بررسی و مفهوم شناسی برهان لطف و غیبت
برهان لطف، به سبب اهمیت جایگاه آن، به قاعده لطف مشهور است. این قاعده، میان متکلمان و اندیشمندان اسلامی از دیر باز مطرح بوده و خاستگاه بسیاری از باورهای و گزینههای اعتقادی است که که بعثت، نصب، وعده، وعید، بهشت، جهنم و تکالیف ـاعم از تکالیف شرعی و عقلی ـ با آن توجیه و تثبیت میشود.
برهان لطف، به سبب اهمیت جایگاه آن، به قاعده لطف مشهور است. این قاعده، میان متکلمان و اندیشمندان اسلامی از دیر باز مطرح بوده و خاستگاه بسیاری از باورهای و گزینههای اعتقادی است که که بعثت، نصب، وعده، وعید، بهشت، جهنم و تکالیف ـاعم از تکالیف شرعی و عقلی ـ با آن توجیه و تثبیت میشود. لطف، به لطف مقرب و لطف محصل تقسیم میشود.
از جمله باورهایی که از طریق این قاعده قابل پی گیری است، مسأله امامت میباشد که تعیین و نصب و اثبات آن بر اساس قاعده لطف انجام میشود. اما وقتی این مسأله را در دوران غیبت و پنهان زیستی امام مطرح میکنیم، با یک سری پرسشهای اساسی رو به رو میشویم که به نوعی تعارض را به نمایش میگذارد، مثلا: از طرفی گفته میشود وجود و ظهور اما در هر زمان لطف است و از طرف دیگر گفته میشود غیبت نیز لطف است، زیرا مردم در دوران غیبت به واسطه غیبت، مورد امتحان الهی قرار میگیرند و امتحان نیز زمینه تکامل و ترقی بشر را فراهم میکند. پس با این نگاه، هم غیبت لطف است و هم ظهور و این، به نوعی تعارض و تهافت میان آن دو را به نمایش میگذارد. در پاسخ پرسش بالا گفته میشود اگر بحث را با نگرش عمیقتر و با دقت بیشتر مورد توجه قرار دهیم، نه تنها میان غیبت و ظهور، تعارضی نمیبینیم، بلکه به نوعی میان آن دو رابطه اقل و اکثر، را خواهیم دید؛ زیرا اولا بر اساس لطف محصل که اصل وجود امام برای بشر لطف بوده و بشر در آفرینش خویش، مدیون وجود امام میباشد این امر، با اصل غیبت هیچ گونه تعارضی ندارد. ثانیا، در لطف مقرب نیز هیچ گونه تعارضی میان غیبت و ظهور نیست؛ زیرا امام در دوران غیبت دست بسته نیست، بلکه ارشادها و تصرفات امام در قالب تعیین نایب خاص و عام تبلور پیدا میکند و به این صورت به رتق و فتق امور مردم میپردازد، پس امام چه در غیبت و پنهان زیستی به سر ببرد و چه در ظهور، در این که مردم میتوانند از الطاف او بهره مند شوند، هیچ تفاوتی وجود ندارد. تنها تفاوت در اقل و اکثر است که در دوران ظهور، به سبب حضور عادی امام در میان مردم، بهره مندی جامعه از او بیشتر است.
کلید واژهها: قاعده لطف، لطف محصل و مقرب، غیبت، نایبان امام، فایده امام.
الف. مفهوم شناسی
1. برهان لطف: برهان لطف که به قاعده لطف مشهور است، یکی از مهمترین دلائل عقلی متکلمان امامیه در اثبات امامت است وهمچنین مسائل کلامی بسیاری بر این قاعده، استوار میباشد. وجوب نبوت، عصمت پیامبران، تکالیف شرعی، وعده و وعید، حسن انجام تکالیف و امامت، از جمله مسائل کلامیای است که از مصادیق و متفرعات قاعده لطف به شمار میروند.
۲. لطف محصل: فراهم شدن زمینهها برای تحقق تکامل انسانها را لطف محصل میگویند که اگر فراهم نشود، نقض غرض از آفرینش انسان حاصل میشود.
۳. لطف مقرب: فراهم شدن زمینهها برای انجام تکالیف شرعی و عقلی را لطف مقرب میگویند که اگر فراهم نشود، نقض غرض از انجام تکالیف حاصل میشود.
۴. غیبت: به دورانی گفته میشود که امام و رهبر، از زعامت و رهبری جامعه دست شسته و زندگی پنهانی را اختیار کرده است که خود به غیبت صغرا و کبرا تقسیم میشود.
۵. فلسفه غیبت: در فلسفه غیبت، از چرایی غیبت بحث میشود؛ برای نمونه از عواملی مانند ظلم و جور مردم، تأدیب مردم، بیعت نکردن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با ظالمان، آماده نبودن مردم و … بحث خواهد شد.
