عقلانیت‌گرایى دینى در انقلاب اسلامى ایران / نظریه ولایت فقیه در نجف

انقلاب اسلامى ایران، براساس نوعى عقلانیت خاص که بر ضد “احساس‌گرایى شاهنشاهی” سازمان یافته بود، شکل گرفت. این عرفان‌گرایى شاهنشاهی، با “تجدد” ترکیب شده و از آن نوعى شناخت دینى استخراج شده بود که اوج اعتلاى آن در “انجمن حجتیه” تجلى یافت که نوعى “تشیع تجددگراى عرفان‌گراى غیرشریعت محور” را تشکیل مى‌داد. روحانیان انقلابى و روشنفکران مسلمان بازسازى نوعى عقلانیت را آغازیدند و براساس این “عقلانیت‌گرایى دینی”، به مبارزه علیه عرفان‌گرایى شاهنشاهى پرداختند که محور این عقلانیت دینی، نظریه ولایت‌فقیه بود که از سوى یک فقیه قمى نجف دیده بازسازى شده بود.

#عقلانیت#دینی#اانقلاب#اسلامی#رهبری

انقلاب اسلامى ایران، براساس نوعى عقلانیت خاص که بر ضد “احساس‌گرایى شاهنشاهی” سازمان یافته بود، شکل گرفت. این عرفان‌گرایى شاهنشاهی، با “تجدد” ترکیب شده و از آن نوعى شناخت دینى استخراج شده بود که اوج اعتلاى آن در “انجمن حجتیه” تجلى یافت که نوعى “تشیع تجددگراى عرفان‌گراى غیرشریعت محور” را تشکیل مى‌داد. روحانیان انقلابى و روشنفکران مسلمان بازسازى نوعى عقلانیت را آغازیدند و براساس این “عقلانیت‌گرایى دینی”، به مبارزه علیه عرفان‌گرایى شاهنشاهى پرداختند که محور این عقلانیت دینی، نظریه ولایت‌فقیه بود که از سوى یک فقیه قمى نجف دیده بازسازى شده بود.
این بازسازى نیز طى یک فرآیند مبارزاتى صورت گرفت. آنچه در میان روحانیان انقلابى و روشنفکران مسلمان رخ داده بود، “احیاى تفکر دینی” نام گرفت که در جلسه ملى مشترک این دو قشر، شکل و تشکل مى‌یافت؛ ولى در ادامه، با دخالت‌هاى رژیم شاهنشاهى عرفان‌گرا، این جریان به تفرقه گرایید و به تعطیلى مراکز این حرکت‌ها منجر گردید. روحانیان انقلابى از این جریان کنار رفتند و روشنفکران مسلمان نیز بى‌پشتیبان به زندان رفتند. به هرحال این عقلانیت دینى با همه اختلافات شکل گرفت و به انقلاب اسلامى انجامید؛ ولى تفرقه‌اندازان پس از انقلاب، گسل ایجاد شده میان روحانیان انقلابى و روشنفکران مسلمان را عمیق‌تر کرده، آن را به خشونت تبدیل کرد و نخستین اقدام پس از انقلاب، ترور روحانیان انقلابى توسط بازماندگان از انقلاب اسلامى (به دلیل تنگناهاى ایدئولوژیکی) و در آخر جنگ‌هاى داخلى فراگیر توسط برخى بازماندگان جریان روشنفکرى بود که به ترور مردم عادى کوچه و خیابان منتهى شد. امام خمینى در حکومت اسلامى پس از انقلاب، به بازسازى عقلانیت دینى در قالب جمهورى اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم پرداخت؛ ولى روشنفکران تربیت یافته در فضاى انگلوساکسون وارد حکومت اسلامى شدند و روشنفکران مسلمان، اروپاى متصل محور را کنار نهادند و با فلسفه تحلیلى بر فلسفه ترکیبى مهر “باطل شد” زدند و حکومت اسلامى را ناشى از فلسفه ترکیبى آنها دانستند. روشنفکران مسلمان لیبرال انگلوساکسونی، براى