جمهوری‌خواهی در ایران از بدو ورود مفهوم جمهوریت تا استقرار نهایی

جمهوری‌خواهی در ایران، اندیشه‌ای نارس، وابسته و ناقص بود و هیچ‌گاه با اقبال عمومی مواجه نگردید تا این که در جریان نهضت اسلامی، با ارایه در مدلی بومی و اسلامی از سوی امام خمینی، مورد استقبال قرار گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی با انجام رفراندومی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ در کشور مستقر شد.

#جمهوری_خواهی#بدو#ورود_تا#استقرار#نهایی
مفهوم جمهوریت به عنوان شکلی از اشکال نظام‌های سیاسی در پی ارتباطات و تعاملات با اروپا در آغاز دوره‌ی قاجار وارد صحنه و ادبیات سیاسی کشور شد و به تدریج به عنوان بدیل نظام سلطنتی مطرح گردید و پس از ناکامی مشروطیت، در قالب جریان‌ها و جنبش‌های گریز از مرکز ظهور کرد. همزمان با تحولات بین‌المللی و نابسامانی اوضاع کشور و از میان رفتن اقتدار حکومت قاجاریه به شکل جمهوری‌خواهی اقتدارگرا مطرح شد. پس از پشت سر نهادن دوران فترت در دوره‌ی سلطنت «رضا» شاه، بعد از شهریور سال ۱۳۲۰، مجدد به صورت آرمان جنبش‌های استقلال‌خواه و خود مختاری ‏طلب بروز یافت. با تثبیت قدرت «محمدرضا» شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با رکودی جدید مواجه گردید.
در تمام دوره‌های یاد شده، جمهوری‌خواهی در ایران، اندیشه‌ای نارس، وابسته و ناقص بود و هیچ‌گاه با اقبال عمومی مواجه نگردید تا این که در جریان نهضت اسلامی، با ارایه در مدلی بومی و اسلامی از سوی امام خمینی، مورد استقبال قرار گرفت و با پیروزی انقلاب اسلامی با انجام رفراندومی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ در کشور مستقر گردید. در این مقاله با تحلیلی تاریخی، جریان جمهوری‌خواهی در ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
جمهوری‌خواهی در ایران از بدو ورود مفهوم جمهوریت تا استقرار نهایی، مراحل تاریخی زیر را طی نموده است:

۱. ورود مفهوم جمهوریت به ایران و چالش با نظریه‌ی سلطنت؛جمهوریت به عنوان شکلی از اشکال نظام‌های سیاسی، مفهومی وارداتی و حاصل تعاملات ایران با اروپا است، تعاملاتی که به طور مشخص از ابتدای دوره‌ی قاجاریه و جنگ‌های ایران و روس و آشنایی ایرانیان با پیشرفت‌های دنیای غرب آغاز می‏گردد. ایرانیان پس از وقوف به عقب ماندگی خود از دنیای غرب در صدد جبران برآمده، چاره‌ی کار را در اقتباس جست‌وجو کردند. حاصل چنین رویکردی گسیل دانشجو، جذب مستشار و اخذ دست‏آوردهای تمدن غرب بود.
محصول اقدام‌های یاد شده وقوع تغییرات و تحولاتی در تمامی ابعاد سیاسی ـ اجتماعی جامعه‌ی ایران بود. در بعد سیاسی ایرانیان با نگرش‌ها و اندیشه‌های نوینی آشنا شدند که تلنگری بر باورهایشان نواخت. مسافرانی که از اروپا باز می‌گشتند از مفاهیم تازه‌ای نظیر؛ حق رأی، قانون، انتخابات، پارلمان و … سخن می‌گفتند. آنان از شیوه‌ی جدیدی از حکومت صحبت به میان می‌آوردند که در آن رییس حکومت نه تنها ظل ا… نبود و قدرت را به ارث نمی‌برد بلکه توسط مردم انتخاب و برای مدتی محدود عهده دار حکومت می‌گردید.
نتیجه‌ی ورود چنین آرا و افکاری، به چالش کشیده شدن اندیشه‌ی شاهی آرمانی یا سلطان ظل ا… بود و نمود عینی آن شکل-گیری حرکت‌های کوچک عدالت‌طلب، قانون‌خواه و در برخی موارد جمهوری‌خواه بود. با قتل «ناصرالدین شاه»، پادشاه مستبد و جانشینی «مظفرالدین شاه» به نسبت دموکرات منش، تلاش برای نیل به خواسته‌های یاد شده، قوت گرفت و حاصل آن انقلاب مشروطه بود.
مشروطیت چالشی برای رژیم سلطنتی به شمار می رفت و حاکی از سست شدن پایه‌های اعتقاد به حکومت استبدادی و مطلقه‌ی فردی بود. اما نه این چالش ها آن قدر قوت داشت که رژیم سلطنتی را براندازد و رژیم جمهوری تأسیس شود و نه شرایط اجتماعی ـ سیاسی آن روز کشور چنین اقتضایی داشت. ضمن این که رژیم مشروطه به دلایل فراوان داخلی و خارجی ـ که ذکر آن از حوصله‌ی این گفتار خارج است ـ به مثابه طفل نابالغ و نارسی بود که در محیطی نامتعارف تولد یافته بود، از این رو بسیار زودتر از آنچه تصور می‏شد به انحراف کشیده شد و ناکام ماند.