۶. چگونگی غیبت: رخداد غیبت، چگونه انجام میپذیرد؟ آیا غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت ناپیدایی و نامریی است یا به صورت ناشناس؟ در مورد ناشناسی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف درمیان مردم رفت و آمد داشته و در مجالس و محافل حضور مییابد. مردم، او را میبینند، ولی نمیشناسند؛ اما در صورت ناپیدایی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از دیدگان مردم ناپیدا است و مردم اصلا او را نمیبینند که در مورد هر دو نوع غیبت، روایاتی از امامان معصوم علیه السلام آمده است.
۷. فواید امام غایب: در دورانی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از انظار مردم مخفی شده و زندگی پنهانی را تجربه میکند، فواید و آثار آن حضرت برای مردم و جامعه چیست؟ در پاسخ این پر سش، برخی بزرگان فوایدی مانند نظارت و تعیین جانشین (به صورت خاص و عام) و نیز موضوع انتظار را پیش کشیدهاند.
ب. طرح مسأله
از سؤالات یا شبهات مهمی که در عرصه مهدویت مطرح است، تعارض میان قاعده لطف و غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، زیرا قاعده لطف، وجوب امام را در همه زمانها برای هدایت و ارشاد مردم، ضروری میداند. در مقابل مقوله غیبت، پنهان زیستی امام را تجویز میکند؛ از این رو میان دو مقوله لطف و غیبت، به ظاهر تعارض به چشم میخورد که لازم است با طرح مسأله و نیز با تتبع و پژوهش فراگیر در باره آن، پاسخهای عمیق و درخور داده شود.
برهان لطف
متکلمان، از دیر باز برای اثبات مسائل اعتقادی گوناگون از قاعده لطف بهره میبردند. این قاعده یک قاعده برون دینی قلمداد میشود؛ زیرا اولا قاعده لطف یک برهان عقلی است و عقل به ضرورت و وجوب آن خبر میدهد (طوسی، محمد، ۱۳۸۴: ج۱، ص ۳۰). ثانیا، قبل از آن که میان متکلمان اسلامی مطرح شود، میان متکلمان مسیحی و غیر مسیحی نیز مطرح بوده و در قالب نظام کلامی ویژهای به عنوان«الهیات لطف» مشهور بوده است.[۱]
در میان متکلمان اسلامی (معتزله و شیعه) قاعده لطف، جایگاه مهمی دارد و شاید بعد از قاعده«حسن و قبح عقلی» از بنیادیترین قواعد کلامی به شمار رود.
کار برد این قاعده، منحصر در مباحث کلامی نیست، بلکه دامنه آن، مباحثی از علم اصول مانند حجیت اجماع[۲] را در نوردیده و به علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف و نهی از منکر (سیوری الحلی، ۱۳۹۶: ص ۱۵۴) نفوذ کرده است.
الف. تعریف لطف
1. نوبختی در کتاب الیاقوت لطف را چنین تعریف کرده است:
لطف امری است که خداوند، نسبت به مکلف انجام میدهد و مستلزم ضرر نیست، و از بسترهای وقوع طاعت از مکلف دانسته میشود که خداوند، آن را در حق مکلف انجام داده است و در صورتی که لطف نباشد، خداوند اطاعت نمیشد (نوبختی، ۱۴۱۳: ص ۱۸۶).
۲. سید مرتضی در کتاب الذخیره فی العلم الکتاب در تعریف گفته است:
لطف، آن است که مکلف را به انجام دادن طاعت دعوت میکند. لطف، بر دوقسم است: یکی آن که مکلف به سبب آن، فعل طاعت را بر میگزیند و اگر آن لطف نبود فعل طاعت را بر نمیگزید. دیگری آن که مکلف، به سبب آن به انجام دادن طاعت، نزدیکتر خواهد شد (سید مرتضی، ۱۴۱۱: ص ۲۵۴).
۳. علامه حلی در کشف الاسرار در تعریف لطف چنین گفته است:
مقصود ما از لطف، چیزی است که مکلف با وجود آن، به فعل طاعت نزدیکتر و از فعل معصیت دورتر خواهد شد. لطف، به مرز اجبار نخواهد رسید (طوسی، ۱۴۰۵: ص۵۱۰).
تعاریف دیگری از برخی اندیشوران و متکلمان اسلامی نیز نقل شده است که به دلیل رعایت اختصار از آنها صرف نظر میشود.
ب. اقسام لطف
لطف، با نگاههای مختلف دارای اقسام گوناگونی است؛ مثلا از یک نگاه، میتوان آن را محصل و مقرب تقسیم کرد و از نگاه دیگر، لطف، یا فعل خدا است یا فعل انسان؛ از این رو میتوان آن را لطف خدا یا لطف انسان تعبیر کرد. با توجه به مورد لطف نیز لطف به لطف واجب و مستحب قابل تقسیم است.
۱. لطف محصل
لطف محصل، عبارت است از انجام یک سری زمینهها و مقدمات از سوی خداوند که تحقق هدف خلقت و آفرینش، بر آنها متوقف است؛ به گونهای که اگر خداوند، آن امور را در حق انسانها انجام ندهد، کار آفرینش، لغو و بیهوده میشود (جمیل، ۱۴۲۱: ص ۴۰۰).
