آیا شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) از منابع اهل سنّت است؟

در منابع اهل سنت گزارش های فراوانی درباره حوادثی که بعد از وفات رسول خدا(ص) بر حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) گذشت وجود دارد.

برای مثال منابعی مانند المصنف، تاریخ طبری، الامامه و السیاسه، العقد الفرید، الاستیعاب، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مختصر اخبار البشر، مسند فاطمه و کنز العمال، از تهدید عمربن خطاب به آتش زدن خانه حضرت زهرا(س) در صورت امتناع حضرت علی(ع)از بیعت با ابوبکر حکایت دارند.

برخی منابع دیگر مانند فرائدالسمطین، الامامه و السیاسه، میزن الإعتدال و شرح نهج البلاغه صریحا از هجوم و ضرباتی که بر پیکر مطهر حضرت زهرا(س) در آن هجوم وارد آمد سخن می گویند. به هر حال انعکاس چنین حقایقی را درباره این واقعه دردناک، در منابع اهل سنت نمی توان انکار کرد. واقعیتی که پشیمانی خلیفه اول را از ارتکاب آن در پی داشت و این پشیمانی در بسیاری از منابع اهل سنت، مانند تاریخ طبری، مروج الذهب، کنز العمال، المعجم الکبیر، مختصر تاریخ دمشق، مجمع الزوائد و لسان المیزان و… ثبت شده است.

حادثه جان سوز هجوم به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) و مضروب ساختن و به شهادت رساندن ایشان، درست چند روز بعد از ارتحال نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) به عنوان یکی از نقاط تاریک تاریخ صدر اسلام، تبعات تاریخی، سیاسی و اعتقادی فراوانی را در پی داشته است. حضور و نقش آفرینی چهره های برجسته و مقدس اهل سنت در این حادثه تلخ، موجب شده عدّه ای از علمای این مذهب، به کل منکر بسیاری از آن وقایع گردند یا حتی الإمکان تصویری مخدوش و غیرواقعی از جزئیات آن ارائه دهند. با این حال در این یادداشت کوتاه، می کوشیم که با یک بررسی اجمالی، جزئیات مربوط به این حادثه را در آینه آثار شناخته شده مورخین و محدثین اهل سنت بازتاب دهیم.

اخبار تهدید خلیفه دوم به آتش زدن خانه حضرت زهرا(س)

در منابع اهل سنت، موارد فراوانی به چشم می خورد که حکایت از تهدید خلیفه دوم به آتش زدن خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) می کند. برای مثال می بینیم که ابن ابى‏ شیبه‏ در کتاب «المصنف» می نویسید: «حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ أَسْلَم عَنْ أَبِیهِ أَسْلَم، أَنَّهُ حِینَ بُویِعَ لأِبِی بَکْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، کَانَ عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ یَدْخُلان عَلى فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَیُشَاوِرُونَهَا وَیَرْتَجِعُونَ فی أَمرِهِمْ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلى فَاطِمَهَ، فَقَالَ: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَاللهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إلَیْنَا مِنْ أَبِیک، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبُّ إِلَیْنَا بَعْدَ أَبِیکِ مِنْکِ، وَأَیْمُ اللهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ إنْ اجْتَمَعَ هَؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ یُحَرَّقَ عَلَیْهِمْ الْبَیْتُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیُحَرِّقَنَّ عَلَیْکُمْ الْبَیْتَ وَأَیْمُ اللهِ لَیَمْضِیَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَیْهِ»؛ (زید بن اسلم به نقل از پدرش می گوید: هنگامى که مردم بعد از پیامبر با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر بر فاطمه علیهاالسلام وارد شدند و با ایشان به مشاوره مى پرداختند، به کار خود [استکناف ازبیعت] ادامه می دادند.

زمانی که‌ این خبر به عمر بن خطاب رسید او بیرون آمد و نزد فاطمه رفت و گفت: اى دختر رسول خدا، هیچ کس برای ما محبوب تر از پدر تو نیست و پس از پدرت نیز هیچ کس نزد ما محبوب تر از تو نیست، و سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند دستور دهم خانه را بر سرشان به آتش کشیده شود. راوی می گوید وقتی عمر بیرون رفت آنها [تحصن کنندگان] نزد حضرت آمدند آن حضرت فرمود: دانستید که عمر پیش من آمد و به خدا قسم خورد که اگر نزد من بازگردید خانه را برسرتان به آتش می کشد و قسم به خدا که او آنچه را که برایش سوگند خورده انجام می دهد). این روایت را سیوطی نیز در جامع الاحادیث خود نیز نقل کرده‌ است.

