کارگزاران امام على(ع) چند طبقه بودند؟
کارگزاران امام على علیه السلام را در چند دسته مى توان طبقه بندى کرد:
۱ . افراد متدیّن ، مورد اعتماد ، مدیر ، مدبّر و داراى شخصیت اجتماعى ویژه اى که مى توان آنان را از یاران برجسته على علیه السلام و از پیشتازان آنها نامید.
اینان ، بازوان ستبر على علیه السلام در حکومت و مشاوران نیکْ خوى و مخلص آن بزرگوار بودند . مالک اشتر ، از این مجموعه است که ابتدا امام وى را بر حکومت «جزیره» (منطقه اى بین دجله و فرات که به لحاظ نزدیکى به شام ، از اهمیّت ویژه اى برخوردار بود) گماشت و سپس ، وى را راهى مصر کرد .
همچنین در این مجموعه ، عبد اللّه بن عبّاس است که فرماندار بصره بود و نیز قیس بن سعد بن عباده ، که ابتدا به مصر رفت و آن گاه به حکومت آذربایجان گماشته شد .
اینان به هنگام نبرد ، در سپاه على علیه السلام بودند ، نه در منطقه حکومت خویش ؛ زیرا کسانى که قابلیت فرماندهى و شایستگى مشاورت داشتند ، اندک بودند .
با نگاه تاریخى ، دراین میان ، مالک اشتر ، چهره منوّرى است که هیچ گونه پیرایه اى ندارد . درباره ابن عبّاس ، شایعه چنگ اندازى وى بر بیت المال بصره ، قابل تأمّل است و درباره قیس بن سعد ، با همه بزرگى ، عزل وى از حکومت مصر ، قابل توجّه است .
۲ . افراد متدیّن ، متعهّد و معتمدى که به گونه اى ضعف مدیریت داشتند و در تدبیر امور ، از جایگاهى بلند برخوردار نبودند . اینان ، چهره هایى موجّه بودند ؛ امّا در کوران حوادث نتوانستند تصمیمى استوار بگیرند و به درستى از بحران ها نجات یابند .
محمّد بن ابى بکر ، با همه ارجمندى ، نتوانست مصر را آرام نگه دارد و پس از شورش هواداران معاویه ، توان دفاع را از دست داد .
ابو ایّوب انصارى ، با همه جلالت و عظمت ، از رویارویى با بُسر بن ارطات ، عاجز آمد و فرار کرد .
سهل بن حُنَیف ، پس از شورش فارس و سر برتافتن مردمان آن سامان از پرداخت مالیات ، نتوانست بر آنها چیره شود و از این رو ، برکنار شد .
عبید اللّه بن عبّاس نیز از مقابل بُسر ، فرار کرد .
عثمان بن حُنَیف ، در رویارویى با فریبگرى جَمَلیان ، میدان را از دست داد و شکست خورد و دستگیر شد .
کُمَیل بن زیاد ، در رویارویى با هجوم ها و غارتگرى هاى معاویه ، تاب نیاورد . از این رو ، آهنگ «مقابله به مِثْل» کرد و به غارت مناطق شام ، روى آورد که على علیه السلام او را سرزنش کرد .
۳ . کسانى که باورى استوار نداشتند و از ایمانى ریشه دار ، برخوردار نبودند ، گو این که سیاستمدارانى بودند اهل تدبیر با مدیریتى کارآمد . اینان ، از چنگ انداختن بر بیت المال و اسراف و تبذیر در آن ، باکى نداشتند . امام علیه السلام از چنین کارگزارانى شکایت داشت و خطاب به آنان مى فرمود :
لَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَکُم عَلى قَدَحٍ ، لأخَذَ عِلاقَتَهُ! اگر کاسه اى به یکى از شما بسپارم ، دسته اش را مى دزدد!
زیاد بن ابیه ، از این گونه کسان است . او به سبب تصرّف هاى ناروا در بیت المال ، اعتراض امام على علیه السلام را علیه خود برانگیخت و پس از شهادت امام علیه السلام به معاویه پیوست و از ارتکاب جنایت ، روى برنتافت .
مُنذِر بن جارود نیز بدان جهت که در بیت المال ، حیف و میلْ روا داشته بود ، مورد عتاب امام علیه السلام قرار گرفت .
نُعمان بن عَجْلان ، پس از بذل و بخشش بیت المال به افراد قبیله اش و تصرّفات ناروا به نفع خود ، عتاب على علیه السلام را برانگیخت . آن گاه فرار کرد و به معاویه پیوست .
یزید بن حجیَّه و مَصْقَله بن هُبَیره و قَعْقاع بن شور نیز چنین کردند .