مفهوم سبک زندگی و گستره آن در نظریات علوم اجتماعی

مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی است که اخیراً بسیار مورد توجه قرار گرفته است؛ اما کاربردهای متفاوت و بعضاً متعارض آن را مفهومی مبهم و از دیدگاه پاره‌ای محققان غیرقابل استفاده کرده است.

#مفهوم_شناسی#سبک#زندگی#علوم#اجتماعی

طرح مسأله و ضروت بحث

هر اصطلاح از اصطلاحات علوم اجتماعی-مانند سایر علوم-در فضای مفهومی آن قابل درک است. «سبک زندگی» نیز به عنوان یکی از اصطلاحات علوم اجتماعی، پیوند مستقیم و وثیقی با مجموعه ای از مفاهیم دارد؛ مفاهیمی مانند: عینیت و ذهنیت، فرهنگ و جامعه، فرهنگ عینی و ذهنی، صورت (شکل) و محتوا، رفتار و معنا (نگرش، ارزش و هنجار)، اخلاق و ایدئولوژی، سنت و نوگرایی، شخصیت و هویت (فردی و جمعی)، وراثت و محیط، فردیت و عمومیت، خلاقیت و بازتولید، تولید و مصرف، طبقه و قشر(بندی) اجتماعی، زیبایی شناسی (سلیقه) و نیاز، منزلت و مشروعیت و بدون شناخت این روابط، درک درستی از «سبک زندگی» و نظریه های مربوط به آن به دست نخواهد آمد.

کاربردهای «سبک زندگی»

اغلب آن را به همان گویی و کلی گویی کشانده و از آن برای همه چیز و هیچ چیز استفاده شده است به گونه ای که گاهی به اشتباه، آن را معادل فرهنگ و یا طبقه در نظر می گیرند. بدین لحاظ، هر محققی که می خواهد در این حوزه به مطالعه بپردازد، مؤظف به روشن کردن معنای دقیقی است که از «سبک زندگی» در نظر دارد؛ معنایی که حداقل رابطه ی «سبک زندگی» را با سایر پدیده ها و مفاهیم هم جوار نشان می دهد (هندری و دیگران، ۱۳۸۱: ۲۲۸).

آیا مفهوم «سبک زندگی» ترکیبی از معنای دو واژه ی «سبک» و «زندگی» است یا اصطلاحی خاص در علوم اجتماعی؟

آیا کسانی که از این ترکیب بهره برده اند، همگی معنای واحدی را از آن ارائه کرده اند؟ کدام پدیده ها تحت این عنوان مورد مطالعه قرار گرفته اند؟ پرسشهایی است که در این مقاله تلاش می شود به آن پاسخ داده شود.

در این مقاله برای پاسخگویی به این پرسش ها ابتدا ریشه و معانی کلمه «style» و ترکیب «lifestyle» با استفاده از لغت نامه های معتبر بررسی شده سپس با مراجعه به تعدادی از آثار جامعه شناسان کلاسیک و معاصر تلاش شده است تعریف یا توصیفی که ایشان برای «سبک زندگی» ارائه کرده یا مؤلفه هایی که برای آن ذکر کرده اند استخراج شود. مقایسه یافته ها نشان می دهد با رواج این اصطلاح به مرور «سبک زندگی» به لحاظ مفهومی توسعه یافته و این توسعه با محوریت مفهوم «سلیقه» رخ داده است.

از همین رو در ادامه بحث «سلیقه» و جایگاه آن در مباحث جامعه شناسی-خصوصاً با تکیه بر دیدگاه بوردیو- بررسی شده است و در انتها با تحلیل یافته ها ضمن توصیف ویژگی های «سبک زندگی» تلاش شده است تا تعریفی نسبتاً جامع از این مفهوم ارائه شود.

ریشه شناسی

در زبان های مختلف از ترکیب «سبک زندگی» در شکل های مختلف یادشده، در زبان آلمانی (Lebenstill) و در زبان انگلیسی در شکل(Style of life/living),(Life syle) در گذشته و امروز بیشتر به صورت (Lifestyle)استفاده شده است. این ترکیب از دو واژه ی «سبک»(۲) و «زندگی»(۳) تشکیل می شود.

معنای لغوی واژه ی «زندگی» روشن است، اما در تعریف واژه ی «سبک» در لغت نامه ها معانی گوناگونی درج شده است (که البته ریشه در کاربرد آن در علوم مختلف دارد). (Style) از اصل لاتینی (Stilus) و فرانسه قدیم (Stylus) است که به معنی اشیای نوک تیز فلزی (مانند نیزه و قلم حجاری) بوده است (لغت نامه ی آمریکن هریتیج، ۲۰۰۴) امروزه این کلمه در زبان انگلیسی به معنی:

۱. «نوع، روش، سبک اثاثیه»(پیشین)، «شکل دادن یا طراحی چیزی (مانند موی سر) یا شیء (مانند تکه ای از لباس یا اسباب و وسایل) تا به نظر جالب و جذاب آید، کیفیت برتر در ظاهر، طراحی یا رفتار» (لغت نامه ی کمبریج، ۲۰۰۴)،

«تطابق با معیار شناخته شده، شیوه ای که برازنده و مناسب پنداشته می شود، خصوصاً در رفتار اجتماعی؛ زیبایی، ظرافت یا سهولت؛ شیوه یا تکنیک» (لغت نامه ی وبستر، ۲۰۰۴) «نحوه ی عرضه، خصوصاً در موسیقی یا یکی از هنرهای زیبا … ترکیب، طرح های مشخص ادبی یا فرضیه های هنری»(لغت نامه ی وبستر ۹۸-۱۹۹۶)،

«اشکال مختلف هنرها، شکل متمایز و قابل شناسایی در یک رشته ی هنری مثل موسیقی، معماری، ادبیات و …؛ استعداد و قوه تشخیص قوه برانگیزاننده در مسیری که چیزی انجام می شود خصوصاً ویژگی ای که تمایل قابل اطمینانی را به ارائه مهارت یا سلیقه زیبا عرضه می کند.» (لغت نامه ی ام. اس. ان انکارتا، ۲۰۰۴)،

«شیوه مشخص تعبیر (در نوشتار یا سخنرانی)…؛ شیوه یا تکنیک خاص که توسط آن چیزی گفته یا انجام می شود، مثل سبک سخنرانی یا نوشتن» (لغت نامه ی آمریکن هریتیج، ۲۰۰۰) و «طریقه ی نوشتار و یا گفتار (که در مقابل محتوا قرار دارد)، طریقه ی انجام چیزی به خصوص زمانی که ویژگی یک هنرمند یا دوره ی هنری باشد.» (لغت نامه ی آکسفورد، ۱۹۸۷)

۲. «شیوه و روش انجام چیزی خصوصاً شیوه ای که برای فرد، گروهی از مردم، مکان یا دوره ای، نوعی (۴) باشد.» (لغت نامه ی کمبریج، ۲۰۰۴)، «اجرا یا انجام اموری که تمایز دهنده فرد یا گروه یا سطح یا … خاصی باشد»(لغت نامه ی وبستر، ۱۹۹۶)، «نوع تصور و فردیتی که در افعال و سلیقه های شخصی ارائه می شود».(آمریکن هریتیج، ۲۰۰۰)،

«شیوه ی بیان چیزی (در زبان یا هنر یا موسیقی یا …) که مشخصه ی فرد خاص یا گروه خاص یا مردم خاص یا دوره ی خاصی است…؛ سلیقه و زیبایی متمایز؛ سلیقه ی عمومی در زمان خاص» (لغت نامه ی پرینستون، ۲۰۰۳)، «طرز نگرش خاص فردی و سلیقه که بیانگر و ممیز راه زندگی است.»(لغت نامه ی وبستر، ۲۰۰۴)،

«شیوه ی انجام چیزی، خصوصاً راهی که نشان دهنده تأکید بر طرز نگرش خاص یا مشخصه ی دوره معینی باشد.»(لغت نامه ی ام. اس. ان. انکارتا، ۲۰۰۴)، و «شیوه یا عادت متمایز رفتاری یا حرکت فرد.»(لغت نامه ی وبستر، ۲۰۰۴)

۳. «مُد، خصوصاً در پوشیدن» (لغت نامه ی کمبریج، ۲۰۰۴؛ لغت نامه آکسفورد، ۱۹۸۷)، «مد روز، رایج» (لغت نامه ی وبستر ۹۸-۱۹۹۶؛ لغت نامه ی پرینستون، ۲۰۰۳)، «برتری مد گونه، شیک، مد زودگذر، هوس و میل مفرط، عادت و مرسوم» (لغت نامه ی وبستر، ۲۰۰۴)، و «تجمل، زیاده روی یا ولخرجی» (لغت نامه ی ام. اس. ان. انکارتا، ۲۰۰۴)

لاروس، (Stylus) را چنین تعریف می کند: «سبک، مجموعه روش ها و طریقه هایی است که نویسنده به آن وسیله از کلیه ی سرمایه های یک زبان برای بیان افکار و نیات و ما فی الضمیر خود استفاده می کند و آنها را به کار می اندازد.

انتخاب کلمات و طرز ادای مطلب که اغلب از قوانین دستور زبان سرپیچی می کند، «سبک» را تشکیل می دهد.» در این معانی لغوی، چند نکته قابل توجه است: اول اینکه، دسته ی اول بر ویژگی زیبایی شناختی سبک تکیه دارند

و دسته دوم، بر جنبه ی تمایزبخشی سبک، به-خصوص برای برتری و دسته ی سوم، تجسم امروزین سبک، به خصوص ابعاد تجملی زندگی را نشان می دهند؛ دوم آن که سبک بیشتر جنبه ی شکلی، روشی و تکنیکی دارد. همان گونه که دیده می شود معانی موجود در لغت نامه ها، بیشتر به کاربرد این واژه در سبک شناسی ادبی و هنری اشاره دارند که رفته رفته در سایر حوزه ها نیز کاربرد یافته است.

بررسی تاریخی، نشان می دهد از «سبک شناسی در خطابه» در آثار یونانی نیز صحبت رفته است و افلاطون و ارسطو در مورد آن بحث های مبسوطی را ارائه کرده اند. افلاطون سبک را به معنی هماهنگی کامل میان الفاظ و اندیشه می داند و ارسطو در جایی به تعداد آثار، قائل به تعدد سبک است و در جای دیگر در حدود ۱۰ سبک را طبقه بندی می کند (محجوب، ۱۳۷۶: ۱۳).

امّا بنا به مدارک موجود، لفظ (Style) به عنوان یک اصطلاح در طبقه بندی متون ادبی، اولین بار توسط ژرژ لوبی لکارک دو بوفن(۵)، نویسنده و طبیعی دان فرانسوی (۱۷۸۸-۱۷۰۷)، در خطابه معروف او، به نام «در باب سبک»، در هنگام ورودش به فرهنگستان فرانسه به کار برده شد.

