تفاوت نقش های جنسیتی زن و مرد

آیا فلسفه ای در پشت تفاوت های جنسیتی هست؟ آیا این تفاوت های جنسیتی بر اساس طبیعت زن و مرد صورت گرفته است؟

#تفاوت#نقش#زن#مرد

در مکاتب غیر دینی به طور عام و دیدگاه های فمینیستی به طور خاص، با اندیشه مبدأ و معاد که از دو شیوه انکار یا فراموشی برخورد می شود.

فلسفه تمایز جنسیتی نقش ها

یکی از اصول مشترک همه انسان ها که حتی می توان برای آن خاستگاه فطری قائل شد، اصل عدالت در سطح کلی و انتزاعی آن است. این اصل در مباحث جنسیتی از جایگاهی محوری برخوردار است و سر جذابیت این مباحث در همین نکته نهفته می باشد. با چشم پوشی از تنوع دیدگاه ها و اختلاف راهبردها، به طور کلی دو رویکرد راجع به مسأله عدالت جنسی مطرح است: رویکردی که آن را صرفا از دریچه برابری و تشابه بین زن و مرد می نگرد، و رویکردی که تلازم منطقی بین دو مفهوم عدالت جنسی و برابری جنسی را نمی پذیرد و آنها را دست کم در مواردی قابل انفکاک می داند.

رویکرد نخست، رویکرد غالب در دیدگاه های فمینیستی است و رویکرد دوم در دیدگاه های محافظه کار غربی مانند کارکردگرایی پارسونزی و دیدگاه های دینی و از جمله دیدگاه اسلام، به رغم تفاوت های اساسی دیگر، به چشم می خورد. اختلاف این دیدگاه ها از آنجا سرچشمه می گیرد که در هریک از آنها مجموعه ای از اصول معرفت شناختی، جهان شناختی، انسان شناختی، و ارزش شناختی فرض شده است. در این قسمت به بررسی مختصر چند پیش فرض اصلی در قالب مقایسه این دیدگاه ها با تأکید بیشتر بر دو دیدگاه فمینیستی و اسلامی می پردازیم.

۱.اعتقاد به خدا و جهان آخرت
در مکاتب غیر دینی به طور عام و دیدگاه های فمینیستی به طور خاص، با اندیشه مبدأ و معاد که از دو شیوه انکار یا فراموشی برخورد می شود. دیدگاه های الحادی اصولا این اندیشه را رد می کنند و دیدگاههای غیر الحادی معمولا به دلیل حاکمیت سکولاریسم، ارتباط و تعاملی باورهای دینی و تنظیمات اجتماعی برقرار نمی سازند و عملا سر به آستان بت  انسان محوری می سایند. اما در دیدگاه اسلام، تأثیر مستقیم اندیشه مبدأ و معاد بر جماعی به طور عام و نظام روابط جنسیتی به طور خاص کاملا مشهود است.

جبران اخروی در متون اسلامی

یکی از محورهایی که این تاثیرگذاری را نشان می دهد و در متون اسلامی نیز بر آن به استناد به اصل «جبران اخروی» است. بر طبق این اصل که ملهم از آیات و روایات فراوان است، هرگونه نقصان یا محرومیت طبیعی یا اجتماعی با امتیاز و پاداش اخروی جبران می گردد؛ برای مثال شخصی که در دنیا دچار نابینایی مادرزادی، بیماری مزمن یا فقر است، در بهره مندی از نعمت های اخروی به میزانی که جبران کاستی های دنیوی او را بنماید، نسبت به دیگران امتیاز و برتری خواهد داشت.

بر این اساس، در خصوص مسأله نقش های جنسیتی نیز ملاحظه می کنیم که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) جهاد زن را «خوب شوهرداری کردن» معرفی می کند و به این ترتیب، جهاد را که دری از درهای بهشت است، منحصر به مردان نمی سازد و بر حسب روایتی دیگر، پاداش های اخروی همسرداری و تربیت فرزندان برای زنان را معادل پاداش های اخروی همه فعالیت های اجتماعی مردان شامل مناسک جمعی (حج، نماز جمعه، نماز جماعت و …) و جهاد در راه خدا می داند. بدیهی است که چنین نگرشی به طور مستقیم بر تفسیر عدالت جنسی تأثیر می گذارد و ارجاع مفهوم عدالت به مفهوم برابری را برنمی تابد.