طبری نیز در تاریخ خود در نقل حوادث سال ۱۱ هجری به این تهدید اشاره دارد که: «عَنْ زِیَادِ بْنِ کُلَیْبٍ، قَالَ: أَتَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَنْزِلَ عَلِیٍّ وَفِیهِ طَلْحَهُ وَالزُّبَیْرُ وَرِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَیْکُمْ أَوْ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَیْعَهِ»؛ (زیاد بن کُلیب می‌ گوید: عمر به منزل علی آمد و در حالی که آنجا طلحه و زبیر و عده ای از مهاجرین تحصن کرده بودند عمر گفت: به خدا سوگند یا بیعت کنید و یا خانه را آتش می زنم).

ابن قُتیبه یکی دیگر از علمای اهل سنت است که در کتاب «الامامه و السیاسه» خود این گونه اشاره به این تهدیدات می نماید: «وإن أبا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفسه عمر بیده. لتخرجن أو لأحرقنها على من فیها، فقیل ل : یا أبا حفص، إن فیها فاطمه ؟ فقال : وإن…»؛ (ابوبکر جویای کسانی شد که از بیعت با او سرپیچی کرده بودند و در خانه علی کرم الله وجهه اجتماع کرده بودند، عمر را به سوی آن‌ ها فرستاد، عمر آنان را فراخواند، آنها از منزل علی خارج نشدند، عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا خارج شوید و یاخانه را براهلش آتش می کشم. به عمر گفته شد: ای اباحفض در خانه فاطمه است. عمر گفت: گرچه فاطمه باشد…).

این تهدید، با همین عبارات و یا با کمی اختلاف در تعابیر و کلمات، در منابع دیگری از تألیفات و تصنیفات علما و مورخین و محدثین اهل سنت تکرار شده است که از میان همه آنها می توان به این موارد اشاره کرد: بلاذری در کتاب «انساب الاشراف»، ابن عبدربه در کتاب «العقد الفرید»، ابن عبدالبر در کتاب «الاستیعاب»، ابن ابی الحدید در کتاب «شرح نهج البلاغه»، ابوالفداء در کتاب «مختصر اخبار البشر»، سیوطی در کتاب «مسند فاطمه»، متقی هندی در کتاب «کنز العمال»، نویری در کتاب «نهایه الأرب فی فنون الأدب»، عمر رضا کحاله در کتاب «أعلام النساء» و… .

این بیانات نشان گر جسارت برخی اشخاص در تهدید حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به هجوم به منزل ایشان و آتش زدنش است. تهدیدی که کاش در مرحله زبانی می ماند و هیچ وقت عملی نمی شد اما صفحات تاریخ و کتب حدیث گواه این حقیقت اند که این اتفاق تلخ واقعا روی داد.

اخبار هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و ضرب و شتم ایشان

ابن قتیبه درکتاب «الامامه و السیاسه» ماجرای حمله به منزل آن حضرت را این گونه نقل کرده است که: «ثم قام عمر، فمشى معه جماعه، حتى أتوا باب فاطمه، فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها: یا أبت یا رسول الله، ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن أبی قحافه، فلما سمع القوم صوتها وبکاءها، انصرفوا باکین، وکادت قلوبهم تنصدع، وأکبادهم تنفطر، وبقی عمر ومعه قوم، فأخرجوا علیا، فمضوا به إلى أبی بکر»؛ (آنگاه عمر برخاست و با گروهی به درب خانه فاطمه رفت درب را کوبید، وقتی فاطمه صدای شان را شنید با صدای بلند فریاد زد ای پدر جان ای رسول خدا ببین ابن خطاب و ابن ابی قحافه بعد از تو چه بر سر ما می آورند؟ وقتی مردم صدای گریه فاطمه را شنیدند با گریه برگشتند، نزدیک بود قلب و جگرشان پاره شود، اما عمر و گروهی باقی ماندند و سرانجام علی را به زور از خانه بیرون کشیدند و او را نزد ابوبکر آوردند).

