عوامل گرایش به مذهب در عصر کنونی چیست؟
علوم انسان دو گونه است: اول: تجربی که با خطا همراه است. دوم: علوم نظری که به کمک علوم تجربی می آید تا بسیاری از مجهولات مثل مسئله علّت و معلول و… که با آزمایش و تجربه قابل حل نیست را حل کند.
مثلاً پیدا شدن یک لوح سنگ قدیمی یا قبر متروکه ای و یا فسیل برخی حیوانات یا کشف یک اتم و یا ساختن یک قلب مصنوعی و … همه بیانگر این است که نشان دهد انگیزه اى طبیعى تر از این براى پیدایش افکار مذهبى و ایمان به وجود یک عقل کل و قدرت بى پایان و مافوق طبیعى وجود ندارد.
دانش هاى انسانى را مى توانیم از یک نظر به دو بخش تقسیم کنیم: «علوم تجربى» و «علوم نظرى». شکّى نیست که علوم تجربى روشن ترین دانش هاى ما محسوب مى شوند؛ زیرا حقایق مربوط به آن را در آستانه حس مى بینیم؛ امّا اشتباه است اگر تصوّر کنیم حسّ و تجربه به تنهایى و بدون دانش هاى نظرى مى تواند، چهره حقایق را آنچنان که هست به ما نشان دهد؛ چرا که حس ـ بر خلاف تصوّر بعضى ـ قطعى ترین راه درک واقعیّات نیست، به عنوان مثال با این که «حسّ بینایى» قوى ترین و مثبت ترین حسّ ماست، باز گرفتار اشتباهات زیادى مى شود که انواع مختلفى از آن امروز تحت عنوان «خطاهاى باصره» براى ما روشن است. پى بردن به خطاهاى حواس، مفهومش به کمک طلبیدن خرد در این زمینه است.
بعلاوه فعّالیّت حواس، هم از نظر مکان و زمان، و هم محدود به ظواهر اشیا و موجودات این جهان مى باشد؛ به همین دلیل همه مسائل را نمى توان در آزمایشگاه ها به آزمایش گذاشت، مسائل مربوط به گذشته، به خصوص گذشته دور، مسائل مربوط به علّت و معلول جهان و انگیزه ها و مسائل دیگرى از این قبیل، همه را باید با کمک «خرد» حل کرد. در میان علوم نظرى، علومى داریم که نظرى خالص نیستند؛ بلکه نظرى آمیخته به تجربه اند، به این معنا که پایه هاى آن را از مشاهده یا تجربه مى گیریم و سپس روى آن بناهایى به کمک «خرد» مى گذاریم. هم اکنون علوم زیادى داریم که در این رده جاى مى گیرد. تاریخ بشرى، تاریخ طبیعى، علم هیئت، روان شناسى و روانکاوى و نیز دیرین شناسى، اینها علومى هستند که پایه هایى از مشاهده و یا آزمایش داشته و بر اساس آن بناهاى عریض و طویلى ساخته اند؛ به عنوان مثال:
۱. گاهى پیدا شدن یک لوحه سنگى با خط میخى در حفّارى ها دریچه اى مى شود براى مشاهده یک چشم انداز بزرگ، درباره تاریخ اقوامى که در زمان هاى بسیار دور زندگى مى کرده اند و با این که ما هیچ گونه تماسى با این اقوام نداشته ایم، امّا گاهى همین یک لوحه سنگى مى تواند تاریخ تمدن آنان را براى ما بیان کند، یعنى از یک اثر به ظاهر کوچک، به یک مؤثّر بزرگ پى مى بریم.
۲. پیدا کردن چند قبر متروک در لابه لاى حفّارى ها به ضمیمه چند ظرف سفالین و یا چند تصویر بر بدنه یک غار، کافى است که فصولى از تاریخ انسان هاى هزاران سال قبل را براى ما بنویسد. هنگامى که امروز به شهر «جیزه» در نزدیکى قاهره گام مى گذاریم و اهرام سه گانه، به خصوص هرم «خوفو» را از نزدیک مشاهده مى کنیم که همانند یک هیولاى عظیم در برابر طوفانِ گذشتِ زمان، مقاومت مى کند و سپس ضمن کندوکاوها، آثارى به دست مى آوریم که این هیولاهاى عجیب تاریخ را بعضى از فراعنه مصر به کمک صد هزار کارگر در مدّت بیست سال، از چند میلیون قطعه سنگ عظیم، به عنوان قبرى براى فرعون ساخته اند، ضمن تأسّف بر این همه حماقت و خودخواهى، مى توانیم سطح تمدّن مردم آن زمان را با توجّه به عظمت این بنا به خوبى دریابیم، اگر چه چند هزار سال با آنها فاصله داشته باشیم.
