خودکشی سه دانشآموز به دلیل سختگیری شدید!
هر کاری که میکنند به آنها میگویند که شأن مدرسه را زیر سوال بردهاند و لیاقت ندارند که در مدرسه باشند و چیزهایی از این دست. حالا ممکن است مساله به سادگی و مسخرگی این باشد که کسی لاک زده یا جوراب سفید پوشیده یا کمی از موهایش بیرون است. یا اینکه مثلا مانتویش از سر زانویش کوتاهتر است و این چیزها.
آیلیس؛ یک دانشآموز دبیرستانی دیگر میگوید: «مثلا مدرسه ما پله زیاد دارد و واقعا چارهای غیر از استفاده از آسانسور نیست. بعد اگر ببینند که لاک زدهاید یا مثلا مانتوتان کوتاه است، جریمهتان میکنند که از پلهها بروید. یا بدون اینکه به ما بگویند به اولیا خبر میدهند که در مدرسه چه شده.
معلمان هم دلهای پر و توان محدودی دارند
یک معلم :اما همه میگویند اگر آن معلم آن حرف را به آن بچه نمیزد، شاید خودکشی نمیکرد. خوب چرا نمیگویید اگر آن بچه، پدر و مادر مراقبی داشت خودکشی نمیکرد؟ چرا نمیگویید اگر آن بچه اینقدر ناامید و ترسخورده نبود، خودکشی نمیکرد؟ چرا نمیگویید اگر آن بچه جایی را داشت که به آنجا فرار کند و در آنجا پناه بگیرد، خودکشی نمیکرد؟ من میخواهم در اینجا به این مساله تاکید کنم که حتما مشکلاتی وجود دارد، اما مدرسه به تنهایی نمیتواند این مشکلات را حل کند. مشکلات ما ساختاری است و باید ساختاری هم حل شود. در این وضعیت مدرسه چه کاری میتواند بکند؟»