جامعه مدرسین و اعلام مرجعیت امام خمینی/ منشور تاریخ نگاری انقلاب

آیت الله محمد یزدی در هفت نامه پنجره پیرامون جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و مرجعیت امام خمینی(ره) مطالبی مطرح کردند که به نظر می رسد از نظر دقت تاریخی و انطباق با نهضت امام خمینی(ره) از چند جهت مورد مناقشه و قابل پژوهش باشد.

#اعلام#مرجعیت#امام_خمینی#توسط#جامعه#مدرسین


ایشان فرمودند:
یکی دیگر از کارهای بسیار مهم جامعه مدرسین در قبل از پیروزی انقلاب، اعلام مرجعیت حضرت امام بود. وقتی عوامل رژیم، امام (رحمت الله علیه) را دستگیر کردند ایشان عنوان مرجعیت نداشتند و بر اساس قانون اساسی مشروطه، مراجع دارای مصونیت بودند؛ برای همین جامعه مدرسین بلافاصله، با توجه به صلاحیت حضرت امام، در اطلاعیه ای اعلام کردند که امام خمینی… جزء مراجع تقلید هستند و با این کار دست ساواک را برای هر گونه تعرض به جان امام بستند.(۱)
ملت شریف ایران می داند که مرکز خلاقه فکری انقلاب اسلامی، حوزه علمیه قم است. حل مسائلی که ایران در دوران معاصر با آن درگیر بود نیاز به کوشش های تئوریک با استفاده از سرمایه های اسلامی و ملی داشت. در دوران معاصر، هیچ جریانی جز حوزه های علمیه و روحانیت شیعه امکان و استعداد چنین کوششی را نداشت.
در حوزه های علمیه ایران احتیاج به تغییر و تحول در مطالبات یکصد ساله مردم مظلوم ایران از هر جای دیگری عمیق تر ظهور کرد. اندیشه های سیاسی در ایران طی یکصد سالی که به انقلاب اسلامی منتهی شد فقط به قانونی کردن استبداد و مادام العمر کردن سلطنت در یک خانواده قناعت ورزید. حتی بحق می توان گفت استبدادی که نظام مشروطه سلطنتی بر ملت ایران تحمیل کرد به مراتب سیاه تر از استبداد قاجاری بود. در افکار و اندیشه های مشروطه خواهان، مطالب تازه ای وجود نداشت.آنچه بیشتر جلب توجه می کرد تمایلات خردگریزانه آنها به غرب، حمایت از استبداد و توجیه حضور استعمار در غارت ثروت ملی، انعقاد قراردادهای استعماری و خدشه دار کردن استقلال ایران بود.
غربگرایان مشروطه خواه وقتی به قدرت رسیدند و همه چیز ملت ایران را زیر سیطره اقتدار و اندیشه های خود گرفتند به دنبال آن بودند تا مردم را متقاعد کنند که دیگر احتیاجی به انقلاب تازه ای نیست. آنها معتقد بودند که نیروی خلاقه ملت باید پیش از آنکه در راه توسعه آرمان های دینی و ملی به کار رود، صرف تحکیم و استقرار سلطنت و پایه های تقلید غربی در ایران و تبدیل کشور به بازار مصرف سرمایه داری شود. سازش شبه روشنفکران غربگرا با استبداد و استعمار، شرایطی را فراهم کرد که تا زمان رحلت مرحوم آیت الله بروجردی وظهور امام خمینی در صحنه تحولات اجتماعی ایران، الزامی برای تغییر به وجود نیاید. در آغاز دهه ۴۰، افکار مردم ایران در جوش و خروش عجیبی قرار داشت و احساس ضرورت تغییر بر اساس راهبردهای اسلامی و بومی، یک احساس قابل مشاهده در افکار عمومی بود؛ نهضت روحانیت به رهبری امام راحل در چنین شرایطی ظهور کرد.
