پیشفرضهای غلط فنون فرزندپروری که باید اصلاح شود
طیبه مجردیان: در حالی که شاید فرزندپروری یکی از سختترین کارهاست و آگاهی و ظرافت و توجهات دقیقی را میطلبد، بسیاری از والدین نسبت به اصول فرزندپروری خودآگاه نیستند و همان شیوه تربیتی که نسل به نسل از طریق خانواده به ارث بردند را در ارتباط با فرزند خود نیز به کار میگیرند.
این در حالی است که به دلیل پیچیدگی جوامع امروز، انقلاب ارتباطی و ورود قوی رسانه در امر تربیت، تربیت فرزند نسبت به دهههای گذشته امری به مراتب سختتر شده است.
امروزه والدین در لحظه نیازمند مدیریت ارتباط خود با فرزند و اتخاذ تصمیمهای منطقی هستند و بدون آگاهی از پیچ و خمهای تربیتی ممکن است به وادی انفعال یا پرخاشگری در مقابل فرزند بلغزند. اهمیت این مسئله آنجا مشخص میشود که گاهی فرزند به دلیل عدم ارتباط صحیح، امن و غنی با والدین خود در مقابل شیوه و سبک زندگی و ارزشهایی که والدین بدان اعتقاد دارند جبهه میگیرد.
تراژدی آنجاست که در واقع والدینی که دلسوزترین افراد نسبت به فرزند خود هستند، بزرگترین ضربه را به سلامت روان و تربیت فرزندشان وارد میکنند و باعث ایجاد تلههای شناختی و شخصیتی در فرزند میشوند و این آسیب نسل به نسل انتقال پیدا میکند. این مسئله برای ما که در نظام ارزشی دینی زیست میکنیم به مراتب دردناکتر است چون رفتار اشتباه ما باعث گارد گرفتن فرزند نسبت به ارزشها نیز خواهد شد. در همین راستا موضوع “اصول و فنون فرزندپروری” را دستور کار خود قرار داده و با کارشناسان مختلف در این ارتباط گفتگو خواهد کرد.
قدم اول در تربیت اصولی اصلاح نگرش والدین در فرزندپروری است. بسیاری از رفتارهای غلط والدین به دلیل باورهای نادرستی است که در ذهنشان ته نشست شده است. خانم دکتر مختاری دکترای روانشناسی در گفتگو با خبرنگار تسنیم از این باورهای غلط میگوید و به سوالاتی پیرامون تاثیر ژنتیک یا محیط؟ حد و مرز سختگیری و محبت؟ لجبازی یا اضطراب؟ رابطه کلیگویی و طرحوارههای منفی و نگرانیهای والدین در فرزندپروری پاسخ میدهد. مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
سوال: با توجه به فرمایش جنابعالی که معتقد هستید قدم اول در تربیت اصولی، اصلاح نگرش والدین و پیشفرضهای غلط آنها در ارتباط با فرزند و فرزندپروری است؛ درباره این باورهای غلط بفرمایید که کدام موارد هستند و به صورت مصداقی بفرمایید این نگرشهای منفی چگونه میتواند تعامل والدین با فرزندان را تحت تأثیر قرار دهد.
در آموزشهای فرزندپروری، اولین جلسه معمولاً به کار روی نگرشهای منفی والدین اختصاص داده میشود تا تصحیح شود، زیرا این نگرشها میتوانند مانع مهمی در مسیر فرزندپروری مؤثر باشند. به عنوان مثال، اگر والدی این تصور را داشته باشد که “بچهام به عمهاش رفته است” در این شرایط، رفتار والد با کودک دیگر خالص و بیطرفانه نیست و تحت تأثیر پیشینه ذهنی و تجربیات قبلی آن فرد قرار میگیرد. گاهی اوقات حتی احساسات منفی والد نسبت به آن شخص در تعامل او با فرزندش نیز اثر میگذارد. به ویژه اگر کودک رفتاری انجام دهد که برای والد چالشبرانگیز یا آزاردهنده باشد چون این رفتار را به آن داستان و آن فرد ربط داده، و این باعث میشود رفتار نادرستی با بچه داشته باشد. در ادامه به ترتیب به این موارد اشاره میکنم.
