حدیث غدیر سند شناساندن مولا یا معرفی کردن یک دوست؟


در سالروز انتصاب امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام به مقام والای ولایت، بر آن شدیم تا پیرامون این رویداد مهم و این اتفاق بی نظیر به بحث و بررسی مسئله ولایت و اطاعت از ولی امر بپردازیم. رویدادی که در طول تاریخ از سوی تشنگان قدرت و بازیگران عرصه سیاست مورد جفا قرار گرفته و این ظلم نتیجه‌ای جز  پوشاندن سیمای حق و مهیا کردن میدان برای جولان باطل نداشته است.

«غدیر خم» نقشه راهی برای گرد هم آوردن امت پیامبر زیر خیمه ولایت بود، و روز غدیر، یک روز استثنایی و منحصر بفرد برای شناساندن مقام ابرمردی بود که رسول خدا (ص) او را برای به دوش کشیدن بار مسئولیت خطیر امّت بعد از خودش آماده می‌کرد تا مقام ولایت گرفتار کشمکشِ دغل بازان عرصه سیاست و گردانندگان شورای خلافت نشود و به ورطه انحراف کشیده نشود. اما متأسفانه تقدیر به گونه‌ای رقم خورد که این نقشه راه به سرانجام نرسد و «غدیر» قربانی توطئه‌گران پلید «سقیفه» شود.

ولایت‌پذیری؛ معیار سنجش ایمان مؤمن

اطاعت بی چون و‌ چرا از پروردگار نشانه اوج بندگی یک مؤمن و تسلیم او در برابر دستورات الهی است، این عمل چنان حائز اهمیت است که وقتی خداوند به مؤمنین دستور اطاعت را صادر می‌کند، این مهم را به پیامبر خود و اولی الامر تسرّی می‌دهد تا سلسه مراتب و جایگاه افراد مُفْتَرَض الطاعه برای آنها مشخص شود.

خداوند متعال در آیه ۵۹ سوره نساء می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است. خداوند متعال این سلسله مراتب را به روشنی برای مومنین مشخص می‌کند تا جایگاه والای رسول خدا (ص) و ائمه ی معصومین علیهم‌السلام برای آنها بیش از پیش نمایان شود.

آیه اولی‌الامر یا آیه اطاعت (آیه ی فوق)، مؤمنان را به اطاعت از خدا، رسول خدا(ص) و اولوالامر دستور داده است. از نظر ما شیعیان و برخی از اهل‌سنت همچون فخر رازی، این آیه بر عصمت اولی‌الامر دلالت دارد؛ لذا نپذیرفتن ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از ولایت رسول خدا (ص) ایمانِ فرد را باطل می کند چراکه معیار سنجش ایمان هر مومنی بعد از اطاعت از پروردگار، ولایت پذیری او است.

براساس بسیاری از روایات، مراد از اولی‌الامر، ائمه معصومین علیهم السلام اند و این آیه بر عصمت و وجوب اطاعت از آنان دلالت دارد؛ اما اهل‌سنت در این‌باره اختلاف‌نظر دارند. آنها دایره اولوالامر را آنقدر وسیع می‌بینند که خلفای راشدین، هر حاکم عادل، عالمان دینی و مجموع امت اسلامی را (غیر معصوم و افراد گناهکار) از جمله مصادیقی‌ برای اولوالامر بیان می‌کنند که این افراد ضرورتی به داشتن عصمت ندارند.

در تفاسیر خاصه، چنین آمده که این آیه درباره امیرالمؤمنین على علیه‌السلام نازل شد هنگامى که پیامبر اکرم (ص) او را در مدینه به جاى خود گمارده بود. حضرت على علیه السلام گفت: یا رسول الله(ص) مرا در مدینه به جهت زنان و کودکان گذاشتى؟ فرمود: یا على آیا خشنود نمى‌شوى که براى من به منزله هارون نسبت به موسى باشى؟ موقعى که موسى به هارون گفته بود «أخلفنی فی قومی و أصلح»؛ جانشین من باش در میان قوم من و کارها را اصلاح کن، و خداوند درباره تو فرماید: «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

ولایت علی (ع) با مهر تأیید الهی

خداوند متعال همچنین در معرفی اولیاء خود می‌فرمایید: « إنّما وَلیّکُم اللهُ وَ رسولُهُ وَ الّذینَ آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصّلاهَ وَ یُؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکعونَ»؛ ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند [مائده، آیه ۵۵].