«سبک، گردآوردن و ورزیده ساختن تمام مختصات و توانایی های فکری است. اندیشه، فقط اساس و محتوای سبک را پدید می آورد. هماهنگی و یک نواختی گفته ها نیز از ملحقات و ضمائم سبک است و جز به حساس بودن اندام ها به چیزی بستگی ندارد»؛ «سبک و خداوندِ سبک» یکی است» [به عبارت دیگر] «سبک، عین ذات گوینده است…

سبک، عبارت از حرکات و انتظامی است که گوینده، به افکار خود می دهد. هرگاه افکار تنگ و فشرده تنظیم شوند، سبک، بیان محکم و جزیل می گردد… اصل و زمینه ی سبک، معانی است». (بوفون، ۱۸۳۷: ۱۹-۳ به نقل از: محجوب، ۱۳۷۶: ۳۶-۳۱ و شجیعی، ۱۳۴۰: ۳-۲).

پس از او شوپنهاور(۶)(۱۸۹۰-۱۷۸۸)، سبک را سیمای فکر انسان می داند و آن را راهی مطمئن برای شناخت خلق و خوی انسان می شناسد. به نظر وی تقلید از سبک دیگران در حکم نقابی است که شخص بر چهره خویش بسته است (زرین کوب، ۱۳۵۴: ۶۷۸).

معاصر او فرانسوا ولتر(۷) در فرهنگ فلسفی خود، در مقاله ی مربوط به سبک می گوید: «سبک عالی، آن قدر لازم است که بی وجود آن زیبایی احساسات از میان خواهد رفت.» مادام دوسوین، (۸) از ادبای قرن هجده، می گوید: «انسان فقط به واسطه ی سبک خویش، زنده می ماند.»(محجوب، ۱۳۷۶: ۳۷) دایره المعارف علوم اجتماعی زیرعنوان «وفاق سبک شناختی» می نویسد:
«یکی از انواع وفاق، وفاق سبک شناختی است.

این نوع وفاق، از تطابق متقابل بخش های مختلف تجربه ای پدید می آید، که به شدت حس می شود که تضادها و سازمان شان کلیت رضایت بخشی را به گونه ای احساسی پدید آورده است.

این وفاق نه از کشش عقلانی برای ثبات منطقی و نه از کشش عملی برای بهره وری ابزاری برمی خیزد، بلکه این کشش زیبایی شناختی برای بیان اصیل تجربه در قالب رضایت بخش می باشد که آن را موجب شده است. جوهر این نوع از وفاق، خودجوشی و خلاقیت است. به قول کروبر «هر کجا زور یا ضرورت جسمی یا روانی باشد جایی برای سبک باقی نمی ماند»(کروئبرو، ۱۵۰: ۱۹۵۷).

وفاق سبک شناختی را در مرحله ی اول، معمولاً با هنرهای زیبا در پیوند می دانند اما می توان آن را در فضاهای متفاوتی مانند: تفکر اجتماعی یا رفتار سیاسی و اقتصادی، علم و فلسفه بازشناخت. یکی از دست آوردهای مهم الگوی سبک این است که بافت زایشی استعدادهای خلاق را پیش بینی می کند و وفاق سبک شناختی، شالوده ی شکوفایی نبوغ انسان ها است.»(ای. اس. اس: ۳۷۷)

جالب آن که واژه «سبک» در زبان عربی و فارسی، وضعیت مشابهی داشته است.

این واژه در عربی از مصدر ثلاثی مجرد، به معنی «گداختن و قالب گیری کردن زر و نقره» اخذ شده است (لسان العرب). اما امروزه در زبان عربی-از معادل «اسلوب» برای معانی سبک بهره می برند. چنان که محجوب نقل می کند، اولین بار این کلمه در کتاب «الشعر و الشعراء» نوشته ابن قتیبیه (متوفای ۲۷۰ هـ.ق) به معنی شیوه و روش در شعر به کار رفته است (محجوب، ۱۳۷۶: ۳).

در فارسی، این کلمه به معنای مورد نظر تا این اواخر کاربردی نداشته است، همچنانکه اصل بحث سبک شناسی هم مربوط به دوره معاصر است. ملک الشعرای بهار، رضاقلی خان هدایت را اولین کسی می داند که این کلمه را در کتابش (مجمع الفصحاء) به معنی روش به کار برده است (بهار، ۱۳۶۹: صفحه«ی»). البته دکتر شمیسا متون قدیمی تری را در این خصوص معرفی کرده است (شمیسا، ۱۳۸۳: ۱۳۶-۱۳۵).

معنای ترکیب «سبک زندگی» در لغت نامه ها:

۱. روش نوعی(۹) زندگی فرد، گروه یا فرهنگ (لغت نامه ی وبستر، ۲۰۰۴)، روش خاصی از زندگی یک شخص یا گروه (لغت نامه ی آکسفورد، ۱۹۹۰).
۲. شیوه ی زندگی یا سبک زیستن که منعکس کننده ی گرایش ها و ارزش های یک فرد یا گروه است. عادات، نگرش ها، سلیقه ها، معیارهای اخلاقی، سطح اقتصادی و … که با هم، طرز زندگی کردن فرد یا گروهی را می سازد. (لغت نامه ی رندم هاوس، ۱۹۸۷).

معنای اول، بیشتر یک توضیح واژه به واژه از ترکیب «سبک زندگی» است و معنای دوم، بیان معنای اصطلاحی است که امروزه در ادبیات علوم انسانی و اجتماعی رواج یافته است. نکته ی جالب و شاید تأمل برانگیزی که در معناهای مذکور به نظر می رسد این است که محوریت بحث زیبایی شناسی که در کلمه (Style) و پیشینه ی تاریخی آن وجود دارد، در آنها لحاظ نشده است و در

معنای دوم، جنبه ی روشی و صوری (شکلی) موجود در کلمه (Style) به جنبه های محتوایی و معنایی نیز توسعه یافته است.

مفهوم سبک زندگی در علوم اجتماعی

بحث را با نظر زیمل شروع می کنیم او در مورد «سبک زندگی» و معنای آن بیان های بسیاری دارد. زیمل پیرو فلسفه و مکتب جامعه شناسی، خود این تعابیر را بیشتر در قالب بحث در مورد صورت و سبک و تقابل آن با محتوا و زندگی ارائه می کند.

او در جایی می گوید که سبک زندگی، تجسم تلاش انسان است برای یافتن ارزش های بنیادی یا به تعبیری فردیت برتر خود در فرهنگ عینی اش و شناساندن آن به دیگران؛ به عبارت دیگر، انسان برای معنای مورد نظر خود (فردیت برتر)، شکل (صورت)های رفتاری ای را برمی گزیند.

زیمل، توان چنین گزینشی را «سلیقه» و این اشکال به هم مرتبط را «سبک زندگی» می نامد. (زیمل، ۱۹۰۸، ۳۱۴) او در جایی دیگر معتقد است که سبک زندگی، عینیت بخشی به ذهنیات در قالب اشکال شناخته شده ی اجتماعی است؛ نوعی بیان فردیت برتر و یکتایی در قالبی است که دیگری (یا دیگران) این یکتایی را درک کنند (زیمل، ۱۹۹۰، ۴۶۳).

در نتیجه، زیمل در عین پذیرش تمایز میان صورت ها (رفتارهای محتمل در چارچوب های فرهنگی عینی) و معنا (فردیت برتر)، صورت های برگزیده و نحوه ی چینش آن ها را که همانا سبک باشد در ارتباط با معنا می بیند.

اگر بخواهیم با برداشت از عبارت های متعدد زیمل، تعریفی را پیشنهاد کنیم این تعریف عبارت است از: سبک زندگی، کلِّ به هم پیوسته ی صورت هایی است که افراد یک جامعه، مطابق انگیزه های درونی و سلایق خودشان و به واسطه ی تلاشی که برای ایجاد توازنی میان شخصیت ذهنی و زیست محیط عینی و انسانی اش به انجام می رسانند، برای زندگی خود بر می گزینند.

با بررسی آثار وبلن نیز به تعریف صریحی از این اصطلاح نمی توان دست یافت. وبلن در جایی، سبک زندگی را الگوی رفتار جمعی می داند. این رفتارها از جنس رسوم و عادات اجتماعی و روش های فکری اند (وبلن، ۱۸۹۹).

در جای دیگر، سبک زندگی فرد را تجلی رفتاری مکانیسم روحی، عادات فکری و معرفت او قلمداد می کند. (وبلن، ۱۹۱۹: ۱۰۵).

وبر هم تعریف دقیقی برای سبک زندگی ارائه نمی کند. با استفاده از بیانات او در این خصوص، برداشت های مختلفی در قالب تعریف ارائه شده است.

دنیس رانگ در مقاله ای در مورد اندیشه های وبر می گوید: «منظور وبر از «سبک زندگی»، ارزش ها و رسم های مشترکی است که به گروه احساس هویت جمعی می بخشد و نه آن طور که در حال حاضر، معمولاً این اصطلاح به کار می رود. یعنی به منزله یک روش یا راه زندگی که سبب سازگاری اش با نیازهای روان شناختی افراد، آزادانه انتخاب می شود.»(توسلی، ۱۳۷۳: ۶۲).

جیمز مک کی در مورد دیدگاه وبر می گوید: «آنچه وبر سبک زندگی می نامد به روش هایی بازمی گردد که طبقات و گروه های هم رتبه از نوعی از زندگی پدید می آورند؛ [به عبارتی] الگوی فرهنگی رفتار و مجموعه ای از باورها. هر یک از طبقات اجتماعی، سبک زندگی خود را پرورش می دهد و «جهان بینی» متمایزی را به نمایش می گذارد. روشی از نگاه به زندگی که تجربیات اجتماعی ویژه خود و روابطش را با دیگر گروه های اجتماعی بیان می کند.»(مک کی، ۱۹۶۹: ۲۷۵).

بنابراین، وبر سبک زندگی را معادل قشر اجتماعی نمی داند بلکه معرف آن می شناسد. به بیان دیگر آن را چیزی معرفی می کند که مرزهای نامشخص موقعیت و قشر اجتماعی را تعیین می کند (یوث، ۱۹۹۶: ۵). وبر، سبک زندگی را از جنس رفتار می داند که تمایلات، آن را هدایت می کند و فرصت های زندگی، بستر بروز آن را فراهم می کند. (هندری و دیگران، ۱۳۸۱: ۲-۲۳۱).

روانشناس آلمانی، آلفرد آدلر، در مورد سبک زندگی تعابیر متعددی دارد که بر محققان علوم اجتماعی پس از خود تأثیر زیادی گذاشته است. او می گوید سبک زندگی، یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی که همه ی فرآیندهای عمومی زندگی، ذیل آن قرار دارند (آدلر، :۱۹۱، ۱۹۵۶). سبک زندگی، طرح و دریافتی اجمالی است از جهان، فرآیند در حال گذار و راه است؛ راه یکتا و فردی زندگی و دستیابی به هدف؛ خلاقیتی است حاصل از کنارآمدن با محیط و محدودیت های آن (دادستان، ۱۳۷۶ و محفوظی و دیگران، ۱۳۷۸).

سبک زندگی رفتار و منش نیست بلکه امری است که همه ی رفتارها و تجربیات انسانی را برای واحد هدایت می کند (پیشین: ۱۷۵) و خود به واسطه ی خوی ها و منش فردی شکل می گیرد. (ولمن، ۱۹۸۱).

