شناخت عوامل کلیدی به وجود آورنده و تداوم بخش انقلاب اسلامی/آسیب شناسی انقلاب


بدون شک برای شناسایی عوامل مخرب در مسیر حرکت صحیح هر نظام باید شناخت نسبتا کافی از عوامل اصلی و روابط محوری و اهداف اصلی آن وجود داشته باشد همانطور که یک پزشک باید ابتدا شناخت روشنی از یک بدن سالم را پیدا کند تا امکان بیماری یابی را بدست آورد.

#عوامل#شکلگیری#انقلاب#آسیب_شناسی#انقلاب

ساختار سیاسی، نظامی و امنیتی نظام شاهنشاهی از حاصل یک سلسله تحولات عمیق اجتماعی با بیداری توده‏های وسیع مردم در سال ۱۳۵۷ در هم فرو ریخت و با رهبری توانمند حضرت امام (ره) در کوتاه‏ترین زمان ممکن ساختار کلی یک نظام اجتماعی مبتنی بر اسلام جایگزین شد.شکل گیری این نظام اجتماعی با تحولات درونی و تعمیق پیوندهای سه عامل: ۱.مردم، ۲.مکتب اسلام، ۳.رهبری مبتنی بر تفکر دینی به وجود آمد.
۱.تحولات مردم، بازگشت به هویت اسلامی خویش، بیداری فطرتهای پاک به ویژه در بین نسل جوان، آمادگی برای گذشت و ایثار و جانبازی در راه آرمان، گسترش شناخت از ابعاد مفاسد نظام شاهنشاهی در کنار جاذبه‏های دست یابی به جامعه ایده آل اسلامی، زمینه را برای حرکت وسیع توده‏های مردم آماده ساخت.
۲.مکتب اسلام، با بیانی تازه و کامل از رسالتهای یک مکتب الهی از رهگذر اندیشه‏های امام (ره) و یاران ایشان در باور نسل جوان آماده فداکاری، به عنوان محور حرکت به صحنه تحولات جامعه بازگشت.این اسلام مدعی راه حل برای ساماندهی همه ابعاد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی حیات بشری شد.
۳.رهبری مبتنی بر تفکر دینی، مصلح بزرگ قرن، حضرت امام خمینی (ره) و به تعبیر حضرت آیت ا…العظمی اراکی (ره) «مجدد المذهب فی قرن خامس عشر» مسئولیت بیدار سازی فطرتهای پاک مذهبی را با دیدی باز نسبت به مکتب اسلام به عهده گرفت و خود بیش از هر کس دیگری آماده فداکاری، گذشت و ایثار در راه تحقق آرمانهای اسلامی شد و با ارتباطی ساده و صمیمی در عمق قلوب مردم نفوذ کرد.ظرفیتهای ذاتی حضرت امام (ره) با پتانسیل ناشناخته و تمام نشدنی دین اسلام با صداقت، سلامت و فطرت پاک مردم به ویژه جوانان حرکتی را آفرید که با سرعت توانست یک رژیم تاریخی مورد حمایت استکبار جهانی را از جامعه ایران ریشه کن سازد.در گامهای بلند بعدی رهبری انقلاب با مدیریت الهی و با بهره‏گیری از همان ظرفیتها در اولین سالهای انقلاب توانست ارکان یک نظام اجتماعی مبتنی بر تفکر را در قالب نظام جمهوری اسلامی مستقر سازد و خود را برای پیگیری سایر اهداف یک نظام اسلامی آماده سازد، ضمن اینکه بطور طبیعی باید بخشی از توان خود را برای مواجهه با حملات و دسیسه‏های گوناگون دشمن تجهیز می‏نمود، مرحله دفاع مقدس با آثار سازنده و مخرب آن گذشت و در مرحله بازسازی نیز با فراز و نشیب خاص خود سپری شد و اینک در مقطع خاص هستیم و با توجه به تعریفی که از آسیب شناسی مطرح شد باید در جستجوی پاسخ دو سؤال زیر باشیم که: ۱.چه عوامل و پدیده‏هایی از این به بعد می‏تواند در داخل جامعه مانع تحقق اهداف انقلاب اسلامی گردد؟ ۲.کدام دسته از اقدامات و فعالیتهای دشمنان انقلاب از خارج و یا داخل می‏تواند سرعت تحقق اهداف انقلاب اسلامی را کند یا متوقف سازد؟ برای دریافت پاسخ صحیح این دو سؤال ابتدا باید سؤال دیگری را پاسخ داد و آن اینکه:

اهداف این مرحله از حرکت انقلاب اسلامی چیست؟
با توجه به اهمیت پاسخ این سؤال در شناخت آسیب پذیری انقلاب اسلامی این اهداف به صورت خلاصه تبیین می‏گردد تا بر اساس آن عوامل مخرب در مسیر تحقق اهداف انقلاب اسلامی طبقه بندی شود.

اهداف این مرحله از انقلاب اسلامی
استقرار نظام جمهوری اسلامی خود به منزله وسیله‏ای تلقی می‏گردد که توسط آن سلسله ارتباطات انسانی در جامعه در راستای جهان بینی اسلامی تغییر و تحول یابد و با تشکیل یک جامعه نمونه مورد نظر قرآن زمینه توسعه تفکر اسلامی را در پهنه جهان آماده سازد.
بحمد الله علی رغم تلاشهای مستمر و متنوع دشمنان انقلاب اسلامی نظام جمهوری اسلامی مستقر گردید و در این مرحله ابزار اصلی ارتباطات انسانی فراهم شد.
این ارتباطات در چند بعد قابل طبقه بندی است.
۱.ارتباط انسان با خدا به عنوان اصلی ترین ارتباط که مبنای تنظیم سایر ارتباطات قرار می‏گیرد و به عنوان نظام عبادی اسلام معنی پیدا می‏کند.
۲.ارتباط انسان با خودش ۳.ارتباط انسان با دیگر انسانها که در قالب انواع نظامهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی و…ساماندهی می‏شود.
۴.ارتباط انسان با طبیعت بدیهی است که وقتی بحث اصلاح دائمی ارتباطات انسانی در ابعاد فوق الذکر است، پیش نیاز آن بهبود ارتباطات و به دنبال نتیجه ارتباطات بهتر، یک مجموعه تحولات ارزشمند مادی و معنوی برای همه افراد یک جامعه است.
برای مثال، لازمه بهبود ارتباط با خداوند متعال، رشد معرفت دینی، کیفیت بخشیدن به انجام عبادات، داشتن روحیه خدمت به دیگران…و نتیجه آن عنصری مفید بودن برای سازندگی محیط اجتماعی خواهد بود.یا وقتی بحث از ارتباط صحیح با طبیعت است از یکسو بهره‏گیری ازمواهب و تلاش برای شناخت دائمی ابعاد طبیعت و از طرف دیگر مواظبت در بهره‏برداری از آن می‏باشد .
در این مرحله از بحث در جستجوی این معنا هستیم که نظام جمهوری اسلامی چگونه می‏تواند برای تحقق اهداف اصلی خود این ارتباطات را در راستای الگوی تربیتی اسلامی متحول سازد و زمینه را برای تکامل معنوی و مادی انسانها در جامعه فراهم سازد.اگر مطابق با بینش اسلامی بپذیریم که انسانها فطرتا خداشناس و در جستجوی ارتباط بیشتر و بهتر با خدای خویش‏اند و آنچه اجازه تجلی یافتن این فطرت را نمی‏دهد، انواع نظامهای اجتماعی محیط برانسان است، آنگاه باید بپذیریم که یکی از مهمترین وظایف و اهداف حکومت اسلامی اصلاح مستمر نظامهای فرعی در راستای کیفیت بخشیدن به ارتباط انسان با خداست.
هدف غایی در این نظام رشد توأمان توسعه مادی، گسترش رفاه اجتماعی ارتقای سطح اخلاق و معنویت جامعه است.
به لحاظ تئوریک وقتی چنین غایتی محقق می‏گردد که نحوه تحقق اهداف هر یک از نظامها زمینه ساز تحقق هدف غایی باشد.
و سرعت تحقق هدف غایی وقتی بیشتر می‏گردد که حداکثر همراهی و هماهنگی در داده و ستاده بین نظامها به وجود آید و هیچ یک از نظامها در روند فعالیت خود تحقق اهداف سایر نظامها را کند یا تخریب نسازند.

