دشمن‌شناسی لازمه پایداری انقلاب اسلامی ایران


پیروزى معجزه‌آساى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى عظیم‌الشان(ره) به یقین برجسته‌ترین رویداد جهان اسلام و یکى از بزرگترین تحولات اجتماعى دوران معاصر است؛ تحولى که پیامدهاى مثبت و سرنوشت‌سازى در حیات اجتماعى منطقه و جهان داشته است. امروزه در سراسر جهان شاهد رشد و تعالى اندیشه‌هاى آزاد، پویا و حقیقت‌جویى هستیم که تحت تاثیر پرتو تعالیم الهى انقلاب اسلامى و آرمان‌هاى متعالى امام خمینی(ره) به وجود آمده است.

#دشمن_شناسی#پایداری#انقلاب

لزوم بررسى و تحلیل جنبه‌هاى مختلف این انقلاب الهى بر همگان روشن است و بسیار ضرورى است که جهت حفظ دستاوردهاى انقلاب و تحقق اهداف و آ‌رمان‌هاى بینانگذار آن به معرفى راه پرخطر و طولانى انقلاب اسلامى بپردازیم و موانع و مشکلاتى را که دیرباوران مغرض و انکارکنندگان وعده الهى در مسیر آن به وجود آورده‌اند تبیین نماییم. در همین راستا به معرفى دشمنان انقلاب اسلامى ایران نیز مى‌پردازیم. دشمنان انقلاب اسلامى ایران را مى‌توان به سه دسته تقسیم کرد:
۱- مخالفین انقلاب اسلامى ۲- پیمان‌شکنان انقلاب اسلامى ۳- منافقین


دسته اول در همان اوایل، مخالفت خود را با امام راحل و جمهورى اسلامى اعلام کرده‌اند. همچنان نیز این مخالفت‌ها ادامه دارد. این دسته از همان اوایل مقابل امام(ره) و اندیشه‌هاى ایشان ایستادند. امروزه هم نمى‌توانند صدمه‌اى به انقلاب و اندیشه‌هاى امام راحل بزنند زیرا مردم آنها را شناخته و مقابل آنها ایستاده‌اند. دسترسى به این دشمنان به راحتى امکان‌پذیر است زیرا دشمنى که در مقابل قرار گیرد و شناخته شده باشد مقابله با آن به راحتى ممکن مى‌شود. دوست و دشمن در اینجا پیدا است. دشمن درصدد است با دروغ‌پردازی، شایعه‌سازى‌،‌ تضعیف نهادهاى دولتی، به هم زدن جو اجتماعی، تفرقه‌افکنی، ایجاد شبهه، شک و تردید و تزلزل در اعتقاد و ایمان مردم، وحدت و انسجام جامعه را به هر روش که امکان داشته باشد به خطر بیندازد. این دسته از همان ا وایل به دنبال اندیشه‌هایى در جهت مخالفت با امام راحل و جمهورى اسلامى بودند و از وابستگان کامل به بیگانگان وعوامل خارجى به شمار مى‌آمدند و سعى در براندازى حکومت جمهورى اسلامى داشتند و به انتظار تحقق چنین رویاى باطلى نشسته‌اند.

من جرى فى عنان امله عثر باجله.