کلاکهون (10)(1985) سبک زندگی را چنین تعریف می کند: «مجموعه ها یا الگوهای خودآگاه و دقیقاً توسعه یافته ی ترجیحات فردی در رفتار شخصی مصرف کننده»(ای. اس. اس:۳۴۹)

ویلیام لیزر(۱۱)(۱۹۶۴) در یک جا سبک زندگی را طرز مشخص یا متمایز زندگی کردن گروهی از مردم معرفی می کند؛ نظامی که از تأثیر فرهنگ (ارزش ها، منابع، نمادها و قوانین) بر نیروهای زندگی در گروه شکل می گیرد. او با توجه به تمرکزش بر موضوع بازاریابی در جایی دیگر سبک زندگی را الگوی رفتاری گروهی می داند که در خریدهای مصرف کننده انبوه و روش های مصرف کننده انعکاس یافته است (یوث، ۱۹۹۶: ۷).

مک کی سبک زندگی را الگویی برآمده از ارزش ها و باورهای مشترک یک گروه یا جامعه می داند که به صورت رفتارهای مشترک ظاهر می شود. اصطلاحی که در موارد متعدد با پاره فرهنگ مترادف است. (مانند سبک زندگی حومه نشینان)(مک کی، ۱۹۶۹: ۸۱).

علی رغم محوری بودن مفهوم «سبک زندگی» در آثار بوردیو و نظریه پردازی های او، نگارنده نتوانست در آثار ترجمه شده ی او به انگلیسی و دیگرانی که به نقد و شرح آثار او پرداخته اند، تعریفی از «سبک زندگی» بیابد. با این حال پاره ای از اجزای یک تعریف را می توان در کتاب «تمایز» او یافت. بوردیو سبک را چنین توصیف می کند:

«سبک و شیوه بیشترین توانایی را برای بیان ویژگی هایی دارد که همه ی دنیای فعالیت ها را در خود خلاصه کرده است»(مانند یک معادله که یک منحنی در آن خلاصه شده است.»(بوردیو، ۱۹۸۴: ۲۸۵).

او سبک زندگی را فعالیت های نظام مندی می داند که از ذوق و سلیقه ی فرد ناشی می شوند و بیشتر جنبه عینی و خارجی دارند و در عین حال به صورت نمادین به فرد هویت می بخشند و میان اقشار مختلف اجتماعی تمایز ایجاد می کنند. معنا یا به عبارتی ارزش های این فعالیت ها از موقعیت های آن در نظام تضادها و ارتباط ها اخذ می شود (پیشین: ۱۷۳-۷۶)
وی در جای دیگر می گوید: «سبک زندگی دارایی هایی است که به وسیله ی آن، اشغال کنندگان موقعیت های مختلف خودشان را با قصد تمایز یا بدون قصد آن از [دیگران] تمایز می بخشند.»(پیشین: ۲۴۹)

ونزل(۱۲)(۱۹۸۲) در تعریف سبک زندگی می گوید: «کلیت الگوهای رفتاری و تمایل هنجاری… که از طریق فرآیندهای اجتماعی تکامل می یابند.»(هندری و دیگران، ۱۳۸۱: ۲۳۲).

جرالد لسلی و دیگران در مورد سبک زندگی می گویند: «رفتارهایی که با قشربندی حیثیتی و اعتباری مرتبط اند، سبک زندگی نامیده می شوند. سبک زندگی فقط آنچه یک فرد از آن موارد دارد نیست.

بلکه چگونگی نمایش آنها توسط فرد است. سبک زندگی هم الگوهای مصرف را شامل می شود و هم قدرتی که از این ناحیه کسب می شود. سلیقه، آداب معاشرت و مد به منزله ی علائم داشتن جا در نردبان اجتماعی شناخته می شوند.»(لسلی و دیگران، ۱۹۹۴: ۳۶۸).

آنتونی گیدنز در بحث از سیاست زندگی به «سبک زندگی» نیز می پردازد: «سیاست زندگی، سیاست فرصت های زندگی نیست؛ سیاست زندگی، سبک زندگی است. سیاستی است که با منازعات و کشمکش های در باب یک سؤال پیوند دارد: چگونه ما (به نام افراد یا به منزله ی کلیت جامعه ی انسانی) باید در دنیایی زندگی کنیم که در آن، آنچه به وسیله ی طبیعت یا سنت تثبیت شده بود اکنون موضوع تصمیم گیری انسان قرار گرفته است.» (گیدنز، ۱۹۹۶: ۲۳۱).

نقد و بررسی

در تحلیل دیدگاه ها و تعریف های فوق، می توان محورها و عناصر اصلی موجود در آنها را چنین جمع بندی کرد:

۱.تقریباً در همه ی تعریف ها می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است؛ و در واقع هر دو مفهوم هم، به واژه «سبک» بازمی گردد: اول، مفهوم وحدت و دوم، مفهوم تمایز. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه ی عناصری است که کم و بیش به طور نظام مند با هم ارتباط داشته و یک کل را پدید می آورند.

همین اتحاد و نظام مندی این کل را از کل های دیگر متمایز می کند. وجود کلماتی همچون الگو، نظام مندی، کلیت، هویت و تمایز در تعریف ها حاکی از همین مطلب است.

۲. تعابیری که گاهی در هنگام استفاده از «سبک زندگی» می شود این توهم را پدید می آورد که سبک زندگی با رفتار، دارایی یا پایگاه فرد یا گروه یکسان فرض شده است. اما، بررسی تعریف ها نشان می دهد سبک زندگی، عموماً «الگو»ی رفتار، دارایی و پایگاه فرد یا گروه در نظر گرفته می شود. اما سؤال این است که آیا سبک زندگی تنها الگوی رفتاری عینی و اعیان خارجی است یا شامل رفتار درونی و ذهنیات انسان (معناها) نیز می شود.

برخی از تعریف ها صراحت لازم برای پاسخ گویی به این سؤال را ندارند اما با نگاهی به نسبت تقلیل گرایانه و با کمی تسامح می توان زیمل را به عنوان نزدیک ترین دیدگاه به آن سوی طیف قلمداد کرد که برعینی بودن سبک زندگی تأکید دارد و پس از او، از بوردیو، لسلی، لیزر، مک کی، کلاکهون نام برد. در سر دیگر طیف باید از آدلر نام برد که سبک زندگی را کم و بیش حاصل خوی ها و منش ها می داند و در میانه باید از وبلن و وبر و سپس ونزل و گیدنز یاد کرد که هم بر عینی و هم ذهنی بودن سبک زندگی تأکید دارند.

در اینجا سؤالی باقی می ماند: آیا سبک زندگی موقعیت های اجتماعی را نیز شامل می شود؟ موقعیت هایی اعم از موروثی و مکتسبه (مانند نجیب زادگی و مادر بودن). به نظر می رسد، اگر سبک زندگی را تعیین کننده ی مرزهای قشرهای اجتماعی بدانیم و نه نوعی قشربندی (آن چنان که وبر قائل بود) آنگاه سبک زندگی از موقعیت های اجتماعی متمایز است.

۳. محور دیگر، فردی یا جمعی بودن سبک زندگی است. به این معنا که وقتی ما صحبت از سبک زندگی می کنیم آیا به الگوی معنایی و رفتاری ای اشاره می کنیم که یک گروه آن را می شناسد و به آن عمل می کند و یا در مورد الگوی رفتاری فردی سخن می گوییم. به عبارت دیگر آیا سبک زندگی فردی، مفهومی دارد؟ این مسأله غیر از مفهوم تمایز و هویت خواهی مفروض در تعریف سبک زندگی است. زیرا، این تمایز می تواند هم فردی در نظر گرفته شود و هم جمعی.

این بیان، طرح بحث بنیادی و بی انتهای اصالت فرد یا جمع نیست و بنا نیست با بررسی دیدگاه های هر یک از اندیشمندانی که جملات آنها ذکر شد، جایگاه آنها در پیوستار فردگرایی-جمع گرایی روشن شود. بلکه، سعی بر آن است تا روشن شود تعریف های سبک زندگی به کدام دسته از رفتارها و معانی اطلاق می شود: الگویی از رفتار و معنا که حاصل خلاقیت و گزینش فردی است یا الگوهای اخذ شده از محیط اجتماعی.

آیا اگر معنای یک رفتار یا الگوی رفتاری در جامعه ای درک نشد، می توان این رفتار یا الگوی رفتاری را در قالب سبک زندگی بررسی کرد؟

اندیشمندان فردگرا و جمع گرا که در دو سر طیف قرار دارند، در این مسأله تکلیف آنها مشخص است. این بحث در مورد کسانی جای طرح دارد که در این پیوستار دیدگاه های میانه ای را طرح کرده اند.

از میان کسانی که تعریف آن ها از سبک زندگی ذکر شد، آدلر تنها کسی است که سبک زندگی را به این تعبیر فردی می داند و به تعداد افراد انسانی، سبک زندگی متمایز در نظر می گیرد. اگرچه این سبک های زندگی قابل طبقه بندی در دسته هایی همچون جبران، گریز و جبران مضاعف باشد؛ با این که او اذعان می کند که بسیاری از گزینه های انسان از محیط پیرامونش اخذ شده و نسبت به بسیاری از دیدگاه های روانشناختی، نگاهی متعادل تر را در بحث اصالت فرد یا جمع برمی گزیند، ولی الگو و کلیت معانی و رفتارهای مرتبط با آن در زندگی هر فرد را منحصر به فرد می داند.

پاره ای از تعابیر زیمل و کلاکهون نیز، آن ها را به این دیدگاه متمایل نشان می دهد. اما دیدگاه های دیگر آنها و به خصوص مصادیقی که در مطالعه سبک زندگی ارائه می کنند، این دو را مانند عموم جامعه شناسان، در زمره ی کسانی قرار می دهد که سبک زندگی را الگویی جمعی تلقی می کنند. اگرچه آن را در سطوح فردی نیز قابل مطالعه می دانند.

۴. محور دیگری که در اکثر تعریف ها مدنظر قرار گرفته است، کارکرد سبک زندگی است. مناقشه ی اصلی در این باب، به این مسأله بازمی گردد که آیا سبک زندگی جنبه ی نمادین دارد یا این که خود اصالت داشته و کارکردی غیر نمادین دارد؟

باز هم این آدلر است که تقریباً راهی جدا پیموده و با توجه به مبانی و دیدگاه های خود معتقد است، سبک زندگی راه دستیابی به هدف است. اما سایرین سبک زندگی را نوعی بیان، نمایش و به تعبیر بسیاری نماد می دانند.

حال با فرض نمادین بودن، سؤال این است که سبک زندگی، نماد چه چیزی است؟ زیمل، آن را نماد فردیت برتر، وبلن، آن را نماد سازوکار روحی و عادات فکری، وبر و بسیاری، با الهام از وبر، این مفهوم را نماد منزلت اجتماعی، بوردیو، گیدنز و جمعی از اندیشمندان متأخرتر، سبک زندگی را نماد «هویت» فردی و اجتماعی می دانند. شاید بتوان گفت هویت، مفهومی عام تر است که هر دو تمایز مورد نظر زیمل و وبر و حتی تا حدود زیادی دیدگاه آدلر را پوشش می دهد.