اصل تکلیف، بیان تکلیف، توانمندی انسان در انجام تکلیف، بعثت، نصب امام و … از مصادیق لطف محصل به شمار میآیند (سبحانی، ۱۴۱۰: ج ۲، ص ۴۷).
علامه حلی در تعریف لطف محصل گفته است:
لطف، گاهی محصل است و آن، چیزی است که به سبب آن، فعل طاعت از مکلف به اختیار او حاصل میشود.[۳]
پس لطف به این معنا، محقق و محصل اصل تکلیف و طاعت است (سبحانی، همان: ج۲، ص ۴۸).
۲. لطف مقرب
لطف مقرب، عبارت است از اموری که خداوند برای بندگان انجام میدهد و در سایه آن، هدف و غرض تکلیف برآورده میشود؛ به گونهای که اگر این امور انجام نمیشد، امتثال و اطاعت برای افراد زیادی میسور نبود (جوادی آملی، بیتا: ص۱۴۱).
شیخ مفید در باره لطف مقرب گفته است:
لطف مقرب، آن است که به سبب آن، مکلف به طاعت نزدیک و از معصیت دور میشود و در قدرت مکلف به انجام دادن تکلیف، مؤثر نیست و به مرز اجبار نمیرسد.[۴]
مصادیق لطف مقرب، نظیر بعثت، نصب، و عده، وعید، نعمتها و سختیها به عنوان امتحان و امر به معروف و نهی از منکر است.
در یک نگاه کلی تفاوت اساسی میان لطف محصل و مقرب در این است که عاملی که جلوی نقض غرض از خلقت و آفرینش را میگیرد، لطف محصل نام دارد و عاملی که جلوی نقض تکالیف و طاعت را میگیرد، لطف مقرب نام دارد.
ج. لطف بودن امام
اکنون سؤال این است که لطف بودن امام از چه راهی ثابت میشود؟ از راه لطف محصل یا لطف مقرب یا هردو؟ اینها پرسشهایی است که در این قسمت به آنها پاسخ داده میشود.
به طور کلی باید گفت لطف بودن امام از هردو منظر قابل اثبات است.
۱. لطف محصل و امامت
در تعریف لطف محصل چنین بیان شد که خداوند یک سری زمینهها و مقدماتی را انجام میدهد که بدون آنها نقض غرض خلقت و آفرینش پیش میآید. حال باید ببینیم عدم تعیین رهبران الهی از سوی خدا، آیا خللی در تحقق هدف آفرینش انسانها پیش میآورد یانه؟
بنا بر اصل حکمت که سراسر آفرینش را فرا گرفته و آفرینش همه موجودات بر اساس آن توجیه میشود، هدفمندی و متکامل بودن آفرینش روشن میشود. از آن جا که خدای حکیم، بینیاز مطلق و دارای اوصاف کمال نامحدود میباشد، هدفمندی و تکامل فقط در آفرینش او قابل توجیه است. میان آفریده ها، خلقت انسانها نیز از این امر مستثنی نبوده و دارای هدف است. از آن جا که انسانها دارای شاخصههای عقل و شهوت بوده و در پیروی از هر یک از آنها آزادند تحقق هدف و رسیدن به کمال مطلوب، نیازمند یک سری مقدمات و زمینههایی است که تعیین رهبر در قالب بعثت و نصب، از این زمینهها به شمار میآید. اگر از سوی خدا تعیین پیامبر وامام برای هدایت انسان ها، صورت نگیرد، حکمت الهی در هدفمندی و سیر تکاملی انسانها نقض میشود.
پس خود داری خدا از تشریع، تکلیف، بعثت و نصب، موجب قرار گرفتن انسانها در جهالت و ضلالت میشود و این کار از خدای حکیم به دور است. در نتیجه خداوند حکیم، هم دین و شریعت را به انسانها هدیه میدهد و هم هادی و راهنما را.
۲. لطف مقرب و امامت
وقتی خداوند برای انسانها تکالیف قرار داد، برای انجام آنها به یک سری زمینهها و مقدماتی نیاز است تا انسان به بهترین گونه تکالیف خود را انجام دهد، به این زمینهها و مقدمات که انسانها را به سوی انجام تکالیف نزدیک میکند، لطف مقرب گفته میشود.
پس لطف مقرب پس از آمدن تکلیف مطرح است. از طرفی دیگر انسانها به سبب هواهای نفسانی از انجام عبادت گریزان هستند و در صورتی به انجام عبادت تن میدهند که زمینهها و مقدماتی از طرف خدا فراهم شود؛ مانند وعده به بهشت، وعید به جهنم و نصب امام و رهبر که با نظارت و شرافت بر اعمال بندگان، آنها را به انجام عبادت ترغیب و به ترک معاصی و زشتیها تحریص کند. این نکته به وضوح برای همه روشن است که اگر در مجموعهای رهبر و نظارت رهبری وجود داشته باشد، با مجموعه دیگری که این گونه نباشد، در انجام وظایف و ترک تخلفات متفاوت خواهد بود؛ پس وجود رهبر برای هدایت مردم به سوی انجام تکالیف ـ اعم از تکالیف عقلی یا شرعی ـ ضرورت دارد.