بسیاری از مفسران و محدثان در شأن نزول این آیه گفته‌اند این آیه در شان حضرت علی علیه‌السّلام نازل شده است. سیوطی در «الدر المنثور» در ذیل این آیه از ابن عباس نقل می‌کند که علی علیه‌السّلام در رکوع نماز بود که سائلی کمک خواست؛ آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو داد؟ سائل به علی علیه‌السّلام اشاره کرد و گفت: آن مرد که در حال رکوع است. در این هنگام، آیه (انما ولیکم الله ورسوله…) نازل شد. همین معنا در کتاب اسباب النزول واحدی نقل شده است.

جارالله زمخشری در کتابش می‌گوید: این آیه درباره علی علیه‌السّلام نازل شده است. فخر رازی ، حاکم حسکانی و بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز این شأن نزول را نقل کرده‌اند.

با توضیحات فوق مشخص می شود که ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام داستان‌سرایی شیعیان و شیفتگان حضرت علی(ع) نیست؛ بلکه جایگاه ولایت آن حضرت در زمان حیات رسول اکرم (ص)، به تأیید الهی رسیده و اطاعت از او همانند اطاعت از رسول اکرم (ص) و اطاعت از خدای متعال است.

ایمان به ولایت نیازمند اقرار زبانی و باور قلبی

ایمان بر اساس روایتی از امام علی (ع) بر چهار رکن استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. برخی از متکلمان نیز پنج رکن ایمان را همان اصول دین عنوان می‌کنند که عبارتند از: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. در واقع، توحید اساس و پایه ایمان است و سایر ارکان از آن نشات می‌گیرند. برای مثال، ایمان به عدل خداوند از ایمان به توحید ناشی می‌شود، زیرا خداوند قادر متعال و عادل است. همچنین، ایمان به نبوت، یعنی ایمان به پیامبران، از ایمان به توحید نشات می‌گیرد، زیرا پیامبران از سوی خداوند فرستاده شده‌اند تا مردم را به توحید دعوت کنند.

برخی متکلمان شیعه ایمان را دارای دو رکن دانسته‌اند: باور قلبی و اقرار زبانی. اینان معتقدند که ایمان، عبارت از تصدیق به قلب و زبان است و تصدیق قلبی هر چند لازم است، کافی نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا»؛ با اینکه (فرعونیان) در دل یقین داشتند، از روی کبر و ستم ، آن را انکار کردند.[ نمل، آیه۱۴]

متأسفانه در میان اصحاب پیامبر (ص) که در «غدیر خم» حضور داشتند، کسانی بودند که تنها به اقرار زبانی بسنده کردند و برای تبریک منصب ولایت جمله معروف «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یا أباالحَسَن، أَصْبَحْتَ مَوْلَای وَ مَوْلَی کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ»؛ تبریک، تبریک، اى ابوالحسن، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولاى دیگرى هستی، از آنها به یادگار مانده، اما پس از رحلت پیامبر (ص) و تغییر شرایط، عهد خودرا شکستند تا راه امت به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار شود و صد افسوس برخی از اصحاب پیامبر از مصادیق این سخن شدند: «فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦثَمَنࣰا قَلِیلࣰاۖ فَبِئۡسَ مَا یَشۡتَرُونَ». پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معامله‌اى کردند.

لذا اقرار زبانی به تنهایی کافی نبوده و نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛ [برخى از] بادیه‏ نشینان گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان نیاورده‏ اید لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دل‌هاى شما ایمان داخل نشده است و اگر خدا و پیامبر او را فرمان برید از [ارزش] کرده ‏هایتان چیزى کم نمى ‌کند خدا آمرزنده مهربان است [حجرات، آیه ۱۴].