هندری و همکاران در این خصوص چنین جمع بندی می کنند:

«سبک عنصری مرئی در دنیایی از نمادها است که از دیگران دعوت می شود تا آن را مطالعه کنند. سبک های زندگی، به طور خلاصه ریشه در چیزی دارند که بریک آن را «نمادگرایی ظاهر» می نامد (بریک، ۱۹۸۵: ۱۹) افراد به مدد این سبک ها، هویت خویش را ابراز داشته و اظهاراتی را در مورد فضای اجتماعی و فرهنگی خود بیان می دارند.» (هندری و دیگران، ۱۳۸۱: ۲۲۷).

۵. نکته هایی که در همه ی تعریف ها، باعث تمایز مفهوم سبک زندگی از مفاهیم مشابه، مانند فرهنگ یا پاره فرهنگ، هویت، شخصیت و …، و محدودسازی آن می شود، خلاقانه و گزینشی بودن اجزا و عناصر سبک زندگی است.

آدلر در تعریف مباحث خود بر «خلاقیت» و طراحی بر مبنای دریافت های فرد از محیط تکیه می کند و به این ترتیب بیشتر بر جنبه عقلانی و حسابگرانه و کمتر بر جنبه احساسی و تخیلی سبک زندگی تأکید می ورزد. گیدنز قدرت انتخاب (یا به بیانی عقلانیت مدرن) را شاکله ی گزینه های سبک زندگی می داند. زیمل، بوردیو و کلاکهون با صراحت و وبر و دیگران در خلال مباحث و ارائه مصادیق، مبنای گزارش را «ذوق و سلیقه»(۱۳) یا به تعبیری «ترجیحات» قرار می دهند.

در این مورد که «سلیقه» مبنایی حسی، زیبایی شناختی یا عقلانی دارد، بحث های زیادی درگرفته است که به آن پرداخته می شود.

نکات فوق به خصوص رفتارهای سلیقه ای، با بررسی اجزا و عناصری که دانشمندان مختلف برای سبک زندگی ذکر کرده اند و یا در تحقیقات کاربردی شان از آن برای ارائه تحلیلی بر مبنای سبک زندگی جوامع، گروه ها و افراد بهره برده اند، بهتر روشن می شود.

مؤلفه های سبک زندگی

یکی از راه هایی که می توان به درک بهتری از مفهوم «سبک زندگی» از نظر اندیشمندان مختلف دست یافت، بررسی عناصر و مؤلفه هایی است که ایشان برای سبک زندگی برشمرده یا در تحقیقات خود از آنها به عنوان شاخصه بهره برده اند. در اینجا منظور از مؤلفه اموری است که مصداق عینی سبک زندگی محسوب می شوند.

بنابراین، اموری که از سوی محققان به عنوان عوامل مؤثر بر سبک زندگی پیشنهاد شده (مواردی مانند میزان درآمد و تحصیلات) مؤلفه درنظر گرفته نشده است.

عناصری که زیمل، وبلن و وبر در آثار خود از آنها یاد کرده اند، عبارت است از: شیوه ی تغذیه، خودآرایی (نوع پوشاک و پیروی از مد)، نوع مسکن (دکوراسیون، معماری و اثاثیه)، نوع وسیله ی حمل و نقل، شیوه های گذران اوقات فراغت و تفریح، اطفار (رفتارهای حاکی از نجیب زادگی یا دست و دل بازی، کشیدن سیگار در محافل عمومی، تعداد مستخدمان و آرایش آن ها).

آن چنان که از تعریف آدلر از سبک زندگی معلوم است او سبک زندگی را شامل همه ی رفتار و افکار و احساسات فرد و حرکتش به سوی هدف می داند. در مهم ترین تحقیقات میدانی اولیه ی مبتنی بر سبک زندگی می توان به کارهای چاپین (۱۴)(۱۹۳۵) و اسول (۱۵)(۱۹۴۰)، اشاره کرد که در آن ها تکیه ی اصلی بر بررسی محل سکونت، نوع خانه، وسایل اتاق نشیمن و دیگر جلوه های عینی شأن و منزلت بود (ای.اس.اس، جلد ۱۵: ۲۲-۳۲۱).

کلاکهون، (۱۹۵۸) در یک جمع بندی در مورد شاخصه های مورد مطالعه سبک زندگی در دهه ی پنجاه، به رفتارهای شخصی مصرفی که حاکی از ترجیحات فردی است اشاره می کند؛ مواردی مثل: نحوه ی استفاده از صنایع فرهنگی، تفریحی و ورزشی، نحوه ی بازی کردن و لباس پوشیدن. (ای. اس. اس، جلد ۳: ۲۲-۳۴۲).

گُردُن، در جمع بندی خود چند عامل مهم را در مطالعه سبک زندگی برمی شمرد: الگوهای مصرف، نوع لباس، نحوه ی صحبت، نگرش ها و الگوهای مربوط به نقاط تمرکز علاقه مندی در فرهنگ امور جنسی، عقلانیت، دین، خانواده، میهن پرستی، آموزش، هنرها و ورزش ها (گردن، ۱۹۶۳: ۱۹)

پارسونز، در کتاب مشهور خود، (نظام اجتماعی ۱۱)، جنبه هایی از سبک زندگی را مطرح می کند که ناشی از فنّاوری مدرن است و در آن روزها سبک زندگی افراد (به خصوص خانواده ها) را نشان می داده است؛ مواردی مثل خودرو(ها)ی خانواده، یخچال، ماشین لباسشویی و تلویزیون. او معتقد است با توجه به از بین رفتن رواج استفاده از مستخدم، دیگر از این ملاک نمی توان بهره برد. او همین تغییرات را در مورد استفاده از اشیای عتیقه، گزارش می کند. چرا که مدرن بودن، دیگر عرصه را برای معیارهای سنتی تنگ کرده است.(پارسونز، ۱۹۶۴: ۵۱۵).

برلسون و استینر مؤلفه های سبک زندگی را در اوقات فراغت و ذوقیات و نحوه ی مصرف مناسب پول می جویند؛ مواردی مثل رسیدگی به وضع ظاهری و لباس، آداب معاشرت، سلیقه زیباشناختی، سرگرمی ها (اعم از تفریحی و ورزشی، از قایق سواری و چوگان گرفته تا تنیس و بولینگ)، خوردنی ها (از شکلات کش دار شیرین گرفته تا نوع نرم و تلخ آن). (برلسون و استینر، ۱۹۶۴: ۴۸۸).
 
لوید وارنر
(۱۶)، در قالب بررسی سبک زندگی یانکی سیتی افزون بر نحوه ی گذران اوقات فراغت و تفریحات و سلیقه های ورزشی، به تفاوت های دینی و چشم اندازهای اخلاقی، ارزش های سیاسی، الگوهای زندگی خانوادگی، روابط زناشویی و تربیت کودک در تحقیقات خود اشاره کرده است (مک کی، ۱۹۶۹: ۷۴-۲۷۵).

راجر برون، می گوید: «تفاوت ها در سبک زندگی، را در بی اهمیت ترین چیزها شکل گرفته است.» از عادات نوشیدن و خوردن سالاد گرفته تا انتخاب کلمات و طرز پوشیدن و عادت نشستن، همچنین شیوه های تربیت کودکان (مثلاً میزان سخت گیری به آن ها در مورد دستشویی و نظافت)، رفتارهای جنسی، بهداشتی، مذهبی و سیاسی و میزان عصبی یا روانی بودن. (برون، ۱۹۶۵: ۳-۱۳۲).

ابرین و دیگران، معتقدند سبک زندگی در شهرنشینی آمریکای اواخر دهه ی ۱۹۶۰ در مواردی مانند محل زندگی، مشارکت های محلی، نوع منزل (با حیاط، گاراژ، کارگاه و …) و نوع مدرسه محل تحصیل فرزندان تجسم می یافت. ون هوتن (ابرین و دیگران، ۱۹۶۹: ۳۲)

عناصر سبک زندگی را در خانواده چنین توصیف می کند: اثاثیه، اشیاء هنری، انواع لباس پوشیدن ها، مواد خواندنی، آلات موسیقی، سلیقه در غذا و مشروبات، روش پخت، نوع صحبت کردن در خانه (چه در کلمات و گرامر، چه در عناوین و گفتگوها)، نوع گذران اوقات فراغت، بودجه بندی، روابط با فرزندان، ضوابط و روش های تربیت کودک، تراکم جمعیت ساکن در خانه و محل (که محدوده ی حریم های خصوصی و میزان سر و صدا و تعاملات را تعیین می کند)، نوع و ویژگی های اشتغال (اعضای شامل خانواده، نوع لباس کار یا محل کار، فاصله محل کار تا خانه، میزان مأموریت ها، زمان دوری از خانه)(ون هوتن، ۱۹۷۰: ۴-۷۳).

ون فوسن، بر اهمیت بررسی انجمن هایی که فرد برای غذا، ملاقات ها و یا ازدواج به آن ها می پیوندد و همچنین انتخاب میان کنسرت یا مسابقه بوکس، اسکی بازی یا لژ سواری، قایق بادبانی یا پارویی برای اوقات فراغت تأکید کرده است. (ون فوسن، ۱۹۷۹: ۱۵).

بوردیو بررسی سبک زندگی را مطالعه ی اول، دارایی (کالاهای تجملی یا فرهنگی ای) می داند که افراد دور خود جمع کرده اند؛ مانند: خانه، ویلا، قایق تفریحی، ماشین، اثاثیه، نقاشی ها، کتاب ها، نوشابه ها، سیگارها، عطر، لباس ها و دوم، فعالیت هایی که با آن خود را متمایز نشان می دهد: ورزش ها، بازی ها، تفریحات (پیاده روی یا کوه پیمایی، اسکی یا سوارکاری، گلف یا تنیس)، لباس پوشیدن، رسیدگی به ظاهر بدن خود، نحوه ی استفاده از زبان و بودجه بندی (بوردیو، ۱۹۸۴: ۴-۱۷۳ و ۲۸۳).

توبی(۱۷)، در تحقیقی در مورد سبک زندگی سبک ها و مقایسه آن ها با زندگی هیپی ها، ساختار روابط فردی (زندگی اشتراکی)، آداب و رسوم (کوتاه نکردن مو و رژیم گیاه خواری، استفاده از داروهای روان گردان و یوگا) انجام داد. (کلاک و بلا، ۱۹۷۶: ۷)

استون (۱۸)، در بررسی سبک زندگی یکی از گروه های مذهبی جدید از مواردی مثل عدم ازدواج، تغییر مکرر مکان اقامت، مصرف مواد روان گردان، پیوستن و جدایی مکرر از گروه های مختلف برای کسب تجربه یاد می کند.

(پیشین، ۱۰۷) پیز(۱۹)، در بررسی پاره فرهنگ جوانان یهودی آمریکا، یکی از چهار محور مطالعه خود را سبک زندگی قرار داد که طی آن این موارد را در نظرخواهی خود گنجاند: زندگی مشترک قبل از ازدواج، مصرف ماری جوانا، همجنس بازی و زندگی در محیط های اشتراکی (پیشین: ۲۵۳).