در منشور تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، مورخ وظیفه دارد تلاش کند تا هدف قیام مردم را آن گونه که هست تدوین نماید. نگارش تاریخ مستند از آرزوها و آرمان های امام خمینی بود و ما باید تاریخ انقلاب را بدون تکیه بر مشهورات، متشابهات و متواترات، مبتنی بر مستندات، معقولات و محسوسات بنگاریم.
به نظر می رسد که مطالب آیت الله یزدی، هم از جنبه ماهیت وجودی تشکیلاتی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه در آغاز دهه ۱۳۴۰ و دوران بعد و هم از جهت تثبیت مرجعیت امام راحل منطبق بر اسناد، مدارک و حافظه تاریخی ملت ایران و جریان های حوزوی در تاریخ معاصر نیست و نیاز به دقت و بازنگری عمیق و دقیق دارد.
با همه احترام و ارجی که برای نهاد معظم مدرسین حوزه علمیه قم و همه روحانیون مبارز قائل هستیم؛ روحانیونی که با تعبیر امام راحل در جمود حوزه های علمیه آن زمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یا حرکت انگلیسی کردند، دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجر کشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند و با پوزش از محضر روحانیت اصیل و پاکباخته ای که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی در مرگ آباد تحجر و مقدس مآبی مظلومانه ناله های دردمندانه سر دادند و خون دل ها خوردند و متهم به جاسوسی و بی دینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به طوفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجر گرایی، سرافراز ولی غرقه در خون یاران و رفیقان خویش پیروز شدند،(۲) تلاش می کنیم خلأهای تاریخی و ضعف استنادی این اظهارات و اظهارات شبیه به آن را که متأسفانه در تاریخ نگاری دوران معاصر و در تاریخ نگاری انقلاب اسلامی، به ویژه در بخش تاریخ شفاهی دوران اخیر فراوان دیده می شود، نشان دهیم. هدف از این مقاله روشنگری و انطباق تاریخ شفاهی شخصیت های انقلابی با مستندات تاریخی است، تا از این پس تلاش شود به دور از مشهورات تاریخی، دقت بیشتری در روایت رخدادهایی که منجر به انقلاب اسلامی شدند صورت پذیرد.

حوزه علمیه و نهاد جامعه مدرسین
 اگر چه در خصوص پیدایش نهادی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تا آستانه انقلاب اسلامی سندی تاریخی و رسمی وجود ندارد و تا قبل از انقلاب اسلامی در اعلامیه ها، بیانیه ها، انتشارات یا چیزی که نشان دهد رسماً چنین نهادی در حوزه علمیه قم وجود دارد، نامی تحت عنوان «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» درج نشده است، اما در حافظه تاریخی ملت ایران زمزمه تأسیس نهادی در حوزه علمیه قم، به سال ۱۳۴۰ پس از فوت آیت الله العظمی بروجردی بر می گردد: مسموعات و مشهورات تاریخی نشان می دهد که آنچه آیت الله یزدی یا دیگران تحت عنوان سابقه تاریخی «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» ذکر می کنند، به اقدامات روحانیانی بر می گردد که سال های بعد (یعنی بعد از انقلاب اسلامی) منشأ تأسیس نهادی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شدند. در حالی که می دانیم آرمان ها، آرزوها یا اقدامات انفرادی یا جمعی بعضی از افراد در یک دوران نمی تواند نقطه عزیمت رسمی تأسیس نهادی در دوران بعد باشد چه برسد به اینکه بخواهیم چنین نهادی را، که وجود خارجی ندارد،
سندی بر دفاع از مرجعیت حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در سال ۱۳۴۲ یا رهبری جریانات مبارزاتی حوزه و غیره در سال های بعد قرار دهیم و آن را مایه نجات امام از دست ساواک تلقی کنیم. به نظر می رسد برای اینکه نهاد حوزه علمیه قم و مبارزات ملت بزرگ ایران به رهبری روحانیت دچار وهن نگردند بهتر است اساتید معظم حوزه علمیه در ثبت و ضبط تاریخ و انتخاب واژه ها و اصطلاحات، دقت بیشتری به خرج دهند تا خدای ناکرده به دست مغرضان، کینه توزان و مخالفان حوزه، که از هر فرصتی برای تهاجم به این نهاد مؤثر و نقش آفرین استفاده می کنند، بهانه داده نشود.