کسى که اختیارش را به دست آرزو بدهد خود را تسلیم مرگ ساخته است(۱)

پیمان‌شکنان انقلاب
امروزه اگر بخواهیم پیمان‌شکنان را شناسایى و به مسلمانان معرفى کنیم ابتدا باید به تاریخ اسلام بنگریم؛ گذشته را با حال تطبیق دهیم اما در بعد پیمان‌شکنى از طلحه و زبیر که در تاریخ اسلام به ناکثین شهرت پیدا کرده بودند مى‌توان یاد کرد که از آغاز اسلام در کنار پیامبر براى دفاع از دین در اکثر نبردها شمشیر زدند و حضور مداوم داشتند اما متاسفانه براى رسیدن به ریاست با حضرت على به مخالفت پرداختند. لازم است بدانیم که علت این پیمان‌شکنى چه بوده است؟
آنها با دست خود بیعت کرده بودند نه با قلب خود؛ از این جهت به سادگى پیمان خود را شکستند. نبردهایى را براى دفاع از اسلام انجام دادند ؛ فشارها، سختى‌ها و زحمات زیادى در طول زمان بیعت خود متحمل گردیدند و توانستند به مرور زمان به شهرت هم دست پیدا کنند؛ اما سرانجام عملکردشان به غرور، حب ریاست و جاه و مقام تبدیل شد و همانند خوره در وجودشان افتاد به طورى که خود را به کلى فراموش کردند زیرا در واقع آنها به خودسازى حقیقى نپرداخته بودند تا جایى که ریاست برایشان هدف اصلى شده بود آنها به درستى اسلام را نشناخته بودند و در اصل، اسلام و دین را به صورت یک ابزار براى اهدافى که در نظر داشتند به کار مى‌بردند. آنها پیمان‌شکنى کردند؛ کسى که پیمان را بشکند دین و ایمان ندارد. خدا را هم نمى‌شناسد. مى‌توان گفت چنین عواملی، باعث پیمان‌شکنى طلحه و زبیر شده بود. حضرت علی(ع) مى‌فرماید:
“بارخدایا این دو (طلحه و زبیر) با من قطع رابطه کرده و به من ظلم نموده و بیعت با من را شکسته و مردم را علیه من تحریک کرده‌اند، خدایا تمرکزشان را متلاشى کن؛ نقشه‌هاى آنان را استوار مگردان و انحراف آنان را در نقشه و کار به ایشان نشان ده. قبل از اینکه با آنان جنگ کنم از ایشان درخواست کردم دست از مخالفت بردارند؛ به آنها مهلت دادم تا فکر کنند اما نعمت سلامتى و صلح را بى‌ارزش دانسته و آسایش را رد کردند.”(۲)
“توجه داشته باشید که ارتباط با اسلام را قطع کرده‌اید، حدود اسلام را اجرا نمى‌کنید و احکام آن را از بین بردید. آگاه باشید که خدا به من دستور داده با یاغیان، پیمان‌شکنان و فاسدان جنگ کنم. با پیمان‌شکنان (طلحه و زبیرها در جنگ جمل) جنگیدم، با ستمگران (در صفین) مبارزه کردم و آنان را که از دین خارج مى‌شدند تسلیم ساختم. اما شیطان‌زده (ذوالثدیه رئیس خوارج) را خدا بر اثر صاعقه‌اى که قلبش را لرزاند از سر راه من برداشت. از اینان تعدادى یاغى باقى‌مانده است که اگر خدا اجازه داد که بار دیگر به آنها حمله کنم آنان را تسلیم مى‌سازم مگر اینکه هرکدام از طرفى فرار کنند.”(۳)
طلحه و زبیر پس از بیعت با امام على علیه‌السلام به حضرت اعتراض کردند که چرا با آنان مشورت نمى‌شود و در اداره مملکت از آنان کمک نمى‌خواهند.