رابرت وثنو(۲۰)، نیز از همین ملاک ها در تحقیق خود در مورد ادیان جدید آمریکا بهره برده است لیند پریچارد، (۲۱) در بررسی تغییرات دینی و اعتقادی قرن نوزدهم آمریکا در همین ملاک ها استفاده کرده است (پیشین: ۳۲۸). کتاب شناخته شده استارک و بینبریج (۱۹۸۵)، آینده ی دین (۲۲)، که بر پایه نقد تحقیقات وثنو تدوین شده نیز ملاک های فوق را مبنای بررسی های خود قرار داده است.

مارتین سگالن، جامعه شناس فرانسوی، در جمع بندی خود از تحقیقات در مورد سبک زندگی در محدوده ی مسائل زناشویی سه محور را ارائه می کند:

اول، مسکن (فضای داخلی خانه و تقسیم بندی فضاهای خصوصی و فضاهای عمومی و تفریحی داخلی و خارجی)؛

دوم، معاشرت و شبکه ی روابط خویشاوندی و اتکا در امور و حوادث و تأثیر این روابط بر نوع گذران اوقات فراغت؛ سوم، نوع نگاه و رفتار در مورد اشتغال زنان و تقسیم کار در زندگی زناشویی (سگالن، ۱۳۷۰: ۸۴ و ۲۵۹).

سگالن، در مورد سبک زندگی در حوزه ی اقتصادی در خانواده به بررسی نحوه ی انتقال سرمایه ها (ارث بری) و الگوهای مصرف و تولید می پردازد (پیشین: ۹-۲۸۸). چنان که هندری و دیگران نقل می کنند، از اواسط دهه ی ۱۹۸۰ به بعد، ابعاد سلامت و بهداشت به منزله ی یکی از مؤلفه های سبک زندگی مورد توجه قرار گرفت. از جمله تحقیقات قابل توجه در این حوزه (آئرو و دیگران، ۱۹۸۶) است. (هندری و دیگران، ۱۳۸۱: ۲۳۱).

جی. ای. ویل، معتقد است: سبک زندگی «علاوه بر مصرف… ارزش ها، نگرش ها مسائل جمعیت شناختی، تفاوت های جنسی، موقعیت اقتصادی، شغل، طبقه بندی اجتماعی، مشارکت در فعالیت های اوقات فراغت را نیز در بر می گیرد». (ویل، ۱۹۸۹: ۲۱۵)

جرالد لسلی و دیگران، به تحقیق قابل توجهی اشاره می کنند که در آن، یشتر شهرنشینان مورد سؤال، شناخت خود را از موقعیت اجتماعی دیگران با توجه به عوامل سبک زندگی ایشان و در رأس آن لباس و سپس طرز حرکات و سبک محاوره به دست می آورند. لسلی و دیگران، از جمله عوامل سبک زندگی را سلیقه (مثل سلیقه در انتخاب شراب، تجهیزخانه، مواد خواندنی و گذران وقت) و آداب معاشرت و در یک بیان کلی، «الگوهای مصرف» می دانند. (لسلی و دیگران، ۱۹۹۴: ۳۷۰).

و بالاخره فرن، در بحث از روش های تحقیقی پیشرفته گروه متمرکز، به سبک زندگی اشاره کرده و مؤلفه های آن را فعالیت ها (مانند کار، سرگرمی و تفریحات)، علاقه مندی ها (مانند خانواده و رسانه) و عقاید (مانند موضوعات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) برمی شمرد. (فرن، ۲۰۰۱: ۱۷۵)

نقد و بررسی
هرچند عناصر و اجزای مذکور، برای سبک زندگی نه به منزله ی شمارش کامل همه ی اجزا، بلکه به منزله ی بیان نمونه هایی چند انجام پذیرفته است،

اما با نگاهی به همین موارد، می توان افزون بر درک بهتر پنج محور مذکور در جمع بندی از بحث تعریف های سبک زندگی، دو نکته دیگر را ذکر کرد:

۱. ادوارد فرن، این مؤلفه ها را در سه گروه فعالیت ها (مانند کار و سرگرمی)، علاقه مندی ها (مانند خانواده و رسانه) و عقاید (مانند موضوعات سیاسی و اجتماعی) دسته بندی می کند (پیشین). اما نگارنده پیشنهاد می کند، عناصر مذکور در چهار مقوله طبقه بندی شود: اموال (سرمایه ای و مصرفی)، فعالیت ها (عادات، شغل گذران اوقات فراغت و …)، نگرش ها و گرایش ها و روابط انسانی (از بین فردی گرفته تا اجتماعی).

۲. قرن بیستم
با گذشت زمان و در آغاز قرن بیستم، به جای تمرکز بر رفتارهای مصرفی و تکیه بر جنبه های عینی زندگی انسان (و اتفاقاً در اصل خود بیشتر وابسته به نیازهای اولیه مانند خوردن، پوشیدن و مسکن)، جنبه های ذهنی و نیازهای ثانوی انسان (مانند روابط انسانی، نگرش ها و گرایش ها) مورد توجه قرار گرفت. اگرچه، محوریت و تکیه بر رفتار مصرفی در تمامی سال های قرن بیستم تداوم یافت؛ چنان که چینی هم باور دارد (چینی، ۱۹۹۳: ۱۷۶). این تحول، کاملاً با تحول در نظریه های سبک زندگی منطبق است مراجعه شود به (گیدنز، ۱۹۹۶: ۴۵).

نظریه پردازانی که در آغاز قرن بیستم از این اصطلاح بهره برده اند آن را در نقد محوریت روابط تولید و سرمایه در نظر طبقات اجتماعی مارکس و نظام سرمایه داری لیبرال و مکاتب مربوط به آن، با طرح محور جدید «مصرف» به کار گرفتند.

طبیعی است، در این نظریه ها عناصری از زندگی انسان به منزله ی «سبک زندگی» اهمیت یافت که به رفتارهای مصرفی او مربوط می شد، اما توجه به ابعاد فرهنگی و معنوی تر زندگی انسان در دهه های بعد، باعث شد از این اصطلاح در ابعاد وسیع تری بهره برده شود.

در واقع این است که کثرت کاربرد یک اصطلاح در موارد خاص، باعث این می شود که در نظر بدوی، معنای آن محدود تصور شود. اما به قول رایج و عرفی از کلمه «سبک زندگی» در رسانه ها و گفتگوهای روزمره معنای امور بهداشت فردی و زیباسازی بدن، مبلمان خانه و تفریحات برون شهری (۲۳) مانند ماهیگیری و قایق سواری بیش از هر معنای دیگر به ذهن خطور می کند (یک جستجوی ساده در اینترنت و نظرخواهی از چند شهروند اروپایی و امریکایی این مطلب را نشان می دهد).

بنابراین، مؤلفه های «سبک زندگی» در مطالعات و تحقیقات علمی توسعه یافته. اما آیا این توسعه، محوری نداشته است؟

بررسی این مؤلفه ها نشان می دهد این گسترش، محوری داشته است و چنان که ذکر شد، محور آن مفهوم «سلیقه»(۲۴) است؛ به عبارت دیگر، این مؤلفه ها (تقریباً همگی) به جنبه هایی از زندگی انسان مربوط است که حداقل در جامعه ی اروپایی و آمریکایی (و ای بسا در همه جا) فرد، حسب ذوق و سلیقه خود یا گروهی که در آن عضو است، در موردش دست به انتخاب می زند.

پس مفهوم «سلیقه»، مفهوم اساسی است که در رسیدن به درک درست و تعریف به نسبت دقیقی از سبک زندگی، باید آن را لحاظ کرد. در قسمت بعد، تلاش می شود به درکی اجمالی از این مفهوم دست یافته شود.

سلیقه: مفهومی محوری

واژه Taste در زبان انگلیسی در اصل به معنی «مزه و طعم» و «قوه ی چشایی» بوده، اما بعدها به معنای «میل، علاقه، اشتیاق، دوست داشتن، لذت بردن و قدرت تشخیص» گسترش یافته است (لغت نامه ی وبستر، ۱۹۷۳ و ۲۰۰۳؛ لغت نامه ی آمریکن هریتیج، ۲۰۰۰).

همچنان که در زبان عربی و فارسی چنین شده است. Taste به معنی «قدرت تشخیص» در زیبایی شناسی (هنر و ادبیات) رواج یافته است: «قوه تشخیص آنچه در طریق زیباشناختی، خوب یا مناسب است» (لغت نامه آمریکن، هریتیج، ۲۰۰۰)؛

«قوه درک زیبایی، نظم، سنخیت، تناسب، تشابه یا هر آنچه رجحان و برتری ایجاد می کند، به خصوص در هنرهای زیبا، آثار ادبی و قضاوت های نقادانه»؛ (۲۵) «فرق نهادن ظریف (به خصوص در باب ارزش های زیبایی شناختی) (لغت نامه ی وبستر، ۱۹۷۳)؛ «نوعی توانایی فردی برای قضاوت یا درک آنچه خوب یا مناسب است به خصوص در مواردی همچون هنر، سبک، زیبایی و رفتار» (لغت نامه ی کمبریج، ۲۰۰۳)

و «شیوه ای همراه با توجه و احترام به آنچه جالب، پیراسته یا مطابق با کاربرد نیکو است، مد» (لغت نامه ی وبستر، ۱۹۷۳). در مورد تاریخچه ی استفاده از این واژه در حوزه ی زیبایی شناسی، آمده است: «مفهوم سلیقه و طبع، به تبع دو مفهوم خلاقیت و نبوغ مطرح شد که البته بیشتر به مخاطب و تماشاگر اثر هنری مربوط می شود.

این اصطلاح، که اولین بار در آثار بالتازار گراسیانی، فیلسوف اسپانیایی، به کار رفت، در کتاب نقد قوه حکم [عقل عملی] کانت، مبنای فلسفی یافت؛ به معنای توانایی کاملاً سابژکتیو انسان برای تشخیص زشت از زیبا…»

(نوایی، ۱۳۷۸) به این ترتیب «Taste» از معنی احساس چشایی به «Taste» به معنی احساس زیبایی گسترش معنا یافت. بررسی متون علوم اجتماعی بیانگر آن است که تلاش زیادی برای ارائه تعریفی از واژه «سلیقه» انجام نشده است. گویا اندیشمندان علوم اجتماعی این واژه را با همان معنای لغوی یا زیبایی شناختی به کار برده اند و آن را یک اصطلاح خاص رشته خود تلقی نکرده اند. زیمل، سلیقه را، توان گزینش صورت های مناسب رفتاری ای می داند، که فرد به منظور عینیت دادن به معانی مورد نظر خود (فردیت برتر) برمی گزیند (زیمل، ۱۹۰۸: ۳۱۴).

زیمل، این تعریف از سلیقه را در خلال تعریف سبک زندگی ارائه می کند، که به معنای لغوی سلیقه نزدیک است. شاید بزرگ ترین کاری که در باب «سلیقه» در علوم اجتماعی انجام شده، توسط بوردیو به خصوص در مهم ترین کتابش «تمایز: نقد اجتماعی داوری سلیقه (۲۶) به انجام رسیده است؛ کتابی که از سوی بسیاری از جامعه شناسان و انجمن های علوم اجتماعی به عنوان یکی از مهم ترین کتاب های علوم اجتماعی توصیف شده است.