همچنین ابراهیم بن سیار نظّام، عالم و محدث معتزلى که به دلیل زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در کتابهاى متعددى، واقعه حمله به خانه فاطمه(علیها السلام)را نقل مى کند. او مى گوید: «إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَهَ یَوْمَ الْبَیْعَهِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها»؛ (عمر در روز اخذ بیعت براى ابوبکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد). ذهبی نیز در کتاب «میزان الإعتدال» طی عبارت مشابه می نویسید: «عمر ضربه ای با پا بر حضرت زهرا(س) وارد کرد به گونه ای که موجب سقط جنینش گردید.»

«شهرستانی» نیز در کتاب «ملل و نحل» از قول «نظام» معتزلی بیان می‌ کند که: «إن عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتى ألقت الجنین من بطنها. و کان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، و ما کان فی الدار غیر علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین»؛ (در روز بیعت، عمر به شکم فاطمه زد و در اثر این ضربه جنین از شکم فاطمه افتاد و عمر فریاد می زد: خانه را بر اهل آن بسوزانید، و در خانه به غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود).

علاوه بر این ها، ابن ابی الحدید در «شرح نهج‌ البلاغه» خود داستانی را بدین گونه نقل می کند که: عده ای از مشرکان ازجمله هبار بن اسود، ناقه زینب، ربیبه(دخترخوانده) پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه وآله) را تعقیب می‌ کردند، وقتی هبار به خیمه زینب رسید نیزه‌ ای به طرف هودج او پرتاب کرد زینب حامله بود از این حمله ترسید، وقتی به مدینه آمد بچه‌ اش سقط شد. پیامبر(ص) دستور دادند که هر جا هبار را دیدید او را به قتل برسانید.

ابن ابی الحدید می گوید که بعد از نقل این داستان، استادش این گونه می گوید که: «إذا کان رسول الله صلى الله علیه وآله أباح دم هبار بن الاسود لانه روع زینب فألقت ذا بطنها ، فظهر الحال إنه لو کان حیا لاباح دم من روع فاطمه حتى ألقت ذا بطنها. فقلت أروى عنک ما یقوله قوم إن فاطمه روعت فالقت المحسن، فقال لا تروه عنى ولا ترو عنى بطلانه»؛ (زمانی که رسول‌ الله خون هبار بن اسود را مباح می شمرد به خاطر اینکه او با ترساندن موجب سقط شدن جنین زینب شد، اگر رسول خدا زنده بود حتماً به مهدور الدم بودن کسی که فاطمه را ترسانده بود تا اینکه بچه اش را سقط کرد، حکم می‌ فرمود). ابن ابی الحدید می گوید به استاد خود اَبی جعفر گفتم: آیا می توانم این خبر که عده ای فاطمه را ترساندند تا اینکه فرزندش محسن سقط شد را از شما نقل کنم؟ گفت: از من نقل نکن و بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن.

از دانشمندان و نویسندگان معاصر اهل سنت عبدالفتاح عبدالمقصود نیز در کتاب «الإمام علی» به جزئیات وقایع هجوم به خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) اشاره می کند.

به هر حال موضوع هجوم به منزل آن حضرت به قدری غیرقابل کتمان است که حتی ابن تیمیه به عنوان پدر معنوی وهابیت و یکی از سرسخت ترین دشمنان شیعه، نیز نمی‌تواند منکر اصل ورود به خانه حضرت زهرای مرضیه شود و فقط در صدد تراشیدن توجیهی بسیار خنده‌ دار برای آن برمی آید: او در نقد حدیثی که اشاره به اظهار ندامت ابوبکر از کار خود در پایان عمر خود دارد(این احادیث را در ادامه مورد اشاره قرار می دهیم)، می گوید: «وَغَایَهُ مَا یُقَالُ: إِنَّهُ کَبَسَ الْبَیْتَ لِیَنْظُرَ هَلْ فِیهِ شَیْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی یُقَسِّمُهُ، وَأَنْ یُعْطِیَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ»؛ (نهایت چیزی که می توان گفت این است که آنها (مهاجمین) وارد خانه ایشان شدند چون می خواستند ببینند که آیا در خانه فاطمه اموالی از بیت المال هست که ذخیره کرده باشند تا آنها را مصادره کنند و میان مردم توزیع کنند!).

این روایات و گزارش ها بیان می کند که چگونه حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) با آن جزئیات تکان دهنده، مورد ضرب و بی حرمتی واقع شدند و در نهایت مظلومانه به شهادت رسیدند. ظلم بزرگی که به اعتراف منابع اهل سنت، هنگام مرگ خلیفه اول، موجب پشیمانی اش از حمله به خانه حضرت زهرا(س) شد.