شاخص ارزیابی موفقیت نظام جمهوری اسلامی چیست؟
یا به عبارت دیگر با اندازه‏گیری چه پدیده‏هایی در جامعه اسلامی متوجه موفقیت یا خدای ناکرده شکست نظام جمهوری اسلامی می‏شویم.
اگر هدف غایی از استقرار نظام اسلامی را تجلی بخشیدن به عبادت خالق با مفهوم وسیع عبادت تلقی کنیم، مقدمه آن این است که در طول زمان به موازات پیشرفت و توسعه اقتصادی، اجتماعی جامعه، اخلاق و معنویت افراد در جامعه نیز افزایش یابد.
با توجه به این مدل عمومی و شاخص ارزیابی و نظر به اینکه: ۱.کیفیت هر یک از ارتباطهای انسانی در کیفیت سایر ارتباطها اثر مستقیم دارد.
برای مثال: ـ انسانی که رابطه‏ای قوی و متین با خداوند متعال دارد.نسبت به انسانی که ارتباطی سطحی و ضعیف با خداوند دارد، رابطه‏ای بسیار متفاوت با دیگر انسانها خواهد داشت .
ـ و انسانی که بطور واقعی به سایر انسانها علاقه‏مند است رابطه‏ای متفاوت با طبیعت دارد، در مقایسه باانسانی که دچار خود خواهی افراطی است.
۲.داده و ستاده‏ای گسترده بین نظامهای مختلف اجتماعی وجود دارد که تحولات هر کدام، تحقق اهداف سایر نظامها را متأثر می‏سازد.
برای مثال: ـ نحوه و میزان تخصیص منابع در نظام اقتصادی، تحقق اهداف کیفی و کمی نظام آموزشی و تربیتی را متأثر می‏کند.
ـ ساز و کار داخلی نظام اقتصادی، محتوای نظام فرهنگی جامعه را تغییر می‏دهد.
این سئوال مطرح می‏گردد: آیا امکان پذیر است که مسئولیت پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه را بر عهده تعدادی خاص از نظامهای اجتماعی مثلا نظام اقتصادی، اجرایی قرار دهیم و مسئولیت پی‏گیری ارتقای سطح اخلاق و معنویت جامعه بر عهده نظامهای دیگر، مثل نظام فرهنگی یا نظام تبلیغی؟ و به عبارت کلی‏تر آیا صحیح است که مسئول توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را قوه مجریه بدانیم و ارتقای اخلاق و معنویت جامعه را بر عهده مقام معظم ولایت، علماء و روحانیون و نهادهای مذهبی قرار دهیم؟ با یک نگرش نظام دار (سیستمی) و درک واقعیتهای ملموس مناسبات اجتماعی به سادگی روشن می‏گردد که پاسخ منفی است و باید : «تمامی نظامهای اجتماعی در جریان جرح و تعدیل و اصلاح روابط درونی خود همواره مسئولیت خود را همزمان با دو هدف ارتقای اخلاق و معنویت جامعه و زمینه سازی پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه تعقیب نمایند» .
این نظریه وقتی تحقق عملی پیدا می‏کند که مفهوم رفتاری و عملیاتی آن از بالاترین ساز و کارهای درونی نظامهای عمده اجتماعی تا سطح کوچک‏ترین واحدهای اجرایی و واحدهای مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تعریف و تبیین گردد و به دنبال آن آگاهی و فرهنگ عمومی برای این تغییر عملکرد آماده شود.برای مثال: ـ یک مبلغ مذهبی در یک مسجد محلی باید هدف اصلی خود را هدایت مردم برای ارتقای رابطه معنوی انسان با خالق و بهبود خصوصیات اخلاقی افراد تلقی نماید، اما در کنار آن، بایستی آماده سازی افراد برای حضوری مؤثر در سازندگی و توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی جامعه را نیز جزء مسئولیتهای خود تلقی کند.
ـ یک مدیر عامل کارخانه در جامعه اسلامی ضمن آنکه هدف اصلی خود را افزایش کمی و کیفی محصول کارخانه می‏داند شخصا باید مسئولیت ارتقای معنویت و اخلاق کارکنان خود را بر عهده گیرد و توجه داشته باشد که محصول کارخانه او در خدمت سازندگی توأمان مادی و معنوی جامعه قرار گیرد.
به نظر می‏رسد پذیرش این استراتژی در ساماندهی نظامهای اجتماعی تنها راه دستیابی به جامعه مطلوب اسلامی و تجلی بخشیدن به حضور جهان بینی اسلامی و باورهای دینی در روابط درونی جامعه است، اما به دلیل مغایر بودن آن با روالهای سنتی تجربه شده در جامعه ما و جدایی طولانی مدت دین از صحنه حکومت، ممکن است برای بسیاری از افراد، حرف نامشخص و طبعا غیر منطقی به نظر برسد، لذا علاوه بر استدلالهای قبلی توجه را به چند نکته کلیدی جلب می‏نماید.
۱.نیازهای متنوعی که در وجود انسانها تعبیه شده، دارای پتانسیل و جوشش درونی متفاوتی است.
برای مثال، گر چه در کنار نیازهای جسمی و مادی انسانها نیاز به پرستش خالق، نیاز به خدمت به دیگران، نیاز به خلاقیت و…وجود دارد، اما در روال زندگی تلاش برای تأمین نیازهای جسمی و مادی، روند غالب به خود خواهد گرفت و انسانها را از یک زندگی متعادل دور می‏سازد .
فلسفه ارسال انبیا و تشکیل حکومت مبتنی بر تفکر دینی در حقیقت بر پایی نظام اجتماعی است تا از طریق ساز و کارهای درونی آن توجه انسانها به نیازهای مختلف و همچنین تأمین پاسخ متناسب با اهمیت هر یک از نیازهای انسان با فطرت حنیف مد نظر قرار گیرد.
حال اگر پاسخ به نیازهای مادی و جسمی بر عهده تعدادی از نظامها و پاسخ به سایر نیازها و به ویژه نیازهای اصیل انسانی بر عهده نظامهای دیگر گذاشته شود از رهگذر فعال بودن روزمره نیازهای مادی در انسانها، بتدریج نظامهای اقتصادی و اجرایی پاسخ دهنده به نیازهای مادی نقش غالب را پیدا کرده و سایر نظامها منزوی می‏شوند که یکی از عواقب طبیعی آن جذب نخبگان و استعدادهای درخشان به نفع نظامهای اقتصادی و اجرایی و تقویت متوالی نظامهای اقتصادی و اجرایی و تضعیف متوالی نظامهای مسئول در تأمین نیازهای اصیل انسانی است.
۲.علاوه بر فعال بودن وسوسه تأمین نیازهای جسمی و مادی در خود انسانها، در حال حاضر نیز یک نظام مادی پیشرفته و توسعه یافته و موفق در تشکیل یک زندگی شیطانی و ظاهر فریب در دنیا وجود دارد که دائما خود را در معرض دید انسانهای جامعه اسلامی قرار می‏دهد و بیش از پیش نیازهای مادی و جسمی را تحریک می‏سازد و این عامل همراه با پدیده درونی انسان‏ می‏تواند عدم رشد متعادل نظامهای اجتماعی را تشدید نماید.
آنچه به عنوان نتیجه بحث تا این مرحله مد نظر بود دست یابی به این نتیجه بود که: گام کلیدی برای تحقق اهداف دوران سازندگی انقلاب اسلامی، طراحی نوعی نظامهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی است که بر مبنای تحقق همزمان هدف اصلی هر نظام زمینه تحقق هدف غایی فراهم گردد.با این نگرش که تمام نظامها باید ضمن تعقیب هدف اصلی خود تحقق اهداف سایر نظامها را زمینه سازی و تقویت نمایند.
اما آیا با طراحی مناسب این نظامها، تحقق اهداف انقلاب اسلامی میسر می‏گردد؟ پاسخ این است که این شرط لازم است، اما شرط کافی آن: آماده سازی فرهنگ عمومی برای پذیرش این نظامها و حضور سازنده تک تک افراد جامعه برای عضویتی سازنده در هر یک از این نظامهاست، چرا که بر اساس نگرش نظام‏مند، بین نظامها و انسانهای یک جامعه داده و ستاده دائمی وجود دارد و باید برای شروع اصلاحات، همراهی تحولات درونی انسانها و نظامها مد نظر قرار گیرد .
آماده سازی فرهنگ عمومی خود نیازمند کار آمد سازی نظامهای فرهنگ ساز جامعه است.
طی کردن چنین مسیری در تحولات جامعه مستلزم تحقق یک سلسله اقدامات کلان در ساختار مدیریت عالی نظام است که اهم آن عبارت است از: ۱.تشکیل یک نهاد نظریه پردازی با حضور اسلام شناسان و صاحبنظران در علوم پیشرفته روز و در مسائل کلان کشورداری، برای طراحی مشخص‏تر عوامل و روابط درونی نظامهای مختلف اداره جامعه، .تشکیل هسته‏های کارشناسی برای عملیاتی کردن نظریه‏های مصوب در چارچوب قوانین و نظامنامه‏های اجرایی و طی کردن تصویب مراحل قانونی تصویب آنها، ۳.سازماندهی نظام آموزشی جدید برای تمامی عناصر تشکیل دهنده نظامهای مختلف اجرایی برای ایجاد نگرش تازه در راستای تحقق نظام جدید، ۴.سازماندهی یک نظام کار آمد برنامه‏ریزی مطابق با اهداف جدید نظام و به دنبال آن تخصیص مناسب منابع در اختیار حکومت، ۵.اصلاحات همه جانبه اما تدریجی، مطابق با یک برنامه جامع بلند مدت برای کار آمد کردن نظام دولتی برای سازماندهی توده‏های وسیع مردمی در سازندگی همه جانبه کشور، ۶.توجه و عنایت خاص به نظام تعلیم و تربیت جامعه، شامل، محیط خانواده، مدرسه، روحانیت، دانشگاه، صدا و سیما از طریق تخصیص مناسب منابع انسانی، منابع مالی و سایر لوازم و امکانات در خور یک نظام مبتنی بر اسلام، ۷.تشکیل یک نظام کار آمد نظارت و ارزشیابی از روند عمومی تحولات جامعه به ویژه ارزیابی میزان تحقق اهداف کیفی و آرمانی نظام مقدس جمهوری اسلامی، ۸.تشکیل نهادهای تحقیقاتی مناسب و در خور اهمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی برای تجزیه و تحلیل دلایل پیشرفت و شکست در هر یک از حوزه ‏های مهم و کلیدی از اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی.
مباحث مطروحه تا این مرحله، ارائه یک الگوی نظری از گامهای اساسی بود که باید بعد از پیروزی اولیه انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی برداشته می‏شد و طرح آن به عنوان پیش نیاز برای یک آسیب شناسی منطقی از حرکت یک نظام انقلابی ضرورت داشت.در ادامه بحث بر اساس برداشت ارائه شده عوامل عمده‏ای که اجازه نداده است، این گامها به صورت کامل برداشته شود مطرح می‏گردد با این توضیح که به دلیل داده و ستاده بسیار وسیعی که بین تحولات درونی جامعه و جامعه جهانی وجود دارد، در هر عنوان نقش تحولات داخلی و تأثیرات پدیده‏های خارجی طرح می‏گردد.
اما از جهت آنکه می‏توان آسیبهای وارده تا این مرحله را با آسیبهای محتمل در آینده به دوگروه تقسیم کرد، ابتدا تحلیلی از آسیبهای تا این مرحله ارائه خواهد شد و به دنبال آن آسیبهای احتمالی آینده مطرح می‏گردد.

آسیبهای وارده تا این مرحله

۱.ترور شخصیتهای نظریه پرداز
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اولین و شاید یکی از بزرگ‏ترین ضربه ‏های وارده به انقلاب اسلامی ترور جمعی از بهترین نظریه پردازانی بود که از یک سو سالها در محضر حضرت امام (ره) آموزش دیده بودند و از سوی دیگر در کوران تجربیات انقلاب با مسائل داخلی و جهانی آشنا شده بودند.و در عین حال از هوش و ذکاوت و تکنیک های علمی لازم برای نظریه پردازی جهت استقرار یک نظریه جدید در لباس حکومت برخوردار بودند.
از مهم‏ترین این شخصیتها عبارت بودند از: علامه شهید مطهری، شهید دکتر بهشتی، شهید آیت الله صدر، شهید دکتر باهنر، شهید دکتر مفتح.