این کسان به زبان بر یگانگی خدا و نبوت و معاد گواهی می‌دادند؛ ولی خداوند با صراحت، آنان را بی ایمان می‌خواند. پس می‌توان دریافت که ایمان بر دو پایه «باور» و «اقرار» بنا شده است و هیچ یک به تنهایی کافی نیست. البته اقرار زبانی به همراه باور قلبی زمانی به کمال خود می‌رسد که در عمل ثابت شود، مانند رفتار شیعیان خاصی که تا پای جان دست از باور قلبی خود برنداشتند و در عقیده ی خود استوار و ثابت قدم ماندند.

اتمام نعمت و اکمال دین با ولایت و انتصاب امیرالمؤمنین(ع)

ولایت امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام مسئله بسیار مهمی است که خداوند متعال در ماه‌های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم (ص) و پس از پایان حجه الوداع در روز غدیر خم از آن به عنوان «اتمام نعمت» و «اکمال دین» یاد می‌کند، «اَلیومَ أَکمَلتُ لَکم دینَکم وَ أَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً…»؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برایتان [به عنوان] آئین برگزیدم… و خداوند متعال نیز در روز قیامت به طور یقین درباره این نعمت (نعمت بی همتای ولایت، یعنی پیروی و یا عدم پیروی از ولایت علی بن ابی طالب) طبق نص صریح قرآن که می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیم»، از امت پیامبر اسلام سوال خواهد کرد.

خداوند با ولایت امیرالمومنین علیه السلام حجت را بر امت پیامبر (ص) تمام می‌کند و آنها را متوجه این موضوع می‌کند که ولایت علی علیه السلام سرآمد همه نعمت‌های الهی است و هیچ نعمتی با آن برابری نمی‌کند؛ چرا که خداوند متعال بزرگ‌تر از آن است که در روز قیامت از امت پیامبر (ص) سوال کند با نعمت‌های چون آب و نان چه کردید؟ بلکه قبولی اعمال و سبک و سنگین شدن کفه ی ترازوی اعمال امت پیامبر (ص) را در گرو پیروی از ولایت و یا عدم پیروی از آن می‌بیند.

در این زمینه حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِی اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ لَمْ یأْتِ بِوَلَایهِ أُولِی الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا» … سوگند به آن کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد، اگر کسی در روز قیامت در حالی که در نامه اعمال خود عمل ۷۰ پیامبر را داشته باشد، خداوند تبارک و تعالی را ملاقات کند، امّا به همراه آن اعمال، ولایت ولی امر از اهل بیت عصر خودش را نیاورده باشد، خداوند متعال از او هیچ عمل واجب و مستحبی را قبول نمی‌کند.

ولایت؛ همان نبأ عظیم است

در روایتی آمده است: روز جنگ «صفین» مردی از لشکر «شام» در حالی که سلاحی به دست، زرهی بر تن و قرآنی حمایل کرده بود، وارد میدان شد و سوره «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» را تلاوت می‌کرد، حضرت علی علیه السلام شخصاً به میدان او آمد و به او فرمود: «أَتَعْرِفُ النَّبَأَ الْعَظِیْمِ الَّذِی هُمْ فِیْهِ مُخْتَلِفُونَ؟»… آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟ آن مرد در جواب گفت: «نه، نمی دانم». امام فرمود: «أنَا وَ اللّهِ النَّبَأُ الْعَظِیْمُ الَّذِی فِیْهِ إِخْتَلَفْتُمْ وَ عَلی وِلایَتِی تَنازَعْتُمْ، وَ عَنْ وِلایتَی رَجَعْتُمْ بَعْدَ ما قَبِلْتُم… وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ تَعْلَمُونَ ما عَمِلْتُمْ» … منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید، شما از ولایت من باز گشتید بعد از آن که پذیرفتید، و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.