انعکاس پشیمانی ابوبکر از هجوم و گشودن خانه حضرت زهرا(س) در منابع اهل سنت

منابع اهل سنت، در دوره های گوناگون، به نحو وسیعی، پشیمانی خلیفه اول را از حمله به منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) ثبت کرده ند. طبری در تاریخ الامم و الملوک خود در بیان حوادث سال ۱۳ هجری این گونه آورده است: «قال ابوبکر رضی الله عنه: أَجَلْ إِنِّی لا آسَى علی شَی‌ءٍ مِنَ الدُّنْیَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ تَرَکْتُهُنَّ وَوَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدتُ أَنِّی سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسول‌الله(ص)، أَمَّا اللاتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَکْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّی لَم اکشف بَیْتَ فَاطِمَهَ علی شَیْءٍ، وَإِنْ کَانُوا غلقوه عَلَى الْحَرْبِ…»؛

(ابوبکر روزهای آخر عمرش می گفت: من بر هیچ چیز از این دنیا حسرت نمی خورم مگر بر سه کار که دوست داشتم ای کاش آن ها را انجام نداده بودم و سه کار که ترک کردم ای کاش انجام می دادم و سه سئول که ‌ای کاش از رسول الله(ص) می پرسیدم اما سه کاری که ‌ای کاش ترک می ‌کردم، ای کاش درب خانه فاطمه را باز نمی کردم اگرچه علیه من پیمان جنگ بسته بودند…).

مسعودی نیز در کتاب «مروج الذهب» نقل می کند که: «کلام له: و لما احْتُضِرَ قال: ما آسَى على شی‏ء إلا على ثلاث فعلتها وددت أنی ترکتها، و ثلاث ترکتها وددت أنی فعلتها، و ثلاث وددت أنی سألت رسول الله(ص) عنها، فأما الثلاث التی فعلتها و وددت أنی ترکتها، فوددت أنی لم أکن فتشت بیت فاطمه، و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً…»؛ ( یکی از صحبت های ابوبکر هنگام احتضار این بود که گفت بر هیچ چیز غمگین نیستم مگر به خاطر سه کاری که انجام شان داده ام در حالی که دوست می داشتم که انجام شان نداده بودم و نیز به خاطر سه کاری که ترک شان کرده ام در حالی که دوست می داشتم انجام شان داده بودم و نیز به خاطر سه موضوعی که دوست می داشتم آنها را از رسول خدا(ص) بپرسم. اما آن سه کاری که دوست می داشتم انجام شان نداده بودم یکی این بود که کاش درب خانه فاطمه(س) را باز نمی کردم و دراین باره سخنان زیادی گفت…».

متقی هندی نیز در «کنز العمال» می آورد که: «عن عبدالرحمن بن عوف اَنّ ابابکر الصدیق قال له فی مرض موته: انی لا آسی علی شیء الا علی ثلاث فعلتهن وددت انی لم افعلهن وثلاث لم افعلهن وددت انی فعلتهن وثلاث وددت انّی ساَلتُ رسول الله عنهن فاما اللاتی فعلتها وددت انّی لم افعلها فوددت انی لم اکن اکشف بیت فاطمه وترکته و ان کانوا غلقوه علی الحرب …»؛ (ابوبکر روزهای آخر عمرش به عبدالرحمن بن عوف گفت: من بر هیچ چیز از این دنیا حسرت نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و ای کاش آن‌ها را انجام نداده بودم و سه کار که انجام ندادم و ای کاش انجام می دادم و سه سؤال که ‌ای کاش از رسول الله می پرسیدم اما سه کاری که انجام دادم وای کاش انجام نداده بودم، ای کاش بازکننده درب خانه فاطمه نمی بودم و ترک می کردم این کار را اگرچه علیه من پیمان جنگ بسته بودند).

خاتمه: شیعیان حضرت زهرا(سلام الله) علیها را اولین مدافع حریم امامت و ولایت می دانند و معتقدند این باور راستین، امری است که حتی منابع مخالفین عقیدتی آنها نیز به آن گواهی می دهد. برای همین زبان شان زبان استدلال و گفت و گوست و با کسی سر جنگ و ستیزه و تکفیر ندارند. اما با حساسیت های علمی و روشی ای که دارند، هیچ گونه تحریف و انکار را نیز برنمی تابند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.