جریان شناسی گروه های منحرف فکری انقلاب اسلامی

فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یسَارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِینَ؛۱۳۸ مى‏بینى کسانى که در دل هایشان بیمارى است در [دوستى] با آنان [کفار و بیگانگان] شتاب مى‏ورزند مى‏گویند مى‏ترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد امید است‏خدا از جانب خود فتح یا امر دیگرى را پیش آورد تا [در نتیجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشته‏اند پشیمان گردند. و کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند آیا اینان بودند که به خداوند سوگندهاى سخت مى‏خوردند که جدا با شما هستند؟ اعمالشان تباه شد و زیانکار گردیدند.

#گروه_های#منحرف#انقلاب


 قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی، تلاش هایی برای دور نگه داشتن متدینان از صحنه ی سیاست انجام می گرفت و حتی چنین تبلیغ می شد که کسی که مؤمن و متدین باشد در امور سیاسی دخالت نمی کند و فرهنگی ایجاد شده بود که واژه «آخوند سیاسی» یک دشنام محسوب می گردید و همین امر متدینان و روحانیت را از وارد شدن در عرصه ی سیاست بازمی داشت. تا این که کم کم گروه های کوچک سیاسی در بین متدینان به وجود آمد. از جمله جمعیت مشهور فدائیان اسلام که البته یک گروه بسیار کوچک ولی در عین حال مصمم و محکم بودند. حزب ملل اسلامی نیز بعد از کودتای ۲۸ مرداد با تعداد اندکی به وجود آمد که بعد از مدتی لو رفتند و متلاشی گردیدند.
در کنار این احزاب و گروه های کوچک، گروه های دیگری وجود داشتند که در ابتدای کاریا در طول مسیر حرکت خود، به انحراف کشیده شده، درصدد برآمدند تا مبارزه ی اسلام خواهی مردم ایران را نیز دچار انحراف نماید. جا دارد به برخی از این گروه ها و جریانات منحرف اشاره شود تا شناسایی آن ها از یکدیگر و متمایز ساختن آن ها از طرفداران اصیل انقلاب تسهیل گردد. قابل ذکر است از همان آغاز نهضت اسلامی، این جریانات حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی را تحت تأثیر قرار می دادند و در مقاطعی باعث سیر نزولی در این حرکت می شدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این گروه ها همچنان به فعالیت خود ادامه دادند و برخی از آن ها هم اینک نیز مسیر انحرافی خود را می پیمایند. در این درس به برخی از این گروه ها و جریانات اشاره خواهد شد تا خواننده این نوشتار نسبت به جریانات سیاسی، اطلاعی اجمالی به دست آورد.

۲. جریانات مارکسیستی
 بعد از شهریور ۱۳۲۰ دولت قوی ای در ایران وجود نداشت. در هر گوشه از این سرزمین، هرکس برای خود فعالیت می کرد و حزب توده، که دارای گرایشات مارکسیستی بود، نیز از همان زمان رشد چشمگیری پیدا کرد. در آن زمان، کتاب ها، مجلات و روزنامه هایی در زمینه ی مسایل ماتریالیستی و دیالکتیک، که زیربنای مکتب مارکسیسم بود، توسط سران این حزب چاپ و در سطح وسیعی منتشر می گردید و از این طریق، مادی گرایی در جامعه ترویج می شد. از این رو، در آن دوران، افکار مارکسیستی، از افکار فلسفی اش گرفته تا افکار اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی، بسیار رواج داشت و بهترین کتب مربوط به ادبیات آن عصر نیز مخصوص آن ها بود و کرسی های بسیاری را در دانشگاه ها اشغال کرده بودند.