۲. میان مشروطه و جمهوری؛به هر حال مشروطیت ـ هر چند ناقص ـ به عنوان مرحله‌ای ماقبل جمهوریت در ایران استقرار یافت. اما علی‏رغم جان‌فشانی‌های فراوان همه‌ی وابستگان و دل‌بستگان، این طفل نارس و نابالغ، فشارهای داخلی و خارجی و موانع و مشکلات ساختاری «مشروطه‌ی ایرانی» نهادهای آن را عملاً به تعطیلی کشاند. از این رو با ناکامی مشروطیت و تحت تأثیر اوضاع و شرایط داخلی و بین المللی، جمهوریت و جمهوری‌خواهی به عنوان آلترناتیوی برای مشروطه‌ی ناکام، در قالب جنبش های گریز از مرکز ظهور پیدا کرد. همزمان و پس از جنگ جهانی اول هنگامی که قدرت دولت مرکزی تضعیف شد و کنترل آن بر مناطق مختلف کشور از میان رفته بود. «میرزا کوچک خان» در گیلان، «خیابانی» در آذربایجان، «پسیان» در خراسان و پس از آن‌ها «لاهوتی» در تبریز، بنای مخالفت با دولت مرکزی را نهاده و برضد آن قیام نمودند.
اکثر سردمداران جنبش‌های یاد شده که از مشروطه‌خواهان، مبارزین و مجاهدین مشروطیت بودند، پس از سرخوردگی از رژیم مشروطه و تحت تأثیر احساسات ناسیونالیستی و وطن‌پرستی با دغدغه‌ی نجات کشور، قیام خود را برپا کردند. اما اکثر رهبران این جنبش‏ها از ارایه‌ی بدیلی مناسب به جای مشروطیت عاجز بودند. آنان از طرفی از مشروطیت سرخورده بودند و از سوی دیگر تحولات بین‌المللی، به خصوص انقلاب روسیه برقراری رژیم جمهوری را تلقین می نمود.
اما نه رهبران جنبش‌ها شناخت و درک صحیحی از جمهوریت داشتند و نه اوضاع و شرایط اجتماعی و سیاسی مساعد استقرار رژیم جمهوری بود. در عین حال عناصر و عواملی که اکثراً تحت حمایت و یا وابسته به روسیه بودند در این جنبش‏ها رسوخ پیدا کرده و به تبلیغ مرام بلشویستی و جمهوری سوسیالیستی می‌پرداختند. نتیجه‌ی تداخل و تعامل شرایط یاد شده، مشخص نشدن هدف اصلی قیام و سرگردانی میان مشروطیت و جمهوریت بود که نگارنده آن را مدلی مابین مشروطه و جمهوری می نامد.

