علت حضور زنان و کودکان در کربلا کنار امام حسین(علیه السلام)
چرا امام حسین(ع) خانواده خود را همراه خود به کربلا برد؟
به طور کلی نهضت امام حسین دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکى فداکارى و جانبازى و «شهادت» و دیگرى «ابلاغ پیام».
البته ابلاغ پیام جز با فداکارى ها و زحمات طاقت فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت.گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانى نقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیام رسانى» بود.
چرا امام حسین(علیه السلام) زنان و کودکان را به کربلا برد؟
۱- پذیرش مصلحت و تقدیرالهی
تمام کسانى که همراهی اهلبیت امام حسین(ع) را با ایشان برخلاف مصلحت تشخیص دادند؛ با حساب و منطق مادی خودشان به این تشخیص رسیده بودند، اما حضرتشان پاسخی میداد که از جنبه دیگری به ماجرا پرداخته و جنبه معنوى مطلب را بیان میکرد:
ایشان اطرافیانش را با این سخن خطاب قرار داد: در عالم رؤیا جدّم به من فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراکَ قَتیلاً»؛ «خدا میخواهد تو را کشته ببیند». گفتند:
پس اگر اینطور است، چرا خانواده را همراهتان میبرید؟ که پاسخ شنیدند: این را هم جدّم فرمود: «انَّ اللهَ شاءَ انْ یَراهُنَّ سَبایا»؛ «خدا میخواهد آنان را در لباس اسارت ببیند».[۱]
مشیّت و یا اراده خدا در خود قرآن در دو مورد به کار میرود که یکى را اصطلاحاً «اراده تکوینى» و دیگرى را «اراده تشریعى» میگویند.
اراده تکوینى؛ یعنى قضا و قدر الهى که اگر چیزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلّق گرفت، معنایش این است که در مقابل آن دیگر کارى نمیشود کرد.
معناى اراده تشریعى این است که خدا اینطور راضى است، و اینچنین میخواهد. پس خدا خواسته است که امام حسین(ع) شهید باشد، و خانواده او اسیر باشند؛ یعنى رضاى حق تعالی در مصلحت است و مصلحت؛ یعنى جهت کمال فرد و بشریّت؛
لذا اینطور نبود که وقتى از ایشان میپرسیدند چرا زنان و فرزندان را میبرید، بفرماید اصلاً من در این قضیه بیاختیارم، بلکه به این صورت میشنیدند که با الهامى که از عالم معنا به من شده است،.
من چنین تشخیص دادهام که مصلحت در این است و این کارى است که من از روى اختیار انجام میدهم، ولى براساس آن چیزى که آنرا مصلحت تشخیص میدهم؛ از اینرو هرکس این جواب امام حسین(ع) را میشنید، دیگر چیزى نمیگفت.[۲]
۲- امام و خانواده امام برای جنگ و مبارزه مسلحانه از مدینه خارج نشدند
فبل از هرچیز، باید توجه داشت که امام، خانواده خود را با هدف جنگ به سمت کوفه نبرد تا سوال شود که چرا امام، خانوادهاش را به کربلا برد.
لذا امام برای جنگ و مبارزه مسلحانه از مدینه خارج نشد و همراه بردن خانواده نیز اصلا برای به اسارت رفتن و ذلت آنان نبوده است. گرچه در نهایت به آن منتهی شد ولی هدف هرگز این مسائل نبوده است.
بلکه امام باهدف دعوت کوفیان به احیای سنت جدبزرگوارش و برای مستقر شدن و زندگی کردن در شهر کوفه به آنجا عزیمت کردند. پس طبیعی است که همراه کردن خانواده، زن و فرزند یک امر کاملا طبیعی است.
از طرفی هم خود امام، به قصد سفر طولانی عازم آنجا شدند و به این زودی هم امکان رجوع به مدینه را نداشتند و از آنجایی که احتمال سوءقصد و تعرض از سوی دشمنان حضرت زیاد بود، لازم بود که خانوادهشان را با خود همراه کنند.
