مراتب و مراحل شناخت خدا / خداشناسی محور کیفیت زندگی

مسأله کلیدی در بحث از شناخت خدا، بررسی مراتب خداشناسی است. بی‌تردید بحث از خداوند و شناختی که هر انسانی در ذهن و درون خود دارد مبنایی برای تمام معارف او به شمار می‌آید. چگونگی اعتقاد به خدا نقشی محوری در کیفیت زندگی انسان و تعامل او با سایر موجودات دارد.

#مراحل#شناخت#خداوند


در کلمات نورانی امام رضا (علیه السلام) مواردی وجود دارد که بیانگر تفاوت مراتب شناخت خداوند بلندمرتبه است. در یک دسته‌بندی اولیه خداشناسی در سه سطح دسته‌بندی می‌شود؛ شناخت ذات الهی، شناخت هستی خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی.

یک) شناخت ذات الهی

گاهی ممکن است خداشناسی به معنای «شناخت ذات خداوند» بیان شود. حال این پرسش رخ می‌نماید که آیا خداشناسی به این معنا امری ممکن است؟ دلیل‌های عقلی و نقلی بیانگر این حقیقتند که شناسایی ذات خداوند نه تنها برای انسان، بلکه برای هیچ مخلوقی از آفریده‌های خداوند میسّر نیست؛ چرا که ذات او نامتناهی و مطلق است و سایر موجودات محدود و متناهی‌اند و چون لازمه شناخت و ادراک نوعی احاطه علمی ادارک کننده بر امر شناخته شده است و موجود محدود نمی‌تواند بر موجود نامحدود احاطه یابد، ممکن نیست آفریدگان بر ذات او آگاهی یابند. به تعبیر قرآن امکان چنین علمی وجود ندارد:
وَلَا یحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا؛ و حال آن که ایشان بدان دانشی ندارند (۱).
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به این سؤال که چرا خداوند قابل ادراک نیست، فرمود:
خداوند بزرگوارتر از آن است که دیده‌ای او را دریابد یا خیال به او احاطه نماید و یا عقلی او را ضبط کند (۲).

