روایت آخرالزمانی از انسانِ بیپناه در جهان رهاشده
نمایش «یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» به نویسندگی و کارگردانی مسعود موسوی از ۲۸ شهریور در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است. این نمایش آخرین ساخته مسعود موسوی، هنرمند پیشکسوت تئاتر است که پس از سالها تدریس، بار دیگر به سراغ کارگردانی آمده است. این نمایش از وجوه مختلفی قابل بررسی و بحث است که در ادامه به تعدادی از این موارد پرداخته میشود.

این نمایش از روایتی خطی بهره میگیرد که در فضایی آخرالزمانی شکل گرفته و به زندگی مردم شهری میپردازد که در انتهای دنیا قرار گرفتهاند و زمان محدودی برای طلب استغفار و آمرزش دارند. پرداختن به روایتهای اینچنینی بسیار چالشبرانگیز است، زیرا دامنه پژوهشی آن محدود است و منابع تحقیقاتی چندانی در این زمینه وجود ندارد. نکته مهم آن است که روایت تا کجا پیش میرود و آیا خود را در موضعی نقدپذیر قرار میدهد یا نه.
موسوی میکوشد تا لحظه آخرِ اتمام دنیا را روایت کند، نه پس از آن را. این انتخاب، تصمیمی هوشمندانه است و باعث میشود نمایش در مسیرهای ناآشنا و گمراهکننده برای مخاطب پیش نرود و او را با برداشتهای انحرافی دلزده نکند.
کاراکترپردازی مدرن و مردمانی بیپشتوانه
شخصیتپردازی در این نمایش مدرن است. کاراکترها از هیچسو حمایت نمیشوند و گویی در جهانی رهاشده با اعمال خویش زندگی میکنند. این نوع از شخصیتپردازی مسیر روایت را روشن میکند، شعاردادن و کلیگویی را میزداید و باعث میشود انسانِ الینهشده (ازخودبیگانه) بهدرستی بازتاب یابد.
موضوع دیگری که در ذیل بحث «روایت» مطرح است، موضوع ژانر است. «یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» در ژانر کمدی قرار دارد و از متد کمدی «ماکابر» بهره میگیرد. در این نوع از کمدی که به مرگ میپردازد، جنس خنده بهگونهای است که تماشاگر جرات خندیدن پیدا نمیکند؛ بااینحال، همان عدمتجانس که اساس کمدی را شکل میدهد، در صحنهها بهخوبی محسوس است.
در بحث «ستیز» نیز با نوعی ستیز «خود با خود» مواجه هستیم؛ جایی که انسان با عملکرد و اقدامات خویش درگیر میشود. معمولاً در چنین آثاری مباحث روانکاوانه و روانشناختی برجسته میشوند، اما این نمایش از فضای جامعهشناختی خود به سمت فردیت و روان نمیرود. این انتخاب، صرفاً سلیقهای است و قابل ارزشگذاری نیست.
در مجموع، در «یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» با روایتی خطی در ژانر کمدیِ ماکابر روبهرو هستیم که از ستیز «خود با خود» بهره میگیرد.
«یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» در کارگردانی؛ درام موقعیت، نه شخصیت
در بخش کارگردانی، انتخاب شایسته اثر پیروی از خطوط مفروض متن است. متن به موضوعی فردی ارجاع ندارد و در یک موقعیت میکوشد ویژگیهای فردی را برجسته کند. بهعبارت دیگر، در این نمایش «موقعیت» شخصیت را میسازد، نه برعکس.
انگار از وجه بیرونی «آبجکتیویسم» به درونی «سابجکتیویسم» میرسیم و همین سبب میشود که مخاطب بهجای همذاتپنداری با شخصیتها، با موقعیتی که آنها درگیر آن هستند ارتباط برقرار کند. این رویکرد باعث میشود مخاطب بهجای درگیری احساسی صرف، بیندیشد. فاصلهگذاریهای موجود در طول نمایش نیز به اثر حالتی برشتی دادهاند و از نظر کیفی میتوان گفت «یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» اثری «پداگوژیک» (آموزشی) است که یادآور آثار برشت است.
بازیگرانی که بهدنبال خودنمایی نیستند
آنچه میتواند این هارمونی را بر هم بزند، خودنمایی بازیگران در قالب تیپهایشان است. اگر هرکدام از بازیگران در ایفای نقش دچار غلو شوند، نمایش هم از نظر کارگردانی و هم از نظر روایت دچار انحراف خواهد شد و مخاطب بهجای درگیری با موقعیت، درگیر بازیگر یا کاراکتر او میشود؛ و این یعنی مرگ روایتی که بر موقعیت دراماتیک تأکید دارد، نه شخصیت.
نمایش در این زمینه نیز موفق عمل کرده است. گروه بازیگران با اجرایی یکدست، درونمایه روایت را سالم و منسجم به ذهن مخاطب منتقل میکنند.
«یا عیسی مسیح بیچاره شدیم» نمایشی است که برای هر طیف از مخاطبان قابلتماشاست. تماشاگر در حین دیدن نمایش و فهم «تز» و «آنتیتز»، میتواند «سنتز» را در ذهن خود شکل دهد. تماشای آن خالی از لطف نخواهد بود.