نکته بعدی اینکه خود امام میدانست که یارانش از سوی سپاه یزید و عمربن سعد به شهادت میرسند و هیچکس هم از افراد بشر به این واقعه و هدف آن آگاه نمیشوند.
لذا ثبت این واقعه نیازمند مروجینی دارد که ندای حق و حقیقت را به گوش انسانهای عاقل برسانند و آن مروّجین، اهلبیت و زنان و بچههای حضرت بودند که تکمیل کننده قیام خونین کربلا بودند. [۳]
۳- تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است
از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنى، از طرفى شخصیت روحى و معنوى و کمالات انسانى، مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایل معنوى – را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز به زنان چنین ارزشى داده است؛
مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مى خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند. ساره نیز مانند ابراهیم خلیل فرشته ها را مى بیند و با آنان صحبت مى کند.
مریم علیهاالسلام از خداوند رزق و روزى هایى مى گیرد که زکریا در تعجب فرو مى رود و فاطمه زهرا علیهاالسلام کوثر (خیرکثیر) خوانده مى شود.
در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا علیهاالسلام است. او که خوشحال مى شود تنها کارهاى داخل منزل از سوى پیامبر به او واگذار شده، در مسجد،
چنان خطبه اى مى خواند که امثال بوعلى نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمى باشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مى خواند؛ یعنى، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان مى دهد که یک زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
پس تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب علیهاالسلام از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود.
او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه درمى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین را برپا مى کند.
از امام سجاد و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على و حیاى فاطمه علیهاالسلام را در هم مى آمیزد.
و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد.
این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.
۴- دفع اتهام فرار و ترک خاندان
اسارت خاندان علاوره بر اینکه مقدر الهی بود. حضرت برای دفع اتهام فرار و رها کردن خاندان، آنها را با خود برد. زیرا اگر امام به تنهایی می رفت، اتهام فرار از خانواده وجود داشت. واین در شان امام نبود.
از طرفی احتمال اسارت خانواده در مدینه نیز وجود داشت، یعنی در هر دوحالت چه خانواده را ببرد چه نبرد اسارت وجود دارد.منتها فرق بین اسارت در میدان و قیام عاشورا با اسارت در مدینه قابل قیاس نیست.
پس امام با یک نیر دو نشان میزند هم مبلغین کربلا را می برد و هم از اتهام مبرا می شود.بسیاری از مشاهیر زمان همچون «محمد حنفیّه»، «عبدالله بن عباس» و …
با بردن اهل بیت همراه امام حسین (علیهالسّلام) مخالفت میکردند و به ظاهر، حق با آنها مینمود؛ ولی امام (علیهالسّلام) بر این مسئله اصرار داشت که حتماً باید اهل و عیال خود را همراه ببرد، از اینرو در اینزمینه فرمود:
مَا اَرَی اِلَّا الْخُرُوجُ بِالْاَهْلِ وَ الْوَلَدِ: من راهی جز خروج با اهل و فرزندانم را در پیش رو نمیبینم.در جای دیگر فرمود:
فقال: ان جدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اتانی بعدما فارقتک وانا نائم، فضمنی الی صدره وقبل ما بین عینی وقال لی: “
یا حسین یا قره عینی اخرج الی العراق فالله (عزّوجلّ) قد شاء ان یراک قتیلا مخضبا بدمائک “. فبکی محمد بن الحنفیه بکاء شدیدا فقال: یا اخی اذا کان الحال هکذا فلا معنی لحملک لهؤلاء النسوه.
فقال: قال لی جدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایضا: ” ان الله (عزّوجلّ) قد شاء ان یراهن سبایا، مهتکات، یساقون فی اسر الذل ” وهن ایضا لا یفارقننی ما دمت حیا. [۴]
جد من به خوابم آمد و مرا در آغوش گرفت و بین دو چشم مرا بوسید و فرمود: ای حسین، ای نور چشمم، به سوی عراق برو که خداوند (عزّوجلّ) خواسته است که تو را آغشته به خون ببیند!