او با دیدگاهی متأثر از بازسازی مارکسیسم، بر اساس نظریه های مصرف و نظریه های فرهنگ، در نقد زیبایی شناسی کانتی به تحلیل جامعه بر مبنای سلیقه می نشیند. وی در قسمت های مختلف کتاب، تعابیری را ارائه می کند که می توان آنها را شبه تعریف هایی از سلیقه دانست. او در عبارتی کوتاه، سلیقه را «ترجیحات به نمایش درآمده»(۲۷) بیان می کند. (بوردیو، ۱۹۸۴: ۵۶) از نظر او سلیقه «ظرفیت تولید فعالیت ها و محصولات قابل طبقه بندی و ظرفیت فرق گذاری و درک اهمیت این فعالیت ها و محصولات» است (پیشین، ۱۷۰).

«سلیقه، رغبت و ظرفیتی است که یک طبقه خاص از امر طبقه بندی شده و فعالیت ها و اشیاء طبقه بندی کننده (به صورت مادی یا نمادین) به خود اختصاص می دهد. سلیقه، فرمول مولد سبک زندگی است. مجموعه ی یگانه ای از ترجیحات متمایز که همان قصد رسا را در منطق خاص هر زیرفضای نمادین (مانند اثاثیه، لباس پوشیدن، زبان و سطح خارجی بدن) بیان می کند… پایه ی تطابق همه ی خصائص یک فرد است… اطلاعات بی شماری که فرد به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در آن سهیم است و به صورت پایان ناپذیری یکدیگر را تأیید و تصدیق می کند.»(پیشین، ۱۷۴-۱۷۳)

«هر [فردی] سلیقه خود را طبیعی احساس می کند… [که این مسأله] به نفی دیگر سلیقه ها به عنوان امری غیرطبیعی و در نتیجه نادرست منجر می شود.» (پیشین: ۵۶). «آن چنان که کانت می گوید: سلیقه حالتی اکتسابی است که «متمایز می سازد» و «تقدیر می کند» به عبارت دیگر فرآیند تمایز که دانش … متمایزی نیست (یا ضرورتاً نیست)؛ اختلاف ها را بنیاد می نهد یا مشخص می کند. زیرا سلیقه، شناخت شیء در معنای معمول آن [یا به قول نگارنده: علم اجمالی] را بدون دربرداشتن دانش ویژگی های مشخص کننده-که آن را روشن می کند [یا به قول نگارنده: علم تفصیلی] را تضمین می کند (پیشین، ۴۶۶).

«سلیقه به عنوان نوعی از جهت گیری اجتماعی عمل می کند «احساس جای کسی [بودن]»(۲۸) که اشغال کنندگان، جایگاه معینی در فضای اجتماعی را به سوی موقعیت های اجتماعی ای که با دارایی های آنها تطابق دارد و فعالیت ها و کالاهایی که با اشغال کنندگان آن جایگاه تناسب دارد، هدایت می کند.» (پیشین: ۴۶۷).

«سلیقه اصولی است که مردم را قادر می کند، در میان کالاهای طبقه بندی شده آنچه مناسب ایشان است، بشناسند.» (بوردیو، ۱۹۹۳: ۱۰۸). «سلیقه ها محصول مواجهه میان سلیقه های عینیت یافته ی هنرمند[تولید کننده] و سلیقه مصرف کننده است.»(پیشین: ۱۱۰).

به این ترتیب سلیقه از نظر بوردیو: یک. رغبت، ظرفیت، خلاقیت، انتخاب و ترجیح است. پس سلیقه، جنبه درونی داشته و امور بیرونی ای که «مطابق با سلیقه فرد» خوانده می شود (اعم از رفتارها و دارایی های مادی و معنوی) نماد یا به عبارتی تجسم و عینیت یافتن آن است؛ نه خود سلیقه. در این صورت، باید تلاش کرد تا منظور بوردیو را از عبارت کوتاهش «سلیقه ترجیحات به نمایش درآمده» به نوعی توجیه کرد. (برای بررسی تصریح بوردیو بر ذهنی بودن سلیقه، رجوع شود به (پیشین: ۱۱۰-۱۰۸).

پرسشی که ذیل ویژگی «انتخابی بودن» سلیقه، پیش می آید این است که مبنای این انتخاب چیست و فرد با چه ملاکی چیزی را برمی گزیند؟

به عبارت دیگر، آیا می توان هر نوع فعل انتخابی انسان را سلیقه نامید؟ مثلاً انتخاب امر مفید را در مقابل امور مضر می توان کاری سلیقه ای دانست یا گزینشی منطقی؟ بوردیو، در سرتاسر مباحث نظری کتاب خود (از مقدمه گرفته تا یادداشت های پس از تحریر خود) دو دیدگاه را در این خصوص در مقابل هم قرار داده است: دیدگاه زیبایی شناختی کانت که سلیقه را نوعی موهبت طبیعی دانسته است؛ که البته با تربیت و آموزش و تهذیب تعالی می یابد و دیدگاهی که خود از آن حمایت می کند و سلیقه را به تعبیر او نوعی عادت واره (۲۹) دانسته که کاملاً ناشی از فرآیند جامعه پذیری و آموزش (اعم از رسمی و غیررسمی) و موقعیت فرد در محیط اجتماعی یا به تعبیر او حوزه یا میدان (۳۰) می داند.

از نظر کانت، دو نوع سلیقه ی کاملاً متمایز وجود دارد: اول سلیقه ضرورت (۳۱) یا احساس (۳۲) یا وحشی (۳۳) و دوم سلیقه آزادی (۳۴) یا شهود (۳۵) یا تجمل (۳۶) (بوردیو، ۱۹۸۴: ۶). این تقسیم بندی، یادآور همان دو دسته معنایی است که در لغت نامه ها ذکر شد. سلیقه ی احساس ترجیح پاره ای از احساس ها (مانند شیرینی یا ترش) بر سایر احساس ها است و سلیقه ی شهود، استعداد قضاوت سریع و شهودی ارزش های زیبایی شناختی است (پیشین، ۹۹).

نوع اول، بیشتر بر کارکردها متمرکز است و از درخواست لذت آسان (۳۷) ناشی می شود و نوع دوم، به اشکال سبک دار و ویژگی های زیبایی شناختی و بر رد کارکرد مبتنی است و از درخواست برای لذت ناب (۳۸) ناشی می شود. (پیشین، ۶).

کانت از میان این دو، لذت زودگذر و آسانِ حسی را مولد سلیقه ضرورت می دانست. زیرا معتقد بود، گرایش به لذت های سهل الحصول، مانع از توجه و تأمل در نفسِ عمل می شود و فاصله-هایی که متضمن آزادی فرد است (فاصله ی میان شیء و لذت ناشی از آن) را از بین می برد ودر نتیجه نوعی «بیگانگی» را در فرد پدید می آورد. کانت از این راه، زیبایی شناسی خود را با فلسفه ی اخلاقش پیوند می دهد (پیشین، ۴۸۸).

به این ترتیب، سلیقه ی ناب به دنبال یک فاصله است. فاصله از لذتی که اشیاء بلاواسطه تحمیل می کنند؛ لذتی که باعث می شود دستیابی به هر چیزی پایان کار تلقی شود. کانت با ذکر تقسیم بندی سلیقه در کتاب «نقد عقل عملی» خود، زیبایی شناسی را از احساس، تمایز و تعالی بخشید و همچنین آن را از مقوله ی عقل (عملی) جدا کرد و آن را جزء مقوله های شهودی و ذهنی (۳۹) قلمداد کرد.

بوردیو، در تحلیلی از نگاه کانت به سلیقه و لذت، می گوید که کانت سلیقه و لذت آسان و ابتدایی را به سلیقه ی احساسی فرو می کاهد و بر این مبنا، سلیقه و لذت ناب را بر پایه ی نوعی «نفی»، «خودداری» و حتی «تنفر» بنا می کند.

خودداری از آنچه کانت «سلیقه زبان، کام و گلو» می نامد و آدرنو آن را خشونتی می داند، که تماشاگر عامی را راضی می کند؛ به عبارتی نفی تسلیم شدن به احساس زودگذری که آن را نابخردی می داند. چراکه، رمز آن به سهولت گشوده می شود و هر کسی از پس این کار برمی آید. بوردیو، ریشه ی این امتناع و تنفر را در اخلاق و زیبایی شناسی بورژوایی می جوید؛ (پیشین، ۴۸۶).

بوردیو، شکایت هگل را از موضع گیری کانت، در مقابل لذت آسان یادآوری می کند که یک تحلیل ساده ی گفتار کانت نشان می دهد، دیدگاه او بیش از این که یک توصیف باشد، مملو از «باید»هاست.

بوردیو، در بیان دیدگاه خود می گوید دلایل تجربی فراوانی حاکی از وجود رابطه ی شباهت میان ذائقه فرد در غذا، آرایش مو، لباس و خلاصه آنچه کانت سلیقه ی احساس می نامد، با سلیقه ی فرد در ادبیات و هنر (یا به قول او میان مصرف معمول و مصرف زیبایی شناختی) است. لازمه ی فهم این پیوندهای واضح، کنارگذاشتن توهم تضاد میان آنهاست (پیشین: ۶).

بوردیو، با نقل این گفته ی ارسطو که هر کجا تفاوتی وجود دارد، باید به دنبال شباهت هایی هم گشت، می خواهد نشان دهد با وجود شباهت هایی میان جلوه های مختلف سلیقه، باید ایده ی وجود تضاد میان سلیقه ها را در انسان کنار گذاشت (تضاد میان احساس و شهود؛ لذت آسان و ناب).

از نظر بوردیو، وجود تفاوت ها (و البته شباهت ها) ناشی از مبنایی است که سلیقه را شکل می دهد. او این مبنا را فضاهای اجتماعی و موقعیت افراد در آنها می داند که سلیقه را به امری کاملاً اکتسابی بدل می کند (پیشین: ۹۹). (مثلاً بوردیو نشان می دهد که چگونه قانون توزیع و کمیابی-انگل(۴۰)

در مورد سلیقه ها نیز رواست: آنچه کمیاب است، تجملی می شود و باب سلیقه ی از ما بهتران می شود و برعکس هر آنچه فراوان است، مبتذل و باب سلیقه عامه پسند قرار می گیرد. (پیشین، ۲۴۲) بنابراین، وقتی بوردیو در مقدمه ی کتاب، شکسته شدن اصولی را طلب می کند که به هیچ وجه آنها را جزء مقوله های زیبایی شناختی نمی داند (پیشین، ۶) و مبنای زیبایی شناسی کانتی را هدف قرار می دهد. دیدگاهی که منشأ و عامل پیدایش نوعی از سلیقه را حواس یا اضطرارها و عامل نوع دیگر را زیبایی شناسی، شهود و آزادی قلمداد می کند. زیبایی شناسی ای که بر تضاد میان سلیقه ضرورت یا احساس و سلیقه ی آزادی یا شهود (به عبارت کانتی سلیقه ی بربرها و سلیقه ی وارستگان) بنا شده است.

