چرایی شناخت خداوند/قدرت شناخت برجسته ترین ارزش انسانی
معرفت به معنای شناختن، شناسایی، علم و دانش و ادراک امور است. (۱) قدرت شناخت و معرفت حقایق، یکی از برجستهترین ارزشهای انسانی است. روشهای گوناگون زندگی و حالتهای متفاوت رفتار بشر از چگونگی معرفت آنها به حقایق و جهانبینی آنان سرچشمه میگیرد.
در نگرش قرآن ملاک برتری انسانها تقوا معرفی شده هر چند مزیت دانایی و معرفت امری انکارناپذیر است:
هَل یَستَوِی الَّذِینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَا َیَعلَمُون؛ بگو: آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند یکسانند (۲)؟
در سخنان پیشوایان دین، ارزش تلاش و نفع رسانی آسمانها منوط به معرفت دانسته شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
اعمال بندگان پذیرفته نمیشود مگر با معرفت آن (۳).
امام رضا (علیه السلام) حقیقت عبادت را فراتر از زیادی نماز و روزه دانسته، تفکّر و تعقّل حقیقت بندگی معرفی میفرمایند:
لَیسَ العِبَادَهُ کَثرَهَ الصَّلَاِه وَ الصَّومِ إِنَّمَا العِبَادَهُ التَّفَکُّرُ فِی أَمرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ عبادت زیادی نماز و روزه نیست بلکه همانا عباد تفکر در امر خداوند بلندمرتبه است (۴).
با توجّه به نقش معرفت میتوان گفت: هر چه موضوع معرفت از ارزش بیشتری برخوردار باشد، معرفت درباره آن نیز بهتر و اساسیتر خواهد بود. از این رهگذر با توجه به جایگاه آفریدگار عالم، معرفت او مهمترین و برترین معرفتها خواهد بود.
براساس رهنمودهای قرآن کریم خدای بلندمرتبه معرفت خود را به بندگانش ارزانی داشته و با احسان خویش راه بندگی را به آنان آموخته است (۵)؛ به عبارت دیگر معرفت خدا در نهاد انسانها جای گرفته و با هستی آنها عجین شده است. ولی با این وجود این شناخت فطری، شناختی ابتدایی و اجمالی است و نمیتواند به تنهایی کمال خداشناسی را به همراه داشته باشد بلکه زمینهای مناسب برای رشد و بالا رفتن معرفت انسان به خدای خود را فراهم میکند. اگر انسان از این معرفت فطری و ابتدایی غفلت نورزد میتواند در مسیر قرب به خداوند، گامهای بلندی بردارد؛ از اینرو امام رضا (علیه السلام) برای ایمان اجزا و مراحلی را بیان فرمود؛ ایمان شامل اقرار به وسیله زبان، شناخت قلبی و شهودی و عمل با اعضا و جوارح میشود.
الإِیمَانُ إِقرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ وَعَمَلٌ بِالأَرکَانِ، ایمان اعتراف به زبان و معرفت به دل و عمل با اعضا است. (۶)
اندیشوران اسلامی بر این عقیده متفقاند که مسلمان باید با کنکاش عقلانی خود و تدبّر و اندیشه در پی دست یافتن به عقاید و اصول دین خود باشد و در این راه، تقلید از دیگران نکوهیده است:
علمای اسلام بر وجوب کسب معارف اعتقادی بر هر مسلمانی که به تکالیف شرعی مکلف است، متفقاند و واجب است که بر عقاید از راه عقل و بینش استدلال شود نه اینکه از راه تقلید و پیروی از پدران و غیر آنها حاصل شود. (۷)
در معارف اسلامی تعبّد بدون تعقّل، عبادت بدون معرفت، تقلید کورکورانه از دیگران پیمودن راههای غیرعقلانی، نکوهیده و ناپسند است. آنچه مطلوب اسلام و اولیای آن است دینداری همراه خردورزی است از منظر اسلام عقل و وحی و علم و ایمان، رابطهای عمیق و تنگاتنگ دارند. خداوند اکراه و اجبار به دین را نفی کرده است؛ زیرا دین عبارت است از: سلسلهای از معارف علمی که معارفی عملی را به دنبال دارد و جامع همه آن معارف، یک کلمه به نام «اعتقادات» است. اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد؛ چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که شامل حرکات مادّی و بدنی (مکانیکی) میشود؛ ولی عقاید قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که جهل علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیرعلمی، تصدیقی علمی را بزاید. (۸) به تعبیر ابن عربی، دین به این دلیل اکراه بردار نیست که در حقیقت، هدایتی است که از نور قلبی مستفاد میشود و لازمه فطرت انسانی و مستلزم ایمان قلبی است (۹)؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید:
فَأَقِم وَجْهَکَ لِلدَّینِ حَنِیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتیِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ ذَلِکَ الدِّینُ القَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون؛ پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمیدانند. (۱۰)
قران با صراحت از علم یقینی درباره اعتقاد سخن به میان آورده است:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یعْلَمُونَ؛ و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومی نادانند (۱۱).