دو) شناخت هستی خداوند

مرتبه دیگر خداشناسی آن است که بدانیم «خدا هست». براساس این شناخت انسان از صف کسانی که وجود او را انکار می‌کنند یا کسانی که در وجود او تردید به دل راه می‌دهند، خارج می‌شود و به جرگه خداشناسان وارد می‌شود. این شناخت نه تنها برای بشر امکان دارد، بلکه پایه و اساس مراتب دیگر خداشناسی است. نکته‌ای ظریف در میان است و آن این که بر اساس آموزه‌های قرآن و پیشوایان دین و به ویژه
آموزه‌های رضوی، خداشناسی امری فطری است و همه انسانها، خداشناس پا به عرصه گیتی می‌گذارند؛ بدین معنا که انسان در عمق جان خویش، معرفتی حضوری نسبت به خدا دارد. معرفتی که از راه مفاهیم ذهنی و استدلال‌های عقلی حاصل نشده است، بلکه ملاک آن وابستگی وجودی انسان به خداوند است (۳).
براساس این معرفت، آدمی با کاوش در درون خویش، خدا را می‌یابد و او را با چشم دل مشاهده می‌کند. هر چند که برخی انسان‌ها به دلیل وابستگی شدید به جهان خاکی، معرفت فطری خویش را در پس پرده قرار می‌دهند نور فطرت را کم فروغ می‌کنند.
تفسیر دیگری از فطری بودن خداشناسی می‌توان ارائه داد و آن این‌که خداوند پیش از آن که آدمی پا در دنیا بگذارد خود را به او شناسانده است. انسان قبل از ورود به عالم طبیعت، در عوالمی دیگر قرار داشته و در آنجا، خداوند خویش را با اوصاف جمال و جلالش بر او نمایانده است. آدمیان پس از این مواجهه روحانی و معنوی، خدا را به عنوان پروردگار جهان تصدیق کرده‌اند، هر چند که پس از پا نهادن در جهان طبیعت جزئیات آن مواجهه روحانی به دست فراموشی سپرده‌اند، ولی خمیرمایه آن معرفت برایشان محفوظ می‌ماند:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ؛ و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۴).
آیات متعددی در قرآن، از این حقیقت پرده بر می‌دارند که وقتی انسان در شرایط بحرانی و موقعیت‌های بسیار سخت قرار می‌گیرد و خود را در چند قدمی مرگ می‌یابد، امیدش از همه سبب‌های مادّی قطع می‌شود و معرفت خفته در عمق جانش بیدار می‌شود و خدا را از سر اخلاص می‌خواند:
فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکُونَ؛ چون به کشتی نشستند خدا را با اخلاص در دین او خواندند و چون نجاتشان داد و به خشکی آورد، شرک آوردند (۵).
بنابراین آدمی برای درک احساس حضور خدا نیازی به استدلال‌های پیچیده ندارد و از درون خویش می‌تواند روزنه‌ای به سوی شناخت خدا بگشاید و شاید به همین جهت است که آخرین نامه الهی، اصل وجود خدا را امری روشن دانسته و آموزه‌های خداشناسانه خویش را بر محور اوصاف و افعال الهی پایه‌ریزی کرده است و شاید به همین جهت است که هشتمین ستاره آسمان امامت فرمود:
هر کسی بعد از این که بر فطرت متولد شده باشد، در وجود خدا شک کند، راه بازگشت نخواهد داشت (۶).
همچنین روایات دیگر که نازلترین مرتبه معرفت و شناخت خدا را اقرار به وحدت، و یگانگی و بی‌همتایی خداوند بیان می‌کند. از حضرت رضا (علیه السلام) درباره پایین‌ترین مرتبه معرفت سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمود:
کمترین مراتب معرفت، اقرار به این است که خدایی غیر از پروردگار بی‌نیاز نیست و شبیه و نظیر ندارد و ایجاد کننده و قدیم و موجود است که فقدان و نابودی از برای او نیست و مثل او چیزی نیست (۷).