ملت آگاه ایران می داند در سال ۱۳۴۱ وقتی زمزمه تأسیس نهادی از مدرسین حوزه علمیه قم تحت عنوان «هیئت مدرسین» پیدا شد پاره ای از جریان های حوزه در همان مرگ آباد تحجری که امام راحل فرمودند، به دلایل خاصی چنین تشکلی را نپذیرفتند و با آن مخالفت هایی کردند.به دلیل همین مخالفت ها در آن دوران، نهاد، سازمان یا تشکیلاتی به نام «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» و حتی «هیئت مدرسین» رسماً شکل نگرفت و کسانی که در فکر تأسیس چنین نهادی برای کمک به نهضت امام خمینی بودند (مخصوصاً شاگردان امام راحل) تا سال ۱۳۵۹ به رغم تلاشهایشان موفق نشدند حتی هسته اولیه مستمر و مشخصی برای این نهاد تعریف کنند؛ البته این بدان معنا نیست که فکر تأسیس چنین سازمانی در میان علمای مبارز و معتقد به رهبری امام وجود نداشته است یا اقدامات پراکنده ای در این رابطه صورت نپذیرفته است بلکه در تاریخ نهادهای حوزوی، تلاش هایی برای تأسیس هیئت مدرسین در سال ۱۳۴۳ با تدوین اساسنامه قابل اعتنایی وجود دارد که تا سال ۱۳۴۵ نیز به صورت پراکنده و مخفی فعالیت می کردند اما تاریخ نشان می دهد که حتی در سال ۱۳۴۹ هم که آیت الله حکیم رحلت کردند اعلامیه ای که در آن نظریه اساتید بزرگ و حجج اسلام حوزه علمیه قم درباره مرجعیت عامه حضرت امام (ره) منتشر شد و حاوی نظرات آقایان ربانی شیرازی، حسینعلی منتظری، محمد موحدی فاضل (فاضل لنکرانی)، حسین نوری، صالحی نجف آبادی، احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، یحیی انصاری، علی مشکینی، غلامرضا صلواتی، ابراهیم امینی و مهدی شاه آبادی بود تحت امضای «عده ای از فضلا و محصلین حوزه علمیه قم» منتشر شد و در این اعلامیه هم نامی از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم یا هیئت مدرسین برده نشد.
اگرچه در همین دوران یعنی از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی تا انقلاب اسلامی پیرامون نهضت امام اعلامیه های متعددی به نام های جوامع روحانی از جمله جامعه اهل منبر کرمان، جامعه روحانیت و هیئت مبلغین اصفهانی، جامعه روحانیت اردکان، طلاب بهبهان مقیم حوزه علمیه قم، طلاب و فضلای نیشابور حوزه علمیه قم، علمیه محصلین کرمانی قم، محصلین اشکور مقیم قم، فضلا و محصلین خرم آباد مقیم قم، محصلین شیرازی حوزه علمیه قم، جمعی از روحانیون قم، حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت ایران، جامعه روحانیت تهران و امثال این مجامع به کرات مشاهده می شود اما در هیچ کدام نامی از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و هیئت مدرسین وجود ندارد.(۳)