تأثیرگذاری اندیشه خدامحوری

یکی دیگر از محورهایی که تأثیرگذاری اندیشه خدامحوری بر الگوی روابط جنسیتی را نشان می دهد، اصل حاکمیت خداوند در مقام قانون گذاری است. اعتقاد به این اصل، تعبد و تسلیم در برابر احکام الهی را در پی دارد و در نتیجه، اگر تمایز نقش های زن و مرد برگرفته از اراده و حکم خداوند باشد، انسان با ایمان به چنین تمایزی گردن می نهد، خواه حکمت آن را دریابد یا درنیابد. این نگرش به نوبه خود با اصل معرفت شناختی عقلانیت پیوند می خورد. بر خلاف عقلانیت افراطی اندیشه اومانیستی که حجیتی برای غیر عقل قائل نیست، عقلانیت در اندیشه دینی بر پایه عقل فروتن استوار است؛ عقل فروتن خودمحور نیست و در برابر خدای آفریننده عقل، سر تسلیم فرود می آورد.

٢. نظام ارزشی
تعریف و تفسیری که از سعادت انسان ارائه می شود، تأثیر قاطعی بر نوع نگرش به تمایزات جنسیتی دارد. دیدگاه هایی که سعادت انسان را بر حسب معیارهای محدود مادی و فردگرایانه تعریف می کنند، در نظام ارزشی خود به چیزی فراتر از ارزش های مادی و دنیوی باور ندارند؛ برای مثال، فمینیست ها بر ارزش هایی مانند کمال، تعالی عزت نفس و خودشکوفایی تاکید می کنند، اما تفسیر مادی این ارزش ها، آنان را به اتخاذ راهبردهایی در جهت حذف تمایزات جنسیتی سوق می دهد، زیرا تفکیک جنسیتی در این نظام ارزشی، نوعا مصداق بی عدالتی و ناموجه تلقی می شود. در نتیجه، تشویق زنان به رها شدن از محدودیت های طبیعی به ویژه تولید مثل و پرورش فرزندان، تشویق آنان به پیروی از مردان در ورود به دنیای کار و فرهنگ و بزرگ نمایی ارزش های اجتماعی مادی از جمله قدرت، ثروت، منزلت، آزادی و استقلال شخصی، در دستور کار جنبش فمنیسم قرار می گیرد (بستان، ۱۳۸۲، ص ۴۰ و ۱۱۱).

اما اسلام سعادت انسان را در قرب خداوند و راه دستیابی به این غایت را بندگی خدا و پیروی نکردن از خواهش های نفسانی و شیطانی می داند و از این رو، هر امری را که با حرکت در مسیر تقرب در تضاد باشد، مردود و ناپسند می شمارد. به همین دلیل، در نظام ارزشی اسلام به ارزش هایی بر می خوریم که در دیدگاه های غیر دینی نه تنها پذیرفته نشده اند، بلکه هیچ توجهی هم به آنها وجود ندارد که برای نمونه می توان به طهارت روح یا پاکدل بودن اشاره کرد. قرآن کریم خطاب به همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند.» و نیز مسلمانان را به رعایت حریم همسران پیامبر سفارش کرده، می فرماید: «هنگامی که از آنان وسیله ای درخواست می کنید، آن را از پشت حایل و پرده بخواهید، زیرا این شیوه هم برای دل های شما و هم برای دل های آنان پاکیزه تر است.»

برای پی بردن به فلسفه تفاوت نقش های جنسیتی، باید انسان شناسی درست را پیشه راه کرد. 

الگوی مطلوب نقش های جنسیتی

روشن است که پذیرش چنین ارزش هایی از سوی یک مکتب، افزون بر الگوی مطلوب روابط جنسی، بر الگوی مطلوب نقش های جنسیتی تأثیری مستقیم دارد. در روایتی آمده است که «علی و فاطمه (علیها السلام) درباره تقسیم وظایف خانه میان یک دیگر از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) داوری خواستند. آن حضرت وظایف داخل خانه را به فاطمه (علیها السلام) و وظایف خارج از خانه را به علی (علیه السلام) واگذار کرد. فاطمه (علیها السلام) می فرمود: «فقط خداوند می داند که چه اندازه شادمان گشتم از این که پیامبر خدا مرا از انجام فعالیت هایی که نیازمند ظاهر شدن در انظار مردان است، معاف نمود».