۳. جمهوری‌خواهی اقتدارگرا؛پس از مرحله‌ای که ذکر آن رفت و در پی آثار مخرب و بنیان کن جنگ جهانی اول در ایران که موجب از میان رفتن کامل اقتدار دولت مرکزی، ناامنی، فقر، رکود اقتصادی، بحران‌های اجتماعی و … شد، همگان در انتظار منجی و در پی مرد پنجه پولادینی بودند که تمامی ویرانی‌ها و خرابی‌ها را آباد نموده و به امور کشور سامانی دوباره بخشد. به تعبیر «ملک‌الشعرای بهار»: «فکر تغییر وضع در هر سری دور می‏زده است و از شاه تا شاهزاده و از عالم تا عامی همه دریافته بودند که با این وضع شرب الیهود و اصول ریاکاری و پوشاندن لباس ملی بر اغراض فرومایه‌ی شخصی نمی‏توان کار کرد و همه در صدد بودند که از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آن‌ها می‏توان به سرمنزل مقصود رسید.» در چنین شرایطی عوامل انگلستان به دست «رضاخان میرپنج» کودتا کردند.
پس از کودتا، رضاخان که پلکان قدرت را گام به گام طی می‌کرد با مساعد یافتن اوضاع، برای رسیدن به بالاترین مقام کشور خیز برداشت ولی در این میان اصل و نسب حقیر و پایگاه دنی خانوادگی اش مانع بزرگی بر سر راه بود. وی با همفکری و مشاوره‌ی برخی نخبگان و با همراهی اوضاع و شرایط داخلی و بین المللی، از جمهوری‌خواهی به عنوان وسیله و حربه‌ای برای نیل به مقصود اصلی خود یعنی حکومت، استفاده کرد. جمهوری‌خواهی رضاخانی که از آن با عنوان «جمهوری‌خواهی اقتدارگرا» تعبیر می‏شود، مجدد همان ویژگی‏ها و همان مشکلات پیش گفته را دارا بود؛ یعنی فقدان پایگاه مردمی و عدم مساعدت شرایط اجتماعی و سیاسی. البته این بار با توجه به این که تغییر نظام سیاسی در سطحی نسبتاً وسیع‌تر و با لحنی آشکارتر و از همه مهم‌تر در پایتخت کشور و با حمایت مقتدرترین شخصیت کشور مطرح می شد، با مخالفتی جدی به رهبری روحانیون روبه‌رو شد و ناکام ماند.

۴. دوران فترت؛رضاخان پس از شکست طرح جمهوری‌خواهی، برای نیل به قدرت و تکیه زدن بر سریر حکومت، راهی دیگر در پیش گرفت. وی با زد و بندهای سیاسی و استفاده از زور و تزویر، سرانجام بدون این که نظام سیاسی تغییر یابد، سلطنت قاجاریه را برانداخت و حکومت پهلوی را بنیاد نهاد. با تثبیت سلطنت پهلوی، رضاشاه شیوه‌ی دیکتاتوری در پیش گرفت و چنان فضای خفقان سیاسی بر کشور حاکم گردید که هیچ مخالفی یارای مخالفت جدی و آشکار را نداشت و هر مقاومتی در نطفه خفه می‏شد. طبیعی بود در چنین شرایطی اندیشه‌ی جمهوری‌خواهی به محاق رود.
اما این به معنای نابودی و خاموشی کامل شعله‌ی جمهوریت نبود، بلکه با ایجاد خفقان سیاسی در داخل کشور کانون مخالفت به خارج از ایران انتقال یافت و سازمانی سیاسی با آرمان جمهوری‌خواهی با نام «فرقه‌ی انقلابی جمهوری‌خواه ایران» در «برلین» تأسیس شد. اما هم فعالیت محدود و هم دوری کانون این سازمان از کشور، تلاش‏های جمهوری‌خواهانه را تا سر حد انتشار بیانیه و برگزاری میتینگ کاهش داد و دامنه‌ی آن را محدود کرد. پس از پایان عمر کوتاه این سازمان، تا سقوط رضاشاه، حرکت و جنبش جمهوری‌خواه قابل ملاحظه ای شکل نگرفت.