۳. پیدا شدن چند فسیل ماهى و حیوانات دریایى بر فراز یک کوه، کافى است که ما را مطمئن سازد که روزى، شاید میلیون ها سال قبل از آن که نسل انسان به وجود آید آن جا قعر دریایى بوده است، و نیز مطمئن سازد که پوسته زمین پیوسته در حال دگرگونى و چین خوردگى است و سرانجام بسیارى از مسائل مربوط به «زمین شناسى» و «ژئوفیزیک» را براى ما حل کند.
۴. پرتاب یک موشک بدون سرنشین به کره مرّیخ و اطّلاع از پاره اى از شرایط کنونى سطح مرّیخ به وسیله دستگاه هاى خودکار این سفینه و مخابره آنها به زمین، به ما امکان مى دهد که نسبت به مسائل دیگرى مربوط به امروز مرّیخ که در دسترس مشاهده و آزمایش ما نیست، یا مربوط به پیدایش این کره که به میلیاردها سال قبل باز مى گردد، اظهار نظر کنیم.
۵. در روانکاوى و روانشناسى امروز، گاهى یک خواب به ظاهر ساده یا یک جمله که ناخودآگاه و از روى اشتباه بر زبان یک بیمار روانى جارى مى شود، کافى است که روانکاو را از اسرار اعماق درون جان او آگاه سازد و ریشه هاى بیمارى او را کشف کند، گرچه اعماق روح او در تاریکى مطلق فرو رفته و از دسترس مشاهده و آزمایش بیرون باشد.
کوتاه سخن این که در بسیارى از مسائل علمى امروز، ما براى پذیرش و قبول حقایق از روش مشاهده و تجربه بر روى اصل موضوع، استفاده نمى کنیم؛ بلکه اغلب، مشاهده و آزمایش را روى آثار، معلول ها و نتایج انجام مى دهیم تا ما را به منشأ و علّت نادیده آنها آشنا سازد و این همان چیزى است که در فلسفه، از آن به عنوان «دلیل اِنّى» یاد مى کنند؛ یعنى پى گیرى آثار از نظر مشاهده و آزمایش، و پى بردن به موثّرها از طریق خرد. اکنون این سؤال پیش مى آید که وقتى مى بینیم براى کشف اسرار یک اتم، هزاران مغز متفکّر به کار مى افتد تا نظام اعجاب آور و پیچیده و حساب شده آن را دریابد، چگونه مى توانیم ساختمان و پیدایش اصل اتم را بى نیاز از نقشه قبلى و مبدأ علم و عقل نیرومندى بدانیم؟
هنگامى که براى ساختن یک قلب مصنوعى که بیش از چند روز عمر نکرد، لازم بود صدها دانشمند و کارشناس با صرف هزینه هاى سنگین دست به کار باشند، و یا براى پیوند یک قلب طبیعى به جاى یک قلب دیگر، تلاش تیم هاى نیرومند پزشکى از آگاه ترین و ماهرترین دانشمندان و جرّاحان روى زمین ضرورت داشته باشد، چگونه مى توانیم در برابر ساختمان و نظام یک «قلب طبیعى» که ده ها سال بدون وقفه کار مى کند، بى تفاوت بمانیم و حدّاقل در علم و قدرتى که آن را به وجود آورده نیندیشیم؟! نظیر این صحنه ها در تمام رشته هاى علمى امروز در برابر چشم ما وجود دارد.
آیا به عقیده شما انگیزه اى طبیعى تر از این براى پیدایش افکار مذهبى و ایمان به وجود یک عقل کل و قدرت بى پایان و مافوق طبیعى پیدا مى شود؟