از نظر بوردیو، وقتی کانت از ضرورت یا اختیار بحث می کند، عوامل پدیدآورنده ی آن در زندگی انسان ها را فراموش می کند و آن را به طبیعت ایشان باز می گرداند. علت تفسیر دوگانه برای یک عمل چیست؟

چرا خوردن سبزیجات برای طبقات بالا، اختیار رژیم غذایی ای مناسب برای زیباسازی بدن محسوب می شود و برای طبقات پایین، رژیمی از سر ناچاری و ناشی از دسترس نداشتن به پروتئین؟ هر دو که یک کار را انجام داده اند؛ پس، تفاوت در چیست؟ از نظر بوردیو تفاوت در (سختی و خشونت یا لطافت و ظرافت) طبایع نیست؛ تفاوت در شرایط اجتماعی است که به یکی قدرت انتخاب داده و دیگری را به اضطرار کشانده است.

۱. بوردیو، در راستای دیدگاه های وبر، بر انتساب سلیقه به شرایط و فضای اجتماعی بسنده نکرده و با افزایش دقت بحث خود، سلیقه را ناشی از درونی کردن نظام طبقه بندی موجود در فضای اجتماعی می داند که محدودیت ها و مقدورات اقتصادی، به آن اشکال مختلف می بخشد (پیشین، ۱۷۵).

این درونی کردن، مانند هر فرآیند درونی سازی می تواند جنبه ی خودآگاه داشته باشد، اما بیشتر ناخودآگاه است. شاید به همین دلیل هم از نظر بوردیو، آگاهی ناشی از فرآیند درونی سازی، آگاهی به معنای علم و دانش مصطلح نیست؛ بلکه آگاهی محدودی است که تنها، ترجیحی را برای یک گزینه نسبت به سایر گزینه ها ایجاد می کند (مثلاً کسی که رنگ تیره را می پسندد، شاید نداند که او را به کدام گروه و دسته وابسته می کند یا چرا چنین وابستگی ای ایجاد می شود، اما می داند که این انتخاب را ترجیح می دهد).

به این ترتیب از نظر بوردیو، سلیقه بر مبنای نظام قشربندی اجتماعی پدید می آید و در ظاهر «انتخاب هایی» را در قالب سبک های زندگی ارائه می کند؛ اما در واقع، چند راهه های جبری است که فضای اجتماعی، پیش روی افراد در هر موقعیت به مثابه ی راهبرد زندگی قرار می دهد (پیشین: ۱۷۵) به بیان دیگر، سبک زندگی، نماد نظام قشربندی اجتماعی است و سلیقه، همین ظرفیت درک و آگاهی بر این نظام است و البته تغییر شرایط، موقعیت هایی را به افراد مستعد می دهد که نمادهای مناسبی برای شرایط جدید خلق کنند و چند راهه های جدیدی را برای دیگران بیافرینند.

پس بوردیو، آزادی خواهی کانتی را در مورد انسان رد می کند و این نگاه را با دست آوردهای جامعه شناسی و روان شناسی در تعارض می بیند. او به نوعی جبر اجتماعی تن می دهد؛ اما نه جبری که مارکس و مارکسیست ها به شرایط اقتصادی زندگی انسان ها نسبت می دهند. بلکه جبری که اول، ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشته و دوم، گزینه های معین اما در عین حال متعدد را پیش روی انسان قرار می دهد. بوردیو تضاد احساس و شهودِ کانتی را در بحث سلیقه نمی پذیرد و چیزی را به عنوان مبنای سلیقه می پذیرد که شاید بهترین تعبیر از آن، نوعی «شعور متعارف»(۴۱) باشد.

در نتیجه، بر اساس مطالعات بوردیو ما با دو مبنا برای سلیقه روبرو هستیم: «زیبایی شناسی» که کانت، چهره ی شاخص در میان مطرح کنندگان آن است و «نظام قشربندی اجتماعی» که بسیاری از جامعه شناسان از جمله بوردیو بر آن تأکید می کنند.

۲. بوردیو، در مورد محدوده ی موضوعاتی که می بایست آن را به سلیقه نسبت داد در یک سخنرانی در دانشگاه نیوشاتل (۱۹۸۰/م) می گوید:
«اگرچه احتمال دارد برای بعضی از افراد تکان دهنده باشد، باید همه ی موارد انتخاب و قرابت انتخابی (۴۲) را [در تعریف سلیقه] داخل کرد؛ مواردی مثل: موضوع های همدردی، دوستی یا عشق»(بوردیو، ۱۹۷۳: ۱۰۸).

البته اصول کلی ای را که محور تعریف سلیقه از دیدگاه بوردیو است (و در بالا ذکر شد) نباید فراموش کرد. او، سلیقه را ناشی از درونی کردن نظام قشربندی اجتماعی می داند. از جمع این گفته می توان برداشت کرد: محدوده ی سلیقه، هر انتخابی در زندگی انسان است که قابل طبقه بندی باشد و در نتیجه، منجر به طبقه بندی رفتارهای انسان شود یا به عبارت دیگر او را از دیگران تمایز بخشد.

امّا، مطالعات میدانی بوردیو که بیشتر بر نمادهای عینی ترِ سلیقه متمرکز بود و پاره ای از گفته های او که سلیقه را با کالاها و دارایی ها مرتبط می کرد و همچنین، چارچوب بحث او در حوزه نظریه مصرف، نباید این تصور را ایجاد کند که او سلیقه را به انتخابها در اشیاء و کالاها محدود می کند.

منظور او از مصرف، مصرف فرهنگی است که شامل حوزه ی روابط، رفتارها و البته اعیان خارجی می شد. او حتی از گرایش های ذهنی ای یاد می کند که ممکن است، هنوز ما به ازای خارجی (دارایی مطلوب خود) را نیافته باشد. این همان زمین هایی است، که فرصت شناسان اجتماعی آن را درک می کنند و با خلق موضوع مناسبی، سلیقه های بی پاسخ مانده را پاسخ گو می شوند (مراجعه شود به سخنرانی فوق الذکر).

۳. همان طور که گفته شد، سلیقه از نگاه کانتی ها جنبه ی فطری و وراثتی دارد و از نگاه جامعه شناسی جنبه ی اکتسابی
اما بر هر دو مبنا، سلیقه، نظامی را در جامعه پدید می آورد که در آن افراد و گروه ها قشربندی می شوند. به عبارت دیگر سلیقه خاص، موجب انجام مجموعه ای از گزینش هایی می شود که نماد دسته، گروه، طبقه یا قشر خاصی از جامعه است و فرد یا گروه با این نمادها از دیگر افراد یا گروه ها تمایز می یابند.

۴. بنابراین هم می توان سلیقه را به فرد نسبت داد و هم به جمع. به این دلیل که در هر حال این فرد است که برمی گزیند.
پس سلیقه فردی صرف نیست، بلکه ناشی از درونی کردن گزینه های اجتماعی است که هویت قشرهای مختلف اجتماعی را از هم متمایز می کند. پس، این یک سلیقه جمعی است که حکایت از وابستگی فرد به گروه و جماعتی خاص می کند.

پس از جمع بندی مجدّد به این نتیجه می رسیم که سلیقه عبارت است از: ظرفیت اکتسابی تولید فعالیت ها و محصولات قابل طبقه بندی و ظرفیت اکتسابی فرق گذاری و درک اهمیت (ترجیح) و انتخاب این فعالیت ها و محصولات در اشغال کنندگان جایگاه معینی در فضای اجتماعی است که ایشان را به سوی موقعیت های اجتماعی که با دارایی هایشان (اعم از مادی و معنوی)

تطابق دارد و فعالیت ها و کالاهایی که با اشغال کنندگان آن موقعیت تناسب دارد، هدایت می کند. یا به عبارت ساده تر، توانایی اکتسابی فرد یا جمع است که او را به جایگاه مناسب با دارایی هایش در نظام قشربندی اجتماعی و نمادها و تجسم های مادی آن رهنمون می شود.

جمع بندی و نتیجه گیری

با تحلیل آنچه در باب سبک زندگی گفته شد، می توان چنین نتیجه گرفت:

۱. سبک زندگی، اموری را شامل می شود که به زندگی انسان اعم از بعد فردی و اجتماعی، مادی و معنوی او مربوط می شود:

اموری نظیر بینش ها (ادراک ها و معتقدات) و گرایش ها (ارزش ها، تمایلات و ترجیحات) که اموری ذهنی یا رفتار درونی هستند و رفتارهای بیرونی (اعم از اعمال هشیارانه و غیرهشیارانه، حالات و وضعیت جسمی)، وضع ها (موقعیت های) اجتماعی(۴۳) و دارایی ها که اموری عینی می باشند.

پس اموری محیطی (اعم از فیزیکی و اجتماعی یا به تعبیری فضا و زمان یا وضعیت اجتماعی)(۴۴) و وراثتی به طور مفهومی از سبک زندگی جدا می باشند، اگرچه بر آن تأثیرگذارند و آن را شکل می دهند.

۲. سبک زندگی همه ی حوزه های رفتاری و وضعیت های اجتماعی و دارایی ها را شامل می شود: حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به معنای خاص آن.

۳. سبک زندگی چگونه است

اول، سبک زندگی عین تک تک رفتارهای بیرونی و درونی یا دارایی ها، نیست بلکه سبک زندگی دلالت بر مجموعه ای از می کند.

دوم، در بعضی موارد، سبک زندگی «مجموعه ای نظام مند» از رفتارها و دارایی ها و در دیدگاهی دیگر، سبک زندگی «الگوی همگرا» و کلیتی انتزاعی از این رفتارها و دارایی ها در نظر گرفته شده است. در گفتار بسیاری از محققانی که از این اصطلاح بهره برده اند، شواهدی برای هر دو دیدگاه وجود دارد. ظاهراً این که سبک زندگی مجموعه ای از رفتارها و دارایی ها باشد یا الگوی منتزع از آن، بستگی به محل کاربرد آن داشته است.

۴. سبک زندگی، به عنوان یک الگوی همگرا به معنی وحدت و کثرت توأمان است.

از یکسو، سبک زندگی مانند هر سبک دیگر، حاصل وجود وجه اشتراک میان مجموعه ای از پدیده ها (کثرت ها) است که وحدتی در میان آنها ایجاد می کند و از سوی دیگر همین وجه اشتراک و وحدت این مجموعه از پدیده ها را از سایر پدیده ها (که این وجه اشتراک را ندارند) متمایز می سازد و کثرت را پدید می آورد. به عبارتی سبک زندگی نوعی هویت است.

همچنین سبک زندگی به عنوان یک کل منظم، نماد است: نماد همان وحدت و کثرت. سبک زندگی مرزهای یک هویت را تجسم می بخشد. چهار ویژگی فوق، سبک زندگی را با اصطلاح های «پاره فرهنگ» و «روش یا شیوه ی زندگی»(۴۵) یکسان معرفی کرده و با اصطلاحاتی مانند شیوه ی قومی (۴۶) و انواع الگوهای هنجاری (آداب، رسوم، سنت ها، اخلاق، قوانین و مقررات اجتماعی) تا حد زیادی منطبق می سازد. (آنچه سبک زندگی را از این اصطلاحات متمایز می کند در بندهای بعدی می آید).