محمد بن حنیفه گریست و گفت: ای برادر اگر چنین است پس معنی به همراه بردن این زنان چیست؟
فرمود: جد من به من فرمود: خداوند (عزّوجلّ) خواسته است که آنان را اسیر و هتک حرمت شده در حالی که اسیر ذلیلان شدهاند ببیند و به همین جهت تا من زندهام از من جدا نخواهند شد!
از این روایت چنین برداشت میشود که بحث اسارت خاندان اهل بیت (علیهمالسّلام) امری حتمی و قطعی و مقدر الهی بوده است و اگر حضرت آنان را به همراه نمیبرد.
در مدینه یا در مکه به اسارت حکام یزید در میآمدند، و آن زمان ننگ رها کردن زن و فرزند و فرار کردن را به حضرت میزدند، اما با این کار راه این طعن بر حضرت بسته شد!
۵- انگیزه مذهبی و معنوی و عرفانی قیام
از آنجا که محتوای قیام امام(ع)، مذهبی و مقدس است، همراه آوردن خانواده، از نظر آثار مذهبی، بسیار سودمند و مؤثر بود؛ زیرا عرفان و محبتی که در دل اهلبیت امام(ع)، نسبت به خداوند بود.
برای همراهانِ دیگر امام، بسیار درسآموز و کارگشا بود و نمونههای آنرا در سخنان زینب(س) میتوان یافت. وقتی ابن زیاد بعد از شهادت و اسیری خاندان امام، میگوید: اوضاع را چگونه دیدهاید؟ زینب(س) در جواب او میگوید: «ما رَأَیْتُ إِلَّا جَمیلا»؛[۵]
«از خدا جز زیبایی (خیر و محبت) ندیدهام». زینب آنقدر با خدای خود نزدیک و آشناست که اطمینان دارد مصیبتهای وارده پایان کار نیست.
بلکه افقهای روشنی در پشت این وقایع نهفته است. زینب به ابن زیاد فهماند آنچه ناگوار است از ناحیه دشمنان خدا است و از ناحیه خدا جز سعادت و نیکبختی به انسان نمیرسد و به استقبال شهادت و اسیری رفتن، همانند رفتن به مهمانی دوست و نزدیک شدن به او است.
امام(ع) با آوردن حضرت زینب(س) به همراه خود، به همه زنان و مردان جهان آموخت که یک مؤمن و خداشناس، از نظر روابط قلبی و پیوند درونی با خدای خویش، باید چنین باشد. اگر امام(ع) خانوادهاش را به همراه نمیآورد، صفحات تاریخ از این نمونههای درخشان خالی میماند.[۶]
۶- مظلوم و غریب بودن اهلبیت در مدینه
مظلوم و غریب بودن اهل بیت (علیهمالسّلام) در شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): روایتی که گذشت به خوبی نشان میدهد که اهل بیت آنقدر مظلوم بودند که حتی در مدینه و در شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز مورد تعرض قرار میگرفتند!
امام(ع) در مدینه خانه امنی سراغ نداشت تا خانوادهاش را به آنجا بفرستد و هنگام خروج از مدینه، هیچکس هم به او پیشنهاد نکرد که من از خاندان تو حمایت میکنم.
لذا امام(ع) نگران اسیر شدن خانواده خود در حال حیاتش بود؛ زیرا احتمال قوی وجود داشت که دولتمردان و مأموران یزید، زنان و فرزندان امام را در همان مدینه، دستگیر کرده و به گروگان بگیرند.
و در نتیجه، امام به ناچار برای خلاصی و رهایی زنان و خواهران خود، مجبور میشد خود را معرفی و تسلیم نماید و بعد از تسلیم نیز دو پیشنهاد بر سر راهش گذاشته میشد، یا با ذلت و خواری بیعت کند و یا به شیوه مرموزی به قتل میرسید، و هیچ دردسری هم برای دستگاه حاکم به وجود نمیآمد.