خداوند متعالی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخاطب قرار داده، میفرماید: اگر برخی مشرکان از تو امان خواستند تا نزد تو بیایند و کلام حقّ را بشنوند به آنان مهلت بده که شنونده کلام الهی باشند تا شاید جهل آنان برطرف شود. در حقیقت، قرآن به این مطلب اشاره دارد که در آغاز باید کلام حقّ را به روشنی تبیین کرد تا افراد جاهل امّا حقجو آن را بشنوند و بپذیرند. یکی از نتایج این مسأله، آن است که امور اعتقادی باید از روی یقین باشد و در این محدوده لازم است علمی بدون شک و بدون تزلزل و اضطراب حاصل آید؛ امّا اگر علم تقلیدی کافی بود، دادن با مهلت دادن به مشرکان تناسبی نداشت تا کلام حق را بشنوند و دربارهاش تدبّر کنند. این اصل کلّی قرآن کریم است که انسانها را به علم قطعی و یقینی فراخوانده است (۱۲).
عمل کردن بدون علم و معرفت، مانند گام برداشتن در بیراهههاست که هرچه پیشتر روی، از هدف خود دورتر میشوی و هر کسی از روی دانش کاری انجام دهد، مانند کسی است که در راهی آشکار و روشن حرکت میکند. امیر بیان علی (علیه السلام) میفرماید:
ایمان باعث آبادانی دانش و دانش سبب ترس از مرگ (تحکیم ایمان) است (۱۳).یا به تعبیر قرآن کریم سرپیچی از رهنمودها و راهنماییهای عقل سبب اصلی غوطهورشدن در عذابهای دوزخ است:
وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم. (۱۴)
تقلید کورکورانه، از موانع اندیشه دینی است و زشتی تقلید، تنها در تقلید از پیشینیان، خلاصه نمیشود و هر نوع دنباله روی کورکورانه از شخصیتهای جامعه یا اکثریت جامعه را در بر میگیرد. اسلام تک تک انسانها را دارای شخصیت مستقل دانسته، هر فرد را مسئول میداند و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را از عوامل گمراهی بر میشمارد. قرآن کریم در برابر کسانی که پیروی کورکورانه از نیاکان را مبنای عمل خود قرار دادهاند، میفرماید:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یعْلَمُونَ شَیئًا وَلَا یهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود: به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر [ش] بیایید، میگویند: آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم ما را بس است. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمیدانسته و هدایت نیافته بودند (۱۵)؟
در واقع ریشه تقلید در مسائل جزئی و فرعی، خود باختگی فکری و تقلید در اندیشه و مسائل کلی است.
چون مقلد بود عقل اندر اصول *** دان مقلد در فروعش ای فضول (۱۶)
متکلّمان اسلامی به منظور اهتمام بیشتر بر لزوم حرکت در مسیر خداشناسی، دلیلهایی را بر ضرورت اندیشهورزی در این حوزه بیان کردهاند:
یک) جلوگیری از زیانهای مهم اصل «لزوم دفع ضرر» یکی از پایدارترین اصول حاکم بر زندگی بشر به شمار میرود و تجربهی قرنها زندگی انسان، مهر تأییدی بر استواری آن زده است. به ویژه زمانی که ضرر و زیان از اهمیت ویژهای برخوردار باشد.