روحانیت در آن زمان دچار ضعف جدی در این زمینه بود؛ چرا که عملاً در حوزه های آن زمان، آنچه رواج داشت تنها فقه و اصول بود و بدیهی است که تنها با چنین مباحثی نمی توان جواب این همه مسایل را داد. شهید مرتضی مطهری رحمه الله از معدود افراد و شاید پیشگام در این جهت بود که این خطر را احساس کرد و سعی کرد در خدمت مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله، چنین مباحثی را مطرح سازد و با ارائه راه حل صحیح برای چنین مسایلی، ذهن جامعه را از انحراف نجات دهد. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نتیجه ی چنین مباحثی بود که پاسخ محکمی به نوشته های سران حزب توده و سایر مارکسیست ها به حساب می آمد. این مبارزه با اندیشه ی مارکسیستی تا دوران نهضت همچنان استمرار داشت و حتی تا اوایل انقلاب هم مارکسیست ها به صورت های مختلف فعال بودند؛ به طوری که در اوایل انقلاب، در دانشگاه ها و مطبوعات حضور جدی داشتند و مناظراتی نیز در آن زمان میان آنان و متدینین انجام می گرفت.
ولی باید این نکته را به یاد داشت که از همان دوران نهضت، هیچ کس مانند شهید مطهری به ماهیت آنان پی نبرده بود و هرگز موافق مشارکت آنان در سرنوشت نهضت نبود. برخی معتقد بودند به جهت همسویی مارکسیست ها با انقلابیون در مبارزه با رژیم پهلوی، بایسته است که اختلافات اعتقادی خود را کنار گذاشته و در این مسیر همراه گردند. اما شهید مطهری با این مطلب مخالفت می نمود و معتقد بود که باید خط اسلام را از خط کفر جدا کرد؛ چرا که مبارزه ما برای اسلام است و نمی توان به بهانه ی همراهی در یک نهضت، چشمان خود را از باورها و ارزش های اسلامی بست. شهید مرتضی مطهری در نهایت به دست همین افراد به شهادت رسید. کسانی که ایسان را ترور کردند، عناصری از گروه فرقان بودند که سردسته ی آنان از مدرسه ی فیضیه بود که گرایشات مارکسیستی داشت.
سران حزب توده از نخبگان دوران رژیم محمدرضاشاه به شمار می رفتند و با سیاست های جاری کشور موافق نبودند و بنا را بر مبارزه گذاشته بودند. البته اگرچه حزب توده در واقع، عامل و آلت دست استعمار شرق بود و بسیاری از سران آن ها گرایش به شوروی سابق داشتند و می خواستند ایران به یک کشور سوسیالیستی ویکی از قمار شوروی تبدیل شود، اما به هرحال افراد صادقی هم در میان مارکسیست ها بودن که واقعاً برای رهایی از چنگال سلطه و استعمار انگلیس و آمریکا راهی جز این نمی دیدند که خودشان را به دامان شوروی بیندازند؛ یعنی این طور به آن ها القا شده بود که برای کشورهای جهان سوم نظیر ایران دو راه بیشتر وجود ندارد: یا باید زیر پرچم آمریکا باشند و یا زیر پرچم شوروی تا بتوانند برضدّ دیگری مبارزه کنند.
در طیفی که گرایش چپی داشتند غیر از حزب توده گروه های دیگری نیز مثل چریک های فدائی خلق، حزب کارگر، رستگار و انواع گروه ها و احزاب محلی در مناطقی همچون کردستان، آذربایجان، ترکمنستان و خوزستان وجود داشتند که وجه مشترک همه آن ها گرایش مارکسیستی بود.
جریانات مارکسیستی، هرچند که روز به روز، دچار افول شدند، لیکن هم اینک نیز رگه هایی از آن ها درجمهوری اسلامی به فعالیت خود ادامه می دهند، آیا می توانید نمونه هایی را بیان کنید که نشان دهنده حضور برخی جریانات مارکسیستی در عرصه های مختلف، و به ویژه عرصه های فرهنگی کشور می باشد. در این زمینه، با دوستان خود به گفت و گو بنشینید.

۳. جریان منافقین خلق
 یکی از خطرناک ترین جریانات انحرافی، کسانی بودن که در ظاهر طرفداری از اسلام و انقلاب می کردند، لیکن از پشت به آن ها خنجر می زدند. نام «منافق» برای این دسته از افراد، برازنده ترین نام است؛ هرچند آنان خود را با نام «مجاهدین خلق» معرفی می کنند. اینان، در آغاز امر، به اسلام اظهار علاقه می کردند و حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در بین آن ها کسانی بودند که محور کار و مطالعات خود را، بنابر ادعای خودشان، قرآن و نهج البلاغه قرار داده بودند.