امام علیه‌السلام در پاسخ آنان فرمود:
“کمى عصبانى شده‌اید و زیاد فاصله گرفته‌اید؟ چرا نمى‌گویید چه حقى داشته‌اید که از آن منع شده‌اید؟! چه سهمى داشته‌اید که من به خود اختصاص داده‌ام؟! مسلمانان چه موضوعى را پیش من آورده‌اند که در احقاق آن کوتاهى کرده، یا آن را درک نکرده و یا در شناخت حق گمراه شده باشم. به خدا سوگند من نه به ریاست میل دارم و نه احتیاجى به زمامداری، این شما بودید که مرا به ریاست دعوت کردید و آن را در اختیار من گذاشتید و آنگاه که قدرت به من رسید، قرآن و مقررات آن در دیدگاه من است. من دستورهاى آن را اجرا مى‌کنم، از قوانینى که رسول خدا صلى‌الله علیه و آ‌له و سلم وضع نموده پیروى مى‌نمایم، نیازى به راى شما و دیگرى ندارم و نه حکمى از روى نادانى صادر کرده‌ام که مى‌باید با شما و برادران دیگرم از مسلمانان مشورت کرده باشم. اگر چنین موردى بود نه شما را نادیده مى‌گرفتم و نه دیگران را. اما اینکه گفتید من سهم شما را از بیت‌المال طبق روش خلفا بپردازم باید بگویم من به نظر خود و یا هواى نفس خویش دستورى نداده‌ام بلکه من و شما در اختیار مقرراتى هستیم که رسول خدا صلى‌الله علیه و آله و سلم آن را تنظیم کرده است. بنابراین، من در موضوعى که خدا نظر داده و حکم آن را صادر کرده نیازى به شما ندارم. از‌ آنچه گفتم این نتیجه را مى‌گیرم که به خدا سوگند نه شما و نه غیر شما دلیل بر ضرر من و انجام خلاف شرع ندارید. خدا قلب‌هاى ما و شما را به سوى حق بکشاند و به ما و شما صبر عنایت نماید.”
امام علیه‌السلام سپس فرمود: “خدا رحمت کند کسى را که حقى را ببیند و به آن کمک کند و یا ظلمى را ببیند و آن را برطرف گرداند و به یاوران حق کمک نماید.”(۴)

اختلاف براى ریاست
امام على علیه‌السلام در جاى دیگر چنین مى‌فرماید: “هریک از این دو نفر (طلحه و زبیر) ریاست را براى خود مى‌خواهند و به طرف خویش جلب مى‌نماید و از دیگرى طرد مى‌کند؛ نه با خدا ربطى دارند و نه نسبتی. هریک نسبت به دیگرى کینه دارند و بزودى پرده از روى چهره آنان برداشته مى‌شود. به خدا سوگند اگر به آنچه مى‌خواهند (ریاست) برسند این یکى جان دیگرى را مى‌گیرد و علیه یکدیگر قیام مى‌کنند.”(۵)
هنگامى که طلحه و زبیر پرچم مخالفت برافراشتند به على علیه‌السلام سفارش کردند آنان را تعقیب نکند و به فکر جنگ با آنها نیفتد.
حضرت فرمود: “به خدا سوگند من مثل کفتار نیستم که صیاد براى او دام بیفکند و او بخوابد تا به دام افتد. من همراه کسانى که به کمکم آمده‌اند با مخالفین پیکار مى‌کنم، با دشمنان حق و گناهکاران نبرد مى‌کنم تا مرگم برسد. به خدا سوگند از تاریخى که رسول خدا دیده از جهان فرو بسته تا امروز مرا از حقم کنار زده‌اند و از کارم جلوگیرى کرده‌اند (و از این پس ساکت نخواهم نشست(.)۶)
موقعى که طلحه و زبیر به امام(ع) عرضه داشتند ما با این شرط با تو بیعت مى‌کنیم که در ریاست شریک باشیم، فرمود: “نه، شما باید در نبرد و پیروزى شریک باشید.”(۷)