به نظر می رسد آنچه باعث خطای تاریخی بعضی از محققان در ثبت و ضبط نهادی به نام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شد و آیت الله یزدی نیز در مصاحبه خود آن را تکرار کردند این است که آرمان ها و آرزوها و حتی اقدامات انفرادی و جمعی بعضی از علما که بعدها منشأ پیدایش جامعه مدرسین حوزه علمیه قم شدند، مبدأ پیدایش این نهاد تلقی کردند و نقطه عزیمت آن را حتی به سال های ۱۳۳۰ برگرداندند در حالی که این تلقی منطبق با مستندات تاریخی نبوده و نیست؛ آرزوها، افکار، اندیشه ها و اقدامات افراد که بعداً منشأ پیدایش حزب، گروه، سازمان، نهاد یا تشکیلاتی می شود نمی تواند مبدأ فعالیت یک جریان، سازمان یا نهاد، تلقی شود و برای آن تاریخ نوشته شود؛ این همان حساسیتی بود که امام راحل در منشور تاریخ نگاری انقلاب اسلامی بدان نظر داشتند و در نامه مورخ ۶۷/۱۰/۲۵ به حجت الاسلام والمسلمین آقای سید حمید روحانی (زیارتی) سفارش کردند که با دقت، تاریخ حماسه آفرین و پر حادثه انقلاب اسلامی بی نظیر مردم قهرمان ایران را بدان گونه که هست ثبت نمایند.(۴)
امام در این منشور تأکید داشتند که تاریخ و تاریخ نگاری کاری سترگ، و مورخ عهده دار کار عظیمی است. اکثر مورخان، تاریخ را آن گونه که مایل اند یا بدان گونه که دستور گرفته اند می نویسند نه آنگونه که اتفاق افتاده است، گویی از اول می دانند که کتابشان بناست به چه نتیجه ای برسد و در آخر به همان نتیجه می رسند.(۵)
از آنجایی که امام راحل سفارش مؤکدی داشتند که هدف قیام مردم آن گونه که بود نوشته شود و مورخان، اهداف انقلاب را در مسلخ اغراض خود یا اربابانشان ذبح نکنند، باید دقت کنیم آنچه می نویسیم و می گوییم متکی به مستندات تاریخی باشد تا کسانی که تلاش می کنند مشهورات، مسموعات و متواترات خود را به جای مجربات، محسوسات و معقولات تاریخی از زبان بعضی از شخصیت ها یا مبارزان دوران انقلاب القا می کنند فرصت آن را پیدا نکنند توهمات خود را به جای رخدادهای تاریخی و مستندات آن بنشانند و از این طریق نهضت بزرگ ملت ایران را که به رهبری امام خمینی و حوزه علمیه به انقلاب اسلامی انجامید،بی اعتبار سازند. (۶) جامعه مدرسین با همه ارج و قربی که دارد رسماً در تاریخ ۱۳۵۹/۲/۲۹ به ثبت رسید و آنچه به عنوان سابقه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شکل یک نهاد مشخص و شناسنامه دار ذکر می شود مربوط است به فعالیت های پراکنده و غیر مستمر تعدادی از علمای حوزه که بعضی از آنها شاگردان امام بودند و در تأسیس رسمی این نهاد در سال ۵۹ نیز نقش داشتند.(۷)

از دیگر نکاتی که در مصاحبه آیت الله یزدی با هفته نامه پنجره منطبق با اسناد تاریخی نیست فقدان عنوان مرجعیت برای امام خمینی در دوران دستگیری ایشان پس از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و تلاش جامعه مدرسین برای تثبیت مرجعیت امام است؛ این ادعا بیش از آنکه مبتنی بر مستندات تاریخی باشد ادعایی متکی بر مشهورات و متواترات است و در نوشته های چندی نیز بدون جست و جوی تاریخی تکرار شده است.(۸)
اگر چه عدم حضور رسمی نهادی به نام «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» در این دوران تا حدود زیادی صحت این ادعا را دچار تردید می کند اما از آنجایی که بارها بدون توجه به اسناد برجای مانده از نهضت امام خمینی، این مطلب در نوشته های چندی تکرار شده است به ناچار صحت و سقم آن را ارزیابی می کنیم.