اینان به تدریج مسیری انحرافی را در پیش گرفتند و در ابتدای این مسیر، گروهی از آن ها منشعب شد که با تغییر ایدئولوژی، بر گرایشات ماتریالیستی تکیه کرد. همین افراد بودند که حرکت های تروریستی اول انقلاب را شکل دادند، ولی با گذشت سالیانی از انقلاب اسلامی، عمدتاً از کشور گریختند و در کشورهای مختلف اروپایی و بعضاً در کشورهای همسایه ایران مستقر شدند. به دلیل مطرح بودن این گروه در ابتدای نهضت اسلامی، جا دارد که شناخت بهتری از آن ها به دست آید.
تاریخچه ی پیدایش منافقین که در آن زمان مجاهدین خلق نامیده می شدند از این قرار است که بعد از شروع نهضت حضرت امام رحمه الله بر ضد حکومت دست نشانده ی پهلوی و بعد از تبعید ایشان به ترکیه و سپس به عراق، گروه های مختلفی درصدد مبارزه با دستگاه شاه برآمدند که بعضی آن ها از اول وابسته به خارج بودند مثل حزب توده که پیش از این در مورد آن ها توضیحاتی ارائه گردید. ولی گروه های دیگری بودند که دست کم همه یا اکثر آن ها در ابتدا چنین وابستگی هایی نداشتند و کسانی بودند که واقعاً با انگیزه مبارزه مستقل حرکاتی را شروع کردند، اما بعضی از این گروه ها از فعالیت های سیاسی ناامید شدند و فکر فعالیت مسلحانه افتادند.
مجاهدین خلق، یکی از این گروه ها بود. در بین بنیانگذاران این گروه، کم و بیش، کسانی بودند که واقعاً مسلمان بودند، نماز می خواندند، و حتی اهل انفاق و گذشت بودند، ولی از لحاظ شناخت مبانی فکری و اعتقادی اسلام و ارزش های اسلامی ضعیف بودند. بیشتر این ها دانشجویانی بودند که در رشته های مختلف فنی و مهندسی فارغ التحصیل شده و آماده فعالیت های سیاسی بودند، لیکن چون می دیدند فعالیت های حزبی و فعالیت های مسالمت آمیز تحت فشار ساواک آن زمان راه به جایی نمی برد، به فکر فعالیت های مسلحانه افتادند.
این گروه در آغاز فعالیت خود ایدئولوژی ای را برای گروهشان تدوین و اهداف خود را از مبارزه تشریح کردند. برای این کار کسانی درصدد برآمدند مطالعاتی در زمینه ی مسایل به اصطلاح مبارزه داشته باشند. به آن ها القا شده بود که همین طور که علوم مختلف متخصصانی دارد، علمی هم به نام مبارزه وجود دارد که متخصصان آن مارکسیست ها هستند و اگر کسی بخواهد با نظام های دیکتاتوری مبارزه کنند، باید از ایده های مارکسیستی استفاده کند. از این رو، با آن که مسلمان بودند، مدتی وقت خود را صرف مطالعه کتاب های مارکسیستی کردند. اندک اندک، برخی از آنان باب معاشرت با مارکسیست ها را باز کردند، به ویژه بعد از این که سران آن ها دستگیر شدند و در زندان با مارکسیست ها همبند شدند.
زندان، محل مناسبی برای طرح کردن بحث های به اصطلاح ایدئولوژیک با مارکسیستها بود. آن ها ابتدا از اعتقادات اسلامی خود کم و بیش، دفاع می کردند، ولی در اثر ضعف فکری و اعتقادی در بحث با مارکسیست ها شکست خوردند و احساس کردند که افکار مارکسیست ها از آن ها قوی تر و ایده های آن ها معتبرتر و کارآمدتر است. گروهی از همین سران مجاهدین، از آغاز تغییر موضع دادند و رسماً اعلام کردند که مارکسیست ها و با اسلام مخالف هستند. گروه دیگری با این که تحت تأثیر واقع شده بودند، ولی به صلاح ندیدند که اعلام مخالفت با اسلام کنند. اینان اظهار داشتند ما اسلام را می پذیریم، لیکن باید در اسلام اصطلاحاتی انجام گیرد و پروتستانتیسم اسلامی شکل گیرد. بر این اساس معتقد بودند که ما باید نام خدا و دین اسلام را بپذیریم، ولی از تأثیر دین در مظاهر زندگی بپرهیزیم. از نظر آن ها می بایست از اسلام و عقاید اسلامی تفاسیر جدیدی ارائه گردد و قرائت نوینی نسبت به مسایل اعتقادی اسلام عرضه شود. به تعبیر آن ها، احکام اسلام تاریخمند است و هرچند این احکام از طرف خدا نازل شده است و زمانی عمل به آن لازم بود اما دیگر وقت آن احکام سپری گشته و به درد امروز نمی خورد.