طلحه و زبیر جنگیدند اما براى منفعت شخصى خودشان باتوجه به این امر، باید گفت که رضاى خدا، ایمان و انسانیت در عمل ملاک است نه فقط جنگیدن و فعالیت‌هاى انقلابی، البته تمامى مواردى که ذکر شد، در جاى خود قابل اهمیت است، اما تا رضاى خدا، ایمان و انسانیت در آن نباشد ارزش حقیقى ندارد. به طورى که دورى از ایمان حقیقى گاه ممکن است شخص را تا ورطه غرور و شهوت بکشاند و حب جاه و مقام د ردل او بر ایمان به خدا غلبه نماید. تا جایى که مغضوب پروردگار و اولیاءالله گردد. حضرت علی(ع) طلحه و زبیر را با وجود اینکه در اکثر جنگ‌ها براى دفاع از اسلام حضور مداوم داشته و بسیارى از دشمنان اسلام را نابود کرده بودند، براى رضاى خدا و دین اسلام، از خود طرد مى‌کند و حتى حاضر به کشتن آنها مى‌شود. امروزه اگر بخواهیم پیمان‌شکنان انقلاب را معرفى کنیم، آنان کسانى هستند که در ابتدا با امام بودند و از مبارزین انقلاب در برابر دشمنان به حساب مى‌آمدند، حتى بعضى در زمان حکومت طاغوت رنج زندان را پذیرفتند و … در آن زمان خود را یار و یاور امام معرفى مى‌کردند. اینها همان کسانى هستند که زمینه نفاق در وجودشان نهفته بود و هنگامى که دیدند از کنار امام و اسلام محمدى منفعتى مادى نمى‌برند شروع به کارشکنى کردند. از همان ابتدا هم به خاطر منفعت‌طلبی، خود را به امام نزدیک کرده بودند و چون بعد از رحلت امام هم سودى عاید آنها نشد، زمینه‌هاى نفاق به سرعت در وجودشان گسترده‌تر شد و کم‌کم در صف مخالفین امام راحل و ولایت‌فقیه درآمدند. این افراد زمانى خود را پیرو و یار انقلابى امام معرفى مى‌کردند اما به مرور زمان از راه امام و شیوه امام فاصله گرفتند. آنها به خاطر موقعیتى که داشتند خود را به امام نزدیک کرده بودند و امام را و‌سیله‌اى براى رسیدن به قدرت قرار داده بودند زیرا منافع خود را در آن مى‌دیدند. نام او را به خاطر رسیدن به منافع شخصى بر زبان مى‌آوردند و امروز مشاهده مى‌شود که در صف دشمنان قرار گرفته و نفاق خود را آشکار کردند. آنها به خاطر قدرت و ثروت به صحنه آمده بودند و چون به اهدافى که مى‌خواستند نرسیدند امروز تغییر چهره داده‌اند؛ البته همچنان ثروت را سرلوحه زندگى خود قرارداده‌اند. با دشمنان امام دوست و بادوستان امام دشمن شده‌اند؛ شمشیرها را از رو بسته‌اند براى تخریب امام و جمهورى اسلامى ایران و ولایت فقیه. امام راحل(ره) فرمودند دولت آمریکا شیطان و دشمن بزرگ اسلام است اما مشاهده مى‌شود این گروه همان حرف‌هاى آمریکا را تکرار مى‌کنند واز او حمایت مى‌نمایند، مخالفین جمهورى اسلامى را دوست دارند و از آنها دفاع مى‌کنند.
امروزه هدف دشمن این است که از نیروهاى داخلى براى نیل به اهداف خود استفاده کند و اینها همان کسانى هستند که در دام دشمن افتاده‌اند در واقع دشمن براى به دام انداختن چنین افرادى برنامه‌ریزى کرده است. آمریکا از آنها به‌عنوان عروسک خیمه‌شب‌بازى استفاده مى‌کند. این دسته افراد از آرمان‌هاى انقلاب اسلامى چشم‌پوشى کرده‌ و منتظر بیعت با آمریکا مانده‌اند به این امید که زمانى بتوانند به کمک آمریکا به قدرت برسند به همین دلیل سعى دارند با آمریکا سازش کنند. واضح است که چنین تفکراتى اشتباه محض است. اینها در واقع ساده‌لوح، جاهل و کج‌فهم هستند. در واقع دوستداران آمریکا هم دشمن ایران هستند. اگر ایران قرار باشد براساس رهنمودهاى مقام معظم رهبرى به دفاع در برابر آمریکا برخیزد اول با آن عده از دوستداران آمریکا که درداخل ایران هستند مقابله خواهد کرد و بعد با دشمنان بیرونى که آمریکا و همپیمانانش هستند، خواهد جنگید. امروزه چهره اینها براى مردم شناخته شده است و در راس دشمنان ایران قرار گرفته‌اند.