آیا واقعاً در دورانی که امام (ره) دستگیر شده بود و در زندان رژیم شاه به سر می برد فاقد عنوان مرجعیت بود و این عنوان را، همان طوری که آیت الله یزدی گفتند، جامعه مدرسین یا دیگران به او اعطا کردند تا امام از تعرض ساواک در امان باشد؟
چگونه امکان دارد نهادی را که خود به شکل رسمی و علنی فضای مناسبی برای فعالیت ندارد و افرادی که مدعی تأسیس چنین نهادی هستند تا آستانه انقلاب اسلامی در هیچ یک از اعلامیه های رسمی، نه خود را در قالب این نهاد معرفی کرده اند و نه از عنوان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم استفاده نموده اند منشأ چنین حرکت بزرگی برای نجات رهبر یک انقلاب بزرگ اجتماعی باشند؟
اینکه عده ای از شاگردان امام در آن دوران با استعلام از عده ای از مراجع در خصوص مقام مرجعیت امام راحل تلاش کردند تا توطئه های رژیم شاه را در خصوص زیر سؤال بردن مقام مرجعیت حضرت امام خنثی سازند یک چیز است و اینکه ادعا شود «وقتی عوامل رژیم، امام را دستگیر کردند ایشان عنوان مرجعیت نداشت و برای همین جامعه مدرسین بلافاصله با توجه به صلاحیت حضرت امام، در اطلاعیه ای اعلام کردند که امام خمینی جزء مراجع تقلید هستند»(۹) چیز دیگری است.
اکنون شایسته است هر دو ادعا را با توجه به مستندات تاریخی مورد ارزیابی قرار دهیم.
۱- آیا امام در زمان دستگیری در خرداد سال ۱۳۴۲ عنوان مرجعیت نداشت؟
مطالعه اجمالی و سطحی اسناد مربوط به قیام ۱۵ خرداد نشان می دهد که چنین ادعایی منطبق با متن تاریخ نیست و صرفاً مشهوراتی است که به نظر می رسد ریشه در القائات مخالفان امام و نهضت بزرگ اسلامی دارد و بعضی از شخصیت های بزرگوار معتقد به امام نیز بدون توجه به مبانی منطقی و تاریخی این مشهورات را پیوسته تکرار می کنند. به عنوان نمونه می توان به اسناد زیر تا قبل از دستگیری امام در خرداد ۴۲ که دلالت بر عنوان مرجعیت دارد اشاره کرد.
الف. سرهنگ قولقسه رئیس دایره امنیت و مذاهب سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در گزارش مورخ ۱۳۳۵/۱۲/۲۲ یعنی در زمان حیات مرحوم آیت الله بروجردی، مراجع پس از آقای بروجردی را به شرح زیر معرفی می کند:
ردیف نام تعداد طلاب درس خارج مسجدی که اقامت می کند منطقه نفوذ تقلید
۱ آقای سید محمد رضا گلپایگانی در حدود۳۰۰نفر مسجد بالای سر در صحن و مسجد حسین آباد ایالت مرکزی ایران
۲ آقای سید کاظم شریعتمداری در حدود۳۰۰نفر مدرسه مرحوم حجت آذربایجان و تهران
۳ آقای سید محمد حسین طباطبایی قاضی در حدود ۲۰۰نفر اقامت نمی کند آذربایجان و تهران
۴ آقای شیخ محمد اراکی از صحابه محترم مرحوم شیخ عبد الکریم در حدود ۱۰۰ نفر مدرسه فیضیه اراک و بروجرد
۵ آقای حاج آقا روح الله خمینی که از لحاظ درس حایز اهمیت است در حدود۵۰۰ نفر اقامت نمی کند ایالات مرکزی و غرب ایران
۶ آقای سید شهاب الدین نجفی در حدود ۱۰۰نفر صحن بالای سر تبریز و قم و کشور عراق
… و…(۱۰)
سند مذکور نشان می دهد که در گزارش ساواک در سال ۱۳۳۵ برای رژیم شاه، مقام مرجعیت و دایره نفوذ و جذب شاگرد و اهمیت درس امام خمینی نسبت به دیگر مراجع به مراتب بیشترمورد توجه قرار داشته است و این گونه نبود که امام عنوان مرجعیت نداشت و ساواک می خواست با استفاده از این نقطه ضعف، امام را تحت فشار قرار دهد.