آیا میان این مباحث و مباحثی که در حال حاضر، گاهی از سوی برخی از به اصطلاح اندیشمندان ونویسندگان در داخل کشور مطرح می شود، مشابهتی به نظر می رسدیا نه؟ در صورتی که جواب مثبت است این سخنان در حال حاضر از سوی چه کسانی مطرح می گردد؟
گروهی از مجاهدین خلق که در زندان های شاه بودند با پیروزی انقلاب اسلامی، از زندان آزاد شدند و به دلیل آن که در طول سال های مبارزه، آگاهی هایی پیدا کرده بودند و دارای مدارک دانشگاهی بودند، سعی کردند دانشگاه ها را به تصرف خود درآورند و همین کار را هم کردند و به همین خاطر در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، صحنه ی دانشگاه جولانگاه سران مجاهدین خلق بود. آنان از طریق نصب تلویزیون های مداربسته در دانشگاه ها و نیز سخنرانی درمراکز فرهنگی، فضای فرهنگی کشور را در دست گرفتند و چون دم از اسلام و طرفداری از دین می زدند، بسیاری از مردم ساده و ناآگاه هم به آن ها علاقه مند شدند. سران این جریان خود را طرفدار امام خمینی رحمه الله معرفی کردند و حتی عکسی که سرکرده منافقین را، در کناریکی از فرزندان امام رحمه الله نشان می داد و به در و دیوارها می زدند. آنان از این طریق وانمود کردند که با امام موافق و همراهند و این اقدام، دامی برای انقلابیون بود تا آنان را فریب داده از حساسیت آن ها نسبت به این جریان بکاهند.
از آن جا که حرکت های باطل سرانجام، فساد درونی خود را آشکار خواهند کرد، آنان به ترورهای کور دست زدند. در همان زمان، در اقصی نقاط کشور و به ویژه در تهران، چهره های دینی، اعم از علما، ائمه جماعات، متدینین بازار و اقشار دیگری، به وسیله ی هواداران مجاهدین خلق ترور شدند و ناامنی فزاینده ای پدید آمد. کار به جایی کشیده شد که متدینین صبح که از خانه بیرون می آمدند، امید برگشت نداشتند. حتی اشخاصی که سر و کاری با انقلاب نداشتند، اما از قیافه ای مذهبی برخوردار بودند، به دست مجاهدین خلق ترور شدند. این ترورها، خشم عمومی مردم را بر ضد آن ها برانگیخت و با افشاگری هایی که از طرف یاران امام انجام گرفت، کار به جایی رسید که دیگر جایی برای حضور خود در کشور ندیدند و به ویژه بعد از فرار بنی صدر به خارج، یکی پس از دیگری به طور قاچاق از کشور خارج شدند و اغلب آن ها در فرانسه اقامت گزیدند و در همان جا شروع به فعالیت بر ضد نظام جمهوری اسلامی کردند.
بنابراین، گروه مجاهدین خلق در ابتدا باانگیزه ی ملّی و اسلامی شکل گرفت ولی پس از مدتی، در اثر معاشرت با مارکسیست ها و نیز فقدان راهنمای فکری دینی، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آن ها رسماً مرتد شدند واعلام الحاد کردند و بعضی دیگر هم، اگرچه در باطن به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام می کردند و به همین خاطر نام «منافق» به آن ها داده شد، زیرا در ظاهر، کم و بیش، اظهار طرفداری از اسلام می کردند و حتی در اجتماعاتشان در فرانسه، عراق و کشورهای دیگر، سعی می کردند خانم هایشان با روسری ظاهر شوند تا نشان دهند که مسلمانند و احکام اسلامی را رعایت می کنند.