بنابراین، وقتی عاقبت امر، چنین باشد، چرا امام کاری کند که در نهایت به ذلت و خواری بینجامد، بلکه از همان ابتدا با عزت و سربلندی، تمام راههای نفوذ را بر دشمن بسته و دشمن را از این نظر خلع سلاح میکند.
و این کاری بود که امام(ع) انجام داد. و در مورد مکه نیز همین سخن جاری است؛ زیرا وقتی امام در مدینه که سالها در آن زندگی کرد و اکنون نیز محل زندگی او بود، پناهگاه و محلّ امنی نداشته باشد، در مکه حتماً محلّ امنی نخواهد داشت.[۷]
۷- جلوگیری از برنامه ایذایی امویان
جلوگیری از برنامه ایذایی امویان علیه اهل بیت (علیهمالسّلام) با هدف تحت فشار گذاشتن امام (علیهالسّلام): اگر در مدینه خاندان حضرت به اسارت گرفته میشدند، از آنان بهعنوان ابزاری برای فشار به حضرت استفاده میشد.
سید بن طاووس میگوید: «از مواردی که ممکن است سبب همراهی زنان اهلبیت(ع) تلقی شود این است که اگر امام حسین(ع) زنان و فرزندان خود را در مدینه و یا جایی غیر از آن، میگذاشت،
احتمال میرفت که یزید بن معاویه زن و فرزند امام را دستگیر کرده و سپس عواقب شوم و رفتارهای زنندهای پیش میآمد که امام حسین(ع) را از جهاد و شهادت باز میداشت».[۸]
۸- ارائه الگو به جامعه
بخش عمده زندگانی حضرت زینب (س) می تواند برای بشر الگو باشد. کمال انسان تغییرناپذیر است، یعنی گذر زمان فضیلت هایی همچون حیا، پاکدامنی، سخاوت، محبت و … را از میان نمی برد و کمرنگ نمی کند.
بسیاری از انسان ها ممکن است به دلیل پیدا نکردن الگوی مناسب به خطا بروند و اثرهای نامطلوبی بر جوامع بشری و زندگی خود بگذارند و عده ای هم بدون الگو زندگی خویش را سپری می کنند که از این رو ناگزیر به آزمون و خطا هستند.
واقعه کربلا یکی از مهم ترین رویدادهای تاثیرگذار در تاریخ اسلام محسوب می شود که در تداوم و گسترش دین مبین اسلام نقش ویژه ای داشته و این ماندگاری حتی غیر مسلمانان را نیز تحت تاثیر قرار داده.
و در این میان تلاش زنان در فرهنگ سازی و تربیت نسل انقلابی متعهد به فرهنگ عاشورا غیر قابل انکار بوده است که حضرت زینب(س) نمونه بارز این قشر محسوب می شود.
ایشان به گونه ای رشد و پرورش یافت که با وجود مصیبت هایی که در روز عاشورا بر او وارد شد توانست با سخنرانی های افشاگرانه خود یزیدیان را رسوا سازد.
اینک مشاهده می شود که پس از گذشت سال های متمادی از واقعه عاشورا، زنان چگونه توانسته اند این رخدداد را به نسل های بعدی انتقال دهند و افراد مبارز و انقلابی تربیت کنند.
ارائه الگو به جامعه آن روز مبنی بر لزوم سهیم بودن تمام اعضای خانواده در قیام: این روش یعنی روش مقابله با ظالم در حالی که نیروها برابری نمیکند، به عنوان راهکاری برای همه عصور به جهانیان آموخته شد.
۹- ضرورت فداکاری و حفظ مسائل شرعی
بیان عملی ضرورت فداکاری در حوزه مقاومت و حفظ مسائل شرعی به جامعه بشری: اینکار نشانگر اهمیت بحث حفظ دین است که حتی اگر تمامی افراد خانواده نیز در این زمینه دچار مشکل شوند باز نباید از حفظ دین و تلاش برای احیای آن دست کشید.
۱۰- نقشآفرینی تک تک افراد خانواده
ین در مورد خانواده بنیهاشم صدق میکند که آنها با ایمان محکمی که داشتند، حضورشان در کربلا توجیه میشود و رسالت ایشان در این واقعه به خوبی درک میشود.