اصبغ بن نباته در روایتی شبیه به روایت فوق می‌گوید که حضرت علی علیه السلام فرمود: «وَ الله إِنِّی أَنَا النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ کلَّا سَیعْلَمُونَ حِینَ أَقِفُ بَینَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ فَأَقُولُ هَذَا لِی وَ هَذَا لَک» … قسم به خدا نبأ عظیم من هستم که آنها در آن اختلاف دارند، اما به زودی خواهند دانست هنگامی که میان بهشت و جهنم می‌ایستم و می‌گویم: این برای من و این برای تو… .

حاکم ِحَسْکَانِی نیز در شواهد التنزیل آورده است: … عبدالله بن حَمّاد انصاری از أبان بن تَغلِب نقل کرد که وی گفت: از أبوجعفر امام محمد باقر (ع) درباره آیه (عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ) پرسیدم، امام (ع) فرمود: مراد از «النَّبَإِ الْعَظِیمِ» علی (ع) است؛ زیرا در ایشان اختلاف نمودند؛ چون کسی در رسول خدا (ص) اختلاف نداشت». همچنین در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: «النَّبَأُ الْعَظِیْمُ الْوَلایَهُ» … نبأ عظیم همان مسأله ولایت است.

سفارش به اطاعت از امام معصوم از زبان امیرالمومنین

عباس بن ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب، از یاران شجاع امام علی (ع) در جنگ صفین بود. در یکی از روزهای این نبرد، او با تجهیزات کامل جنگی و سوار بر اسبی سیاه به میدان آمد. یکی از جنگجویان سپاه شام به نام عرار او را به مبارزه طلبید. عباس پذیرفت و هر دو پیاده به نبرد پرداختند. در جریان مبارزه، عباس شکافی در زره عرار یافت، دست در آن کرد و زره را تا سینه پاره نمود. سپس ضربتی وارد کرد که استخوان‌های سینه عرار در هم شکست و او را به زمین انداخت. با کشته شدن عرار، صدای تکبیر از هر دو سپاه برخاست.

امام علی (ع) که شاهد این صحنه بود، عباس را نزد خود فراخواند و فرمود: «آیا به تو، حسن، حسین و عبدالله بن جعفر نگفتم که از جای خود دور نشوید و در جنگ شرکت نکنید؟» عباس پاسخ داد: «ای امیرالمؤمنین، آیا رواست که مرا به مبارزه بخوانند و پاسخ ندهم؟» امام فرمود: «بله، اطاعت از امام بهتر است. معاویه می‌خواهد کسی از بنی‌هاشم زنده نماند و دوست دارد برای خاموش کردن نور خدا، قلب همه ایشان را بشکافد».

پس از این ماجرا، دو مرد از قبیله لخم برای خونخواهی عرار به میدان آمدند و عباس را به مبارزه طلبیدند. عباس نزد امام علی (ع) رفت و اجازه خواست. امام فرمود: «وسایل جنگی خود را با من عوض کن». پس از تعویض لباس و سلاح، امام علی (ع) به میدان رفت. دو مرد شامى گمان کردند که او عباس است و گفتند: «آیا آقایت اجازه داد؟»، امام این آیه را خواند: «اُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا…» سپس با آن‌ها مبارزه کرد و هر دو را شکست داد.

این روایت نشان‌دهنده شجاعت و دلاوری عباس بن ربیعه در جنگ صفین و همچنین اهمیت ولایت پذیری شیعیان و یاران امام و نیز تدابیر حکیمانه امام علی (ع) در هدایت یارانش است. البته در برخی روایات غیر معتبر، این ماجرا را به حضرت عباس (قمر بنی هاشم) علیه السلام نسبت می دهند که سند معتبری ندارد.

شیعیان، مامور به اطاعتِ بی چون و چرا از امام معصوم

اطاعت از ولایت یکی از تکالیف اصلی شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام در برابر ائمه ی معصومین علیهم‌السلام است. آن حضرات طبق دستور خدا و قرآن مفتَرَض الطاعه هستند و ما مامور به اطاعت از ایشان هستیم. در داستان های بحارالانوار ، جلد ۱ ، داستان۴۱ چنین آمده، مأمون رقی نقل می کند:

روزی خدمت امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانی وارد شد، سلام کرده، نشست. آن گاه عرض کرد:

– یا ابن رسول الله، امامت حق شماست زیرا شما خانواده رافت و رحمتید، از چه رو برای گرفتن حق قیام نمی کنید، در حالی که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهای بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند!