تأکید بیش از حد بر ژنتیک، والدین را از کمک به فرزند بازمیدارد
یکی از نگرشهای منفی والدین این است که تأثیر ژنتیک را بیش از حد مطرح میکنند و میگویند: “ژن این بچه اینطوری هست” البته ما روانشناسها هم تأثیر ژنها را قبول داریم، اما اگر والدین هنگام برخورد با رفتارهای مشکلآفرین فرزندشان صرفاً به ژنتیک تکیه کنند، درواقع به نوعی دچار استیصال میشوند و این باور را پیدا میکنند که “نمیشود کاری برای او انجام داد.” این نگرش والدین را عملاً از اقدامات مؤثر برای حل مسئله و برقراری ارتباط درست با فرزند باز میدارد.
هرچند تأثیر ژنتیک تا حدی وجود دارد و ممکن است حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد نقش داشته باشد، اما اگر منِ والد در ذهنم این باور را داشته باشم که ویژگیهایی که در فرزندم میبینم صرفاً ناشی از ژنتیک است، همانطور که گفته شد این نگرش میتواند منجر به این شود که رفتارهای مناسبی در برابر مشکلات فرزندم نداشته باشم. در این شرایط، تعامل والد با کودک تحت تأثیر همین نگرش قالبی قرار میگیرد و کیفیت لازم را نخواهد داشت.
ضمن اینکه اگر ما قبول داریم که تأثیر ژن وجود دارد، باید بپذیریم که تأثیر محیط نیز مهم است. اولاً، از کجا معلوم که آن ویژگیای که من در کودک تشخیص دادهام، واقعاً درست باشد و ناشی از تأثیر ژنتیک باشد؟ چند درصد از این ویژگی به ژنتیک مربوط است؟ شاید من اشتباه تشخیص دادم و در واقع این ویژگی تحت تأثیر محیط شکل گرفته باشد. شاید کودک این رفتار را از من یاد گرفته باشد.
باید با کودک بهعنوان یک موجود منحصر به فرد رفتار کنیم
در این زمینه تحقیقات و بررسیهای بسیاری انجام شده و چالشهای زیادی وجود داشته تا تازه بتوانند میزان تأثیر ژن و محیط را مشخص کنند. برای مثال، اگر بگوییم تأثیر ژنتیک است و این کودک به پدرش رفته چون پدرش عصبی است، باید توجه کنیم که این کودک در همان محیط با پدر زندگی کرده و رفتارهای عصبی او را دیده است. شاید عصبی بودن و پرخاشگری را از پدرش یاد گرفته باشد. حالا چطور میتوانیم ثابت کنیم که بیشتر تحت تأثیر ژن بوده است یا اینکه در این محیط پرورش یافته و این رفتارها را از محیط یاد گرفته است؟ شاید کودک یاد گرفته که در محیط متشنج داد بزند یا واکنشهای عصبی نشان دهد.
به همین دلیل، این چالشها وجود دارد و نباید بهراحتی بگوییم که یک رفتار صرفاً تحت تأثیر ژنتیک است. باید حواسمان باشد که این نگاه را از ذهن خود دور کنیم و با کودک بهعنوان یک موجود منحصر به فرد رفتار کنیم. موانعی که در مسیر رشدش وجود دارد را شناسایی کنیم و با حمایت و همدلی و توجه مثبت نامشروط به او کمک کنیم تا آن موانع را پشت سر بگذارد.