۲.جنگ تحمیلی
آثار جنگ را در دو بعد آثار سازنده و مخرب می‏توان طبقه بندی نمود.
۱ـ ۲) آثار مخرب جنگ
ـ شهادت جمع کثیری از مخلص‏ترین نیروهای انقلاب، ـ ایجاد معلولیت برای جمع دیگری از یاران مخلص انقلاب، ـ تخریب بخشی از عمر ایثارگران در اسارت دشمن، ـ تخریب منابع اقتصادی جامعه، ـ عادت دادن نیروهای انقلاب با نظامها و ساختارهای مختلف دوران ستم شاهی.
این مسئله اخیرا یکی از خسارات بزرگ جنگ تحمیلی است که برای جامعه ما ناشناخته مانده است.چرا که در آغاز پیروزی انقلاب برای بسیاری از یاران انقلاب این مسئله مطرح بودکه چگونه باید نظامات مختلف را اصلاح کرد؟ لذا در راه اصلاح آن گامهایی برداشته شد و تجربه سازماندهی جهاد سازندگی، تشکیل کمیته، بنیاد مسکن، نهضت سواد آموزی، تشکیل جهادهای خودکفایی گامهایی بود در این راستا، اما تحمیل جنگ باعث گردید مسئولین نظام از روی اجبار تمامی اصلاحات و تغییرات داخلی را متوقف و وقت خود را صرف دفاع از کشور نمایند.در این مدت نیروهای متعهد با نگرش انقلابی با نهادهای اداری و ساز و کارهای درونی نظامهای سنتی آشنا شدند و با از بین بردن نمادهای ظاهری مربوط به نظام شاهنشاهی با آن نوعی انس و همراهی پیدا کردند و «دافعه» خود را از دست دادند.
۲ـ ۲) آثار مثبت جنگ
ـ تعمیق باورهای دینی و انقلابی در نسل جوان، ـ نمود پیدا کردن نقش باورهای دینی در ایجاد سازمانهای حکومتی با کارکرد بسیار موفق‏تر از ساختارهای سنتی در قالب سازماندهی سپاه و بسیج، ـ تعمیق تجربه ‏ها و ورزیده شدن نیروهای انقلاب برای دفاع از اسلام.

آسیبهای دوران بعد از جنگ
بدون شک در تحلیل تاریخ انقلاب اسلامی، این دوره یکی از مقاطع حساس و سرنوشت ساز انقلاب تلقی خواهد شد، چرا که در این زمان بنیادهای فکری و نظریه پردازیهای گوناگونی در شیوه سازندگی کشور مطرح گردید و یکی از این دیدگاهها فرصت یافت که به صحنه اجرا نزدیک شده و آثار مثبت و منفی خود را بر جای گذارد.
چون تحلیل موشکافانه این دوران برای شناخت آسیبهای احتمالی آینده ضرورت دارد لازم است، برای تحلیل آثار مختلف دیدگاه و نظریه انتخاب شده برای شیوه سازندگی کشور در این دوران ابتدا نگاهی داشته باشیم به سیر تحولات جامعه ایران در یک قرن اخیر و سپس تأثیرات آن را در شکل گیری اقدامات اساسی این دوران بررسی نماییم.

رابطه تحولات توسعه گذشته ایران با حکومتهای شاهنشاهی
در قسمت اول این مقاله بحث جامعی صورت گرفت در رابطه با ضرورت بازسازی نظامهای مختلف اداری، اقتصادی، سیاسی، قضایی، …و برای درک اهمیت و ضرورت ابعاد این بازسازی و شناخت این معنا که عدم بازسازی این نظامها به کدام ارکان و روابط درونی انقلاب اسلامی ضربه خواهد زد، به عنوان نمونه به کالبد شکافی بعضی از این نظامهای کلیدی و عمده پرداخته خواهد شد:

نظامهای نوین آموزشی و خصلت دین زدایی آن
در تاریخ گذشته ایران همواره علم و عالم مورد توجه و عنایت بوده است و در یک ترکیب بهم پیچیده از معارف دینی و تعبد معنوی ادامه حیات می‏داده است.بطوریکه تمامی عالمان بزرگ ایران ویژگی فقاهت و اجتهاد را در کنار آن علم خاصی که به سبب آن معروف شده‏اند داشته‏اند .توده‏های مردم نیز در حد محدودی با مراجعه به مکتب خانه‏ها و در سطح بالاتری به حوزه‏های علمیه می‏رفتند، ظهور مدارس جدید در ایران با یک فلسفه کاملا متفاوت، سر آغاز اتفاقی بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است و آن اینکه مدرسه جدید ابزاری گردید برای فخر فروشی فرزندان درباریان و تجار بزرگ و راه یافتن به آن می‏توانست زمینه ساز استخدام در دستگاه اداری رضا شاهی را فراهم سازد.از خصوصیات این مدارس جداسازی ارتباط دین از علم است.با حاکمیت رضا شاه این نوع مدارس با سرعت توسعه پیدا می‏کند، گر چه عمق باورهای دینی مردم تلاش می‏کند آثار دین زدایی این مدارس را به حداقل برساند و بعضی از فرهنگیان متدین تلاش می‏کنند مدارس جدیدی را با گرایش به دین پایه گذاری کنند.اما ابعاد کوچک این حرکتها در مقابل سرعت گسترش و ماهیت قوی این نظام آموزشی جدید کم اثر بود.
در ادامه گسترش نظام آموزش و پرورش نوین در سال ۱۳۱۴ دانشگاه تهران به صورت رسمی پایه گذاری شد، نظام دانشگاهی نیز در ادامه خصوصیات نظام آموزش و پرورش محل تربیت انسانهای عالم و خداشناس و خدمتگذار نبود، بلکه عملکرد غالب آن تربیت نسل جدیدی از انسانهای تکنوکرات برای پایه گذاری یک نظام توسعه مادی با ارزشهای غربی بود، گر چه پتانسیل بسیار قوی مذهب تشیع همواره، جمعی از استادان، دبیران و معلمان متعهد را از تأثیرات همه جانبه این نظامها دور نگه داشته و خود سعی در اصلاح آن داشتند.و به تبع آن تعداد قابل توجهی از فرزندان خانواده‏های متدین، علی رغم خصلت ذاتی دین زدایی این نظام همچنان به اسلام و ارزشهای آن وفادار ماندند.
در اینجا لازم است این نکته را یاد آوری نمایم که نباید از این نکته غافل بود که در هر نظام تعلیم و تربیتی یک روح غالب نهفته است که متأثر از آن کلیه محتوای عوامل و روابط درونی مدرسه بین مدیر، معلم و دانش آموز، موضوع درس، فضای مدرسه جاری است.و این معنی وقتی احساس می‏گردد که انسان تصور کاملی نسبت به فضای عمومی حاکم بر حوزه‏های علمیه و فرق آن با فضای عمومی حاکم بر دانشگاههای دوران ستم شاهی داشته باشد، ذکر این نکته به این دلیل است که توجه شود آموزش مطالب دینی و قرآن در نظام آموزشی که روح آن دین زدایی بود، جز انتقال محفوظات بی اثر یا کم اثر چیز دیگری نبوده، گر چه برای قلبهای پاک و فطرتهای انسانی سالم، همین میزان ارتباط با قرآن نیز آثار خیر خود را داشته است .

نظامهای نوین آموزشی و خصلت تحریف کننده فرهنگ کار و تلاش
گر چه در بدو تولد نظام آموزش و پرورش در غرب نیز فلسفه ورود به مدارس، حفظ موقعیت برتر اجتماعی اشراف زادگان بود، اما همراه با پیشرفت علم و توسعه اقتصادی و روشن شدن نقش سواد آموزی در تولید بیشتر و بهتر کالاها و خدمات، در روند گسترش مدارس اصلاحات و تغییرات زیادی در فلسفه و محتوای نظام آموزش و پرورش ایجاد شد.متأسفانه وقتی نظام جدید آموزش و پرورش و آموزش عالی وارد ایران شد و شروع به گسترش نمود، درآمدهای نفتی نیز وارد اقتصاد ایران شد و دولتها برای تأمین منابع خود نیاز جدی به مالیات پیدا نکردند.تا از رهگذر ضرورت دریافت مالیات از بنگاههای اقتصادی متوجه ناکار آمدی نقش علم و آگاهی و فرهنگ رفتاری نیروی انسانی به عنوان مدیر و کارگر و کشاورز در صحنه‏های مختلف تولید کالا و خدمات بشوند و متعاقب آن در فکر اصلاح عملکرد نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی باشند، لذا کمترین تغییر و تحول در محتوای نظام آموزش و پرورش وآموزش عالی کشور به وجود آمد و همچنان که از روز تولد این مدارس و دانشگاهها، مسئله انتقال محفوظات و مباحث تئوریک محور کار آموزش و پرورش بوده، این مسئله همچنان تداوم یافته است.حاصل عملکرد این نظامها به طور خلاصه عبارت است از: ۱.درس خواندن برای دستیابی به کار کمتر با مزد بیشتر و نه برای کیفیت بخشیدن به انجام کار، ۲.درس خواندن برای دستیابی به مدرک و کسب شغلی در محیطهای اداری و شهرهای بزرگ و نه برای حضور مؤثرتر در صحنه‏های واقعی تولید، ۳.درس خواندن برای دستیابی به مدرک برای کسب موقعیت اجتماعی، ۴.و بالنتیجه از بین رفتن روحیه خلاقیت و نو آوری در دانش آموزان و دانشجویان، ۵.محور شدن انتقال محفوظات و در حاشیه قرار گرفتن مباحث جدی تربیتی.