 با توجه به پیش فرض های اعتقادی، ارزشی و وجودشناختی دیدگاه اسلام، می توان در توضیح فلسفه تمایز جنسیتی نقش ها چنین گفت: اسلام از یک سو در راستای تامین هدف نهایی خود یعنی سعادت حقیقی انسان برای هریک از نظام های اجتماعی، اهداف ویژه ای را مقرر کرده و از جمله برای نظام خانواده، اهدافی مانند آرامش روانی همسران، تربیت فرزندان سالم، سلامت اخلاقی جامعه و امنیت جنسی را در نظر است. از سوی دیگر، مجموعه ای از تفاوت های جنسی طبیعی شامل تفاوت در زیست شناسی، تولید مثل، تفاوت در نیازهای جنسی، تفاوت در قوای ادراکی و عواطف و تفاوت در قدرت جسمی به عنوان واقعیت های عینی در دیدگاه اسلام مفروض شده است.

ریشه طبیعی تفاوت ها

بنابراین، الگوی مطلوب نقش های زن و مرد، ضمن آنکه ریشه در واقعیت های طبیعی دارد، به تأمین اهداف یادشده، ناظر است؛ به بیان روشن تر، تفاوت زن و مرد، از حیث زیست شناسی تولید مثل، برتری زنان بر مردان در جنبه های عاطفی و برتری مردان بر زنان از نظر توان جسمی باعث می شود که الگوی تقسیم کار جنسیتی، کارآیی بهتر و بیشتری در تحقق بخشیدن به اهداف مزبور به ویژه آرامش روانی همسران و تربیت فرزندان سالم داشته باشد، زیرا هم قابلیت های جسمی و روحی زنان برای تربیت فرزندان، بیشتر از قابلیت های مردان است و هم اینکه این الگو با برداشتن یا کم کردن بار مشاغل بیرون از منزل از دوش زنان، به آرامش روانی آنان و در نتیجه به آرامش روانی همسران ایشان کمک می کند. افزون بر این، تفاوت زن و مرد در نیازهای جنسی نیز نقش مهمی در پذیرش این الگو از سوی اسلام دارد، چرا که با فرض وجود چنین تفاوت هایی، الگوی مزبور با اولویت دادن به محجوبیت زنان و کاهش اختلاط آنان با مردان، بهتر می تواند سلامت اخلاقی و امنیت جنسی جامعه را تأمین کند.

در مقابل، الگوهای رقیب به دلیل نادیده گرفتن این گونه تفاوت های جنسی، کارآمدی لازم را در تحقق بخشیدن به اهداف یاد شده ندارند؛ برای مثال، الگوی تقسیم کار برابر و مشابه که در دوران معاصر در بسیاری از کشورها در حال گسترش است، گرچه ممکن است برخی آثار مثبت مانند رضایت درونی همسران را به طور مقطعی و آن هم با معیارهای فردگرایانه در پی داشته باشد، یک روی دیگر سکه، تأثیر منفی آن بر سلامت اخلاقی و امنیت جنسی در جامعه است، زیرا نفس حضور گسترده زنان در محیط های عمومی که عمدتا از اختلاط جنسی منفک نیست، بر نگرش ها و رفتارهای جنسی مردان و حتی خود زنان تأثیر می گذارد.

افزون بر این، الگوی مزبور با کاستن از نیاز متقابل زن و شوهر به یکدیگر در سست شدن پایه های خانواده مؤثر است و نیازی به توضیح ندارد که با فروپاشی خانواده ها، حتی اهداف اولیه ازدواج یعنی آرامش روانی همسران و تربیت سالم نیز امکان تحقق نمی یابد.

تداوم نیازهای جنسی، عاطفی و حمایتی همسران

در حالی که الگوی تقسیم جنسیتی نقش ها، به تداوم نیازهای جنسی، عاطفی و حمایتی شوهر به زن و نیازهای جنسی، عاطفی و اقتصادی زن به شوهر کمک می کند و از این راه بر میزان ثبات و استحکام خانواده می افزاید، الگوی مساوات جویانه با برهم زدن این معادله، از طریق افزایش استقلال اقتصادی زنان و آسان نمودن دسترسی به جنس مخالف در سطح جامعه، موجب اختلال در مناسبات زن و شوهر می شود. بدون شک، اسلام با استقلال اقتصادی و آزادی حضور اجتماعی زنان در یک وضعیت آرمانی که حاصل رشد اخلاقی همگانی است، هیچ مخالفتی ندارد، ولی سخن بر سر تعیین بهترین الگوی توزیع نقش ها برای انسان های عادی است که در اوضاع و احوال واقعی، با محدودیت ها و کاستی های اخلاقی فراوانی دست به گریبان هستند.