محیط میتواند ویژگیهای ذاتی کودک را تعدیل کند
تأثیرات ژن نیز تحت تأثیر محیط تعدیل میشوند. بهعنوان مثال، فردی که ذاتاً کمرو است، اگر در محیطی حمایتکننده قرار بگیرد، قطعاً کمرویی او تعدیل خواهد شد. آن کمروییای که با خود به دنیا آورده، قرار نیست تا پایان عمر به همان شدت باقی بماند؛ بلکه تحت تأثیر محیط، دستخوش تغییر و تعدیل میشود.
به همین ترتیب، کودکی که ذاتاً برونگرا و اجتماعی است، اگر در محیطی قرار بگیرد که مدام او را سرکوب کند، تعاملات اجتماعی را برایش محدود کند، و مرتب به او پیامهایی مانند “حواست باشد”، “مودب باش”، “سلام کن”، “وایسا”، “آدم باید خجالت بکشد”، یا “این چه طرز برخوردی است؟” بدهد، این محیط میتواند به تدریج تعاملات قوی او را تضعیف کند. البته شاید این سرکوب به اندازه تأثیری که بر یک کودک کمرو میگذارد، قوی نباشد، اما باز هم اثر خود را خواهد داشت و تواناییهای ذاتی او را محدود خواهد کرد.
این موضوع شبیه به بذری است که در ذات خود قابلیت تبدیل شدن به یک گل، گیاه یا هر چیز دیگری را دارد؛ اما این تبدیل تنها زمانی ممکن است که خاک، نور و آب لازم فراهم باشد. اگر این عوامل نباشند، آن ۵۰ درصد ذاتی هیچ فایدهای نخواهد داشت و کافی نخواهد بود.
ما هرگز نسبت به تأثیر ژنها نا امید نیستیم. محیط میتواند به اندازه کافی قدرتمند باشد و با حمایتگری و ایجاد شرایط مناسب که شامل آیتمهایی است که به مرور درباره آنها صحبت خواهیم کرد، کمک کند تا رشد و شکوفایی کودک اتفاق بیفتد.
کودک دشوار؛ عکس العمل والدین و تشدید ناهنجاریها
سوال: من خیلیها را دیدم که درباره فرزند خودشان میگویند بچه من ذاتاً فلان ویژگی را دارد یا میگویند بچه اول من با بچه دوم زمین تا آسمان، تفاوت شخصیتی دارند.
ما تفاوتهای فردی را میپذیریم، اما با وجود این تفاوتها، محیط میتواند تعدیلکننده این ویژگیهای فردی باشد. مثلاً در تقسیمبندی کودکان میگوییم که یک کودک ممکن است ذاتاً “دشوار” باشد و دیگری “آسان.” کودکی که آسان است، میخوابد، بیدار میشود و کاری به کار کسی ندارد. اما کودکی که دشوار است، آنقدر از والدین انرژی میگیرد که خدا میداند!
حالا وقتی یک کودک دشوار انرژی زیادی از من میگیرد، من به اعصابی فولادین نیاز دارم تا بتوانم تعامل درستی با او داشته باشم. باید خیلی روی خودم کار کنم، مراقبت از خود داشته باشم و حواسم باشد که رفتار صحیحی با او داشته باشم. چرا که کودک دشوار میتواند رفتارهای نادرست را در من برانگیزد. وقتی این رفتارهای نادرست در من فعال شوند، دشواری آن کودک را چند برابر و شرایط را بسیار سختتر میکنند.
در این چرخه، وقتی کودک بزرگتر میشود، سختیهای بیشتری نیز ممکن است ایجاد شود، چون این بدهبستانی که بین رفتارهای کودک و والدین شکل گرفته، تأثیر خود را گذاشته است. کودک ذاتاً دشوار بوده، اما من هم به دلیل ناآگاهی، خستگی، بیحوصلگی یا کمبود انرژی نتوانستهام به خوبی با او تعامل کنم. به همین دلیل، تعامل با این کودکان سختتر میشود.
اینجاست که لازم است به نقش خودمان توجه کنیم و ببینیم که من بهعنوان والد، در مقابل این کودک دشوار چه کردهام و چطور میتوانم این چرخه را اصلاح کنم.