تأثیرات مخرب رژیم گذشته در نظام اقتصادی
فساد وابستگان رژیم، وابستگی به غرب و وجود درآمدهای نفتی منشاء انواع تخریبها در نظام اقتصادی ایران شده که آثار بسیاری از آنها همچنان تداوم یافته است و می‏تواند منشاء آسیبهای برای آینده انقلاب اسلامی ایران گردد.اهم مواردی که با بحث این مقاله مرتبط است عبارت است از:
الف) انتخاب غلط استراتژی توسعه برای ایران
منظور از استراتژی توسعه، انتخاب و تدوین اصول کلی حرکت برای ایجاد تحولات در ساختارها، نهادها و اجرای طرحهای بزرگ اقتصادی و اجتماعی به منظور تسریع در پیشرفت و سازندگی کشور است.
اگر در روند سازندگی کشورهایی که طی دو و سه دهه اخیر خود را از مرز یک کشور عقب افتاده به کشورهای توسعه یافته رسانده‏اند مطالعه‏ای صورت گیرد، الگویی از استراتژی آنها استخراج می‏گردد که کم و بیش مراحل زیر را در بردارد: ۱.اصلاحات وسیع همراه با اولویت دادن در تخصیص منابع به نظامهای آموزشی و تربیتی‏خود، که از رهگذر آن تحولات زیر را در نسل جدید خویش ایجاد کرده‏اند: ـ ریشه کنی بی سوادی و افزایش معلومات عمومی جامعه، ـ گسترش علم، پژوهش و تحقیق، خلاقیت و نو آوری، ـ ایجاد همبستگی شدید ذهنی بین نسل جوان و منافع ملی کشور، ـ ایجاد آمادگی برای کار و تلاش بیشتر همراه با کاهش توقع و انتظار، ـ ایجاد آمادگی برای قانون پذیری، نظم پذیری، مشارکت جمعی در سازندگی کشور، ـ ایجاد نگرش و رفتار اقتصادی مناسب برای توسعه، با کاهش مصرف و آمادگی ذهنی برای پس انداز و سرمایه گذاری برای ساختن آینده، ۲.تلاش سازمان یافته برای دستیابی به علم و تکنولوژی جدید و بومی سازی آن در چارچوب نیازهای جامعه خودی، ۳.حرکت در چارچوب برنامه‏ای منظم برای آماده سازی زیر ساختها و زیر بناهای اقتصادی، ۴.قدرتمند ساختن دولت برای بازسازی بخش خصوصی فعال در فعالیتهای اقتصادی در چارچوب مصالح ملی.
در ارزیابی عمومی از اقدامات این کشورها مشاهده می‏گردد که اولویتها و توجهات، عمدتا متوجه بهبود نقش انسانها در توسعه است و لذا شروع اصلاحات با نهادهای آموزشی و فرهنگی است و به موازات آن، نهادها و ساختارهای اجرایی را اصلاح کرده‏اند و به طور طبیعی از حاصل کیفیت بخشیدن به توانمندی انسانها و اصلاح ساختارها و نهادهای اجتماعی زمینه برای تداوم توسعه اقتصادی فراهم شده و امکان کسب مالیات برای ساخت زیر بناهای جدید فراهم گردیده است.
اما آنچه در طول حیات رژیم گذشته در ایران اتفاق افتاد، حرکتی از انتها بود.بدین معنا که منابع درآمدی نفت این فرصت را فراهم ساخت که از طریق دلارهای نفتی اولویت اقدامات توسعه‏ای رژیم گذشته از طریق ساخت فیزیکی جامعه شروع شود، بدون آنکه توجه کافی به کار آمد سازی انسانها از طریق نظامهای آموزشی و فرهنگی بشود و تلاش سازمان یافته و پیگیری برای اصلاحات نهادی در ساختارهای مختلف اجرایی صورت پذیرد.
این اتفاق از آنجا حادث می‏گردد که معمولا مسئولان حکومتی کشورهای جهان سوم ابتدا باظاهر کشورهای پیشرفته آشنا می‏شوند و اگر منابع درآمدی برون زایی مثل نفت، الماس و غیره داشته باشند، امکان این را می‏یابند که با اجرای طرحهای عمدتا فیزیکی و به اصطلاح چشم پرکن، ظاهر جامعه را تغییر دهند و احساس کاذب پیشرفت را از طریق دستگاههای تبلیغاتی در بین مردم خودشان القا نمایند.متأسفانه این اتفاق تلخ در رژیم گذشته در ایران رخ داده و انواع مشکلات را برای جامعه ایران به یادگار گذاشته است.توجه شود که اگر درآمد برون زایی مثل نفت نباشد، حتی حکومتهای وابسته کشورهای جهان سوم برای ادامه حیات خود ناچار می‏شوند از طریق کارآمد کردن نظامهای فرهنگی، آموزشی خود و اصلاح ساختارهای اجرایی، امکان صنعتی شدن و به وجود آمدن بنگاههای اقتصادی و خدماتی مدون را فراهم سازند تا زمینه دریافت مالیات برای ادامه حکومتشان فراهم گردد.به هر حال وجود درآمدها حاصل از صدور نعمت نفت خام در کنار وابستگی و فساد رژیم شاهنشاهی آثار نامطلوب زیر را در جامعه ما به ارث گذاشته است:

1.ایجاد یک نظام بزرگ دولتی مصرف کننده منابع و مخرب در سازندگی و توسعه کشور،

à…۲.بزرگ شدن ابعاد نظامهای آموزشی و تربیتی بدون آنکه اصلاحات لازم و متناسب سازی آن با شرایط جامعه ایران صورت گیرد و در نتیجه انتقال آثار فرهنگی غلط در کل جامعه

3.به وجود نیامدن نظام آموزش عالی مناسب برای حل مسائل جامعه خودی

4.عدم شکل گیری نهاد برنامه‏ریزی مناسب برای تدوین برنامه‏های توسعه همه جانبه و پایدار در کشور

5.به وجود نیامدن نظامهای آماری، اطلاعاتی برای شناخت تحولات جامعه در ابعاد مختلف به عنوان پشتوانه برای نظامهای برنامه ریزی

6.به وجود نیامدن نظامهای نظارتی و ارزشیابی

۷.عدم شکل گیری بخش خصوصی سالم و فعال و در خدمت منافع ملی

8.تخصیص غلط منابع اقتصادی به نفع افرادی که در کارهای فیزیکی جامعه ایفای نقش می‏کنند و به ضرر افرادی که در کارهای نرم افزاری و علوم انسانی فعالیت می‏نمایند،

9.عدم انتقال علم و تکنولوژی مناسب به ساختارهای مختلف : اقتصادی، سیاسی، مدیریتی‏و فرهنگی،

۱۰.عدم ایجاد نهادهای تحقیقاتی و مطالعاتی مناسب برای شناخت واقعی مسائل جامعه،

۱۱.رشد نا متعادل و توسعه ناموزون مناطق مختلف کشور،

۱۲.ناشناخته ماندن بسیاری از خصوصیات فرهنگی، رفتاری اقشار مختلف جامعه برای مسئولین، .۱۳ناشناخته ماندن بسیاری از منابع و مزیتهای نسبی کشور،

۱۴.فیزیک گرایی و ظاهر بینی افراطی در مفهوم سازندگی در بین مسئولان و مردم

۱۵.توسعه مصرف گرایی مبتنی بر واردات کالاهای صنعتی و مصرفی خارجی، ۱۶.توزیع نامتعادل استعدادهای درخشان بین علوم مختلف مورد نیاز جامعه،

۱۷.عدم ایجاد یک نظام مالیاتی کارآمد،

۱۸.عدم شکل گیری ساختار نظارت عمومی مردم بر تصمیم ‏گیری مدیران اجرایی و دستگاههای دولتی به دلیل مشارکت نداشتن در تأمین هزینه‏های دولتی،

۱۹.از بین رفتن حساسیت در مورد مصرف بیت المال و اموال عمومی در فرهنگ رفتاری تصمیم گیرندگان و مردم، ۲۰.تخریب نظام قضاوت جامعه نسبت به عناصر حکومت و دولت .

تحولات دوران بعد از جنگ
همان طور که در قسمتهای قبلی ذکر شد در چند سال آغاز پیروزی انقلاب و زمان جنگ تحمیلی فرصتی برای باز سازی همه جانبه نظامهای به ارث رسیده از دوران گذشته به وجود نیامده، اما این اثر تخریبی را داشت که ذهن مدیران و کارشناسان نظام با نظامهای گذشته شاهنشاهی انس پیدا کند و در این آشنایی و قرابت، بسیاری از پدیده‏های منفی آن مخفی بماند و لذا این نظامها توانست در دوران بعد از جنگ آسیبهای جدی را به ارکان و ارزشهای انقلاب وارد سازد و بستر ساز احتمالی آسیبهای آینده گردد.

پدیده انفجار جمعیت
این پدیده حاصل روی کار آمدن دولتهای ملی در کشورهای در حال توسعه است، چرا که در اولین سالهای روی کار آمدن حکومت بلا فاصله از طریق بسیج امکانات خود با دادن آنتی بیوتیک ها، و زدن انواع واکسنها در تمامی نقاط دور و نزدیک کشور نرخ مرگ و میر کودکان بخصوص در بین نوزادان زیر یکسال را کاهش می‏دهند، اما کاهش زاد و ولد کودکان یک مسئله فرهنگی است و زمان بر، این مسئله در آغاز پیروزی انقلاب در ایران رخ داد و ظرف ۴ـ ۳ سال نرخ مرگ و میر کودکان زیر یکسال از ۱۸۰ نفر در هر هزار نفر به ۶۰ نفر کاهش پیدا کرد.اما حدود ۱۵ سال طول کشید تا با تحولات فکری و فرهنگی و تبلیغی نرخ زاد و ولد شروع به کاهش نماید.این تحول در ایران در طول ده سال گذشته نرخ رشد بالای ۲/۳ را ایجاد کرد که خود منشاء یک سلسله نابسامانیها در مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خواهد بود که بخش اعظم آن در دهه آینده رخ می‏نمایاند.