آخرین نکته ای که در تکمیل این بحث باید یادآوری کنیم، ارزیابی الگوی تفکیک جنسیتی نقش ها با معیار عدالت جنسیتی است. با توجه به مباحث گذشته به این نتیجه می رسیم که با فرض پذیرش مبانی ارزشی مادی و دنیاگرایانه، مشکل بی عدالتی در الگوی مزبور، غیر قابل حل به نظر می رسد، زیرا کسانی که این نظام ارزشی را پذیرفته اند، حق خود می دانند که بپرسند چرا مردان و زنان نباید از نظر دست یابی به امور ارزشمند اجتماعی به ویژه قدرت، ثروت و منزلت در سطح یکسانی قرار داشته باشند.

البته جامعه شناسانی مانند پارسونز در پاسخ به این سؤال به نظریه انصاف تمسک جسته و گفته اند: «به رغم نامساوی بودن میزان مشارکت زن و مرد در کارهای خانگی، می توان مشارکت آنها را منصفانه تلقی کرد، زیرا نقش های متفاوت آنها معادل و مکمل یکدیگرند». ولی این پاسخ در نگاه اعضای یک فرهنگ سکولار، پاسخ قانع کننده ای نیست و بیش تر به شعار می ماند، چرا که در بهترین حالت میتواند اصل تمایز نقش ها را توجیه نماید، اما این پرسش که چرا تمایز نقش ها باید بر حسب جنسیت صورت گیرد و به تعبیر دیگر، چرا باید نقش های خانگی به زنان و نقش های اجتماعی به مردان استاد داده شود، همچنان باقی است. این جاست که پارسونز به اهداف نظام اجتماعی استناد کرده، الگوی تفکیک جنسیتی نقش ها را کارآمدترین الگو برای حفظ یکپارچگی اجتماعی معرفی می کند. با وجود این، جای این سؤال هست که یک انسان فردگرا چه تعهدی دارد که اهداف جمعی را بر منافع فردی مقدم بدارد؟

اما در یک بافت فرهنگی و ارزشی اسلامی چند ویژگی وجود دارد: نخست آن که اعضای چنین فرهنگی به اصل جبران اخروی کاستی ها و تمایزات دنیوی معتقدند.

دوم آن که این اعضا با توجه به درکی که از مساله سعادت انسان دارند، برابری را نه بر حسب کسب پایگاه اجتماعی یکسان، بلکه بر حسب امکان دست یابی مساوی به قرب خداوند می سنجند.

سوم آن که در بینش اسلامی، تفاوتی بین زن و مرد از نظر کسب فضایل معنوی، پیمودن مسیر کمال و دست یابی به قرب خداوند وجود ندارد و تنها معیار کرامت و برتری، پرهیزگاری است.

چهارم آن که فرد مسلمان در برابر احکام خداوند عادل همواره سر تسلیم فرود آورده، آنها را عین عدالت می داند، حتی زمانی که عقلش او را به حکمت و مصلحت حکم رهنمون نشود.

با توجه به این ویژگی ها و نیز آثار مثبت اجتماعی نقش های جنینی که بیان آن گذشت، می توان از ادعای عادلانه و منصفانه بودن تنکیک جنسیتی نقش ها در اندیشه اسلامی به درستی دفاع کرد.

با این همه، دفاع از الگوی تفکیک جنسیتی نقش ها، لزومأ دفاع از همه مصادیق آن نیست و محدود به چهارچوب احکام و ارزش های اسلامی است. بنابراین، تفکیک نقش های زن و مرد در صورتی که فاقد مبنای دینی باشد (مثلا سرکوب حالت ابراز عواطف در مردان و منحصر دانستن آن به زنان) قابل تایید نیست و باید در جهت حذف آن کوشید. هم چنین الگوی نقش های جنسیتی در اسلام، مستلزم محرومیت زنان از امکانات پیشرفت اجتماعی و اقتصادی شامل تحصیل، اشتغال و غیره نیست، بلکه پیشرفت آنها را در امتداد تمایز نقش ها تایید و تضمین می کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.