خدا دنبال بهانه می‌گردد برای آمرزیدن بنده‌اش

در سال‌های پس از انقلاب سفرنامه‌های بسیاری از حج منتشر شده که عمدتاً چراغ راهی برای حاجیان سال‌های بعد بوده است،‌ اگر اهل ادبیات و کتاب بوده باشید‌، حتماً نام برخی از این سفرنامه‌ها برایتان آشناست، «سفر به قبله» نوشته هدایت‌الله بهبودی از زمره این دست سفرنامه‌هاست.

«سفر به قبله» یادداشت‌های سفر حج هدایت‌الله بهبودی در سال ۱۳۷۰ است،‌ که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. حج آن سال نخستین مراسم حج پس از کشتار ایرانیان در مکه در سال ۱۳۶۶ بود از این جهت نیز تجربه متفاوتی به‌شمار می‌رود.

بهبودی در نخستین تجربه خود از حج به انتشار یادداشت‌هایی پرداخته که شامل گزارش روزانه سفر است،‌ او در جایی گفته است: قرار نبوده سفرنامه بنویسد، قرار بود بعد از کشتار ایرانیان در مکه و وقوع رخدادهای سال ۶۶ که دیگر سفر حجی انجام نشد، در سال ۷۰ برای بعثه رهبری گزارشی تهیه کنم اما در حین این سفر موفق شدم سفرنامه‌ای بنویسم.

بهبودی دو نوع نگاه سیاسی و معنوی به مراسم حج دارد؛ نگاه سیاسی اشاره به برخورد سعودی‌ها با ایرانی‌ها و سیاست‌های آنها در کمرنگ جلوه دادن جنبه‌های مذهبی و به‌عوض رونق دادن بازاریابی محصولات اروپایی، آمریکایی، چینی و… است و نگاه مذهبی به توصیف لحظه‌های ناب عرفانی، رنگ باختن تعلقات دنیوی و برابری انسان‌ها اعم از فقیر، غنی، رئیس و مرئوس، زن و مرد، وعده‌ها و شروط با خدا، توصیف جزءبه‌جزء لحظات احرام، برائت از شیطان و وسوسه‌هایش اختصاص دارد که خواننده را مشتاق سفر به آن دیار می‌کند.

بهبودی با جمعی دیگر از اهالی قلم راهی سرزمین وحی می‌شود،‌ داستان این همراهی نیز در نوع خود جالب توجه است. او در سفرنامه‌‌اش در ابتدا ضمن شرح بیان ناباوری خود از تشرّف به این سفر می‌نویسد:‌

«اواسط اردیبهشت ۱۳۷۰

وقتی او بخواهد، به همین سادگی که می‌خوانی روی می‌دهد.

نشسته بودم پشت میز، با چه مطلبی ور می‌رفتم یادم نیست.،چشمم به حیاط بود، آبپاش دوّار، داشت باغچه تازه کاشته‌شده را سیراب می‌کرد. مرتضی بیرون بود، به کار یا به جلسه، نمی‌دانم. با صدای پا، سرم را بلند کردم، عبدالله بود، آخرین باری که به اینجا آمد، برای نوشتن داستان تازه‌ای بود، درباره «مرصاد». بعد از سه روبوسی ـ که تعدادش بین ایرانی‌ها به استاندارد رسیده ـ با سر اشاره کرد که بروم بیرون، پا را که از اتاقک آهنی بیرون گذاشتم، گفت: می‌آیی حج؟

چشم‌هایم گرد شد.
ـ حج؟! چی می‌گی؟
ـ فقط بگو می‌آیی یا نه؟
چهره به‌هم‌ریخته‌ام چیزی جز جواب مثبت نبود.

عبدالله که رفت، برگشتم پشت میز، نشستم، خم شدم برای بقیه کار ویرایش، انگار دستم قفل شده بود! مرتضی هم وقتی یک ساعت بعد خبردار شد، چون باور نمی‌کرد، راحت‌تر نشان می‌داد.

ولی انگار او خواسته؛ به همین سادگی که خواندی.»

کتاب بهبودی یک تفاوت عمده با سایر سفرنامه‌های حج نیز دارد،‌ و آن تقریظی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۷۰ بر آن نگاشته‌اند،‌ یادداشتی متفاوت از رهبر انقلاب به این شرح: «این کتاب مرا باز در شور و حال حسرت‌آلود زیارت خانه خدا و حرم رسول‌الله(ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست، تا به‌یاد دارم ـ از سالهای دور جوانی ـ هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافته‌ام، اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بی‌معرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان می‌توانست در خط حج قرار بگیرد…،

و من نمی‌توانستم! یا بهتر بگویم؛ هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرئت نمی‌‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود ـ چه رسد به‌عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه ‌زدن بر جای پای پیامبر(ص)‌ در مکه و مدینه، خالی نمانده بود… و این امید، اگرچه با حج ۱۰روزه‌ سال ۵۸ که به‌فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده‌تر و مشتعل‌تر شد… در سالهای ریاست ‌جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم…، اما امروز…؟ شور و اشتیاقی بی‌سکون و امیدی تقریباً فرو مرده…، تنها تسلا به خواندن این‌گونه سفرنامه‌ها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده‌ شوق نیز هست. این کتاب، شیرین، موجز،‌ باروح و هوشمندانه نوشته شده است، زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول…»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.