منافقین
منافقانى که قبل و بعد از انقلاب براى رسیدن به منافع و قدرت خود در میان انقلابیون و پیروان خط امام نفوذ نموده و خود را یار و گاهى هم پیرو خط امام معرفى کرده‌اند در انجام مقصود خود چاره‌اى جز این ندارند، آنها از نام امام براى تبلیغات خود و اهدافشان بهره مى‌گیرند و از احساسات مردم سوءاستفاده مى‌کنند چون مى‌دانند که مردم ارادت خاصى نسبت به امام دارند. آنها امام و جمهورى اسلامى را به خاطر منافع خود مى‌خواهند و هرگاه منافع خود را در خطر ببینند به‌طور پنهان مخالفت مى‌کنند. از دین اسلام و امام سخن مى‌گویند اما شمشیرها را از زیر بسته‌اند؛ به دین اسلام و امام ضربه مى‌زنند؛ در اقیانوس نفاق فرو رفته و دستور اسلام و امام را کنار گذاشته‌اند؛ از کاه کوه مى‌سازند و از کوه کاه. در واقع مسائل کوچک را بزرگ جلوه مى‌دهند و مسائل بزرگ را کوچک. این دسته نمادهاى به ظاهر ولایتى و امام‌دوستان دروغین هستند که با نفاق خود احمق‌ها را وسیله قرار مى‌دهند و با ظاهرى آراسته و مومن در بین مردم ظاهر مى‌شوند. “ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک.(۸) از رقابت با احمق بپرهیز که مى‌خواهد تو را سود بدهد، زیان مى‌دهد.” یک روى آنها ظاهر اسلامى و یار امام را دارد و روى دیگر باطنى که مخالف امام، اندیشه‌هاى امام و اسلام است و شیطنت مى‌کند. چنان‌که شناسایى آنها براى بسیارى از مردم عادى بسیار دشوار و غیرممکن شده است. باطنشان را براى دیگران هیچ‌گاه روشن نمى‌سازند ولى ظاهرشان را براى مردم نمایان مى‌سازند و حتى دیده شده خود را بالاتر از امام مى‌دانند؛ به نام امام اسلام را زیرسوال مى‌برند یا گاهى به نام اسلام امام را زیر سوال مى‌برند و به نام امام و اسلام هر دو را زیر سوال مى‌برند؛ از امام و رهبرى دم مى‌زنند و از زندگى و عملکردهاى امام مى‌گویند ولى خودشان روش‌ها، اهداف و اندیشه‌هاى امام را پیش نمى‌گیرند و عمل نمى‌کنند. امام علی(ع) مى‌فرماید: “ما اکثر العبر و اقل الاعتبار!”(۹) “چقدر پندآموز فراوان و پندگیر کم است.” دین را بازیچه خود قرار داده‌اند؛ آن زمانى که دین برایشان سود داشته باشد دم از دین مى‌زنند در غیر این صورت در پنهان مخالفت مى‌کنند. امام باقر(ع) مى‌فرماید: “ان الله یعطى الدنیا من یحب و یبغض و لایعطى دینه الا من یحب.”(۱۰) “همانا خداوند دنیا را به دوست و دشمن هر دو مى‌دهد اما دین را جز به دوست نمى‌دهد.” آنها بیشتر چهره ریاکارانه دارند تا عملگرایانه؛ لباس پیغمبر به تن مى‌کنند تا به اهداف نفاق‌گونه خود دست یابند ولى ستمگرایانه عمل مى‌کنند: “ابغض العباد الى الله من کان ثوباه خیرا من عمله: ان تکون ثیابه ثیاب الانبیاء و عمله عمل الجبارین”.