توجه به دو قسم بودن تکالیف، لطف بودن امام را نیز میتوان، هم از راه تکالیف عقلی و هم شرعی ثابت کرد که هردوی این تقریرها و تبیین ها، در کلمات متکلمان امامیه یافت میشود.
سید مرتضی، در تبیین لطف بودن امامت چنین گفته است:
ما، امامت و رهبری را به دو شرط لازم میدانیم: یکی این که تکالیف عقلی وجود داشته باشد، و دیگری این که مکلفان معصوم نباشند. هرگاه هر دو شرط یا یکی از آن دو، منفی گردد امامت و رهبری لازم نخواهد بود. دلیل بر وجوب امامت و رهبری، با توجه به دو شرط یاد شده، این است که هر انسان عاقلی که با غرض و سیره عقلانی بشر آشنایی داشته باشد، این مطلب را به روشنی تصدیق میکند که هرگاه در جامعهای رهبری باکفایت ومدبر باشد که از ظلم و تعدی جلوگیری و از عدالت و فضیلت دفاع کند، شرایط اجتماعی برای بسط فضایل و ارزشها فراهمتر خواهد بود، و مردم از ستمگری و پلیدی دوری میگزینند و یا در اجتناب از پلیدی و تبهکاری، نسبت به وقتی که چنین رهبری در بین نباشد، وضعیت مناسب تری دارند. این چیزی جز لطف نیست؛ زیرا لطف چیزی است که با تحقق آن، مکلفان به طاعت و فضیلت روی میآورند و از پلیدی و تباهی دوری میگزینند و یا این که در شرایط مناسب تری قرار میگیرند. پس امامت و رهبری، در حق مکلفان لطف است؛ زیرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلی و ترک قبایح بر میانگیزد و مقتضای حکمت الهی، این است که مکلفان را از آن محروم نسازد (سیدمرتضی، همان: ص۴۰۹).
سید مرتضی با دو پیش فرض تکالیف عقلی و معصوم نبودن انسان ها، به اثبات لطف بودن امام میپردازد؛ یعنی فرض را بر این گرفته است که انسانها از منظر عقل، یک سری تکالیفی دارند که باید آنها را انجام دهند و از طرف دیگر به دلیل معصوم نبودن آن ها، احتمال تعدی و تجاوز و عدم انجام تکالیف وجود دارد؛ پس لازم است رهبر و امامی باشد، تا آنها را در انجام دادن تکالیف و اجتناب از تعدی وتجاوز، ترغیب و تشویق کند، شیخ طوسی از شاگردان سید مرتضی، همین روش را برگزیده و این مطلب را از بدیهیات عقلی دانستهاست (طوسی، ۱۴۱۷: ص۵).
اما برخی بزرگان، لطف بودن امام را با پیش فرض تکالیف شرعی ثابت کرده وچنین گفتهاند که نصب امام، لطفی است از جانب خداوند در انجام دادن واجبات و تکالیف شرعی، و ا نجام دادن هرلطفی با ویژگی یاد شده، به مقتضای حکمت الهی، واجب است، پس نصب امام از جانب خداوند، تا وقتی که تکلیف باقی است، واجب است (بحرانی، بیتا: ص ۱۷۵).
پس حد وسط در دلیل فوق، تکالیف شرعی است و با وجود تکالیف شرعی به اثبات لطف بودن امام و وجوب تعیین آن از سوی خدا پرداخته شده است.
البته واژه امام که از جمله مصادیق لطف به شمار میآید، مطلق است یعنی شامل پیامبران و جانشینان آنها میشود؛ ولی اگر در برهان لطف حد وسط تکالیف عقلی باشد، منظور از امام پیامبران هستند و اگر تکالیف شرعی باشند، منظور از امام، مطلق است که شامل همه رهبران الهی میشوند.
د. وجوب لطف
وجوب لطف، بدیهی و وجدانی است ـ علت آن، این است که در محقق نشدن لطف، نقض غرض پیش میآید و قبیح بودن نقض غرض از امور فطری به حساب میآید.
پس لطف که در حصول هدف آفرینش و تحقق تکالیف مؤثر است، لزوم آن از بدیهیات و قطعیات به شمار میآید. در این زمینه از برخی بزرگان و متکلمان چنین نقل شده است:
دلیل بر وجوب لطف، آن است که غرض مکلّف (خداوند) بر آن متوقف است. پس لطف واجب است و این، همان مطلوب است (شیخ مفید، همان: ص ۳۲).
علامه حلی نیز گفته است:
دلیل بر وجوب لطف، آن است که لطف، غرض مکلف (خدا) را حاصل میگرداند؛ بنابر این، واجب است و اگر نباشد، نقض غرض لازم میآید (طوسی، بیتا: ص ۳۲۴؛ اصفهانی، بیتا: ص ۵۵).