اما خانوادههایی از قومهای دیگری غیر از بنیهاشم هم در سرزمین کربلا جزء یاران حضرت بودند. به عنوان مثال وهب بن عبدالله کلبی، به همراه مادر و همسرش در کربلا حاضر شد و یا زهیر بن قین، کسی بود که به پیشنهاد همسرش دعوت امام علیهالسلام را پذیرفت.
این افراد هم طبعاً تحت تأثیر حضور خانواده امام حسین علیهالسلام هستند. به عبارت دیگر زمانی که یاران صادق و باوفای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام مشاهده کردند.
که آن حضرت برای دفاع از حق و دین خدا تمام افراد خانواده را به همراه آورده، آنها هم همین کار را کردند و از بردن خانواده به صحنه دفاع از حق و نمایش مظلومیت امام علیهالسلام خودداری نکردند.
جالب اینکه حضور این خانوادههای اهل معرفت بهاندازهای بود که در سرزمین کربلا دو زن به شهادت رسیدند. یکی از این دو زن مادر وهب بود.
دیگری همسر عبدالله بن عمیر طبی بود که درحالیکه بر بالین شوهرش حاضر شده بود، آرزوی شهادت کرد و در همان موقع غلام شمر با عمودی بر سر او کوبید و او را به شهادت رساند.
نمونه دیگری از نقش خانوادهها در قیام کربلا، روحیه دادن به مجاهدان راه خدا بود. به عنوان مثال همانطورکه اشاره کردید همسر زهیر ابن قین طوری او را به اطاعت از امام حسین علیهالسلام تشویق کرد که او به کاروان امام علیهالسلام پیوست.
و در راه خدا شهید شد. این در حالی بود که زهیر ابن قین در ماجرای قتل خلیفه سوم از خاندان امام علی علیهالسلام دلچرکین شده بود.
۱۱- مبلغین و پیام رسانی توسط زنان و همراهان
هر قیام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مى گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بیان آرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین، این دو بخش کاملاً در آن به چشم مى خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد و حضرت زینب علیهاالسلام آغاز گردید.
آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهل بیت – به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود – بى شک اگر بازماندگان امام حسین به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند،
دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند؛ همچنان که برخى در تهمتى درباره امام حسن گفتند: بر اثر ذات الریه و سل از دنیا رفت.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا در دوران اسارت – که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود – اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مى شود.
انقلاب امام حسین (علیهالسّلام) تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود و رهبری و پرچمداری برعهده ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم داری امام سجاد (علیهالسّلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) آغاز گردید.
آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهی افکار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
و به همین دلیل بود که افراد زیادی در شام، بعد از شنیدن سخنان امام سجاد (علیهالسّلام) و حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها)، پی به ماهیت ضد دینی یزید بردند و همین موجبات تزلزل حکومت بنی امیه را فراهم کرد.
۱۲- پرستاری، رسیدگی ، مشوقان استوار قبل و بعد عاشورا
پرستاری این بانوی مطهر از زمانی که مادرش در پشت درب آتش گرفته خانه به زور و بازوی نامردان روزگارش ماند شروع شد .
پرستاری از پدر بزرگوارش هنگام مجروح شدن در جنگهای مختلف و هنگام ضربت خوردن، همچنین روزهایی که امام حسن مجتبی(ع) پیشوای دوم شیعیان در اثر خیانت همسرش در بستر بیماری افتاده بود تا لحظه های تلخ عاشورا که دست پرستار و مهربانش بر لب هاش خشکیده برادرش سید سالارشهیدان بر سر نیزه بود، ادامه یافت.
حضرت زینب(س) در حادثه کربلا پرستاری امام زمانش حضرت زین العابدین(ع) و دیگربیماران و مصیبت زدگان اهل بیت را برعهده داشت.
و ضمن این که رسالت مهم نگهداری و تبلیغ از نهضت حسینی را به خوبی انجام داد، از پرستاری بیمار کربلا نیز با تحمل آن همه سختی ها وناملایمات، آنی فروگذار نبود.
