گلایه های برخی نمازگزاران از ناهماهنگی در برگزاری نماز عید فطر

«آخه چرا باید ما رو یکی دو ایستگاه جلوتر پیاده کنن؟ می‌دونی چقدر پیاده اومدیم؟ کلی زمان از دست دادیم. دلخوشی روز عیدمون شرکت در نماز بود اما…» دختر جوانی دنبال حرف خانم میانسال را می‌گیرد و می‌گوید: «من بعد از ۲۴ساعت شیفت، به عشق آقا خودم رو رسوندم مصلی اما آخرش هم نتونستم پشت سرشون نماز بخونم. انقدر گریه کردم که دیگه نمی‌تونم حرف بزنم…»

#گلایه#نمازگزاران#ناهماهنگی#نماز#فطر

خبرگزاری افسران: بسته بودن ایستگاه شهید بهشتی، فوجی از نمازگزاران را به ایستگاه سهروردی هدایت کرده است. با این حال اغلب مسافران، طبقات مارپیچی ایستگاه را لبخندبرلب و با تکرار تکبیرهای دوست‌داشتنی قبل از نماز عید پشت سر می‌گذارند. با ورود به خیابان شهید بهشتی اما آه از نهاد خیلی‌ها برمی‌آید؛ یک نگاهشان به ساعت و نگاه دیگرشان به خیابان طول و درازی است که از جمعیت عازم به سوی مصلی، لبریز است. شاید به همین دلیل است که هرچه مرد جوان کنار خیابان حتی با چاشنی طنز تلاش می‌کند، کسی با تکبیرهایش همراهی نمی‌کند. بعد از طی مسیر ۳-۲ کیلومتری، با ورود به خیابان قنبرزاده، یک خوان دیگر هم طی می‌شود. همه با اشتیاق برای ملحق شدن به صفوف نماز، خیابان شیب‌دار قنبرزاده را طی می‌کنند که ناگهان با یک صدای ضعیف، امیدهایشان رنگ می‌بازد.

دختر جوانی از میان جمعیت، مثل برق‌گرفته‌ها از جا می‌پرد و می‌گوید: «اِ… اِ… صدای آقاست.» درست شنیده. صدای آقاست که به میانه‌های سوره حمد رسیده‌اند. دختر با ناباوری به زنان و مردان اطرافش نگاه می‌کند و دوباره با صدای غمگینی می‌گوید: «پس ما چی؟ پس ما چه جوری نماز بخونیم؟» همه بهت‌زده‌اند. از هیچ‌کس صدا در نمی‌آید و همه همچنان به مسیر ادامه می‌دهند. اما با مواجهه با درهای بسته مصلی انگار ته‌مانده امید هم از دست رفته باشد، کم‌کم صدای اعتراض بلند می‌شود: «چرا نماز قبل از ساعت ۸ شروع شده؟ یعنی همه کارهای مملکت اینقدر دقیق و رأس ساعت انجام می‌شود؟! چرا همه درهای مصلی بسته ست؟ چرا ایستگاه متروی بهشتی رو بستن و راه رو دو برابر کردن و اینهمه جمعیت رو به این مسیر فرستادن؟ این چه جور برنامه‌ریزی و سازماندهیه؟ حالا که با این تصمیمات، اینهمه جمعیت دیر به مصلی رسیدن، چرا به جای اینکه نماز رو با تأخیر شروع کنن، حتی زودتر از ساعت ۸ شروع کردن؟!»

صدای ذکر قنوت زیبای نماز عید به گوش می‌رسد اما برخلاف هر سال، با شنیدنش قند در دل نمازگزاران سرگردان آب نمی‌شود و با تکرارش اشک در چشم‌هایشان حلقه نمی‌زند. جمعیت که از جلوی آخرین درب برگردانده می‌شوند، خانمی به طرف آقای انتظامات بلندگو به‌دست می‌رود و می‌گوید: «این جمعیت را ببینید. هیچ‌کدام به نماز نرسیدند. این چه برنامه‌ریزی است؟» مرد با حالت مستأصل می‌گوید: «به خدا من هم صدایم گرفته از بس داد زده‌ام»…
با اینکه صفوف نماز آقایان تا جلوی در کشیده شده، جمع زیادی از خانم‌ها که نه راه پس دارند و نه راه پیش، همان‌جا صفوف نماز را تشکیل می‌دهند تا حداقل بتوانند نماز فرادایشان را با رکعت دوم نماز آقا هماهنگ کنند. نماز عید سعید فطر به امامت رهبر معظم انقلاب تمام می‌شود و بسیاری از نمازگزارانی که از خیابان به صفوف نماز داخل مصلی اتصال پیدا کرده بودند، بلافاصله شروع به حرکت به طرف ایستگاه مترو و محل استقرار اتوبوس‌ها می‌کنند و این یعنی برخورد با صف خانم‌های نمازگزار که تازه در حال به جا آوردن رکعت دوم نماز هستند…