سید هاشم بحرانی آورده است:
برهان وجوب لطف، آن است که اگر ترک لطف جایز باشد، پس فرض آن که خداوند حکیم آن کار را ترک کند، غرض خود را نقض کرده است؛ لیکن این لازم (نقض غرض) باطل است و در نتیجه ملزوم (جایز بودن ترک لطف) همه باطل است (بحرانی، بیتا: ص۴۸).
بیان ملازمه چنین است که خداوند تعالی، از مکلف، اطاعت و فرمان برداری را خواستار است؛ پس اگر بداند که آن مکلف، فقط زمانی فرمان بردار میشود و به خداوند نزدیکتر میگردد که خداوند کاری برای او انجام دهد، در این صورت، حکمت خداوند ایجاب میکند آن کار را انجام دهد؛ زیرا اگر این کار را ترک کند، نشان دهنده آن است که خداوند، از مکلف، اطاعتی نخواسته است؛ مثلا شخصی از دیگری میخواهد که با او غذا بخورد و میداند که آن میهمان، زمانی حاضر میشود که کسی دنبال او فرستاده شود. حال اگر میزبان، کسی را دنبال میهمان نفرستد، غرض خود را نقض کرده است.
از آن چه گفته شد، روشن میشود، قاعده لطف از بدیهیات است و به خداوند متعال، اختصاص ندارد؛ زیرا هر عاقلی، در کارها و اهداف خود، از آن غافل نیست و برای همین، آن چه او را به اهدافش نزدیک میسازد، آماده میسازد و از آن چه با اهدافش منافات دارد، دوری میکند.[۵]
ه. تعیین امام از طرف خدا
در جای خود ثابت شد که امام، یکی از مصادیق لطف به حساب میآید؛ یعنی امامت، مایه نزدیکی انسانها به سوی خدا و دوری آنها از معاصی و نافرمانی خدا است. پس از بدیهی دانستن لطف بودن امام، سؤال میشود که تعیین امام از طرف چه کسی صورت خواهد گرفت؟ از طرف خدا یا از طرف مردم و یا این که خدا و مردم به صورت مشترک در انتخاب امام عمل میکنند؟
وجود دو معیار برای عرضه لطف الهی (تعیین و معرفی امام) به بشر ضروری است؛ یکی وجود تکالیف عقلی و شرعی و دیگری معصوم نبودن بشر؛ پس معصوم نبودن بشر، یکی از معیارهای لزوم لطف از سوی خدا به شمار میآید. حال اگر امام و رهبری که برای انسانها تعیین میشود، دارای مقام عصمت نباشد ـ لطف الهی (تعیین امام دیگر) برای او نیز ضروری است و این فرایند، در صورت معصوم نبودن امام و رهبر، تا بینهایت تسلسل پیدا میکند و تسلسل نیز باطل و محال است. پس لازم است امام و رهبر که یکی از مصادیق لطف است، معصوم باشد (حمصی الرازی، ۱۴۱۴: ص ۲۷۸). از آن جا که عصمت، امری پوشیده و باطنی است که تشخیص آن خارج از توان بشر است لازم است امام معصوم علیه السلام از سوی خدا تعیین و به مردم معرفی شود.
پس عصمت که یکی از شرایط امام است، از دو راه قابل شناخت است؛ یکی از راه اعلام خدا که از طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صورت میگیرد و دیگری از راه معجزه (کرامت) که از خود امام سر میزند.
غیبت
در متون دینی ـ اعم از احادیث معصومان و سخنان اصحاب آنها ـ توجه ویژهای به مقوله غیبت شده. نیز میان معتقدان به مهدویت، اعتقاد به غیبت، جایگاه بس مهمی دارد. اهمیت غیبت از دید مخالفان و دشمنان نیزمخفی نمانده و با وارد کردن شبهات و سؤالات فراوان در باره غیبت در صدد تضعیف و بیپایه جلوه دادن آن برآمدهاند.
از جمله شبهاتی که از طرف مخالفان در عرصه مهدویت مطرح شده است، متعارض دانستن دو مقوله غیبت و لطف است که در این نوشتار به دنبال پاسخ به شبهه فوق و رفع تعارض میان آن دو هستیم. برای رفع تعارض ابتدا به شناخت دو طرف قضیه نیاز است. در بحث پیش، به بررسی قاعده لطف پرداخته شد و اکنون، در پی شناخت و معرفی مفهوم غیبت و مفاهیم همسو با آن خواهیم بود، تا در ختام نوشتار که بخش ترابط میان مقوله غیبت و قاعده لطف است، بهتر به نتیجه مطلوب رهنمون شویم.
از جمله سوالاتی که در برخی اذهان مطرح است این است که چرا رهبر در جامعه حضور آشکار ندارد؟ نیز چه عواملی سبب شده است تا آن حضرت، پنهان زیستی را ترجیح دهد؟ غیبت او چگونه است؟ شاید باپا سخ به این سوالات و نیز پرداختن به مفهوم غیبت از لحاظ چرائی و چگونگی، بهتر بتوان به شناخت مقوله غیب رسید و بهتر به ترابط و عدم تعارض میان برهان لطف و غیبت پی برد؛ از این رو مباحث فوق را در قالب دو بند مطرح خواهیم کرد.