امام فرمود:

– ای خراسانی! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود.

آنگاه به کنیزی دستور داد، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طوری که شعله‌های آن، قسمت بالای تنور را سفید کرد، سپس به سهل فرمود:

– ای خراسانی! برخیز و در میان این تنور بنشین!

خراسانی شروع به عذر خواهی کرد و گفت:

– یابن رسول الله! مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر!

امام فرمود:

– ناراحت نباش! تو را بخشیدم.

در همین هنگام، هارون مکی، در حالی که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پای برهنه وارد شد و سلام کرد. امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:

– نعلین را بیانداز و در تنور بنشین!

هارون نعلینش را انداخت و بی درنگ داخل تنور شد! امام بعد از رفتن هارون به داخل تنور به صحبت‌های خود با خراسانی ادامه داد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن می‌گفت که گویا سال‌های دراز در آنجا بوده‌اند. سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است. سهل می‌گوید، بر سر تنور که رسیدم، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است. همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد.

امام به سهل فرمود:

در خراسان چند نفر از اینان پیدا می‌شود؟

عرض کرد:

– به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمی‌شود.

آن جناب نیز فرمودند:

آری! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمی شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت می شد، ما قیام می کردیم.

از این اتفاق معجزه‌گونه در می‌یابیم که امامان معصوم ما از این قبیل یارانِ تنوری کم داشتند و جمعیت شیعه و کمیت آن هرگز نمی‌توانست جبران کیفیت اندک یاران مخلص کند. شیعه باید  مطیع و گوش به فرمان ولی امر خود بعد از خدا باشد، و بعد از اقرار زبانی باید دارای باور قلبی و اطاعت عملی باشد.

جفای نابخشودنی برخی محدثین به «حدیث غدیر»

یکی از بی‌رحمانه‌ترین و ظالمانه‌ترین کارهای بشر، پوشاندن حقیقت و جعل کردن وقایع تاریخی است. این کار باعث می‌شود نسل‌های آینده نسبت به کتاب‌های تاریخ و وقایع گذشته بدبین شوند، به ویژه اگر این موضوع به عقاید دینی و باورها مرتبط باشد، که متأسفانه این مسئله در حق حدیث غدیر اتفاق افتاده است.

در کتاب الأمالی شیخ مفید آمده که ابوحنیفه گفت: به اصحابم گفتم «اقرار به حدیث غدیر نکنید وگرنه شیعیان بر شما غالب می شوند!». همچنین در «کتاب السنه» نوشته احمد بن محمد خلاّل بغدادی  آمده که از احمد بن حنبل درباره «من کنت مولاه فعلی مولاه» پرسیده شد، احمد بن حنبل هم به راحتی گفته: «با معنای حدیث غدیر کاری نداشته باشید». حال سؤال اینجاست: «اگر به زعم غدیر ستیزان و منکران ولایت امام علی (ع)، واژه مولا به معنای «دوست» باشد پس چرا جناب احمد بن حنبل از معنای حدیث غدیر هراس داشته و به شاگردان خود می‌گفته کاری به معنای حدیث غدیر نداشته باشید؟».

ابو عبداللّه‏ محمد بن احمد بن عثمان معروف به ذهبى، از بزرگان علم حدیث اهل سنت می‌گوید: «طبری سندهای حدیث غدیر را در چهار جلد جمع آوری کرده، بعضی از این سندها را که دیدم مبهوت ماندم و عقل از سرم پرید و یقین پیدا کردم که حدیث غدیر اتفاق افتاده است». امام محمد غزالی از علمای بزرگ اهل سنت گفته: «خلیفه دوم با علی در غدیر بیعت کرد اما هوای نفس بر او غلبه کرد و بیعتش را شکست و باعث بازگشت امت به جاهلیت شد».