به هر ترتیب، نماز فرادای تحت فشار و اضطراب و ناراحتی خانم‌ها هم تمام می‌شود و همه به اجبار ازدحام جمعیت، با سیل نمازگزاران در خیابان قنبرزاده روانه می‌شوند. حسرت جا ماندن از نماز جماعت عید سعید فطر به امامت مقام معظم رهبری، آن هم بعد از سه سال سخت کرونایی، داغی به دل صدها نمازگزار گذاشته که به این زودی‌ها سرد نمی‌شود. اینطور است که وقتی از کنار جمع‌های چند نفره می‌گذری، صدای گلایه‌های تمام‌نشدنی‌شان را می‌شنوی. مادری با دلخوری می‌گوید: «این همه جمعیت توی مسیر بود. کاش آقا نماز را دیرتر شروع می‌کردن»…، دختر نوجوانش فوری در جواب می‌گوید: «وا…؟! مامان! آقا مگه مسیرها رو می‌بینن؟ مراسم، گروه اجرایی داره. اونها باید سازماندهی می‌کردن. چاره‌ش یک بی‌سیم زدن بود. کافی بود اطلاع می‌دادن تا نماز با تأخیر شروع بشه. همین الان نگاه کن؛ مگه خطبه‌های نماز عید فطر، جزو نماز نیست؟ پس چرا صدای بلندگوها اینجا که صفوف نماز هم تشکیل شده بود، نمیاد؟»

خانم میانسالی که جلوتر حرکت می‌کند، سر برمی‌گرداند و می‌گوید: «امسال برنامه‌ریزی مراسم اصلاً خوب نبود. اون از بستن ایستگاه مترو، اون هم از وضع اتوبوس‌ها. هر سال از میدان‌هایی مثل صادقیه برای مصلی اتوبوس می‌گذاشتن اما امسال نبود.» مادر جوان هم در تأیید صحبت‌های او می‌گوید: «آخه چرا باید ما رو دو تا ایستگاه جلوتر پیاده کنن؟ می‌دونی چقدر پیاده اومدیم؟ کلی زمان از دست دادیم. بعد از سه سال می‌خواستیم پشت سر آقا نماز عید بخونیم. با هر سختی بود، از راه دور خودمون رو رسوندیم مصلی اما… دلخوشی روز عیدمون، شرکت در نماز عید فطر بود. اما حالا نگاه کن. همه با ناراحتی دارن برمی‌گردن خونه.»

دختر جوانی که ماسکش را تا نزدیک چشم‌هایش بالا آورده هم وارد بحث می‌شود و می‌گوید: «من بعد از ۲۴ ساعت شیفت، به عشق آقا خودم رو رسوندم مصلی اما آخرش هم نتونستم پشت سرشون نماز بخونم. انقدر گریه کردم که دیگه نمی‌تونم حرف بزنم…» و آرام و بی‌صدا دور می‌شود.

در مسیر، کم نیستند نمازگزارانی که به تنهایی در پیاده‌رو به نماز ایستاده‌اند. در میانه راه که حرکت جمعیت کند می‌شود، علامت سوالی در ذهن عابران ایجاد می‌شود. کمی جلوتر معلوم می‌شود این کندی به دلیل برگزاری یک نماز جماعت عید با حضور جمعیت جامانده‌ای حدود ۵۰-۴۰ نفر است.

حواس‌ها معطوف این جمع است که صدای یک خانم از گوشه دیگر خیابان جلب توجه می‌کند. خانم میانسال همراه دختر جوانش در مقابل گروهی از نیروهای پلیس ایستاده و با حرارت از نحوه اجرای مراسم گله می‌کند و می‌گوید: «من در تمام ۴۰-۳۰ سال قبل که در نماز عید فطر شرکت کرده بودم، چنین شرایطی ندیدم. مگر می‌شود تمام درهای مصلی را ببندند و این همه جمعیت را به سمت یک درب بفرستند؟ خب نتیجه می‌شود همین دیگر. خیلی‌ها پشت در می‌مانند.»

دل حاج خانم هنوز راضی نشده که جلوتر به سراغ یک روحانی می‌رود و می‌گوید: «حاج آقا! شما محل رجوع مردم هستید. گلایه‌ام را به شما می‌گویم. به برگزارکنندگان مراسم امروز بگویید با عملکردشان باعث شدند همه ما از نماز عید فطر محروم شویم و با ناراحتی به خانه برگردیم. شما بگویید؛ وقتی شرایط ایستگاه مترو و درب‌های مصلی را تغییر دادند و دیدند این همه نمازگزار مشتاق در خیابان هستند، نباید نماز را با تأخیر شروع می‌کردند؟ اما متاسفانه زودتر از ساعت مقرر هم شروع کردند. من سال‌هاست به نماز عید فطر می‌آیم و بعضی سال‌ها شاهد بودم گاه نماز با تأخیر نیم ساعته هم خوانده شد. همین تدبیر کوچک اگر می‌شد، همه امروز با خواندن نماز پشت سر رهبری، عیدی‌شان را می‌گرفتند و با خوشحالی به خانه برمی‌گشتند. اما حیف، ما و بسیاری از نمازگزاران داریم دست خالی و با کام تلخ به خانه برمی‌گردیم.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.