الف. چرایی غیبت
با توجه به احادیث و روایات فراوانی که در باب غیبت وارد شده است میتوان عوامل غیبت را چنین شمارش کرد. خوف از دشمنان، امتحان الهی، تادیب مردم، عدم آمادگی مردم، بیعت نکردن امام با ظالمان (صدوق، ۱۴۱۲: ج۱، ص۲۸۵).
میان عوامل یاد شده، برخی نظیر خوف از دشمنان و امتحان الهی به نحوی برای مردم لطف بوده و در واقع مردم از آنها منتفع میشوند و برخی دیگر نظیر عدم آمادگی مردم و تأدیب آنها به خود مردم باز میگردد و مردم در نارسایی لطف مقصر هستند و گرنه اصل لطف که همان تعیین و معرفی امام باشد، از ناحیه خدا صورت گرفته است.
اما توضیح مطالب فوق:
۱. خوف از دشمنان
از آن جا که وجود دوازدهمین و آخرین حجت خدا، امام مهدی علیه السلام تا قیامت ضروری میباشد، لازم است وجود او از هر آسیب و گزندی حفظ شود، تا بشر در طول تاریخ خویش بدون حجت و امام نماند. برای حفظ جان، راههای مختلفی وجود دارد که پنهان زیستی و پرده پوشی یکی از آنها است. امام مهدی علیه السلام نیز به دلیل این که همه مردم تا قیامت از وجودش بهره مند شوند و زمین بدون حجت الهی نماند، همین راه حفاظتی را برگزیده است. امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است:
«ان للقائم غیبه قبل ان یقوم» قلت: «و لم؟» قال: «یخاف» و اومأ بیده الی بطنه یعنی القتل (نعمانی، ۱۳۶۳: ص۲۵۸)؛
«همانا قائم علیه السلام را قبل از این که قیام کند، غیبتی است». عرض کردم: «برای چه؟» فرمود: «میترسد» و در این حال با دستش به شکم خودش اشاره کرد یعنی از کشته شدن.
وقتی مردم هر زمانی به امام نیاز داشته باشند و امام مهدی نیز آخرین حجت الهی باشد، لازم است آن حضرت از هر آسیبی حفظ شود. نیز وقتی حفظ جان آن بزرگوار ممکن نباشد، مگر با پنهان زیستی و غیبت، لازم است از انظار مردم غایب شود، تا حیاتش تضمین شده و همه مردم از وجودش بهره مند شوند؛ پس نفع مردم، متفرع بر حیات امام و حیات امام متفرع بر غیبت است و مردم از وجود امام غایب نفع میبرند.در نتیجه امام غایب برای مردم لطف محسوب میشود.
۲. امتحان الهی
درزمانهای مختلف، همه انسانها با شرایع گوناگون مورد آزمایش و امتحان حضرت حق قرار گرفته و میگیرند، همان گونه که در برخی از روایات به این مهم اشاره شده است. امام موسی بن جعفر علیه السلام فرموده است:
اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی ادیانکم لایزیلکم احد عنها، یا بنی لا بد لصاحب هذاالامر من غیبه حتی یرجع عن هذ الامر، من کان یقول به انما هی محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه (صدوق، همان: ص۲۸۶)؛
هنگامی که پنجمین فرزند از امام هفتم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا کسی شما را از دین خارج کند.ای پسرم! برای صاحب این امر، ناچار غیبتی خواهد بود تا این که گروهی از مؤمنان از عقیده خود بر میگردند. خدا به وسیله غیبت بندگانش را امتحان میکند.
در این قسمت که علت غیبت، امتحان الهی دانسته شده است، به نحوی تعارض میان قاعده لطف و غیبت برداشته میشود؛ زیرا اگر امام و تعیین او از ناحیه خدا لطف دانسته شود، امتحان الهی نیز لطف الهی به شمار میآید؛ پس میتوان گفت هم امام لطف است و هم غیبت که امتحان الهی است.
۳. عدم آمادگی مردم و تآدیب آنها
عواملی که سبب پنهان زیستی امام زمان علیه السلام به شمار میرود، عدم آمادگی مردم وعدم پذیرش در برابر آخرین حجت الهی است. خداوند متعال، برای تأدیب خلق، حجت خویش را از میانشان برده و مردم را از فیض دسترسی به او محروم کرده است. مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
و اعلموا ان الارض لاتخلو من حجه الله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم (نعمانی، همان: ص۲۰۲)؛
و بدانید که زمین از حجت خداوند عزوجل خالی نمیماند؛ ولی خداوند به زودی دیده مردم را از او (امام زمان) علیه السلام نابینا میسازد، به دلیل ظلم و جورشان و زیاده روی آنها در باره خودشان.