قابل ذکر است که در زمان اقامت در فرانسه از کمک های دولت فرانسه نیز استفاده می کردند، اما پس از مدتی به دلیل قطع کمک ها، آن کشور را ترک و به عراق منتقل شدند و در دوران جنگ تحمیلی این به اصطلاح طرفداران وطن، که درصدد تشکیل یک دولت آزاد در ایران بودند، نقش ستون پنجم دشمن را ایفا کردند و برای دشممن متجاوز جاسوسی نمودند. وجود آن ها برای رژیم بعث عراق بسیار حائز اهمیت بود؛ چرا که بسیاری آدرس های اماکن مهم و حیاتی در ایران آگاه بودند و همین امر می توانست کمک بزرگی برای دولت بعث عراق باشد. از این رو، آن رژیم، پایگاه ها و اردوگاه هایی در اختیار آن ها گذاشت و کمک های مالی فراوانی به آن ها کرد. منافقین با استفاده از کمک هایی که از جاهای مختلف به آن ها می شد، توانستند عده ای را آموزش نظامی دهند و آماده جنگیدن شوند. حتی کشورهایی مثل آمریکا سلاح هایی در اختیار آن ها گذاشتند و ارتش مجهزی را برای خود تشکیل دادند. سرانجام در آن زمان که احساس کردند مردم پس از ۸ سال جنگیدن، خسته شده اند و آمادگی دفاع از خود را ندارند، بایک حمله ی ناگهانی به ایران تجاوز نمودند، به این امید که ظرف دویا سه روز کشور را تصرف کنند. امام خمینی رحمه الله بلافاصله دستور برخورد با آنان را صادر کرد و عملیات مرصاد برای سرکوبی منافقین متجاوز شکل گرفت. شکست آنان در این عملیات، منجر به ناامیدی آنان گردید، هرچند هنوز نیز کمابیش به فعالیت مذبوحانه خود ادامه می دهند.

۴. منافقین نوین یا ملی گرایان
 از جریان پیشین خطرناک تر، جریان نفاق نوین است. این جریان همان جریان جبهه ملی است که مجموعه ای از احزاب را تحت رهبری دکتر محمد مصدق در زیر چتر خود داشت.
البته استفاده از واژه نوین به اعتبار مقایسه ی آن گروه با مجاهدین خلق است و گرنه این جریان منحرف نیز چیز تازه ای نیست و از آغاز پیروزی این انقلاب، کم و بیش وجود داشت. در آن زمان بسیاری از ایشان مصلحت خود را در این دیدند که تظاهر به انقلابی بودن کنند، پسوندهایی مانند «اسلامی» و «انقلابی» و نظایر آن ها را با خود به یدک بکشند و چهره ای به ظاهر،کاملا اسلامی از خود ارائه دهند. این گروه در دوران نهضت خود را به عنوان یک مسلمان انقلابی جازدند، در حالی که ایمانی به عقاید و ارزش های اسلامی نداشته و ندارند.
البته همه آن ها در یک سطح نیستند، همان گونه که صدر اسلام نیز منافقین دارای درجات مختلفی بودند، ولی در این جهت شریکند که به زبان، از نظام موجود حاکم در کشور به عنوان یک نظام اسلامی طرفداری می کنند ولی در دل اعتقادی به نظام اسلامی ندارند. ممکن است بعضی از آن ها اعتقادی ولو کمرنگ به خدا داشته باشندیا به اصل این که اسلام در چهارده قرن پیش از طرف خدا نازل شده و احکامی داشته است معتقد باشند، اما به این که در حال حاضر نیز باید احکام اسلام را، آن هم در سطح جامعه، اجرا کرد و دین مبین اسلام دارای احکام سیاسی اجتماعی نیز هست، اعتقادی ندارند.