(۱۱) “بدترین بندگان نزد خدا، کسى است که لباسش از کارش بهتر است؛ لباس پیامبران در بر مى‌کند و کار ستمگران انجام مى‌دهد.” بیشتر آنها سعى و تلاش مى‌کنند صرفا به شعارهاى معنویت بپردازند ولى خود در پنهان به مادیات مى‌پردازند و بیشتر اوقات دین اسلام را در معنویات یاد مى‌کنند و مردم را از مادیات دور نگه مى‌دارند.در حالى که در اسلام مادیات همراه معنویات مى‌باشد. نمى‌توان فقط به معنویات یا مادیات پرداخت. این دو در کنار هم قرار دارند. امروزه هم مشاهده شده مادیات به تنهایى در برابر معنویات شکست خورده، معنویات به تنهایى و بدون مادیات باعث به‌وجود آمدن فقر مى‌شود؛ “کاد الفقر ان یکون کفرا”(۱۲) اى بسا که فقر به کفر بینجامد و نیز حضرت علی(ع) در این مورد به محمد حنفى مى‌فرماید: “یا بنی، انى اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه، فان الفقر منقضه للدین! مدهشه للعقل، داعیه للمقت.”(۱۳) “من از فقر نسبت به تو مى‌ترسم. از فقر به خدا پناه ببر، زیرا فقر براى دین ضرر دارد، عقل را مضطرب مى‌گرداند و انسان را به مغضوب شدن مى‌کشاند”. امروزه دیده مى‌شود با ترفندهاى مختلفى حرف سازش با آمریکا را به میان مى‌آورند و به‌طور پنهان از دین اسلام و رهبرى کناره‌گیرى مى‌کنند زیرا منافع خود را در رابطه با آمریکا مى‌بینند و حتى در پى این هستند که اسلام آمریکایى و اسلام مزورانه انگلیسى را در ایران رواج بدهند تا اسلام ناب محمدى را کنار بگذارند.
امام، نظام جمهورى اسلامى را براى آن برقرار کرد که اسلام واقعى با تمامى ابعاد و اهمیتش الگوى امت مسلمان قرار بگیرد نه اینکه با اندیشه‌ها و خواسته‌هاى غرب و طرفداران غرب همخوانى داشته باشد. آنان که به دنبال اسلام آمریکایى واسلامى مزورانه انگلیسى هستند اگرچه در ظاهر از ساده‌زیستى امام و مقام معظم رهبرى صحبت مى‌کنند اما زندگى‌شان بسیار پرزرق و برق است و ثروتشان از مال حرام سر به فلک کشیده است و در راه شهوت و قدرت و کبر و غرور به کار مى‌برند. این دسته روش امام را الگوى زندگى خود قرار نمى‌دهند.
این گروه از مجاهدت‌هاى شهدا، عدالت و رستگارى سخن مى‌گویند ولى خود به آن عمل نمى‌کنند و در واقع اهل بیت(ع) و شهدا را وسیله‌اى براى رسیدن به اهداف خود قرار داده‌اند. امام باقر(ع) مى‌فرماید: “ان اشد حسره یوم القیامه عبد وصف عدلا ثم خالفه الى غیره”(۱۴) “حسرت آن بنده در قیامت از همه بیشتر است که راه عدالت و راستى را به مردم نشان داده ولى خود به راه دیگر ‌رود.” امروزه انقلاب اسلامى و تمام ثروت آن را از خودشان مى‌دانند، این گروه را انحصارطلب مى‌نامند. این دسته دشمنانى هستند که از دسته اولى و دومى خطرناک‌ترند زیرا براى رسیدن به منفعت خود از هر وسیله‌اى براى ضربه زدن به دین اسلام، امام، مقام معظم رهبرى و خون شهدا استفاده مى‌کنند. آنان سعى بر آن دارند شعارهاى انقلاب، اسلام، امام و مقام معظم رهبرى را در بهره‌مندى‌هاى مادی، سیاسى واجتماعى خود به کارببرند.