۵. جمهوری خواهی ناقص/ وابسته؛پس از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و با گشایش فضای سیاسی کشور، مجدد اندیشه‌ی جمهوری‌خواهی فرصت بروز و ظهور یافت. در این مرحله، جمهوری‌خواهی تحت تأثیر و حمایت آشکار بیگانه قرار داشت. به‏ طوری که پس از سقوط رضاشاه، دو دولت انگلستان و شوروی به عنوان دو ابرقدرت ذی نفوذ در ایران، با یک‌دیگر بر سر تغییر رژیم سیاسی ایران از مشروطه‌ی سلطنتی به جمهوری به توافق رسیدند.
پس از ناکامی این طرح، انگلستان با محمدرضاشاه کنار آمد و از رژیم سلطنتی وی حمایت نمود. اما دولت شوروی که در صدد کسب منافع بیش‌تر و اخذ امتیازهای مهم از ایران بود، با حمایت و تحریک احساسات قومی در نقاط مختلف کشور حرکت‏های اعتراضی را به سمت استقلال طلبی و تشکیل جمهوری‌های خود مختار سوق داد. مهم‌ترین حرکت‏های اعتراضی در آذربایجان و کردستان شکل گرفت. در این میان حتی برای مدتی کوتاه دولتی ساختگی با نام «جمهوری مهاباد» در کردستان اعلام موجودیت کرد.
در این مرحله نیز جمهوری‌خواهی به دلیل عدم اصالت، وابستگی آشکار و باز هم مهیا نبودن شرایط و زمینه‌های اجتماعی و سیاسی به شکست انجامید.
پس از این وقایع با توجه به تثبیت قدرت محمدرضا شاه و تحکیم پایه‌های دیکتاتوری از سوی وی، اندک زمزمه‌ها و تلاش‌های جمهوری‌خواهانه نیز راه به جایی نبرد و دوران فترت دیگری آغاز گردید.

۶. جمهوری‌خواهی اسلامی.جمهوری‌خواهی در ایران پس از طی مسیری طولانی و پرفراز و نشیب سرانجام به نهضت اسلامی رسید. در این مرحله جمهوریت به عنوان ایده و آرمان نهضتی مردمی و اسلامی و بدیلی برای رژیم سلطنتی که مشروعیت خود را از دست داده بود، مطرح گردید. این‏ بار، جمهوری‌خواهی اسلامی نه تقلیدی کورکورانه از غرب، نه حربه‌ای برای به دست گرفتن قدرت و نه نظامی تحمیلی از سوی بیگانه بود، بلکه اندیشه‌ی جمهوریت توسط اندیشمندی بزرگ با اسلامیت تلفیق گردید و محصول آن، الگویی جدید، بدیلی بدیع و نظریه‌ای بومی و اصیل شد که جمهوری اسلامی نام گرفت. طراح و ایدئولوگ این نظریه، در رأس جنبش عظیمی قرار داشت که برای سرنگونی رژیم سلطنتی مبارزه می کرد.
ارایه‌ی نظریه‌ی جمهوری اسلامی از سوی امام خمینی به عنوان بدیل رژیم سلطنتی پهلوی، در حالی انجام می‌گرفت که از مدت‌ها پیش، جمهوریت در ایران در قالب‏ها و اشکال گوناگون و در جریان‏ها و جنبش‏های مختلف مطرح گردیده بود اما به دلایلی که ذکر آن رفت، ناکام مانده و شکست خورده بود. اما در این دوره، هم شرایط سیاسی ـ اجتماعی مهیا شده بود (به ‏طوری که مردم متفق القول خواستار نابودی رژیم سلطنتی بودند و این خواسته در شعارهایشان متبلور بود) و هم جمهوریت در قالب مدلی بومی و از سوی رهبری مردمی ارایه می‌گردید. در واقع خواسته‌ی تاریخی مردم ایران از زبان امام خمینی(ره) مطرح گردید. روشن‌ترین دلیل در این باره، اقبال اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به جمهوری اسلامی و استقرار موفق این نظام سیاسی در ایران است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.