این بانو دستان نوازشگرش بر سر یتیمان کربلا بود که خانواده شان را در مقابل چشمانشان از دست داده بودند اینان آغوش و صدای آرام بخش تر از زینب کبری(س) در میان نعره های دشمنان سراغ نداشتند تا مرحم دل های شکسته و چشمان اشکبارشان باشد.
از هدفهای تبلیغاتی امام این بود که اهل بیت(ع) و کودکان خود را همراه خود ببرد و به این وسیله در واقع دشمن را ناآگاهانه استخدام کرد که حامل یک عده مبلغ برای امام حسین(ع) و برای اسلام حسینی علیه یزید باشد و این یکی از مهمترین عناصر تبلیغی امام حسین(ع) بود.[۹]
مادران و همسران شهدا در روز عاشورا به رزمندگان و یاران امام روحیه میدادند و ایشان را در پایداری از حمایت امام تشویق میکردند.
پرستاری و رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از اهداف دیگر حضور زنان در کنار شهدای کربلا بود مانند نقش حضرت زینب در پرستاری از امام سجاد(ع) که در آن زمان حمایت او از امام سجاد(ع) استمرار سلسله امامت را در پی داشت.
گریهها و عزاداری بر شهدای کربلا به عواطف و احساسات مردم نسبت به ماجرای کربلا عمق بخشید و پیام قیام را در اذهان مردم ماندگار نمود.
۱۳- بی اثر سازی تبلیغات دشمن
شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمانروایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت.
مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مىدانستند و نه اسلام را آنگونه که در مدینه رواج داشت، مىشناختند. در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمىدانستند.
شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مىراندند! تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخهاى بزرگ، تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛
زیرا چنین نظامى نیم قرن سابقه داشت و کسانى بودند که مىپنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، چنین بوده است. .[۱۰]
معاویه حدود ۴۲ سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونهاى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بىچون و چرا تسلیم شوند. .[۱۱]
به طورى که پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، که تا زمان قتل مروان (آخرین خلیفه اموى)، نمىدانستیم، که رسول خدا(ص) جز بنىامیه خویشاوندى داشت، که از او ارث ببرند. .[۱۲]
بنابراین، جاى شگفتى نیست، اگر در مقاتل مىخوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امام زینالعابدین(ع) ایستاد و گفت:
سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً؛ خداوند مىخواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد»[۱۳] فرمود:
این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد. . [۱۴]
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام و خطبهها و روشنگرىهاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنىامیه – حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان – بی اثر شد.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنهداری که حکومت اموی از زمان معاویه، علیه اهل بیت (علیهالسّلام) بهویژه در منطقه شام به راهانداخته بود، بیشک اگر بازماندگان امام حسین (علیهالسّلام) به افشاگری و بیدارسازی نمیپرداختند،
دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهای وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان میدادند.
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) در دوران اسارت (که کینهتوزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود) اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد.
به گفته کاشف الغطاء، اگر حسین(ع) و فرزندان او کشته میشدند ولی سخنرانیها و افشاگریهای خانوادهاش پس از اسارت نبود، آثار و اهدافی که امام حسین در واژگون ساختن حکومت بنی امیه داشت، محقق نمیشد.
اسارت اهل بیت(ع) با آن وضع رقتبار عواطف مردم را به نفع قیام امام(ع) و به زیان حکومت یزید برانگیخت و سخنان حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در طول اسارت چهره واقعی حکومت یزید را برای مردم روشن کرد.
امام میدانست که اصحابش توسط سپاه یزید به شهادت میرسند و هیچکس از این فاجعه و هدف آن آگاه نمیشوند؛ پس به کسانی نیاز دارد که ندای حق و حقیقت را به گوش همه مسلمانان برسانند، آن مروجین، زنها و بچههای او بودند که تکمیل کننده قیام کربلا شدند.