قدر متیقّن این جریان، اندیشه های سکولاریستی است و هیچک باور ندارند که دین باید نقشی در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم داشته باشد. ممکن است بعضی از آن ها اعتقادی به خدا و اصل اسلام داشته باشند، لیکن معتقدند که این اصل اسلام، متعلق به چهارده قرن پیش بوده و تاریخ مصرف آن گذشته است. این دسته از افراد، از آن جا که در اوائل انقلاب صریحاً اعتقاد خود را بروز نمی دادند و گاهی در لفّافه مطالبی را اظهار می داشتند، برای دیگران به سختی قابل شناسایی بودند و تنها کسانی به ماهیت آنان پی می بردند که هوشمند و ریزبین بودند.
باید دانست که خطر این جریان، به مراتب، از خطر دشمنان خارجی انقلاب بیشتر است و دشمنان بیرونی نمی توانند بدون همراهی این گروه ها به مقاصد خود دست یابند. از همین روست که امام خمینی رحمه الله در مورد گروه هایی همچون نهضت آزادی، هشدار می دهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار می داند. علی رغم این که نخست وزیر موقتی که امام در همان ایام آغاز نظام جمهوری اسلامی انتخاب کرد، از همین گروه بود، ولی همین امر زمینه را فراهم ساخت تا رفتار و ماهیت آنان، به تدریج، برای تمام مردم آشکار گردد. البته هنوز نیز گروه هایی این خط مشی را می پیمایند و تنها بدین جهت که بتوانند حرکت انحرافی آن گروه را دنبال کنند، با نام های دیگری به میدان آمده اند که باید مراقب آنان بود.
یکی از اقداماتی که این جریان از ابتدای پیروزی نهضت اسلامی به دنبال آن بوده است، تحریف وقایع انقلاب به نفع خود است. اینان ارتباط امام خمینی رحمه الله و اصل این نهضت را منکر می شوند و حرکت اسلامی مردم ایران را حرکتی ملی قلمداد می کنند. از نظر این جریان، این حرکت ملی، از تلاش جبهه ی ملی به رهبری دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت آغاز شد و در مدت زمانی این حرکت های ملی صورت می گرفت و گاهی نیز، از راه هایی همچون کودتای ۲۸ مرداد، سرکوب می شد. از نظر اینان، هرچندیک روحانی به نام روح الله خمینی اعلامیه هایی هم می داد، لیکن این حرکت، حرکتی ملی گرایانه بود که مردم برای اصلاح اقتصاد، افزایش ثروت و پیشبرد اهداف مادی شان صورت دادند و این نهضت به هیچ وجه ربطی به دین نداشت.
این جریان درصدد بود تا با تحریف تاریخ، نقش خود را پر رنگ جلوه دهد. اما تعابیر مختلفی از امام خمینی رحمه الله وجود دارد که به جهت تحریف اسلام، این جبهه را جبهه ی مرتد دانسته است.۱۳۹ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اینان در برابر لایحه ی قصاص، که درصدد محقق ساختن احکام قصاص در جامعه بود، موضع گرفتند و این لایحه را، که ریشه در آیات صریح قرآن کریم داشت، غیر انسانی خواندند. در واقع، آنان احکام الهی را احکامی ضد انسانی می پنداشتند. امام در همان زمان در مقابل این جریان به شدت ایستادند و سخنان صریحی علیه آنان ایراد فرمودند:
«من دو تا اعلامیه از جبهه ی ملی که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از آن دو اعلامیه، جزء انگیزه ای که برای راهپیمایی قرار دادند، لایحه ی قصاص است؛ یعنی مردم را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند … قضیه ی قصاص در جاهایی از قرآن تصریح شده است و لایحه ی قصاص، همین مسایل قرآن است و در این راهپیمایی که مسلمانها را به اصطلاح خودشان دعوت کرده اند، دعوت کرده اند که مردم قیام کنند در مقابل قرآن، مردم قیام کنند در مقابل احکام ضروریه اسلام. آن هایی که بعض جبهه ها هستند، تکلیفشان معلوم است. آن ها از اول هم از آن وقتی که جمهوری اسلامی تأسیس شده است، مسأله اسلام پیش آن ها مطرح نبوده است و آنچه مطرح بوده است، اگر راست بگویند، همان ملی گرایانه بوده است و من در این هم شک دارم، برای این که افرادی که سردسته این ها بودند، و به ملی گرایی معروف بودند، ما دیدیم که بر ضدّ ملت این ها قیام کردند، الان هم که در خارج هستند، دعوت می کنند که بر ضد این ملت، قدرت ها فعالیت کنند».۱۴۰
بدین وسیله حکم ارتداد جبهه ملی از سوی امام صادر گردید و از همان روز، این جبهه، به جبهه ی مرتد شهرت یافت. در همان زمان بود که سران جبهه ملی، نظیر لاهیجی، از ایران فرار کردند و به فرانسه، آمریکا و کشورهای دیگر پناه بردند. این جبهه هم اینک متشکل از گروه ها و احزاب مختلفی همچون حزب ملت، حزب پان ایرانیست، حزب نهضت آزادی و نظایر آن است.