ب.روزنامه کیهان در فروردین سال ۱۳۴۰ پس از رحلت آیت الله بروجردی در مطلبی تحت عنوان «شرایط انتخاب مرجع تقلید و علمایی که از آنها نام برده می شود» می نویسد:
…علمایی که در قم هستند و صلاحیت تقلید را دارا می باشند عبارتند از:
۱- حضور آیت الله حاج آقا روح الله خمینی که اکنون در حوزه علمیه قم کلاس دارند و بیش از ۴۰۰ نفر را تدریس می نمایند.
۲- حضرت آیت الله آقا سید محمد رضا گلپایگانی
۳- حضرت آیت الله …(۱۱)
همان طور که ملاحظه می شود رسانه های رژیم شاه در این گزارش هم نتوانستند شأنیت بالای مقام مرجعیت امام را نسبت به مراجع دیگر نادیده بگیرند و آن را کتمان نمایند؛ بنابراین چگونه امکان دارد در سال ۱۳۴۲ ندانند که امام هم در کنار دیگر مراجع عنوان مرجعیت دارد و نمی توان طبق قانون اساسی با او برخورد کرد؟!
ج. تلگراف شهربانی قم به اداره اطلاعات شهربانی کل کشور در تاریخ ۱۳۴۱/۱۰/۱۸ به شماره ۵/۱۷۶۵که در آن نوشته شده است: طبق اطلاع، عده ای از آیات عظام و علمای طراز اول قم من جمله: ۱- آیت الله شریعتمداری ۲- آیت الله گلپایگانی ۳- آیت الله خمینی ۴-… محرمانه و محدود هر شب در منزل یکی از آنها جلسه تشکیل و پیرامون لایحه… مذاکره و تبادل افکار می نماید. (۱۲) نشان می دهد که مقام مرجعیت امام از دید مأموران شاه، مخفی نیست پس چگونه امکان دارداز دید مردم مخفی باشد؟
سه سند مذکور که از میان ده ها سند برگزیده شد بیانگر آن است که مأموران رژیم شاه از عنوان مرجعیت امام آگاهی کامل داشتند و می دانستند که نمی توانند به همین راحتی، امام را از صحنه خارج سازند.
د. نامه های علما، انجمن ها، هیئت ها، اصناف و غیره در مسئله تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱ نشان می دهد که نه تنها در ذهن مأموران رژیم شاه بلکه در حافظه حوزه های علمیه سراسر کشور، قشرهای مختلف مردمی و اصناف نیز امام خمینی به عنوان یکی از مراجع بزرگ تقلید شناخته شده بودند و این گونه نبوده است که امام در سال ۱۳۴۲ پس از دستگیری از طریق جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (که خود هنوز وجود خارجی نداشت) عنوان مرجعیت پیدا کرده باشد؛ به عنوان نمونه به تعدادی از نامه های مربوط به سال ۱۳۴۱ و سال ۱۳۴۲ (تا قبل از دستگیری حضرت امام که تمام خطابات آن با عنوان مراجع بزرگ جهان تشیع یا حضرت آیت الله العظمی شروع می شود) اشاره می کنیم تا مشخص شود آنچه ادعا می گردد منطبق با حقایق تاریخی نیست و در حافظه پاره ای از شخصیت های منتسب به انقلاب باید اصلاح گردد.