۵. سبک زندگی مقوله ای فردی و جمعی است

به بیان دیگر هم می توان آن را در سطح فردی یافت و مطالعه کرد و هم در سطوح اجتماعی. اما این که منشأ آن می تواند فردی باشد محل اختلاف است. (به عبارتی یک فرد می تواند سبک زندگی متفاوتی از دیگر افراد جامعه و خود داشته باشد.)

۶. مهم ترین ویژگی سبک زندگی عبارت است از:

شکل گیری آن، حول محور گرایش ها (تمایلات، ترجیح ها) یا آنچه ذوق و سلیقه خوانده شده. به عبارت دیگر، سبک زندگی، الگو یا مجموعه ای از رفتارها، وضع ها و دارایی هایی است که ناشی از سلیقه باشد. از این رو، در الگو با مجموعه ای که در آن ترجیح و تمایلی مطرح نباشد، بحث از سبک زندگی معنا ندارد. بنابراین، در شرایطی که یک الگو برای رفتار وجود داشته یا پی گیری یک الگو میسر باشد، نمی توان صحبت از سبک زندگی کرد.

در اینجا باید به مواردی توجه کرد:

۱. با پذیرش سلیقه ای بودن سبک زندگی، «انتخابی» بودن آن را پذیرفته ایم.
اگر این انتخاب، هشیارانه بوده یا در تحلیل یک نظریه پرداز به سلطه، هژمونی یا عادت واره و میدان منتسب شود، به تحقق مفهوم «انتخاب» صدمه نمی زند. چرا که معنای انتخاب در اینجا، ربط دادن رفتارها، وضع ها و دارایی ها به ترجیح ها و تمایلات از سوی عاملان است.

اینکه مبنای گزینش، سلیقه ای چیست: ذاتی یا وراثتی (فطری یا غریزی) است و یا اکتسابی (حاصل از فرآیند جامعه پذیری، تربیت و یا …)؛ عقلانی است و یا احساسی (عاطفی)؛ تجربی است و یا شهودی؟، بحثی است که در جای خود (روان شناسی و روان شناسی اجتماعی) بسیار مهم است، اما از حوصله ی این اثر بیرون است.

۲. سبک زندگی، الگو و یا مجموعه ای از رفتارها، وضع ها و دارایی ها است
در این بحث، باید یک تفکیک منطقی را ایجاد کرد، که ظاهراً مورد غفلت قرار گرفته است. سبک زندگی، الگو و یا مجموعه ای از رفتارها، وضع ها و دارایی ها است. آیا «انتخاب سلیقه ای» قید است برای الگو و مجموعه، یا قید است برای تک تک رفتارها، وضع ها و دارایی های مرتبط با یک الگو یا مجموعه، به عبارتی، آیا الگو و مجموعه ای که بر مبنای سلیقه انتخاب می شود، سبک زندگی به حساب می آید یا الگو و مجموعه حاصل از رفتارها، وضع ها و دارایی های بر مبنای سلیقه گزیده شده است.

در حالت اول، می توان فرض کرد که فرد یا جمعی الگوی رفتاری ای را بر مبنای سلیقه انتخاب کنند که در آن پاره ای از رفتارها دیگر گزینشی و انتخابی نبوده، بلکه تنها بر مبنای تقلید انجام پذیرد (کسی که سبک زندگی یوگا یا مدیتیشن را می پذیرد، بسیاری از رفتارها را حسب دستورات موجود در این مکتب انجام می دهد و ای بسا بعضی از جزئیات آن با سلیقه او همراهی نداشته باشد ولی او کلیت این مکتب را پسندیده است).

البته در حالت دوم، شکی نیست که الگو و مجموعه ی برآمده از اجزای انتخاب شده بر مبنای سلیقه، خود یا سلیقه ی فرد منطبق است.

۳. وحدت مورد نظر هر سبکی و از جمله سبک زندگی، چگونه حاصل می شود؟
مسأله ی دیگری که با مبنا قراردادن گزینش سلیقه ای در تعریف سبک زندگی پدید می آید، این است که وحدت مورد نظر هر سبکی و از جمله سبک زندگی، چگونه حاصل می شود؟ بلی، اگر کلیه ی تمایلات و ترجیح های فرد را در یک راستا و در تحقق یک هدف بدانیم آن چنان که پاره ای از اندیشمندان مانند زیمل و آدلر قائل بوده اند، این وحدت حاصل می شود و به عبارتی، سبک زندگی، راه دستیابی فرد به هدف غایی خود تلقی می شود.

اما دیدگاه غالب چنین نیست و حداکثر به چنین وحدتی، به منزله ی یکی از آرمان های فرد می نگرد. در بیشتر موارد، اعتقاد بر این است که تمایلات و ترجیح های انسان از نگرش ها و نیازهای مختلف و غیرمنسجمی ناشی می شود.

پس این سؤال، همچنان پابرجاست که با پذیرش مبنای سلیقه، چه چیزی وحدت را در یک سبک زندگی پدید می آورد؟ جواب این است که هر سبک زندگی، بر مبنای یک تمایل و ترجیح یا یک مجموعه ی همگرا از ترجیح ها و تمایلات شکل می گیرد (همان چیزی که بوردیو آن را عادت واره ی (معین) نامیده است و در مدل خود سبک زندگی یک را ناشی از عادت واره ی یک و … می داند). این که چه کسی این وحدت تمایل را شناسایی می کند: محقق یا مورد تحقیق؟، بحثی است روش شناختی، که باید در جای خود به آن پرداخت.

۴. در بسیاری از دیدگاه ها بر کارکرد «تمایزبخشی» به مثابه ی یکی از ویژگی های سبک زندگی، تکیه شده است.
تمایزبخشی، به این معنا است که سبک زندگی افزون بر ایجاد وحدت درونی و جداسازی الگوها از هم و جنبه ی نمادین آن (برای فرد یا گروهی که از یک سبک پیروی می کنند برای اثبات هویت شان)، این الگو و پیروان آن را در میان الگوها و قشرهای اجتماعی رتبه بندی می کند؛ به عبارت دیگر، حاکی از منزلت اجتماعی آنان است.

(آن چنانکه، طبقه نشانگر رتبه ی اقتصادی و (به قول وبر) عضویت در احزاب مبین اقتدار افراد است.) تکیه زیادی که بر این ویژگی شده است، ناشی از خاستگاه اصطلاح سبک زندگی است. وبلن و وبر از «سبک زندگی» در بررسی قشربندی و نابرابری های اجتماعی استفاده کردند و بدنبال آن بسیاری از نظریه پردازان از این اصطلاح در همین حوزه از علوم اجتماعی بهره بردند.

با ورود این اصطلاح به ادبیات جامعه شناسان نومارکسیست (که شاید نقطه ی عطف آن، کارهای بوردیو است)، از سبک زندگی تحلیلی کاملاً ساخت گرا و بر مبنای سلسله مراتب قدرت و طبقه بندی اجتماعی ارائه و تمایلات و ترجیح ها (سلیقه) نیز در این قالب تبیین شد.

واقع این است که به قول بوردیو، این نوع تبیین، خود یکی از انواع تبیین ها بر مبنای فسلفه ی رابطه ای است: رابطه ی تمایلات و ترجیحات با سلسله مراتب اجتماعی (سیاسی و اقتصادی). با چنین نگاهی و بر چنین مبنایی هرگاه از تمایل و ترجیح صحبت شود، طبیعی است که به طور مفهومی بحث تمایز طبقاتی و رتبه بندی اجتماعی را در بر داشته باشد.

حال اگر بحث قشربندی و ساخت های قدرت را رها کرده و حتی فراتر از این، از حوزه ی جامعه بیرون رفته و وارد حوزه ی فرهنگ شویم، آنگاه اگرچه سبک زندگی همچنان کارکرد تمایزی خود را به دنبال دارد، اما دیگر در این تمایز سلسله مراتب لحاظ نشده است. بلکه همچنان که گفته شد، سبک زندگی، نماد وحدت و تکثر است و تبیین ترجیح ها و تمایلات بر اساس تفاوت های فرهنگی صورت می پذیرد؛ نه لزوماً سلسله مراتب اجتماعی.

بنابراین به نظر می رسد، تمایز بخشی و نماد سلسله مراتب اجتماعی بودن یکی از کاربردهای سبک زندگی در حوزه ی جامعه است. چنین رویکردی (بهره گیری از این کارکرد) در تعریف و توصیف سبک زندگی، برای ارائه یک تعریف در بحث از سلسله مراتب اجتماعی و تبیین ساخت گرا بر پایه ی اقتصاد سیاسی مناسب است.

کما اینکه، می توان در حوزه ی سیاسی، کارکرد سبک زندگی را «مشروعیت بخشی» و در مبحث جامعه پذیری در حوزه ی اجتماعی، کارکرد آن را به (قول زیمل) «فردیت اجتماعی» و در حوزه روان شناسی کارکرد آن را (به قول آدلر) «جبران» دانست.

۵. سلیقه در تعریف سبک زندگی
به نظر می رسد، می توان با توجه به مضمر بودن «خلاقیت و ابداع» در مفهوم «سلیقه» (همچنان که بعضی از دیدگاه ها در مورد سبک زندگی بر آن تکیه کرده اند) افزون بر «گزینش و انتخاب» از «خلاقیت و ابداع» هم، در توصیف سبک زندگی بهره برد.

۶. دو عامل، باعث می شود میان سبک زندگی و زیبایی شناسی به دنبال رابطه ای بگردیم:
اول، خاستگاه اصطلاح «سبک» و سبک شناسی، هنر و ادبیات است؛ دوم، سبک زندگی حاصل گزینش سلیقه ای در نظر گرفته می شود پس، آیا می توان سبک زندگی را مقوله ای زیبایی شناختی دانست؟ این بستگی به تعریفی دارد که از زیبایی شناسی و رابطه ی آن با سلیقه داریم.

تعریف محدود کانتی، که امور زیبایی شناختی را تنها به امور شهودی و سلیقه آزادی محدود می کند و حسیات را از آن خارج می داند، سبک زندگی را عام تر از امور زیبایی شناختی قرار می دهد.

در حالی که، در تعریف بوردیو هر نوع تمایل و ترجیحی (مطلق سلیقه، اعم از سلیقه ضرورت و آزادی) امر زیبایی شناختی تلقی می شود در نتیجه سبک زندگی مقوله ای زیبایی شناختی است.

علی رغم آن که ارائه یک تعریف دقیق و قطعی از مفاهیم فرهنگی و اجتماعی اگرنه غیرممکن، حداقل دشوار به نظر می رسد، اما برای پیشبرد بحث، با تکیه بر آنچه گفته شد سبک زندگی عبارت است از:
«الگوی همگرا (کلیت تامی) یا مجموعه ی منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضع های اجتماعی و دارایی ها که فرد یا گروه بر مبنای پاره ای از تمایلات و ترجیح ها (سلیقه)اش و در تعامل با شرایط محیطی خود ابداع یا انتخاب می کند.» یا به اختصار سبک زندگی: «الگو یا مجموعه ی نظام مند کنش های مرجح» است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.