باید توجه داشت که این جریان، از همان ابتدای نهضت نیز، به اسم مصلحت اندیشی، پیشنهاد سازش با محمدرضاشاه را مطرح می کردند. نظر آنان بر این بود که امام خمینی رحمه الله بهتر بود با شاه و سلطنت کنار آید و در چارچوب حکومت شاه، خواسته های خود را بیان کند و فعالیت سیاسی داشته باشد. اینان اظهار می داشتند که ما با ایراد سخنرانی، نوشتن کتاب، ارائه مباحث و اموری از این قبیل زمینه را برای پیروزی در انتخابات فراهم می سازیم و از این طریق، حرف هایمان را به وسیله نمایندگان در مجلس می زنیم و قانون را به گونه ای وضع می کنیم که مطلوبمان باشد و این چنین اهداف خود را پیش می بریم.
اما امام برخلاف این دیدگاه معتقد بود باید در این کشور اسلام حاکم باشد و قوانین اسلام اجرا شود و در این راه حتی باید خود را فدای اسلام کرد. او به خوبی می دانست که نه دستگاه شاه و نه اربابان او، هیچ گاه به خواسته های مردم تن در نمی دهند؛ زیرا آن ها به دنبال هوس های خویش هستند، نه عملی ساختن خواسته های مردم. سوء استفاده هایی که درباریان و اطرافیان شاه از بیت المال داشتند، به حدی بود که هرگز حاضر نمی شدند از آن دست کشیده، منافع مردم را لحاظ کنند.
از این رو در آن زمان که امام خمینی رحمه الله در پاریس اقامت داشتند، گروهی از افراد منتسب به این جریان، درصدد بودند تا خدمت ایشان رسیده، از ایشان تقاضا کنند که بپذیرد نایب السلطنه ای برای شاه تعیین شود تا به آنچه مقتضای قانون اساسی آن زمان بود، عمل شود. یکی از این افراد سید جلال تهرانی بود که در آن زمان، شخصیت بسیار برجسته سیاسی کشور به شمار می رفت. نظر او این بود که شاه استعفا دهد و هیأتی برای بررسی و تعیین نایب السلطنه و اجرای قانون اساسی بر طبق قانون اساسی قبلی تشکیل شود. اما امام در پاسخ به درخواست او برای ملاقات، با صراحت فرمودند که او باید ابتدا اعتراف کند که این نظام نامشروع است و باید از بین برود و گرنه اجازه ملاقات به او داده نخواهد شد.
ناگفته نماند که امام از همان زمان که انحراف آنان برملا شد درصدد بود آن ها را جذب و از افتادن در دامان منحرفین و مرتدین بازدارد. امام خمینی، اولین نخست وزیر دولت موقت را از همین نهضت آزادی ها انتخاب کرد و مهندس مهدی بازرگان را به این سمت گمارد تا به آنان مهلت دهد که خود را با انقلاب منطبق نمایند و خویشتن را اصلاح کنند. علت این مهلت دادن هم این بود که آنان خود را مسلمان می دانستند و اهل نماز و عبادت بودند و حتی اقداماتی نظیر ساختن مسجد دانشگاه را در کارنامه ی خود داشتند. اما به این نکته توجه نداشتند که به صرف خواندن قرآن و نماز، اسلام حقیقی تحقق نمی یابد. بلکه اسلام حقیقی، تسلیم بودن در برابر تمامی فرمان های خداوند است. کسی نمی تواند ادعای اسلام حقیقی کند اما یکی از احکام الهی را قبول نداشته باشد. قرآن کریم نیز با صراحت اعلان داشته است:
إِنَّ الَّذِین َکْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاًًًً أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یفَرِّقُواْ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُوْلَئِکَ سَوْفَ یؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا؛۱۴۱ کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مى‏ورزند و مى‏خواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مى‏گویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مى‏کنیم و مى‏خواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار کنند، آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفت‏آور آماده کرده‏ایم. و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرق نمى‏گذارند، به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مى‏کند و خدا آمرزنده مهربان است.
