فایننشالتایمز: پکن پیروز اصلی بحران اعتماد به آمریکاست
پس از ورود ترامپ به کاخ سفید، نظم جهانی با تغییرهای شگرفی مواجه شده و نگاه جهانیان به آینده دگرگون شده است.

روزنامه فایننشال تایمز در گزارشی از نظم نوین جهانی در سایه ترامپ و چین نوشت در شرایطی که دونالد ترامپ دومین دوره ریاستجمهوری خود را سپری میکند، نظم جهانی با دگرگونیهای بنیادینی روبهرو شده است.نویسنده مقاله فایننشال تایمز معتقد است حتی اگر نظام اقتدارگرایی که ترامپ و همراهانش در دولت و دیوان عالی آمریکا بنا میکنند تداوم نیابد، صرف وقوع آن تجربهای تاریخی است که جهان را برای همیشه تغییر داده است. آنچه یکبار اتفاق افتاده، میتواند بار دیگر تکرار شود؛ بنابراین نگاه جهانیان به آینده دگرگون خواهد شد.اما در این نظم تازه، تنها آمریکا نقشآفرین نیست؛ چین نیز بهعنوان یک ابرقدرت، بازیگر اصلی صحنه است و مسیر آینده را شکل میدهد.آمریکا دیگر شریک با ارزشی نیستدموکراسیهای جهان دیگر آمریکا را شریکی همارزش با خود نمیدانند. دولت ترامپ برخلاف سنت دیرینه ایالات متحده، بر پایه خشم، معاملهگری و تصمیمهای غیرقابل پیشبینی عمل میکند. به گفته “سلیا بلین”، از اعضای شورای روابط خارجی اروپا، سیاست خارجی ترامپ چیزی جز «صادرات دستورکار داخلی او» نیست. او سه اصل را در داخل و خارج دنبال میکند: حذف، دگرگونی و سلطه.در داخل، هدف از بین بردن «دولت عمیق» و تبدیل آمریکا از کشوری لیبرال به نظامی ملیگراست؛ و در خارج، حذف تعهدات بینالمللی و تبدیل متحدان به تابعان واشنگتن.
پایان معامله بزرگ پس از جنگ جهانی دوم
کارشناسان اقتصادی معتقدند مسیر تازه ترامپ به زیان ایالات متحده است. «آدام پوزن»، رئیس مؤسسه پترسون، یادآور میشود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با ارائه «بیمه سیاسی و اقتصادی» به کشورهای دیگر، ساختار نظم جهانی را پایهگذاری کرد؛ نظمی که در آن، جهان در برابر این حمایتها به واشنگتن امتیازاتی داد؛ از جمله سرمایهگذاری در اقتصاد آمریکا، پذیرش دلار بهعنوان ارز مرجع، و واگذاری نقش کانونی به بازارهای مالی آمریکا.اما اکنون ترامپ با ادعای اینکه «آمریکا مورد سوءاستفاده قرار گرفته»، این توافق برد–برد را نابود کرده و به جای آن، مجموعهای از توافقات ناپایدار و باجخواهانه را جایگزین کرده است. اعمال تعرفههای سنگین علیه کشورهایی که متحد واشنگتن محسوب میشوند و مطالبه سرمایهگذاریهای اجباری، به گفته نویسنده مقاله، نشانهای از «گنگستریسم سیاسی» است.
از وابستگی متقابل تا ابزار فشار
در گذشته، روابط متقابل اقتصادی با آمریکا نوعی وابستگی دوسویه ایجاد کرده بود؛ با این تفاوت که برخی کشورها بیشتر به واشنگتن متکی بودند. این وابستگی به آمریکا اجازه میداد از «سلاح تحریمها» بهعنوان ابزاری برای اعمال نفوذ استفاده کند. با وجود گلایهها، این سیاست در چارچوب اعتماد متقابل تحمل میشد. اما ترامپ این وابستگی را به «گلوی فشار» تبدیل کرده است؛ سیاستی که دیگر بر پایه اعتماد نیست، بلکه بر اجبار و تهدید استوار است.
چین؛ ابرقدرتی وابستهساز
نویسنده در ادامه مینویسد، بازی سلطه تنها در انحصار آمریکا نیست؛ چین نیز با شیوهای متفاوت وارد میدان شده است. دو اقتصاددان اروپایی، «مورنو برتولدی» و «مارکو بوتی»، اروپا را میان دو ابرقدرت «غارتگر» (آمریکا) و «وابستهساز» (چین) گرفتار میدانند.چین با اشباع بازارها از کالاهای ارزان، تعادل اقتصاد جهانی را بر هم زده و از قواعد سازمان تجارت جهانی برای حمایت از صنایع نوپای خود بهرهبرداری میکند. این کشور با تسلط بر زنجیره تأمین انرژی پاک، حتی سیاستهای اقلیمی اتحادیه اروپا را نیز با چالش مواجه کرده است.با این حال، از نگاه برخی تحلیلگران، چین دستکم در حوزههایی چون تغییرات اقلیمی، شریک قابل پیشبینیتری نسبت به آمریکای امروز است.
ابرقدرتهایی که نمیتوان نادیده گرفت
ایالات متحده و چین در مجموع ۴۳ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارند؛ بنابراین، نادیده گرفتن آنها ممکن نیست. با این حال، جهان باید راهی برای مهار تأثیرات جهانی این دو قدرت بیابد.یکی از راهبردها میتواند «تنوعبخشی به روابط» و کاستن از وابستگی به واشنگتن باشد؛ هرچند رژیم کنونی آمریکا ظاهراً تمایلی به حفظ بزرگترین سرمایههای ملی خود – از دانشگاههای برتر گرفته تا جذب نخبگان مهاجر و حاکمیت قانون – ندارد.
متحدان یا تابعان؟
به باور نویسنده، ترامپ معتقد است متحدان آمریکا میتوانند به «تابعان» آن تبدیل شوند. نمونهاش بریتانیاست که با برگزیت و شعار حاکمیت ملی بیشتر، عملاً خود را به وابستگی تازهای به آمریکا سوق داد. با این حال، ژاپن، کره جنوبی و حتی اتحادیه اروپا نیز تفاوت چندانی با این مسیر ندارند.
تقویت چین و جستوجوی مسیر سوم
سیاستهای ترامپ نه تنها متحدان سابق را از واشنگتن دور کرده، بلکه کشورهایی چون هند و برزیل را به نزدیکی بیشتر با پکن سوق داده است.در آینده، بسیاری از دولتها سعی خواهند کرد با استفاده از رقابت میان این دو ابرقدرت، منافع خود را تأمین کنند.اما گزینه سومی نیز وجود دارد: همکاری جمعی کشورهای مستقل برای پیگیری منافع جهانی مشترک در حوزههایی چون سلامت، اقلیم و امنیت. اتحادیه اروپا میتواند پیشگام این مسیر باشد؛ هرچند تحقق آن در شرایط کنونی دور از ذهن به نظر میرسد.
جهانی فقیرتر و بیثباتتر
نویسنده در پایان هشدار میدهد که جهان در حال حرکت بهسوی نظمی فقیرتر، بیثباتتر و خطرناکتر است؛ نظمی که در آن، دو ابرقدرت شکارگر، آمریکا و چین، آینده نظم بینالمللی را رقم میزنند و دیگران تنها با اتحاد و استقلالطلبی میتوانند از منافع خود دفاع کنند.