مبارزه با عقلانیت دینى تجسم یافته در حکومت اسلامى به عرفان روى آوردند و تصوف ایرانى را شلاقى بر گرده فقه شیعى دانستند، آنگاه براساس اصطلاح عرفانى – تصوفی”قبض و بسط انسان عارف” به قبض و بسط شریعت پرداختند که در پوپریسم معرفتى ریشه داشت (عرفان‌گرایى در فلسفه علم در قالب حدس‌ها و ابطال‌ها.) به همین دلیل به تجلیل از “انجمن حجتیه” روى آوردند و در سوگ رهبر آن به “عزا” نشستند و بازگشت شاهنشاهیان معرفتى به ایران و ضعف فکرى و مرجعیت آنها، نشانه بارز آن بود. عرفان‌گرایى معرفتى – ساختارى یک نهضت ویرانگر اجتماعى بود که هیچ قاعده‌اى را نمى‌پذیرد، چون محور آن “نفس” یا “خود” یا “نفر” است و اگر مبناى اجتماعى واقع شود،‌جز ساختارشکنى کارکردى نخواهد داشت، عرفان‌گرایى افراد را به خودمحورى و خلاقیت تحریک خواهد کرد؛ ولى هرگز ساختارى ایجاد نخواهد کرد. شمعى مى‌افروزد؛‌ولى خاموشى را در پى خواهد داشت.
پس عرفان تحولات کوتاه مدت اجتماع را به وجود مى‌آورد؛ ولى این تحولات کوتاه مى‌ماند (مثل حکومت صفویه.) تاریخ معرفتى ایران. عقلانیت انتزاعى اشراقى یا ضدیت با عقلانیت اشراقى است که در هر صورت فضاى عقلانیتى ایران را به هم مى‌زند و ایران را به کشور جنبش ملى مداوم تبدیل کرده است که به بازسازى مداوم کمتر مى‌رسد. هرگونه تلاش براى عقلانى ساختن ایران، حرکت به سوى سازمان‌سازى در جهت بازسازى است. تاریخ جنبش‌هاى ایرانی، اثبات کننده موضوع یاد شده است. آنچه از ضدیت با عقل‌گرایى طى دو دهه اخیر نصیب ایران شد، دولت جنبشى بوده است؛ نه دولت‌هاى سازمان‌ساز. دولت‌ها به جاى آنکه آرامش‌ بخشى را پیشینه خود سازند، خود بحران‌زا بوده و هنگامى که نوبت به سازما‌ن‌دهى مى‌رسد از “عقلانیت قرضى و وارداتی” استفاده مى‌کرده‌اند که خود نیز بحران‌زا بوده و هردولت براى از بین بردن بحران دولت پیشین آمده است که خود نیز بحران دیگرى را افزوده است. ضرورت بنیاد “عقلانیت بومى زندگى محور” بازسازى و نوسازى ایران است. این عقلانیت باید از جهان پدیدارى ایرانى برخاسته باشد که در آثار گذشته ادبی، هنری، فلسفى و مذهبى ایران مشهود و قابل استخراج است که بزرگترین مسئولیت دانشگاهى و حوزوى ایران را تشکیل مى‌دهد و سازمان این دو موسسه دانش ایران را نیز باید در جهت یاد شده سازماندهى معرفتى – ساختارى کرد. بازسازى عقلانیتى ایران طى چند دهه اخیر، توسط علامه طباطبایى رخ داده است. وى با نوشتن بنیادى چون اصول فلسفه و روش رئالیسم، سعى در بازسازى یاد شده داشته و با آوردن فلسفه اعتبارى براى رسیدن به چارچوب عقلانیت‌پرور در فقه و اصول فقه تلاش کرده است که مقدمه احیاى تفکر دینى است. او سپس این روش‌شناسى در استخراج عقلانیت شیعى بومى باتوجه به قرآن (المیزان) و عترت (حواشى بربحارالانوار) سعى وافر داشت که ادامه کار او مى‌تواند در نوسازى ایران بسیار مثمرثمر باشد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.