سه) شناخت اوصاف و افعال الهی

مرتبه دیگر خداشناسی آگاهی از اوصاف و افعال خداوند است. انسان پس از آن‌که اصلی وجود خدا را تصدیق کرد و گزاره‌ی «خدا وجود دارد» را پذیرفت، گامی در پی شناسایی اوصاف و افعال او بر می‌دارد. هرچند به این نکته باید توجّه داشت که برای انسان‌هایی که به واسطه آلودگی به عالم طبیعت نور فطرت خداشناسی خود را کم فروغ نکرده‌اند، مرتبه‌ی شناختِ وجود خدا نزد آنان حاضر است و نیازی به کاوش عقلانی ندارند؛ چنانکه امام رضا (علیه السلام) پایین‌ترین مرتبه شناخت خدا را شناخت اوصاف او بیان فرمود، نه اصل شناخت وجود خداوند. (۸)
خداوند در کتاب هدایتگر و انسان‌ساز خود، اسماء و اوصافی را برای خود بیان کرده است:
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیجْزَوْنَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ؛ و نام‌های نیکو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آن‌ها بخوانید، و کسانی را که در مورد نام‌های او به کژی می‌گرایند رها کنید. زودا که به [سزای] آنچه انجام می‌دادند کیفر خواهند یافت (۹).
اسماء حسنی به معنای نام‌های نیک است و تمام نام‌های پروردگار، مفاهیم نیکی در بر دارند. بنابراین همه اسماء خداوند، اسماء حسنی هستند اعم از اینکه صفات ثبوتیه ذات او باشند، مانند: عالم و قادر، یا صفات سلبیه، مانند: قدّوس و یا صفات فعلی که از افعال الهی حکایت می‌کنند، مانند: خالق و غفور، از سوی دیگر چون کمالات خداوند نامتناهی است شکی نیست که صفات خداوند نیز قابل شمارش نیست و برای هر کمالی از کمالات او اسم و صفتی می‌توان انتخاب کرد. ولی چنان‌که از احادیث استفاده می‌شود از میان صفات خداوند بعضی اهمیت بیشتری دارند و شاید تعبیر «اسماء حسنی» در آیه فوق به همین گروه ممتاز، اشاره داشته باشد. در روایاتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) وارد شده، این مطلب دیده می‌شود که خداوند دارای نود و نه اسم است (۱۰). این نود و نه اسم، بخشی از اسمائی است که قرآن مجید بیان شده است.
اسم به حسب لغت، لفظی است که انسان به وسیله آن به چیزی راه پیدا کند (۱۱) و اسماء حسنی نام‌هایی است که در آن‌ها معانی حسن لحاظ شده و متضمّن صفات جلال و جمال خداوندی است (۱۲). پس با بررسی اسماء و صفات الهی که در کتاب آسمانی بیان شده است، خداوند متعالی را تا حدودی می‌توان شناخت.
اگر مرتبه پیشین خداشناسی (مرتبه شناخت وجود خداوند) سبب جدایی خداشناسان از ملحدان و شکاکان می‌شد، اختلاف در اوصاف الهی موجب ظهور دسته‌بندی‌های متفاوت در میان خداشناسان می‌گردد؛ چرا که اختلاف بینش در بحث خداشناسی ریشه در بحث اوصاف و افعال الهی دارد به عنوان مثال اختلاف اساسی خداشناسی اسلامی و مسیحی یا تفاوت خداشناسی درون برخی از فرق اسلامی در پاره‌ای از اوصاف مانند تثلیث و تجسّد است.
از منظر هشتمین پیشوای شیعیان (علیه السلام) امکان معرفت و شناخت خداوند وجود دارد ولی باید به این نکته توجّه نمود که هرگونه درک صحیحی از خداوند، به اراده و افاضه خودِ او تحقّق می‌یابد؛ چنان‌که آن حضرت فرمود:
یَا مَن دَلَّنِی عَلَى نَفسِهِ وَذَلَّلَ قَلبِی بِتَصدِیقِه؛ اى خدایی که مرا به سوی خود رهنمون گشتی و با معرفت خود دلم را نرم کردی (۱۳).
از منظر حضرت رضا (علیه السلام) خداوند سرچشمه همه کمالات است و آفریده او، هر کمالی را از خداوند دریافت می‌کند بی‌آن که نقش مستقلی برای غیر او در کسب این کمالات وجود داشته باشد:
اللَّهُمَّ أَنَا لَکَ وَ بِکَ وَإِلَیکَ وَ مِنکَ لا أَملِکُ لِنَفسِی ضَرًّا وَلا نَفعاً، خدایا! من از توام و وابسته توام و روانه به سوی توام و از توام. برای خود زیان و سودی به دست ندارم (۱۴).
براساس این آموزه‌ها می‌توان گفت: منشأ هر معرفت و صفت کمالی برای نفس و روح انسان، خداوند است و تلاش انسان‌ها و استفاده از ابزارهایی چون مدرسه، کتاب و تحصیل زمینه تحقّق این افاضه را فراهم می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

۱- طه/۱۱۰.
۲- صدوقی، التوحید، ص ۲۵۲.
۳- سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج ۱، ص ۳۲.
۴- اعراف/۱۷۲
۵- عنکبوت/۶۵.
۶- مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۱۲۴.
۷- کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۸۶؛ صدوق، التوحید، ص ۲۸۳؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۱۳۳.
۸- ر. ک: همان.
۹- اعراف/۱۸۰.
۱۰- إنَّ لِلّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى تِسعَهً وَتِسعِینُ اسماً مِائَهً إِلَّا َواحِداً مَن أَحصَاهَا دَخَلَ الجَنَّهَ. (صدوق، التوحید، ص ۱۹۴).
۱۱- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۳۴۱.
۱۲- قرشی، قاموس قرآن، ج ۲، ص ۱۴۳.
۱۳- کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۵۷۹.
۱۴- مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۷۴.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.