبرش بیش از همه به رهروی خود ایمان دارد و موجودیت انسان ها را در منطقه جاذبه خود نمی خشکاندو متوقّف نمی سازد.

۴- عرفان مثبت و خود را فراتر از خطا دیدن، دو مفهوم متضادّ است که به هیچ وجه با یکدیگر سازگار نیستند. حق، یعنی خواسته ای از خواسته های خداوندی که در دیدگاه انسان ها جلوه می کنند. آن کدامین عرفان است که می تواند خود را فراتر و برتر از حق تلقّی کرده و خواسته خداوندی را پایین تر از خود تلقّی نماید؟ منِ رهگذرِ عرفان، ایمان دارم به این که اگر عنایت خداوندی که مالک تر از من به من است، کفایتم نکند، مصون از خطا نیستم. تکرارِ جدّی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»[۴] در جدّی ترین حالات روحی که نماز است، تا آخرین نفس، دلیل قرار گرفتن آدمی در معرض خطا و انحراف است.

این بود نمونه ای از اوصاف عرفان مثبت اسلامی که انسان کامل علی بن ابی طالب علیه السلام تجسّمی از آن است که «سلمان» ها، «ابوذر» ها، «مالک اشتر» ها، «اویس قرنی» ها، «حجربن عدی» ها، «رشید هجری» ها، «ذوالشّهادتین» ها، «عمّاربن یاسر» ها»، «میثم تمّار» ها و. .. را تربیت کرده و آنان را، نه از تاریخِ طبیعی انسان نماها، بلکه از گذرگاهِ تاریخِ انسانی انسان ها رهسپار کوی ربوبی نموده است.

با توجّه همه جانبه به تعریفی که درباره عرفان مثبت اسلامی نمودیم و با مطالعه دقیق در حیاتِ عرفانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به این نتیجه می رسیم که: هیچ راه و مقصدی درباره عرفان مثبت، قابل مقایسه با عرفان علی بن ابی طالب علیه السلام نبوده و هر قضیه و اصل مثبتی که در دیگر روش های عرفانی وجود داشته باشد، در این عرفانی که علی بن ابی طالب علیه السلام را ساخته است، وجود دارد.

پی نوشت ها:

[۱] – همان/ کلمه قصار شماره ۱۳۱.

[۲] – نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.

[۳] – مثنوى معنوى، دفتر چهارم.

[۴] – سوره فاتحه/ آیه ۶.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.