تأثیرات ساختار انتخاباتی موجود
یکی از مشخصه ‏های بسیار ارزشمند نظام جمهوری اسلامی، اعتقاد عمیق مسئولان به ضرورت حضور مردم در صحنه است، به همین دلیل انتخابات گسترده و وسیعی همواره در جریان بوده است، اما این پدیده ارزشمند در بستر غلط فرهنگی جامعه ما، متأثر از تخریب ابعادی از فرهنگ جامعه در رژیم گذشته، منشاء آثار منفی نیز بوده است.زیرا نمایندگان محترم مردم برای پاسخگویی به خواسته‏های مردم حوزه انتخابیه خود همواره در پی کسب منابع جدید بوده‏اند تا مطابق تعریف پذیرفته شده در فرهنگ جامعه به سازندگی بپردازند.چون در این تعریف، کار فیزیکی و عمرانی بیش از اندازه منطقی، جایگاه دارد این پدیده همراه با رشد بی رویه جمعیت با تمامی ساختارهای غلط رژیم گذشته بهم پیوند خورده و اجازه نداده است تا علی رغم خواست بسیاری از کارشناسان، مدیران، برنامه ‏ریزان جامعه بعد از جنگ، مطابق با یک الگوی صحیح، تخصیص منابع صورت گیرد و این امکان فراهم گردد که دولت در یک حرکت هماهنگ از طریق استراتژی منطقی خود ساماندهی سازندگی کشور را پی ریزی نماید و بسیاری از منابع صرف ساختن تأسیسات و ابنیه و ساختمان گردید، استراتژی معقول و منطقی برای کشور می‏توانست در چارچوب کلی زیر باشد: ۱.تلاش برای اصلاح فرهنگ عمومی برای ایجاد آمادگی برای یک سازندگی درونزا و متناسب و متجانس با اهداف مقدس جمهوری اسلامی، ۲.تلاش برای اصلاحات بنیادین در نظامهای فرهنگی، اقتصادی، اداری و…، ۳.تلاش برای ساخت زیر بناهای لازم برای یک توسعه پایدار، ۴.تأمین کالا و خدمات حداقل، برای پاسخگویی به نیازهای ضروری مردم، ۵.فراهم سازی بستر جامعه برای سرمایه گذاری بخش خصوصی برای بهره‏گیری از همه ظرفیتهای جامعه در رشد و توسعه اقتصادی.
آنچه در دوران بعد از جنگ رخ داد، عمدتا در پاسخگویی به تأمین کالا و خدمات برای گذران زندگی روزمره مردم بود و اگر تا اندازه‏ای توانستیم با تدبیر شخصیتهای ارزشمند نظام، بخشی از منابع را برای ساخت زیر بناها به کار بریم، باید شکرگزار وجود این عزیزان باشیم .اما برای نجات از بحرانها و آسیبهای آینده توجه به اشتباهات این دوران بسیار اهمیت دارد .
چرا که در این دوران نیز اشتباهاتی داشتیم که اهم آن عبارت است از: ۱.بدون آنکه نظامهای آموزش و پرورش، آموزش عالی را در محتوا اصلاح کنیم با سرعت گسترش دادیم و اینک خیل عظیم فارغ التحصیلان بیکار با آموزشهای ناقص و فرهنگی ناکار آمد برای سازندگی واقعی در راهند .
۲.با توسعه نظامهای اداری و اجرایی در اعماق نقاط جغرافیایی، انتظارات مردم را از دولت گسترش دادیم.در حالی که به واسطه اتمام درآمدهای نفتی، ناچار هستیم دولت را کوچک کنیم و بخشی از وظایفی را که بر عهده آن گذاشته شده است به مردم واگذار نماییم.در حالی که چنین آمادگی در مردم وجود ندارد.
۳.تصدی دولت را به قیمت کاهش کیفیت و کمیت فعالیتهای نهادهای حاکمیتی گسترش دادیم.
و در یک برداشت عمومی از مجموعه مشکلات جنگ، فشارهای دشمنان انقلاب و اشتباهات دوران بعد از جنگ، می‏توان گفت با توسعه نظامهای اصلاح نشده گذشته عملا در دام نابسامانی های ریشه‏ای دوران ستم شاهی قرار گرفتیم، یعنی: نهادهای نامتعادل به ارث رسیده و اصلاح نشده از رژیم گذشته را توسعه دادیم و با دامن زدن به تقاضاها و نیازهای مادی و جسمی مردم کشورمان و سوار کردن نظام انتخابات روی این پدیده عملا پاسخگویی علمی به نیازهای فرهنگی، معنوی و اخلاقی مردم و اصلاح نهادها و ساختارها و نظامهای مختلف در پشت قیل و قالهای حاصل از اوج‏گیری تقاضاها و نیازهای مادی و مردمی مخفی شد.
ـ مروری به سخنرانی های نمایندگان مردم در نطقهای پیش از دستور، ـ مروری به مباحث مطروحه در جلسات هیئت محترم دولت، ـ مروری به مباحث کمیسیونهای تخصصی مجلس شورای اسلامی، ـ مروری به سوالات و پیگیری عملی نمایندگان مجلس از مسئولان اجرایی، ـ مروری به برنامه سفرهای شخصیتهای بلند پایه کشور، ـ مروری به مباحث مطروحه در جلسات ملاقات مسئولان محلی با مقامات کشوری، همگی حاکی از محور بودن پاسخگویی به نیازهای مادی و جسمی مردم آنهم نیازهای مادی مقطعی و کوتاه مدت از طریق هزینه درآمدهای نفتی بوده است و متأسفانه بسیار محدود و بندرت تعدادی از صاحبنظران و دلسوختگان انقلاب از خود و مسئولان سوالاتی از این دست کردند که: ۱.رابطه نسل جوان با خالق خویش چگونه است و گرایشهای مذهبی چه میزان در هدایت و کنترل تصمیمات اصلی زندگی جوانان ایفای نقش می‏کند؟ ۲.گرایشهای قلبی و درونی جوانان به عناصر اصلی نظام مقدس جمهوری اسلامی چه مسیری را طی می‏کند؟ ۳.نسل جدید چه میزان با مکتب، وطن، مردم خود وابستگی و تعلق خاطر دارد؟ ۴.روابط مردم با یکدیگر حول چه مسائلی در حال تحول است؟ ۵.تهاجم فرهنگی چیست؟ ، ابعاد آن کدام است؟ با چه ابزاری باید با آن برخورد کرد؟ میزان موفقیتها در برخورد با آن چقدر است؟ آیا اقدامات انجام شده کافی بوده است؟ ۶.آیا زمان اصلاحات بنیادی در نظامها و ساختارهای اداره کشور نرسیده است؟ در اینجا لازم است توجه را به این نکته مهم جلب نمایم که مفهوم طرح این سوالات این نیست که دولت و اقتصاد جامعه در زمان جنگ و بعد از آن منابع مالی لازم را برای فعالیت فرهنگی اختصاص نداده است.بر عکس نگاهی به بودجه‏های سالیانه دولت و منابع مردمی که برای فعالیتهای مذهبی در ایران مصرف می‏گردد، حاکی از این معنا است که ابتدائا مشکل در تحولات بخش فرهنگ در تخصیص منابع نیست.مروری به لیست این هزینه ‏ها که برای مثال در سال ۱۳۷۷ : ۱۳۰۰ میلیارد تومان اعتبار آموزش و پرورش، ۴۰۰ میلیارد تومان مجموعه آموزش عالی دولتی و غیر دولتی، ۱۰۰ میلیارد تومان دستگاههای ارتباط جمعی، ۳۰۰ میلیارد تومان برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی.
و در بخش مردمی: هزینه‏های برگزاری مراسم مذهبی در محرم و صفر و ماه مبارک رمضان و هزینه ‏هایی که برای ساخت مساجد، حسینیه‏ ها و مراکز مذهبی می‏شود، نشان می‏دهد که در جامعه ما به اندازه کافی برای فعالیتهای فرهنگ منابع مالی تخصیص می‏یابد و اگر بخواهیم بر اساس مطالعات متفرقه و برداشتهای شخصی این فرضیه را بپذیریم که لااقل آن طور که شایسته نظام جمهوری اسلامی بوده است نتوانسته‏ایم شاخصهای مربوط به رشد اخلاق و معنویت و فرهنگ جامعه را رشد دهیم.
باید ریشه عدم بازدهی فعالیتهای فرهنگی جامعه را در مسائلی غیر از تخصیص نامناسب مالی جستجو کنیم.
تا این مرحله با اشاره به نقش مخرب نظامهای اصلاح نشده دوران ستم شاهی در شکل گیری اشتباهات بعد از جنگ، سعی گردید عوامل عمده در ایجاد بسترهای بحران آفرین و آسیب‏ساز برای آینده تشریح گردد، اما لازم است چند عامل تشدید کننده این عوامل را با بحث کامل‏تری دنبال کنند.

استبدادزدگی در قضاوت
جامعه ایران جامعه‏ای است که دوران ۲۵۰۰ ساله استبداد شاهنشاهی را شاهد بوده و این معنا در بسیاری از منشها و رفتارهای ما تأثیرات سوء خود را گذاشته است، یکی از آنان بزرگ نمایی نقش سازنده یا مخرب مدیران و مسئولان نظام اجتماعی است و معمولا در تحلیلها و قضاوتها اگر پیشداوری مثبت داشته باشیم، فرد را به عنوان منجی و یک چهره بی‏نظیر تاریخی مطرح می‏کنیم و اگر قضاوت منفی داشته باشیم او را تا یک چهره خائن محکوم به مرگ تنزل خواهیم داد.این در حالی است که نقش فرهنگ عمومی جامعه و نظامهای اجتماعی شکل گرفته بر اساس این فرهنگ عمومی، تأثیرات تعیین کننده‏ای در تصمیم‏گیری مسئولان و مدیران نظام دارد و هر مسئولی در طول مدت مسئولیت خود تنها می‏تواند تأثیری اصلاح کننده یا مخرب در روندها را داشته باشد و باید در موقع قضاوت روی عملکرد مسئولین نظام به عامل فرهنگ عمومی و خرده‏نظامهای اصلاح نشده گذشته جامعه توجه نمود.بدلیل اهمیت این مطلب در همین جا بحث آسیبهای ناشی از تهاجم فرهنگی و تأثیرات آن در شکل‏گیری تحولات فرهنگ عمومی و نظامهای مختلف اجتماعی باز می‏شود.تا هم کمک کند به قضاوتی صحیح‏تر نسبت به میزان تأثیر مدیران و مسئولین در تحولات اجتماعی، و هم به عنوان یک عامل مهم در تحولات آینده جامعه آسیب شناسی انقلاب مورد استفاده قرار گیرد.