هدف امام حسین این نبود که خود، یاران و فرزندان خویش را به کشتن دهد بلکه نظر وی قیام برای توجّه دادن مردم به فساد بنیامیه بود، و اینکه حکومت آنها حکومت اسلامی نیست و آنها در صدد محو و نابودی اسلام هستند؛ بنابراین ایشان عالمانه اقدام به این کار نمود.
و به مردم ثابت کرد که اینها حاضر نیستند احدی از بنیهاشم زنده بماند حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر قرار میدهند، و با اهل بیت پیغمبر به نوعی رفتار میکنند که با امرای مشرکین هم آنطور سخت رفتار نکردهاند، نظرشان جز نابودی اسلام و آثار نبوت چیز دیگری نیست.[۱۵]
۱۴- افشای ماهیت ستمگران حاکم
بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بىرحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیامآوران، عنصر مظلومیت است.
در همین راستا و بیان حقایق جنایات امویان در روز عاشورا امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنىامیه را رسوا کند، فرمود:
پدرم امام حسین(ع) را با قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرندهاى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد. امام سجاد فرمود: اگر قصد کشتن دارید، چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟
چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمههاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟»[۱۶] این کلمات به قدرى نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
یزید مى خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهلبیت(ع)، همه حرکتها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند.
اما قیام با عزت امام و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هستههاى ظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنىامیه در نقاط مختلف سرزمینهاى اسلامى به وجود آورد.
برخی درباره شهادت حضرت علی اصغر (علیهالسّلام) شبهه افکنی میکنند که چرا امام حسین (علیهالسّلام) او را جلو برد که در نتیجه او را شهید کردند؟
این افراد باید توجه داشته باشند که بُعد دیگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاک، بیرحم و غیرانسانی یزید و حکومت وی بود.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگی داشتند و نه توان رزم؛ ولی با قساوتبارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگی عواطف و احساسات قرار گرفتند.
طفل شش ماهه با لبهای تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمههای آنان به آتش کشیده شد و … حالا دیگر بر همه روشن شد که یزید چه جنایتکاری است.
هدف امام هیچ گاه این نبود که خود، یاران، اصحاب و خانواده خود را به کشتن دهد؛ بلکه نظر حضرت، قیام برای توجّه دادن مردم به فساد بنیامیه بود و اینکه حکومت آنان اصلا بنای اسلامی نیست، بلکه آنان در صدد محو و از بین بردن اسلام به ویژه نام مبارک پیامبر هستند.
۱۵- خانواده امام حسین (ع) و همراهان با اختیار و تصمیم خودشان به کربلا رفته اند
در نتیجه امام کاملا آگاهانه و عالمانه اقدام به این کار نمود و به مردم دنیا ثابت کرد که اینان حاضر نیستند کسی از بنیهاشم زنده بماند حتی طفل شیرخوار را هم هدف تیر خود خواهند کرد.
و با اهلبیت پیغمبر نوعی رفتار میکنند که با امرای مشرکین هم آنطور سخت رفتار نکردهاند و نظرشان جز نابودی اسلام و آثار نبوت و ریاست و حکومت چیزی دیگری نیست.[۱۶۲]
مضاف براینکه رفتن خانواده حضرت به همراه امام، خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت پر رنج و دردی راضی و بلکه خوشحال بودهاند.
به عنوان مثال؛ “جون” غلام امام که ابوذر سابقا به حضرت هدیه داده بود، امام او را آزاد کرد تا برود و زنده بماند اما “جون” به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود به گریه افتاد و گفت: …
سوگند به خدا شما را رها نمیسازم تا خون سیاهم با خونهای شما در آمیزد.[۱۷] وقتی غلام که همواره بدنبال آزادی است این چنین باشد، حساب بقیه به ویژه خانواده حضرت و عشق و علاقهشان به سید الشهدا بیشتر روشن میشود.
نتیجه:
از آنجا که قیام کربلا نیز امری سیاسی و اجتماعی بود، امام حسین(ع) در این قیام از علم غیب بهره نگرفت و طبق ظواهر عمل کرد تا این قیام او الگوی خوبی برای همگان شود.