آنها اسلام، امام و مقام معظم رهبرى را براى اهداف خود مى‌خواهند نه براى اجراى اندیشه‌ها، آرمان‌هاو ارزشهاى اسلامی. تمامى مظاهر یک انسان مومن، خدادوست و عابد را از خود به نمایش مى‌گذارند در حالى که در باطن آنان واقعیت متفاوتى نهفته است. هیبت و شمایل شب‌زنده‌داران را از خود بروز مى‌دهند در حالى که در واجب یومیه هم سستى و کاهلى مى‌کنند. هدف این گروه کماکان فریب دیگران است تا مقبولیت بیابند و به آنچه مى‌خواهند برسند، به چاپلوسى و چرب‌زبانى مى‌پردازند و نسبت به آنچه حکومت مى‌خواهد به ظاهر هم‌صدا هستند و سعى بر آن دارند موقعیت خود را به هر روشى که هست حفظ کنند. به دنبال فرصتى مناسب مى‌گردند تا به قدرت بالاترى دست یابند و از هر فرصتى هم براى ضربه‌زدن به نظام امام(ره) و مقام معظم رهبرى استفاده مى‌کنند. زمانى که به قدرت دست یابند به زیردستان ظلم و جفا مى‌کنند و به حرام مى‌پردازند. این گروه هیچ‌گاه دوستداران نظام،امام(ره) و مقام معظم رهبرى نخواهند بود. امام علی(ع)‌در نامه‌اى که به محمدبن ابى بکر نوشت مى‌فرماید: “پیغمبر به من گفت:‌من بر امتم از مومن و مشرک نمى‌ترسم،‌زیرا مومن را خداوند به سبب ایمانش باز مى‌دارد و مشرک را به خاطر شرکش خوار مى‌کند ولکن بر شما از هر منافق دل دانا زبان مى‌ترسم که آنچه را مى‌پسندید مى‌گوید و آنچه را ناشایسته مى‌دانید، مى‌کند.”(۱۵)
وظیفه خطیر و سنگین معرفى الگو و اسوه براى آحاد جامعه تنها از عهده کسانى بر مى‌آید که متخلف به اخلاق نیکو و پسندیده آن الگو و اسوه در همه زمینه‌هاى حیات بشرى از جمله ساده‌زیستی، اخلاص، عدالت پیشگی، نوعدوستى و… باشند.
کسى که مى‌خواهد شخصیت امام و مقام معظم رهبرى را به‌طور شایسته به دیگران معرفى کند و ابعاد وجودى ایشان را در ایجاد و تداوم جامعه و حکومت اسلامى بشناساند، باید خود مقلد و مجرى شایسته، گویا و بارزى براى اندیشه‌ها و روش‌هاى حضرت امام(ره)‌و مقام معظم رهبرى باشد تا نوجوانان،جوانان، دانش‌آموزان، دانشجویان و همه پویندگان اسلام ناب محمدى در راه شناخت و نیل به حیات طیبه اسلامى ملاک، معیار و الگوهاى مناسبى فراروى خود داشته باشند و با توکل به خدا و تاسى به سیره و اندیشه‌هاى ائمه معصومین(ع)،امام راحل و مقام معظم رهبرى به آنچه که شایسته میهن اسلامى ماست دست یابند و راه را براى تداوم،‌تعالى و عزت مسلمین هموار نمایند.
اکنون وظیفه‌اى که ما داریم این است که در فقدان امام از مقام معظم ولایت اطاعت کنیم و پیرو رهبرى و به فرمان او همیشه و همه جا در صحنه حاضر باشیم تا بتوانیم در مقابل آمریکا و دشمنان جمهورى اسلامى مقاومت کرده و نگذاریم ایران عزیز به دست ابرقدرتها بیفتد.
وظیفه ما حمایت از ولایت است، ما باید پا به پاى مقام معظم رهبرى حرکت کنیم، نه اهل تندروى باشیم و نه اهل کندروی. هوشیار و بیدار حرکت کنیم. کسانى که درصدد تضعیف راه امام(ره)، مقام معظم رهبرى و نظام جمهورى اسلامى ایران هستند، دشمنان جمهورى اسلامى به حساب مى‌آیند. پیروان واقعى خط امام کسانى هستند که پشتیبان ولایت فقیه (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای)، حفظ ارزشهاى امام(ره) و آرمان‌هاى انقلاب اسلامى باشند.