تهاجم فرهنگی و آسیبهای آن
ابتدائا باید به این نکته توجه شود، همانطور که بدن سالم انسان توان بازسازی بسیاری از آسیبهای وارده به بدن را دارد وقتی در جامعه اسلامی سلامت کلیت نظام حفظ شود متناسب با هر آسیبی از خود عکس العمل نشان داده و آنرا ترمیم می‏نماید، اما اگر خدای ناکرده چارچوب اصلی نظام آسیب دید، امکان ترمیم آسیبهای بعدی با سرعت کاهش می‏یابد.
نقش مخرب تهاجم فرهنگی دشمن از آن جهت حائز اهمیت است که کارکرد آن ایجاد اختلال در روابط کلیدی و استراتژیک نظام است یعنی اگر نتوان به نحو مقتضی کارکردهای تهاجم فرهنگی دشمن را اصلاح نمود بتدریج رابطه مردم با اسلام، مردم با رهبری و سایر مسئولین نظام، سست و آسیب‏پذیر خواهد شد و سلامت کلیت نظام به خطر خواهد افتاد.

تعریف تهاجم فرهنگی
حرکتها و مجموعه اقدامهای آگاهانه و هدفمند دشمنان نظام برای تغییر آگاهیها، گرایشها، تمایلات و رفتارهای غالب اکثریت مردم جامعه را با هدف دور سازی این آگاهیها، تمایلها و رفتارها در حوزه جهان بینی اسلامی به حوزه جهان بینی دشمن را تهاجم فرهنگی می‏نامیم .

ابزارهای تهاجم فرهنگی
وقتی هدف تغییر آگاهیها، گرایشها، تمایلها و رفتارهای انسانها است هر یک از پدیده‏ها ووسایلی که در اختیار نظام اجتماعی مهاجم است و در این راستا بکار گرفته می‏شود ابزارهای تهاجم فرهنگی تلقی می‏شود و لذا با توجهی عمیق به عناصر تشکیل دهنده نظام استکباری جامعه توسعه یافته غرب می‏توان تمامی عوامل مؤثر در شکل‏گیری تمدن غرب را جزء ابزارهای تهاجم فرهنگی قلمداد نمود، فهرست کلی این ابزارها عبارت است: ۱.خرده نظامهای تشکیل دهنده نظام اجتماعی غرب، ۲.علوم انسانی که در لا به لای مباحث خود جهان بینی و ارزشهای خاص آن نظام نهفته است، ۳.تکنولوژی، که بیشتر از جنبه عدم حضور متعادل علم در تأمین کالاها و خدماتی که در حوزه‏های مختلف نیازهای انسانی مطرح است، اعم از نیازهای مادی، اخلاقی و معنوی، ۴.کالا و خدمات، از آن جهت که عامل بهم زدن تعادل در تخصیص منابع انسانها در حوزه نیازهای مختلف است، که بیشتر معطوف به پاسخگویی و تحریک نیازهای جسمی است، ۵.نظام اطلاع رسانی، از آن جهت که اطلاع رسانی جهت‏دار بوده و در خدمت گسترش جهان بینی مادی است، ۶.نظام تبلیغاتی، بواسطه نقش تهدیدی و بحران آفرین آن در جوامع در حال توسعه.

حوزه‏ های تأثیر تهاجم فرهنگی
گر چه در ابتدا به نظر می‏رسد تأثیرات مخرب تهاجم فرهنگی در محدوده تخریب فرهنگ جامعه اثر خواهد گذاشت، اما از آن جهت که حوزه فرهنگ مثل خاک در کشاورزی، بستر عمومی رشد گیاهان مختلف است، فرهنگ نیز بستر رشد و تحول در تمامی حوزه‏های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی است لذا باید از رهگذر تأثیرات مخرب فرهنگ مهاجم روی مسائل مختلف جامعه، آثار مختلف آن مورد ارزیابی قرار گیرد، آثار این پدیده در حوزه‏های مختلف اقتصادی، سیاسی ـ اجتماعی است که به دلیل اختصار فقط به بعضی از موارد مهم آن اشاره می‏گردد.
قبل از ورود به بحث آسیبهای ناشی از تهاجم فرهنگی باید به این نکته نهفته توجه شود که بخشی از توانمندی‏فرهنگ مهاجم در این نکته است که ما به عنوان یک کشور در حال توسعه ناچار هستیم برای توسعه کشور و حتی تحقق اهداف اسلامی خودمان از علم و تکنولوژی و تجربه‏های مربوط به سازماندهی و مدیریت آنها بهره‏برداری نماییم.

۱.آسیب رسانی به ساختار سیاسی کشور
لازمه تداوم انقلاب اسلامی ادامه حیات نظام مقدس جمهوری اسلامی است پیوند جمهوریت با اسلام حرف مشخصی است که اسلام در شرایط امروز جهان مطرح کرده است و لازمه آن تأمین خواسته‏ها و نیازهای مردم با حضور فعال خودشان در چارچوبهای پذیرفته شده تفکر دین مبین اسلام است برای آنکه این هدف عملی شود باید خواسته‏ها و نیازهای مردم در چارچوب مکتب اسلام رشد و هدایت پیدا نماید و برای این منظور نظام فرهنگ ساز جامعه بیشترین مسئولیت را به عهده دارد.
لازم است دولت و مجلس شورای اسلامی از یک طرف خواسته ‏ها و نیازهای مردم را احصاء نمایند و از طرف دیگر با استفاده از مبانی دینی و هدایتهای رهبری نظام انطباق این خواسته ها را با اسلام بررسی نمایند.
بدیهی است که اگر نظام فرهنگ ساز داخلی وظایف خود را به خوبی انجام دهد به دلیل هم راستائی خواسته های مردم و اسلام و رهبری حرکتهای جامعه دارای انسجام درونی خواهد شد و زمینه برای رشد توسعه پایدار در چارچوب ارزشهای اسلامی فراهم می‏گردد.و به طور طبیعی در روند تحقق خواسته‏های مردم توسعه مادی و رشد معنویت و اخلاق جامعه تحقق می‏یابد و روز به روز استحکام و قدرت نظام جمهوری اسلامی بیشتر می‏شود.
اما اگر خدای ناکرده در یک روند تدریجی نظامهای‏فرهنگ ساز داخلی منفعل و ضعیف شوند و نیازهای مردم متأثر از نظام فرهنگ ساز مهاجم تغییرات اساسی پیدا کند به طور طبیعی دولتها، مجلسیان در بین دو انتخاب تحقق خواسته‏های مردم و انتظارات اسلام و رهبری دچار تضاد خواهند شد زیرا هم راستائی خواسته ‏های مردم و تفکر اسلامی از بین می‏رود و هم تعقیب و پیگیری هر کدام ضایعاتی را برای جامعه خواهد داشت.بی‏ توجهی به رهنمودهای رهبری و مبانی اسلامی ما را از اسلامیت نظام دور می‏سازد و بی‏ توجهی به خواسته ‏های مردم اصل جمهوریت را مورد خدشه قرار داده و زمینه را برای رشد بحران‏های داخلی آماده می‏سازد، چرا که در درون جامعه انواع گروهها و طیف‏ها با خواسته‏ هایی بسیار متفاوت با یکدیگر نمود پیدا کرده و به دلیل اینکه هر گروهی به یک پایگاه فکری مرتبطاند، گروهی خود را طرفدار حاکمیت مبانی دینی می‏دانند و طیف دیگری خود را حامی تحقق خواسته ‏های مردمی و چون این پایگاههای فکری فاصله‏های بسیار زیادی با هم دارند، عملا راه کارهای بسیار متفاوتی برای تحقق خواسته‏های هر کدام باید پیش بینی شود و عملا فعالیتهای دولتها بسیار متغیر خواهد شد و ثبات لازم برای تحقق یک مجموعه سیاست پایدار از دست می‏رود و بحرانهای سیاسی روزمره اجازه سازندگی جامعه را نمی‏دهد و مردم را دچار خستگی و زدگی می‏نماید.از طرف دیگر تجربه چند سال اخیر جامعه ما نشان می‏دهد که چون همواره گروههای مؤمن و معتقد در جامعه اسلامی وجود دارند، لذا حتی اگر خدای نکرده دولتها بخواهند از اصول ارزشی اسلام دور شوند این نیروهای معتقد و مؤمن شروع به مقاومت می‏نمایند، لذا به میزانی که تهاجم فرهنگی در جامعه ما اثر بگذارد به همان میزان در مسایل سیاسی، فرهنگی جامعه بحران آفریده می‏شود و این بحرانها امنیت و ثبات لازم برای شروع سازندگی اصولی جامعه را حتی در ابعاد اقتصادی با مشکل روبرو می‏سازد .

۲.آسیب رسانی به روند اصولی جریان کامل استقرار نظام جمهوری اسلامی
هر انقلابی بعد از پیروزی برای استقرار نظام فلسفی و فکری خود نیازمند زمان است تا مباحث نظری خود را در قالب نظامهای اجرایی طراحی نماید و شرایطی فراهم نماید که این نظامها را اجرا و با عیب‏یابی آن زمینه استقرار دائمی آنرا فراهم سازد.یکی از آسیبهای مهم تهاجم‏فرهنگی دشمن تحریک دائمی و فزاینده خواسته‏های مادی مردم است در چنین شرایطی مجلسیان و دولتمردان منفعل شده و همواره در جستجوی راه حلهای کوتاه مدت و فوری هستند و برای پیدا کردن آنها نظرشان متوجه تجربه کشورهای توسعه یافته موجود می‏شود و با انتقال تجربیات مبتنی بر نظام فکری و فلسفی مغایر با فلسفه خودی عملا روند سازندگی اصولی جامعه را با اختلال مواجه می‏سازند.نگاهی به نوع تصمیمات دولتها و مجلس‏ها بعد از پیروزی انقلاب و سرنوشت طرحها و لوایحی که می‏توانستند نظامهای مهم جامعه را اصلاح کنند، به خوبی آثار این پدیده تلخ را نشان می‏دهد.
البته بخشی از این مشکل بر می‏گردد به این واقعیت که در ساختار سیاسی موجود نمی‏توان از سیستم حاکم بر دولتها که برای چهار سال مسئولیت می‏پذیرند انتظار داشت که وقت خود را به فعالیتهای اختصاص دهند که نتایج آن در یک دوره بلند مدت ظاهر می‏شود، البته وارستگی و وابستگی رؤسای دولتها به ارزشهای اسلامی و علاقه به تحقق آرمانهای اسلامی موجب شده که همواره این عزیزان شخصا تلاش نمایند که انجام فعالیتهای اصولی و تدوین طرحها و لوایح اصلاح کننده نظامهای اجتماعی را مد نظر قرار دهند اما تفاوت زیادی بین خواست فردی و تقاضای ذاتی یک سیستم برای اصلاحات اصولی وجود دارد و باید در موقع مقتضی برای رفع این اشکال ساختاری اندیشه کرد و برای این سؤال جواب پیدا نمود که: چه اصلاحاتی در ساختار تشکیلاتی کشور باید به وجود آید که دولت‏ها و مجلس‏ها همزمان با پیگیری حل مسایل روزمره مردم، به طور سازمان یافته و نهادی در پی انجام اقدامات اصولی برای اصلاح نظامهای مختلف اداره کشور باشند؟