در صورتی که غیبت امام زمان علیه السلام را به دلیل عدم آمادگی مردم بدانیم، با لطف بودن امام تعارضی نخواهد داشت، زیرا در این فرض است که بحث از هم تفکیک میشود، یک سوی بحث، لطف بودن امام و تعیین او از طرف خدا در نظر است و طرف دیگر قبول و پذیرش امام از ناحیه مردم منظور است و لطف بودن امام با تعیین او از طرف خدا حاصل میشود. اما در جهت دوم به سبب عدم آمادگی مردم، به منصه ظهور نمیرسد.
به تعبیر دیگر لطف بودن امام را میتوان در دو مقام ثبوت و اثبات مطرح کرد. در مقام ثبوت، اراده و فعل الهی قرار دارد که امام با اراده و انتخاب حق به مردم معرفی میشود؛ اما در مقام اثبات، دو موضوع مطرح است: یکی پذیرش مسؤلیت از ناحیه امام و دوم پذیرش امام توسط مردم. در این که امام، برابر خدا تسلیم بوده و مقام امامت را بدون هیچ گونه درنگی میپذیرد، جای هیچ شک و تردیدی نیست. فقط میماند آمادگی و پذیرش مردم که در صورت تحقق آمادگی و پذیرش مردم، یقینا لطف بودن امام به منصه ظهور میرسد و در صورت عدم تحقق لطف بودن امام در جامعه، به خاطر محقق نشدن قسم سوم که همان آمادگی و پذیرش مردم است میباشد.
در کتاب کشف المراد در در باره امام چنین آمده است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا».
خواجه فرمود: «وعدمه منا» یعنی تصرف نکردن امام علیه السلام از ناحیه ماست؛ چون لطف از طرف خدا است که امام را معین فرماید و بشناساند و لطفی که برمکلفان واجب است، آن است که هر یک او را به دیگران بشناساند و ادله امامت او را بگوید وهیچ کس مانع تصرف و تعلیم و تبلیغ سخنان او نشود. عدم انجام این مورد که بر مردم واجب بود، موجب عدم تصرف امام شد (علامه حلی، ۱۳۷۶: ص۵۰۹).
شیخ طوسی نیز در کتاب غیبت چنین آورده است:
یاد آور شدیم آن چه در این بیان میداریم، مواردی است که سید مرتضی (ره) آن را در کتاب الذخیره و ما در کتاب تلخیص الشافی به بیان آن پرداختهایم که همان مسأله لطف خدا در حق ما به وسیله تصرف امام در کارها و باز بودن دست آن حضرت در اموری است که به سه گونه انجام شدنی است:
اول. آن چه به خدا ارتباط دارد، ایجاد آفرینش امام است. دوم آن چه به امام ارتباط دارد، مسؤلیت رهبری و امامت و به انجام رساندن آن است.
سوم آن چه به ما مردم ارتباط دارد، تصمیم به یاری و پشتیبانی امام و تسلیم بودن برابر فرمان اوست (طوسی، همان: ص ۴۱).
ب. چگونگی غیبت
در بحث غیبت، مسألهای که نیاز به تبیین دارد، چگونگی غیبت است؛ یعنی غیبت امام مهدی علیه السلام به چه شکلی است؟ آیا غیبت حضرت، به صورت ناپیدایی و نامرئی است یا به صورت ناشناسی؟ با توجه به دو مفهومی بودن غیبت، میتوان در مقام تطبیق و ارزیابی آن دو با قاعده لطف، روشهای متفاوتی را پیش گرفت؛ زیرا در تعریف نخست، حضرت اصلا در منظر و دیدگاه مردم قرار نمیگیرد و حتی حضور جزئی نیز در جامعه ندارد. در تعریف دوم خلاف این مورد ثابت است؛ یعنی امکان ملاقات جزئی برای برخی اولیا و علما وجود ندارد.
البته جای خود باید ثابت شود که غیبت امام مهدی علیه السلام از کدام یک از این دو قسم میباشد. اکنون؛ با صرف نظر از این که کدام یک از این دیدگاهها به ثواب نزدیکتر است (ممکن است که امام مهدی علیه السلام از هردو قسم غیبت استفاده کند) به ارزیابی و تطبیق غیبت با قاعده لطف میپردازیم.
۱. ناپیدایی
از برخی احادیث و روایات چنین استنباط میشود که غایب بودن حضرت مهدی علیه السلام به صورت ناپیدایی است. امام صادق علیه السلام فرمود ه است:
تفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم و لایرونه (صدوق، بیتا: ج۲، ص۱۶)؛
مردم، امام خود را گم کنند. او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببیند و مردم او را نبینند.
امام رضا علیه السلام نیز فرموده است: «لایری جسمه و لایسمی باسمه» (صافی، ۱۴۱۹؛ ص۳۲۵)؛ حضرت مهدی دیده نمیشود و به اسم و نام برده نمیشود.