ابن حمزه حنفی دمشقی از محدثین بزرگ اهل تسنن می نویسد: احمد بن حنبل در کتاب مسندش و مسلم در کتاب صحیحش حدیث «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست» را نقل کرده اند. یعنی هیچ شکی در صحت و اعتبار این حدیث وجود ندارد. حالا سوالی که پیش می‌آید این است: پس چرا الآن این حدیث در چاپ جدید کتاب‌های اهل تسنن مثل صحیح مسلم موجود نیست؟

پاسخ روشن است، همانگونه که دشمنان حضرت علی علیه السلام کعبه را به عنوان محل ولادت آن حضرت قبول ندارند، فضایل بی‌شمار دیگر امیرالمومنین را نیز برنمی‌تابند. اگر به رکن یمانی کعبه نگاه کنید، خواهید دید که سالی چندبار دیوار کعبه ترک می‌خورد و حقانیت «علی» را فریاد می‌زند اما متولیان آنجا کاری جز لکه‌گیری دیوار ترک خورده کعبه از دستشان بر نمی‌آید؛ چراکه «یُرِیدُونَ لِیُطۡفِـُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»، و اراده ی خدا بر اراده ی دشمنانِ ولی خدا بالاتر است.

جایگاه مخالفان ولایت

بی‌شک مخالفان و منکران ولایت علی بن ابی طالب (ع) هیچ جایگاهی جز آتش دوزخ ندارند و از خشم الهی در امان نخواهند ماند. در اینجا اشاره به یک معجزه الهی در خصوص هلاکت یکی از دشمنان امیرالمومنین علیه‌السلام در زمان حیات رسول خدا (ص) بعد از ماجرای غدیر لازم است تا سرانجامِ  عبرت آموز مخالفانِ ولایت ایشان را یادآوری کرده باشیم.

هنگامى که رسول خدا(ص) در روزِ غدیر، على(ع) را به جانشینی خود منصوب کرد، چیزى نگذشت که این مسئله در بلاد و شهرها منتشر شد، مردی به نام «نعمان بن حارث فهرى» برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پیامبر اکرم (ص) قرار گرفت و گفت: «دعوتنا أن نشهد أن لا إله إلا الله، وأنک رسول الله فصدقناک و …»؛ ای محمد! به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو پیامبری بدهیم، ما هم شهادت دادیم… تا این که على(ع) را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌ مَوْلاهُ». آیا این سخن از ناحیه خداست؟ پیامبر سه‌بار فرمودند: «آری». نعمان گفت: «اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِک فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماء»؛ خدایا اگر این امر حقی است از سوی تو پس بر ما از آسمانت سنگ ببار، خداوند فوراً سخن حارث را با آیه ۳۲سوره انفال براى پیامبر اکرم (ص) فرستاد: «وَ إذْ قالُوا اللَّهُمَّ إنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِکَ فَأمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أوِ ائْتِنا بِعَذابٍ ألیمٍ»؛ خدایا اگر این حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار یا عذاب دردناکى بر ما بفرست. اینجا بود که غدیر وارد مباهله شد، و این سخن حارث به معناى درخواست پاسخ الهى براى نشان دادن حق و باطل بود، و باید معجزه‏ اى رخ مى‏‌داد تا ثابت شود که غدیر «هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِکَ» است. خداوند در آن لحظه و در برابر چشمان رسول خدا (ص) و اصحابش سنگی از آسمان به سوی «نعمان» فرستاد و آن را بر سرش فرود آورد و نقش بر زمین کرد و کشت. همین جا بود که آیه «سَأَلَ سائلُ بِعَذَاب وَاقِع * لِلْکفِرِینَ لَیْس لَهُ دَافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ » نازل شد.

گروه بسیارى از بزرگان وسرشناسان اهل‏ سنت شأن نزول این آیات از سوره معارج را ماجرای «نعمان بن حارث» در خصوص «حدیث غدیر» روایت کرده ‌اند که ذکر نام همه آنها در این مقال نمی‌گنجند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.