۳.آسیب رسانی به تحقق روند دست یابی به توسعه پایدار در کشور
توسعه پایدار یعنی تداوم بلند مدت رشد اقتصادی بدون تخریب محیط زیست، گر چه این تعابیر وارداتی است اما با فرض پذیرش این تعاریف وقتی در جامعه‏ای رشد بلند مدت اقتصادی حاصل می‏گردد که دو عنصر امنیت و ثبات برای تصمیم‏گیران اقتصادی تأمین شود و ثبات سیاستها در تمامی حوزه‏های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی تجلی پیدا کند وقتی چنین شرایطی به ‏وجود می‏آید که در هر حوزه از مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی، …یک سلسله اصول، متکی بر مباحث ثابت فلسفه و جهان بینی حاکم برای اداره جامعه وجود داشته باشد، جامعه ما این اصول را از مکتب اسلام گرفته و باید متکی به این اصول، نظامهای اجرایی در حوزه‏های مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تعریف عملیاتی پیدا کنند و مردم در استقرار این نظامها مشارکت فعال داشته باشند، نقش آسیب‏ساز تهاجم فرهنگی این است که آمادگی و همراهی را برای استقرار نظامهای متکی به اصول اسلامی از جامعه و بخصوص نسل جوان گرفته و اجازه نمی‏دهد این نظامهای اجرایی مستقر شوند و تصمیم‏گیران اقتصادی تکلیف خود را بدانند و بر اساس آن بین منافع شخصی و منافع اجتماعی تعادل برقرار سازند، در چنین شرایطی مردم در جستجوی فعالیتهای اقتصادی با بازده کوتاه مدت می‏روند و سرمایه گذاریهای بلند مدت تولیدی کاهش پیدا می‏کند و چون از یک طرف متأثر از تهاجم فرهنگی، توقعات مردم از دولت بالا می‏رود و از سوی دیگر اقتصاد جامعه دچار تورم و رکود می‏گردد، نارضایتی مردم از مسئولین نظام افزایش یافته و خطر سست شدن رابطه مردم با عناصر کلیدی نظام فراهم می‏گردد.

۴.آسیب رسانی به کارآیی استعدادهای درخشان جامعه
همانطور که از مباحث قبل برداشت کردید جامعه‏ای که در صدد استقرار یک نظام فکری جدید است، باید نظامهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، …را طراحی و به اجرا درآورد و به موازات آن بستر فرهنگی جامعه را برای استقرار این نظامها آماده سازد و لذا ناچار است بهترین و بالاترین استعدادهای انسانی جامعه را به حوزه‏های نظریه پردازی و طراحی این نظامها به ویژه حوزه‏های علوم انسانی، شاخه‏های فرهنگی هدایت نماید اما به واسطه مجموعه کارکردهای تهاجم فرهنگی که یکی از نتایج آن برجسته شدن نقش تأمین نیازهای مادی و جسمی انسانها از رهگذر نشان دادن نمودهای ظاهری جامعه پیشرفته غربی است.معمولا در جوامعی که تهاجم فرهنگی آثار خود را تثبیت نموده، جامعه موجود به رشته‏هایی که پاسخ دهنده نیازهای جسمی و مادی است پاداش بیشتری می‏دهد و لذا استعدادهای درخشان بیش از اندازه لازم به سمت رشته‏های فنی مهندسی و پزشکی هدایت می‏شوند، این پدیده در همه‏کشورهای جهان سوم آسیب وارد می‏کند و چون این جوامع مسیر توسعه منطقی خود را نمی‏توانند طی کنند استعدادهای درخشان امکان جذب در جامعه را پیدا نکرده و زمینه برای مهاجرت آنها به کشورهای توسعه یافته فراهم می‏گردد و دور بعدی توسعه سریع‏تر کشورهای پیشرفته و کاهش سرعت تحولات توسعه کشورهای در حال توسعه تعمیق می‏یابد.
اما این پدیده برای جامعه ما و انقلاب اسلامی که نیازمند تعریف و تبیین نظامهای جدید اجتماعی است، بسیار خطرناک‏تر و مخرب‏تر است.
نمود واقعی عملکرد این پدیده در جامعه، پر نشدن خلاء عدم حضور شخصیتهای بزرگواری چون شهید بهشتی، مطهری، دکتر شریعتی است و این در حالی است که به دلیل مازاد نیروهای فنی مهندسی و پزشکی بحث صدور خدمات پزشکی و فنی مهندسی به سایر کشورهای جهان سوم را مطرح کرده‏ایم و تعداد زیادی از نیروهای متخصص کم تعهد زمزمه رفتن به کشورهای پیشرفته را طرح می‏کنند.

۵.آسیب رسانی به اصل کارآیی تفکر دینی برای اداره حکومت
وقتی به واسطه آثار گسترده تهاجم فرهنگی دشمن، ثبات لازم برای سرعت بخشیدن به روند سازندگی مادی فراهم نشد بلکه بحران‏های مختلف اقتصادی در جامعه ظهور پیدا کرد، با کمک ابزارهای فرهنگی دشمن، این سؤال در اذهان جامعه به خصوص نسل جوان مطرح می‏گردد که چرا تفکر دینی و حاکمیت گروه‏های مذهبی در مسئولیت‏ها نتوانسته است روند توسعه اقتصادی را سرعت بدهد و در مقام مقایسه با سایر کشورهای مشابه جامعه ما رشد و توسعه خود را پیدا کند؟ بدیهی است با حادث شدن چنین فضای تفکری بین اقشار وسیع جامعه، اصل ارتباط مردم با اسلام مورد خدشه قرار گرفته و در خوش بینانه‏ترین حالت زمزمه ضرورت جدایی دین از سیاست به صورت مستقیم و غیر مستقیم از سوی نیروهای سطحی نگر داخلی و عناصر تبلیغاتی دشمنان انقلاب مطرح می‏شود.
حال که با مروری بر بحث تهاجم فرهنگی نقش حساس نظام فرهنگ ساز جامعه را در سرنوشت انقلاب اسلامی ملاحظه نمودید، با توجه به این مساله که به دلیل سرعت تحولات‏تکنولوژیکی و گسترش ارتباطات جهانی، عملا امکان مقاومت در جلوگیری از این ارتباطات نخواهد بود و از طرف دیگر برای زمینه سازی پیشرفت کشور ناچار به استفاده از علم و تکنولوژی و تجربه‏های کشورهای پیشرفته هستیم باید قبل از آن که ذهن و قلب انسان‏ها به خصوص نسل جوان در اختیار نظام فرهنگ ساز دشمن قرار گیرد، دستگاه‏های مؤثر فرهنگ ساز داخلی این توان را پیدا نمایند .لذا از زاویه آسیب شناسی نظام فرهنگ ساز جامعه فهرستی کلی از مشکلات این بخش مطرح می‏شود .

مشکلات عمومی نظام فرهنگ ساز جامعه
۱.نامشخص بودن مسیر اعمال دیدگاه‏ها و مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در ساختار مصوب تشکیلات کلان نظام جمهوری اسلامی (با فرض مسئولیت مدیریت کلان تحولات فرهنگی جامعه)، ۲.وجود تشکیلات موازی، ناهماهنگ و تضییع کننده منابع فرهنگی در بخش‏های اجرایی فعالیت‏های فرهنگی، ۳.تخریب آثار تلاش‏های نهادهای مختلف از سوی یکدیگر، ۴.عدم ورود نخبگان و استعدادهای درخشان جامعه متناسب با اهمیت و پیچیدگی این بخش، ۵.تلقی اشتباه در انتقال محفوظات دینی و کارهای شکلی و ظاهری به جای فعالیت‏های عمیق فرهنگی در بسیاری از دستگاه‏ها و نهادهای فرهنگی، ۶.عقب ماندگی نظریه پردازی در حوزه دین برای حل معضلات فکری، فرهنگی جامعه، ۷.عقب ماندگی نرم‏افزارها و تکنولوژی مورد استفاده در حوزه‏های فرهنگی به نسبت سایر حوزه‏های اجتماعی، ۸.گره خوردن حرکت در حوزه‏های فرهنگی با معضلات ناشی از سیاست بازی‏های رایج در فعالیت‏های روزمره گروه‏های مختلف سیاسی، ۹.عدم پیوند تصمیم‏گیری مسئولان دولتی با عناصر فکری حوزه و دانشگاه و عدم پیوند کارآمد و مؤثر بین دو نهاد فکری حوزه و دانشگاه، .بی‏توجهی به آثار و تبعات کارکردهای نظام‏های اقتصادی، سیاسی و نظامی روی مسائل فرهنگی جامعه و بر عکس، ۱۱.نبودن نظام‏های آماری و اطلاعاتی و شاخص‏های ارزیابی و نهادهای ذیربط برای هشدار دهی به موقع درباره مسائل حساس حوزه فرهنگ.
وقتی ابعاد تأثیر این معضلات تشدید می‏گردد که توجه شود هر گاه کوچکترین مشکل در مسائل اقتصادی جامعه رخ دهد، بلافاصله در افکار عمومی جامعه منعکس می‏گردد و در هر کوی و برزن پیرامون آن صحبت می‏شود، دستگاه‏های ارزیابی کننده با سابقه بیش از ۵۰ سال بلافاصله در قالب آمار و ارقام مشکل را به ستادهای مختلف دولت ارائه می‏دهند و نمایندگان محترم مردم تا اخذ نتیجه، مباحث آن را پیگیری می‏کنند و چون مباحث کمی است تا تحقق عملی آن همه مردم در جریان تحولات آن هستند، اما در مسائل اخلاقی و معنوی و تحولات فکری و فرهنگی جامعه مسئله به شکل دیگری است، به رغم تذکرات پی در پی مقام معظم رهبری، عکس العمل‏ها در بخش محدودی از نخبگان و دلسوزان جامعه است، آن هم با اقدامات محدود و کاهنده، و لذا عملا تغییر و تحول متناسب با هشدارها ظاهر نمی‏شود و چون برای توده مردم ملموس نیست کسی برای تحقق آن پیگیری نمی‏نماید.
حال سئوال اساسی و تکراری این است که چه تغییری باید در نظام تصمیم‏گیری جامعه صورت پذیرد تا مسائل بلند مدت به ویژه مسائلی که مربوط به اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی است، در کنار مسائل کوتاه مدت و روزمره مردم به صورت هم زمان دیده شود و به دنبال آن حل مسائل کوتاه مدت در راستای حل معضلات بلند مدت جامعه تعقیب گردد؟