مروری بر سیاست ها و موضع گیری های این جریانات، پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشید. آیا می توانید رگه های انحرافی جریانات مذکور را درحال حاضر در نظام جمهوری اسلامی، شناسایی کنید؟ این جریانات کدامند و هم اینک، موضع گیری آنان چگونه است؟ به نظر شما، چرا همواره حضرت امام رحمه الله نسبت به نفوذ این گروه در بدنه ی نظام هشدار می دادند؟

۵. خلاصه و نتیجه گیری
 1. هرچند که نقش جریان پیرو خط امام رحمه الله در پیروزی انقلاب اسلامی کاملاً آشکار است،لیکن شناخت جریانات انحرافی دوران شکل گیری نهضت نیز به ما کمک خواهد کرد تا این جریان از آن جریان های منحرف بهتر و بیشتر باز شناخته شود.
۲. زمینه های تقویت مارکسیستی در ایران با رشد حزب توده همراه است، حزبی که مروج مکتب مارکسیسم و اعتقادات ماتریالیستی بود و در این جهت مراکز علمی و فرهنگی کشور را تا مدتی به تسخیر خود درآورده بود. البته از سوی برخی از روحانیون آن زمان تلاش هایی برای سست کردن بنیان های فکری و اعتقادی آنان شکل گرفت.
۳. جریان منافقین خلق، یکی از خطرناک ترین جریانات انحرافی بودند که در ظاهر اظهار طرفداری از اسلام و انقلاب می کردند، لیکن از پشت به آن ها خنجر می زدند.
۴. گروه مجاهدین خلق در ابتدا با انگیزه ملی و اسلامی شکل گرفت، ولی پس از مدتی، در اثر معاشرت با مارکسیست ها و نیز فقدان راهنمای فکری دینی، به انحراف کشیده شدند؛ بعضی از آن ها رسماً مرتد شدند و اعلام الحاد کردند و بعضی دیگر هم، اگرچه در باطن خود به اسلام معتقد نبودند، اما در ظاهر تظاهر به اسلام می کردند و لذا نام «منافق» به آن ها داده شد. اینان پس از پیروزی انقلاب اسلامی راه خود را از انقلاب جدا کردند و به دشمنان نظام پیوستند.
۵. خطرناک ترین جریان انحرافی، جریان نفاق نوین است که از همان ابتدا، خود را در قالب نام جبهه ی ملی مطرح ساخت. اینان به زبان، از نظام موجود حاکم در کشور به عنوان یک نظام اسلامی طرفداری می کنند، ولی در دل اعتقادی به نظام اسلامی ندارند.
۶. هیچ یک از منافقین نوین، بر این باور نیستند که دین باید نقشی در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم داشته باشد. امام خمینی رحمه الله در مورد انحرافات گروه هایی همچون نهضت آزادی، به شدت هشدار می دهد و آنان را بدتر از منافقین و کفار می داند.
منابعی برای مطالعه ی بیشتر:
۱. پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه، پژوهشی در انقلاب اسلامی، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چ۱، ۱۳۷۶.
۲. حسینیان، روح الله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (۱۳۵۶ – ۱۳۴۳)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ۱، ۱۳۸۳.
۳. روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، ج۳، تهران: مؤسسه ی چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، چ۵، ۱۳۸۲.

پی نوشت ها :
 

۱۳۸.مائده (۵)، ۵۲ و ۵۳.
۱۳۹.امام خمینی رحمه الله، صحیفه ی امام(بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها)، ج ۱۴، ص ۴۶۱.
۱۴۰.همان، ص ۴۴۹.
۱۴۱.نساء (۴)، ۱۵۰ – ۱۵۲.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.