از روایات فوق و امثال آنها مخفی بودن جسم و کالبد امام مهدی علیه السلام از دیدگان مردم برداشت میشود که در واقع، همان ناپیدائی و نامرئی بودن بدن حضرت است.
در این فرض، دیگر ملاقات و مشاهده حضرت ممکن نیست و تصرف و دخالت حضرت در امور مردم، به صورت تصرف غیر مستقیم، قابل توجیه است.
حال سوال میشود که اگر غیبت امام مهدی علیه السلام را غیبت ناپیدائی بدانیم، چگونه حضرت در امور مردم دخالت کرده و به نوعی لطف بودن خودش را به اثبات میرساند؟
در پاسخ باید گفت لطف بودن گاهی به صورت مستقیم و مباشری صورت میگیرد؛ مانند دخل وتصرف غالب رهبران در امور اجتماعی مردم و امر و نهی کردن و رتق و فتق امور آنها به صورت رو در رو. گاهی نیز دخل وتصرف و هدایت گری یک رهبر، به صورت غیر مستقیم و غیر مباشری انجام میگیرد؛ مانند نظارت و اشرافی که یک رهبر در هنگام سفر بر امور جامعه دارد. در فرض اخیر، نمیتوان گفت رهبر و سفر کرده، برابر امور جامعه بیگانه و بیتوجه است؛ بلکه همین که برای جامعه جانشین و نایب تعیین کرده و به طور غیر مستقیم بر امور مردم نظارت دارد، برای جامعه و مردم منفعت دارد؛ پس وقتی با غیبت رهبر، سودمند بودن او برای مردم و جامعه به اثبات برسد، لطف بودن او نیز قابل اثبات است. پس مشاهده و عدم مشاهده دخلی در نفعرسانی رهبر به جامعه ندارد؛ لذا امام غایب ناپیدا نیز میتواند برای مردم لطف باشد.
۲. ناشناسی
اگر غیبت را از نظر مفهومی به ناشناسی برگردانیم، این طور تعبیر میشود که امام زمان علیه السلام میان مردم، به صورت فردی ناشناس حضور یافته، مردم او را میبینند، ولی نمیشناسند. در این باره روایات و احادیث فراوانی از معصومان علیه السلام نقل شده است:
از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
و اما سنه من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجابا و لا یعرفونه (صدوق، همان: ج۲، ص۲۰)؛
اما سنتی که از یوسف (حضرت مهدی علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم، حجابی قرار میدهد، به طوری که او را میبینند، ولی نمیشناسند.
مواردی که لطف بودن امام زمان علیه السلام در غیبت به معنای ناپیدایی را ثابت میکرد، در غیبت به معنای ناشناسی نیز وجود دارد. علاوه بر آنها مزیتهای دیگری نیز در فرض اخیر مطرح است؛ از جمله مشاهده همراه با معرفت و ملاقات برخی اولیا با امام زمان علیه السلام است که در این مشاهده و ملاقات از هدایتها و پاسخهای آن حضرت بهره مند شده و دیگران را نیز از این فیض بهره مند کردهاند.
پس میتوانیم لطف بودن امام در دوران پنهان زیستی او را چنین گزارش کنیم:
۱. اصل وجود رهبر و امام برای مردم لطف است؛ زیرا با حس وجود رهبر و ناظر بودن او، نوعی مصونیت در عمل برای انسان پیدا میشود.
۲. هدایت گری امام زمان علیه السلام و نظارت و اشراف آن حضرت بر کارها و امور اجتماعی مردم در قالب تعیین جانشین ـ اعم از نایبان خاص و عام ـ به نوعی لطف بودن حضرت را ثابت میکند.
۳. با مفتوح بودن باب ملاقات و مشاهده معرفتی، به نوعی همه دوستداران رویت حضرت تلاش میکنند تا برای ملاقات، به خصال اخلاقی و ایمانی مزین شوند و این خود لطف بودن حضرت را میرساند. نفس ملاقات و بهره مندی از وجود پرفیض امام زمان علیه السلام نیز لطف دیگری به حساب میآید.
با توجه به موارد فوق با وجود غیبت، امام زمان علیه السلام منافع کثیری برای مردم همراه دارد و این نتیجه، گویای این مطلب است که غیبت با لطف بودن امام علیه السلام تعارض ندارد.
پی نوشت ها :
[۱]. ر.ک: نقد و نظر، سال سوم، شماره اول، زمستان ۱۳۷۵ (مقاله لطف در نزد آکویناس و در کلام شیعه، حسین واله ص ۱۶۶، به نقل از دائره المعارف دین، مدخل و فرهنگ آکسفورد همان مدخل، و دایرهالمعارف فارسی غلام حسین، مصاحب، ج ۲، ص ۱۹۷۰).
[۲]. المتصف بالعلم و العصبه.
[۳]. و قد یکون اللطف محصلا و هم ما یحصل عند الطاعه من المکلف علی سبیل الاختیار (طوسی، بیتا: ص ۲۵۴).
[۴]. اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه، و لا حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الاسجاء (شیخ مفید، ۱۴۱۴: ص ۳۱).