تخریب و حذف نیروهای مخلص انقلاب
یکی دیگر از آسیب‏های وارده به انقلاب، تخریبی است که پیوند نابسامانی‏های به ارث رسیده از جامعه گذشته و آسیب‏های وارده در بعد از پیروزی انقلاب بر قضاوت مردم نسبت به مسئولین به ویژه نیروهای کلیدی و مخلص انقلاب می‏گذارد.
توضیح بیشتر این که، همان طور که ذکر شد مدیران مخلص انقلاب در رأس نظام‏ها وساختارهای مختلف اجرایی، اقتصادی، آموزشی و غیره قرار می‏گیرند و حجم انتظارات مردم به حدی است که برای این مدیران فرصت اصلاح بنیادین نظام تحت مسئولیتشان فراهم نمی‏شود و چون انتظارات مردم از دولت و مسئولان بالاست و توقع دارند که با سرعت به مشکلاتشان پاسخ داده شود، اشکالات این ساختارها به پای مسئولان گذاشته می‏شود و در این میان گروه‏های سیاسی نیز برای تخریب جناح مقابل به صحنه آمده و از این نگرش و قضاوت افکار عمومی بهره جسته به اصطلاح دست به افشاگری و بعضا نقادی سطحی می‏زنند، حاصل این فرایند خطرناک می‏تواند این باشد که بعد از طی یکی دو دهه افکار عمومی به ویژه نسل جوان این جمع بندی را پیدا کند که در بین مدیران و مسئولان نظام انسان‏های صادق و درستکار کم هستند و غالب مسئولین در تعقیب منافع شخصی خود می‏باشند.
و چون می‏تواند هر چهار سال یک بار از طریق انتخابات مکنونات قلبی خود را علنی سازد، ممکن است به تدریج شاهد خارج شدن نیروهای ورزیده و مخلص از صحنه‏های مدیریتی نظام باشیم .گر چه به دلیل وجود شخصیت‏های بزرگوار موجود این مسئله هنوز نتوانسته است ضربه‏ای جدی به حضور نیروهای مخلص انقلاب در موقعیت ها و مسئولیت های مختلف بزند و همچنان یاران و شاگردان مخلص امام و پیرو رهبری در صحنه‏اند، اما این پدیده می‏تواند در سال‏های آینده یکی از آسیب‏های بزرگ انقلاب باشد.
لازم به ذکر است که طرح این مباحث نافی آثار سازنده و اصلاح کننده تأثیر مشارکت مردم و توسعه امر انتخابات در سالم سازی مدیریت جامعه نیست، بلکه توجه دادن به بعد دیگری از آسیب‏هایی است که میتواند از رهگذر تداوم حضور نظام‏های قبلی جامعه به روند حرکت یک نظام اسلامی و انقلابی وارد شود و عامل انحراف در مسیر حرکت جامعه شود مشابه تجربه‏ای که در صدر اسلام عامل آن انحراف بزرگ گردید، که تا اندازه زیادی متأثر بود از فعال شدن مجدد فرهنگ دوران جاهلیت قبل از اسلام.این پدیده می‏تواند امروز هم برای جامعه ما اتفاق بیافتد با این تفاوت که از رهگذر فعال شدن فرهنگ گذشته، علاوه بر نظام‏های سازمان یافته و نهادینه شده دوران شاهنشاهی همراه با تهاجم فرهنگی غرب جاهلیت دوران گذشته به صحنه آمده و مسیر حرکت ما را منحرف سازد.

آسیب‏های احتمالی آینده انقلاب اسلامی
همان طور که در بخش اول مقاله مطرح شد، حساس‏ترین مسئله در تداوم انقلاب اسلامی پیوندهای سه گانه: ۱.مردم با اسلام، ۲.مردم با رهبری، ۳.رهبری با اسلام است.
در بخش دوم مقاله عوامل مؤثر و کلیدی که می‏تواند در پیوند مردم با اسلام و پیوند مردم با رهبری نقش مخرب ایفا نماید بحث شد.این عوامل از سه منشاء ناشی می‏شود: ۱.تداوم مشکلات دوران ستم شاهی، ۲.اشتباهات نیروهای خودی در بعد از پیروزی انقلاب، ۳.توطئه ‏ها و نفس کارکردهای معمول دشمنان انقلاب اسلامی، در چشم‏انداز آینده چند چالش عمده در پیش روی انقلاب اسلامی است که می‏تواند با پیوند با آسیب‏های وارده تا این مرحله و مشکلات موجود و تشدید فعالیت‏های دشمنان انقلاب، آسیب رسان باشد.اهم آن عبارت است: ۱.کاهش سریع درآمدهای نفتی: که می‏تواند دو نوع اثر داشته باشد، با مدیریت کارا و بهره‏ گیری از ظرفیت‏های داخلی می‏تواند نجات بخش انقلاب باشد و از طرفی اگر تمهیدات لازم ایجاد نشود به واسطه این که به صورت اجتناب ناپذیر باید رفاه کاذب ۷۰ ساله اخیر را کاهش داد، در پیوند با معضلات بعدی می‏تواند به انقلاب اسلامی آسیب رسان باشد و به خصوص در پیوند مردم با اسلام و رهبری خدشه وارد کند.
۲.بیکاری: ترکیب هرم سنی جامعه در دهه آینده سالی ۸۵۰ هزار تقاضای شغل جدید را به بازار کار عرضه می‏کند.این در حالی است که در دهه گذشته سالی ۳۵۰ هزار شغل ایجاد شده است، ترکیب بزرگی از این جمعیت جوانان تحصیل کرده خواهند بود.
۳.جوانی جمعیت: این مسئله نیز به خودی خود مثبت و منفی تلقی نمی‏گردد و تنظیم ‏رابطه ‏ای صحیح با این نیروی عظیم و اعمال مدیریت بر این پتانسیل بزرگ می‏تواند آن را در راستای سازندگی جامعه به کار گیرد.
اما اگر نتوان این نیروی جوان را در راستای فرهنگ اسلامی به حرکت در آورد و توقعات آن را کاهش و تأثیرات فرهنگ غرب را بر رفتار سازی آنها کنترل کرد، در شرایطی که با کاهش درآمدهای نفتی، قدرت و توان اقتصادی دولت کاهش و همچنین بیکاری افزایش می‏یابد می‏تواند بحران آفرین باشد.
۴.حاکمیت ماهواره و ارتباط با شاهراه‏ های ارتباطی جهان: حاکمیت ماهواره ‏ها، توسعه شاهراه ‏های ارتباطی، گسترش امکان جابجایی نیروهای کیفی بین کشورها، نزدیک شدن فرهنگ جوامع به یکدیگر، در کنار تحولات مثبت و منفی آینده جامعه، مثل جوانی جمعیت، تحصیل کرده شدن اکثریت آنها، عدم حرکت موزون و منسجم اقتصاد جامعه برای پاسخگویی به نیازهای رو به رشد، حل نشدن بسیاری از مباحث فکری، تداوم مشکلات نظری و سلیقه‏ای در حوزه نحوه تنظیم ارتباطات جامعه و نحوه اداره آن، موانع اقتصادی، فرهنگی در مسیر ازدواج جوانان تا کار آمدی نظامهای فرهنگ ساز داخلی، اوج گیری انتظارات مردم از دولت در کنار کاهش توان اقتصادی دولت در دهه آینده همگی حاکی از وجود انواع دغدغه‏ها در این عرصه‏ها می‏باشد.
۵.توطئه ‏های خارجی: تلاشهای دائمی دشمنان اسلام و انقلاب و در محاصره قرار دادن ایران در بین کشورهای وابسته و ایجاد بحران‏های منطقه‏ای در اطراف کشور و تلاش دائمی برای به انزوا کشاندن ایران در سطح جهانی مجموعه مسائلی است که باید به طور مستقل بدان پرداخت .
اما آیا تمامی این چالشها و بحرانها می‏تواند به انقلاب اسلامی آسیب جدی برساند؟ پاسخ روشن است: ظرفیت بالای نیروی انسانی کشور، ظرفیت بالای منابع طبیعی، سازندگی انجام شده بعد از انقلاب، موقعیت ایران در صحنه جهانی در کنار مدیران و کارشناسان مخلص می‏تواند ما را از همه این موانع عبور دهد، اما شرط آن این است که جامعه ما به خصوص نسل جوان تحصیل کرده به همان مخزنی که عامل به وجود آورنده این انقلاب بود یعنی مکتب حیاتبخش اسلام پیوندی‏عمیق‏تر پیدا کنند و گامهای اصلی در تحولات جامعه، استحکام بخش پیوند مردم با اسلام، پیوند مردم با رهبر دینی، پیوند رهبری با اسلام ناب محمدی (ص) باشد.

خلاصه و نتیجه ‏گیری
در ابتدای مقاله سعی شد با ارائه یک الگوی کلان مدلی برای نحوه استقرار نظام جمهوری اسلامی و تداوم اقدامات برای استحکام ارزشهای اسلامی ارائه گردد و به دنبال آن مهمترین عوامل آسیب رسان به تحقق اهداف انقلاب مطرح گردید و در این راستا اشاره نسبتا جامعی شد به عواملی چون نظامهای باقی مانده از رژیم گذشته، فرهنگ باقی مانده از رژیم گذشته، اشتباهات مهم در بعد از پیروزی انقلاب، آثار فعالیتهای مخرب دشمنان انقلاب با تأکید بر آثار تهاجم فرهنگی دشمن و در ادامه به اجمال آسیبهای احتمالی آینده بر شمرده شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.