– متن تلگرام هیئت علمیه شهرستان لار به نخست وزیر درباره تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی و رونوشت برای حضرتین آیت الله العظمی خمینی و شریعتمداری به تاریخ ۱۳۴۱/۸/۱۵؛(۱۳)
– متن تلگرام جمعی روحانیون شهرستان رفسنجان به محضر مقدس آیات عظام و حجج اسلام و مراجع عالیقدر عالم تشیع، حضرت آیت الله گلپایگانی، حضرت آیت الله خمینی و حضرت آیت الله شریعتمداری و سایر حجج اسلام به تاریخ ۱۳۴۱/۸/۱۶؛ (۱۴)
– متن تلگرام جمعی از روحانیون زنجان به آیات عظام حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی (مشهد)، حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی و… (قم)… به تاریخ ۱۳۴۱/۸/۱۷؛ (۱۵)
– متن تلگرام روحانیون خرم آباد به آیات عظام، حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی و رونوشت به حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی و… در خصوص تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی در تاریخ آذر ماه ۱۳۴۱؛(۱۶)
– متن تلگرام دو تن از روحانیون زنجان به آیات عظام حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی و آیت الله العظمی خمینی و… در خصوص فاجعه مدرسه فیضیه به تاریخ ۱۳۴۲/۱/۱۹. (۱۷)
در مجموعه پنج جلدی اسناد انقلاب اسلامی و همچنین در کتاب نهضت امام خمینی و مجموعه پنج جلدی امام خمینی در آیینه اسناد انقلاب شهربانی و مجموعه بیست جلدی امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، حجم وسیعی از این اطلاعیه ها و بیانیه ها وجود دارد که نشان می دهد صادر کنندگان آن از مقام مرجعیت امام راحل در میان سایر مراجع وقت آگاه بودند و این گونه نیست که امام در هنگام دستگیری در خرداد سال ۱۳۴۲ عنوان مرجعیت نداشته باشند.
اسناد مذکور که از میان ده ها سند انتخاب گردیدند بیانگر این واقعیت هستند که داعیه های عدم عنوان مرجعیت برای امام راحل در هنگام دستگیری با بخش عظیمی از اسناد تاریخی همسازی ندارند و مشهوراتی بیش نیستند که بر واقعیت ها و حقایق تاریخی متکی نیستند.

پی نوشت ها :
 

۱- پنجره، سال دوم، شماره ۶۳، ص ۲۱، شنبه ۱۷ مهرماه ۱۳۸۹.
۲- نقل به مضمون از نامه امام به حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی در نگارش تاریخ انقلاب اسلامی. رک: صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۴۰-۲۳۹.
۳- خوانندگان برای آگاهی بیشتر رجوع کنند به کتاب اسناد انقلاب اسلامی، به کوشش سید حمید روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴؛ همچنین رجوع شود به سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، ۱۳۸۱، دفتر اول، ص۴۰۰ به بعد.
۴- صحیفه امام، ج۲۱، ص ۲۳۹.
۵-همان
۶- برای آگاهی از چنین روش هایی در تاریخ نگاری دوران معاصر رک: مقاله «روتوش کتاب هاشمی بدون روتوش» نوشته سید حمید روحانی در همین شماره از فصلنامه ۱۵ خرداد.
۷- رک: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از آغاز تا کنون، زیر نظر سید محسن صالح، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ج۲، ص ۴۶-۲۴.

۸- رک: علی دارابی، جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۸، ص۲۰۵. در این اثر نویسنده بدون توجه به آشکارترین سندهای تاریخی که بخشی از آن در کتاب نهضت امام خمینی و اسناد انقلاب اسلامی آمده است، همان مشهورات و متواترات تاریخی را تکرار کرده است.
۹- پنجره، همان.
۱۰- برای مطالعه این سند رک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، همان، ص ۱۲۳۷-۱۲۳۶؛ سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶، ص ۴۹-۴۵.
۱۱- سید حمید روحانی، همان، ص۱۲۳۸.
۱۲- امام در آیینه اسناد شهربانی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ۱۳۸۳، ص۴. در این جلد، اسناد زیادی وجود دارد که دلالت بر عنوان مرجعیت امام دارد و نشان می دهد که این عنوان کاملاً در میان مردم شناخته شده است.
۱۳- اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج۳، ص۲۸.
۱۴- همان، ص۳۰.
۱۵- همان، ص۳۱.
۱۶- همان، ص۵۷.
۱۷- همان، ص۶۲.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.