دشمنان جمهورى اسلامى ایران مى‌کوشند بین مردم و ولایت فقیه شکاف ایجاد کنند تا به موقع از آن بهره ببرند اما تا زمانى که از ولایت فقیه حمایت کنیم و گوش به فرمان او باشیم جمهورى اسلامى ایران هیچ لطمه‌اى نمى‌خورد و از توطئه‌هاى دشمنان در امان خواهیم ماند.
استکبار جهانی، خطر اسلام و مسلمین را همیشه احساس مى‌کند و به همین خاطر در پى آن است که از راههاى مختلف امت مسلمان را گرفتار تفرقه و آشفتگى نماید و به همین منظور علاوه بر اقدامات و فشارهاى خارجى عده‌اى از انسان‌هاى سست‌اراده داخل کشور را فریفته تا از طریق آنان در نظم و انضباط و وحدت و یکپارچگى امت مسلمان اخلال نماید اما رهبر معظم و امت مسلمان هوشیارتر و بیدارتر از آنند که از این حیله و نیرنگ دشمنان داخلى و خارجى لطمه‌اى بخورند.
وابستگان فریب خورده دشمنان ما باید بدانند که دست آنان براى ملت ما رو شده و نمى‌توانند صدمه‌اى به جمهورى اسلامى بزنند.
آنان از راه دوستى به جمع دلسوزان انقلاب اسلامى وارد شدند و اکنون براى رسیدن به منافع خود حتى امام را هم فراموش کرده‌اند و حاضرند مصالح میهن اسلامى را به خاطر طمع دنیوى خود نادیده بگیرند و به همین خاطر با آنچه که دین وولایت و امت ما موافق است، مخالفت مى‌کنند و سنگ دشمنان را به سینه مى‌زنند.
اکنون سوال اساسى این است که در نبود امام چه باید کنیم و چه وظیفه‌اى داریم؟
اطاعت محض و بى‌چون و چرا از ولایت فقیه که رکن استوار حکومت اسلامى است؛ تاسى به رهنمودهاى کارساز و مفید مقام معظم رهبرى که بویژه در مواقع حساس، دشمنان را ناامید مى‌سازد؛ تلاش در تداوم راه پاک شهدا و حفظ ارزشهاى بى‌بدیل شهادت که از طریق گرامى داشتن یاد و خاطره آنان و رهروى در طریقت ملکوتى ایشان است و جمهورى اسلامى ایران را تا برقرارى حکومت اسلامى در سراسر جهان یارى خواهد نمود و پرچم مقدس حکومت الله بر فراز عالم به اهتزاز درخواهد آمد.

پى‌نوشتها:

۱- نهج‌البلاغه، خطبه شماره ۱۹، ص ۸۵۲
۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۶، ص ۳۱۶
۳- نهج‌البلاغه، خطبه ۲۳۶، ص ۶۲۰
۴- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۶، ص ۴۹۸
۵- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۴۷، ص ۳۳۹
۶- نهج‌البلاغه، خطبه ۶، ص ۴۱
۷- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۸، ص ۹۳۱-۹۳۰
۸- نهج‌الفصاحه، صفحه ۳۰۱، سخن ۲۹۲۶، ح۱۰۱۵
۹- نهج‌البلاغه، خطبه ۳۰۳، ص ۹۷۳
۱۰- تحف‌‌العقول، ص ۳۰۰
۱۱- نهج‌الفصاحه، ص ۳۰۸، سخن ۲۹۹۵، ح۱۹
۱۲- نهج‌الفصاحه، ص ۴۵۳، سخن ۴۴۷۸، ح۲۱۱۴
۱۳- نهج‌البلاغه، خطبه ۳۲۵، ص ۹۸۲
۱۴- تحف‌العقول، ص ۲۹۸
۱۵- نهج‌البلاغه، نامه شماره ۲۷

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.