در طول تاریخ انسانهای شایستهای به نام پیامبران پا به عرصه اجتماع انسانها گذاردند و از وجود خدا، احکام و قانونهای الهی و پاداش و کیفرهای زندگی پسین، سخن به میان آوردند و آدمیان را به این آموزهها فراخواندند. بدون شک اگر از گفتار و رفتار آنان یقین به وجود خداوند و دین و آیین الهی حاصل شود، دستکم احتمال وجود آن، فزونی مییابد روشن است که اگر چنین احتمالی درست باشد، نادیده گرفتن آن، زیانی بزرگ و حسرتی اندوهبار در پی خواهد داشت. پس به حکم خرد و قضاوت فطرت، در برابر این احتمال نباید بیتفاوت بود بلکه باید درباره آن به بحث و تحقیق پرداخت. حدیثی زیبا از امام رضا (علیه السلام) این مطلب را تأیید میکند: یکی از منکران وجود خدا نزد امام رضا (علیه السلام) آمد، در حالی که گروهی در محضر آن حضرت بودند، امام (علیه السلام) به او فرمود:
اگر حقّ با شما باشد -که نیست- و خدایی وجود نداشته باشد، در این صورت ما و شما برابریم و نماز و روزه و زکات و ایمان ما به ما زیان نخواهد رساند ولی اگر حقّ با ما باشد -که هست- در این صورت ما رستگار و شما زیانکار و در هلاکت و خسران خواهید بود. (۱۷)
دو) سپاسگزاری از صاحب نعمت انسانها در زندگی خویش، از نعمتهای فراوانی برخوردارند که خود، آنها را به خویش نداده بلکه از سوی موجود دیگری به آنها داده شده است. از نظر عقل شکرگزاری از کسی که به او نعمتی بخشیده، کاری پسندیده و لازم است. و ترک آن نکوهیده و ناروا است.
پس بر انسان لازم است که جبهه سپاس بر درگاه نعمت بخش خویش بساید. و از آنجا که لازمه سپاسگزاری از این موجود، شناختن اوست، عقل آدمی حکم میکند که در مسیر شناخت نعمت بخش حقیقی خود گام بردارد. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود:
نعمت را جز انسان سپاسگزار و شاکر نمیشناسد و جز انسان عارف و آگاه شکر نعمت را به جای نمیآورد. (۱۸)
سه) فطرت علّتشناسی حس کنجکاوی یکی از حسهای نیرومند آدمی است و جستجوی علّت و دلیل پدیدهها از نشانههای آشکار این حس فطری است. این تمایل درونی و فطری سبب میشود انسان با دیدن هر حادثهای از علّت پیدایش آن را جویا شود، از این رو بحث از وجود آفریدگار جهان، پاسخگویی به یک نیاز و احساس فطری برای انسان به شمار میرود .(۱۹)
پینوشتها:
۱- فراهیدی، العین، ج ۲، ص ۱۲۱؛ ابن درید، جمهرهاللغه، ج ۲، ص ۷۶۶؛ فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج ۳، ص ۲۳۳؛ طریحی، مجمعالبحرین، ج ۲، ص ۹۳؛ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه معرفت. عمید، فرهنگ لغت عمید، ذیل واژهی معرفت.
۲- زمر/۹.
۳- مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۴۷.
۴- کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۲.
۵- روم /۳۰؛ بقره/۱۳۸؛ عنکبوت/۶۱-۶۲؛ مؤمنون /۸۴ و ۸۹.
۶- صدوق، الامالی، ص ۲۶۸.
۷- بحرانی، قواعد المیزان فی علم الکلام، ص ۲ و ۳.
۸- ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۲ ، ص ۳۴۲.
۹- ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ص ۸۴.
۱۰- روم/۳۰.
۱۱- توبه /۶.
۱۲- طباطبایی، المیزان، ج ۹، ص ۱۵۳-۱۵۶.
۱۳- نهج البلاغه، خطبه ۱۵۵.
۱۴- ملک /۱۰.
۱۵- مائده/۱۰۴.
۱۶- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
۱۷- کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۷۸.
۱۸- مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۸.
۱۹- ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی ۱، ص ۱۵.