پس امامان مامور بودند، که در امور زندگی و در جنگها و پیکارها و حوادثی که اتفاق میافتد در مقام قضاوت و داوری میان انسانها با علم عادی برخورد نمایند و تقاضای علم غیب یا پی بردن به اسرار از راه علم غیب بر نیایند.
از سوی دیگر از برخی روایات استفاده میشود که بردن اهل بیت(ع) به سوی کربلا مانند اصل قیام امام حسین(ع) وظیفه الهی بوده است. امام حسین(ع) با بردن اهل بیت وظیفه خود را انجام داده است.
این امر کاشف از آن است که بین علم غیب امام از آینده جنگ و بردن اهل بیت منافات نیست، حتی در صورت داشتن علم غیب امام باید این هدف و مقصد الهی را به انجام میرساند.
آنان چیزی را طلب میکنند که رضایت و اراده خداوند باشد و اراده خداوند در رفتن امام به کربلا تحقق مییافت و بردن اهل بیت به کربلا نیز بر همین اساس بود.
در بردن اهل بیت به کربلا مصالح مهمی وجود داشت. شاید همین مصالح باعث شده است به رغم این که امام آینده جنگ را میدانست اهل بیت(ع) را با خود برد.
آن مصالح پاسداری از قیام کربلا است، یعنی همان گونه که در اصل قیام امام و شهادت یاران وی مصلحت وجود داشت، مصلحت در بردن اهل بیت(ع) نیز وجود داشت.
پس قیام امام حسین(ع) بدون حضور خانوادهاش کامل نمیشد. امام، زنان و فرزندانش را همراه خود به کربلا برد تا راوی رنجها، گزارشگر صحنههای عاشورا و پیام رسان خون شهدا باشند.
و تبلیغات امویان نتواند بر جنایت سپاه یزید سرپوش بگذارد یا این حادثه را به گونهای دیگر تحریف کند. وقتی ابن عباس به امام گفت: چرا زنان و کودکان را به عراق میبری؟ امام پاسخ داد: «انّ اللّه قد شاءَ اَنْ یراهُنَّ سَبایا…» خدا خواسته که آنان را اسیر ببیند.
پی نوشت:
۱. سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۶۵، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.
۲. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۳۹۵ – ۳۹۶، تهران، صدرا.
۳.حماسه حسینی، چاپ صدرا، ج ۳، ص ۳۴۰
۴. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۳، ص۶۰، ناشر:دارالاسوه للطباعه و النشر.
۵. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۶۰.
۶. فاضل استرآبادی، محمد، عاشورا؛ انگیزه، شیوه و بازتاب، ص ۲۳۴ – ۲۳۵، قم، مؤسسه شیعهشناسی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
۷. فاضل استرآبادی، محمد، عاشورا؛ انگیزه، شیوه و بازتاب ، ص ۲۳۵ – ۲۳۶.
۸. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۸۴.
۹. شهید مطهری، حماسه حسینی.
10. سید جعفر شهیدى، قیام امام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوازدهم، ۱۳۶۷، ص ۱۸۵.
۱۱ . محمد ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، تهران، صدوق، چ هشتم، ۱۳۷۲ش، ص۴۷.
۱۲ . ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیه الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ج۷، ص۱۵۹. (نرم افزار جامع الاحادیث۲)
۱۳ . احزاب (۳۳)، آیه ۳۳.
۱۴ . موفق بن احمد خوارزمى، مقتل الحسین، قم، انوار الهدى، چ دوم، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۶۹. (نرم افزار سیره معصومان)
۱۵. جواد محدثی، فرهنگ عاشورا.
۱۶.عبد الرزاق مقرّم، مقتل الحسین(ع)، بیروت، مؤسسه الخرسان للمطبوعات، ۱۴۲۶ق، ص۳۳۴. (نرم افزار سیره معصومان).
۱۷.بررسی تاریخ عاشورا، ص ۳۱
۱۸.موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۴۵۲