معنای «هیچ احساسی ندارم» امام خمینی (ره)
یکی از فضاسازیهایی که هرساله همزمان با دهه فجر انقلاب اسلامی در فضای رسانه ای داغ میشود، موضوع بیاعتنایی و بیتوجهی حضرت امام خمینی(ره) به مردم در روز بازگشت از فرانسه به ایران بود .این موضوع را بارها رسانههای ضدایرانی و حتی رضا پهلوی هم تکرار کرده بود و مدعی بود که آقای (امام) خمینی از روز اول گفته هیچ احساسی نسبت به ایران نداشته است.

پیش از پاسخ مفصل به این ادعا، تنها مراجعه به اولین سخنرانی معمار کبیر انقلاب اسلامی در همان روز ۱۲ بهمن، جایی که حضرت امام از همه مردم ایران و اقشار جداگانه تشکر کرد و این موفقیت را حاصل زحمت ها و جانفشانی های مردم دانست، کافی است:«بسم الله الرحمن الرحیم من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانی است که نمیتوانم جبران کنم. من از طبقه روحانیون که در این قضایای گذشته جانفشانی کردند، تحمل زحمات کردند، از طبقه دانشجویان که در این مسائل مصایب دیدند، از طبقه بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمی که در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه، از دادگستری، قضات دادگستری، وکلای دادگستری، از همه طبقات، از کارمندان، از کارگران، از دهقانان، از همه طبقات ملت تشکر میکنم. آن زحمتهای فوق العاده شماست که با وحدت کلمه پیروز شدید … (صحیفه امام خمینی، جلد ۶، صفحه ۸)»
برای رسیدن بهتر به پاسخ این ماجرا باید ابتدا با روحیات و شخصت امام آشنا بود و سپس روایت را از نزدیکان و حاضران جست.
مرحوم حبیبالله عسگراولادی در کتاب خاطرات خود درباره هجرت سرنوشتساز امام خمینی به ایران و حال و هوای پرواز انقلاب در ۱۲ بهمن ۵۷ میگوید: … وقتی از مرز ترکیه وارد ایران شدیم، یکی دو هواپیمای فانتوم اطراف هواپیمای ما را احاطه کردند، نگرانی همه ما بیشتر شد، اما الحمدلله اتفاقی پیش نیامد و آن هواپیماها هم رفتند. با فاصله کمی خبرنگارهایی که در انتهای هواپیما سوار بودند، برای مصاحبه به قسمت جلو و خدمت امام آمدند. یک خبرنگار پرسید: «شما به عنوان مقتدرترین انسان در حال وارد شدن به ایران هستید، لطفاً بگویید چه احساسی دارید؟» امام فرمودند: «هیچ». این خبرنگار خیال کرد که یا حرفش را نتوانسته است برساند یا بد ترجمه کرده و یا امام متوجه نشدهاند سؤالش چه بوده، برای همین مجدداً پرسید: «شما در طول تاریخ ایران به عنوان مقتدرترین انسان در حال وارد شدن به ایران هستید، از این ورود مقتدرانه چه احساسی دارید؟» وقتی که ترجمه کردند امام فرمودند: «هیچی» و آهسته ادامه دادند، «الا ان اقیم حقا و ابطل باطلاً»؛ مگر اینکه حقی را استوار کنم و باطل را سرنگون سازم.»
فارغ از این موارد، شخصیت امام نیز به گونه ای بود که در کنار شجاعت، همواره زاهد و متواضع بودند و به مرحله انقطاع از خود و وابستگی به خداوند رسیده بودند و هر موفقیتی را از جانب خدا می دانستند.حجت الاسلام رحیمیان از یاران دیرین امام خمینی(ره) در این باره می گوید: برای امام(ره) کار کردن برای خدا مهم بود و نسبت به استقبال میلیونها نفر احساسی نداشتند. زمانی ایشان به احمدآقا فرموده بودند این جمیعت که امروز در حسینیه شعار میدهد درود بر فلانی، اگر روزی بگوید مرگ بر فلانی هم برایم فرقی ندارد.
مهم آن است که تکلیف را انجام دهیم و رضایت خدا را به دست آورم. وی گفت: امام خمینی(ره) در تمام مسیر زندگی خود برای خدا کار کرد و با اینکه نقش اساسی در اسقاط شاه، رژیم پهلوی و نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی داشت، اما هرگز این موفقیت را به نام خود ندانست و فرمود: «خدا این ملت را بیدار کرد و دست عنایت خداوند بر سر این مردم کشیده شد» و در زمان آزادی خرمشهر هم فرمودند:«خرمشهر را خدا آزاد کرد» یعنی هر چه خوبی بود آن را به خدا نسبت میداد.»خانم مرضیه دباغ می گوید: روزی که شاه رفت…
آمدم خدمت امام و عرض کردم برادران میگویند شاه رفته و رادیو هم خبرش را پخش کرد. طبیعتاً همه ذوق زده شده بودند و خوشحالی میکردند. ولی جز عبارت «دیگه چی؟» کلمه دیگری از امام شنیده نشد.
آقای سید محمود دعایی هم می گوید: امام کوه صلابت بودند وقتی انقلاب به پیروزی رسید در حالی که عده ای از ما که اطراف بودیم از جمله خود من بشدت هیجان زده شده بودیم و حتی عده ای از شوق گریه میکردند، امام استوار و محکم به همه روحیه میدادند و هیچ تغییر و هیجانی نظیر بقیه در ایشان مشاهده نشد.
خانم زهرا مصطفوی دختر حضرت امام می گوید: امام در داخل اتاق چهار زانو نشسته و داشتند به رادیو گوش می دادند که ناگهان برنامه عادی قطع شد و آقای محلاتی از پشت رادیو گفت: این صدای انقلاب ایران است. حضرت امام به محض شنیدن این سخن از جا برخاسته و دو دست خود را محکم برهم زده و فرمودند: دیگر تمام شد.در جریان دستگیری و انتقال امام به زندان در سال ۱۳۴۲ مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف میکرد که امام فرموده بودند:«وقتی مرا می بردند، بین قم و تهران ماشین از جاده رفت بیرون. من فکر کردم میخواهند قضیه را خاتمه بدهند[مرا سر به نیست کنند]. ولی وقتی مراجعه کردم به قلبم دیدم هیچ تغییری نکرده است» .
خبرگزاری فارس با نزدیک شدن به ایام سالگرد دهه فجر، شایعاتی که با این موضوعات در این سالها برای فریب افکار عمومی در فضای مجازی منتشر شده را بازخوانی خواهد کرد.