آیا انجیل مژده به آمدن پیامبر اسلام (ص) داده است؟

قرآن تصریح مى کند که در انجیل مطالبى در مورد پیامبر اکرم و یارانش مکتوب بوده و آن مطالب در دسترس مسیحیان نیز بوده است. امروزه این سؤال مطرح است که در کدام کتاب مسیحیان چنین مواردى یافت مى شود؟ پروفسور نیل رابینسون، دانشمند و کشیش مسیحى که به دین مبین اسلام مشرّف شده و اکنون سال هاست که به پژوهش هاى قرآنى مشغول است، گزارش قرآن کریم از مَثَل یاران پیامبر در انجیل را اشاره به مَثَل برزگر در انجیل مى داند. 

وى مى نویسد : از دیدگاه قرآن ، با ظهور اسلام ، تعالیم توحیدى حضرت عیسى علیه السلام – که دیر زمانى به وسیله کلیسا تیره و تار و مغشوش شده بود – در نهایت ، بسان بذرى کاشته شده در خاک حاصل خیز به بار نشست. وى همچنین در باره  اشاره انجیل یوحنا به پیامبر اسلام مى نویسد : مطابق این انجیل، «فارقلیط موعود، (محمد) مؤمنان را به تمام حقیقت رهنمون مى سازد» ، و از آن جا که قادر به خواندن و نوشتن نیست (امّى)، «او از ناحیه خود سخن نمى گوید»، یعنى تنها آنچه را از طریق وحى مى شنود بیان مى کند .

 واژه محمّد در لغت به معناى «ستوده» و احمد به معناى «بسیار ستوده» است. هر دو واژه، معادل هاى قریب المعنى براى واژه یونانى «پیراکلوتوس»  است که آن نیز واژه اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه «پاراکلوتوس» است و به همین دلیل براى گویندگان زبان هاى سامى ، داراى روح معنایى یکسانى است. بنابراین، لازم نیست چنین فرض بگیریم که مسیحیان به طور عمدى در متن انجیل دست برده و کلمه «پاراکلوتوس» را جایگزین «پیراکلوتوس» نموده اند تا پیشگویى عیسى در مورد پیامبر اسلام را از بین ببرند . گفتنى است که برخى از مسلمانان مدعى شده اند که این کلمه در اصل «پریکلوتوس» به معناى احمد بوده و مسیحیان آن را به «پاراکلوتوس» به معناى تسلّى دهنده تغییر داده اند.

 مسیحیان در جواب این اتهام مى گویند که در نسخه هایى از اناجیل  که قدمت آن به قرن ها قبل از ظهور اسلام بر مى گردد ، نیز واژه «پاراکلوتوس» ثبت شده است و با این بیان ، ادعاى تحریف اناجیل را که از سوى برخى مسلمانان ادعا شده است ، زیر سؤال مى برند و مى گویند چطور ممکن است کسى چند قرن قبل از ظهور اسلام و نزول قرآن به قصد از بین بردن پیشگویى ظهور پیامبر اسلام ، نام وى را از اناجیل به واژه دیگرى تبدیل کرده باشد؟! بنا بر این ، با تبیین پروفسور رابینسون ، لازم نیست مسیحیان را به تحریف اناجیل متهم کنید ، بلکه به علت یکسان بودن حروف مصمّت هر دو کلمه و روح معنایى یکسان این دو واژه نزد سامى زبانان، در بسیارى از اناجیل به صورت «Parakletos» نوشته شده است .

 در مناظره امام رضا علیه السلام در مجلس مأمون ، آن حضرت به جاثلیق فرمود : «آیا این سخن عیسى علیه السلام را مى دانى که فرمود : من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مى روم و بارقلیطا خواهد آمد . مرا تأیید و تصدیق مى کند همان طور که الآن من به او گواهى دادم ، و اوست که همه چیز را براى شما تبیین خواهد کرد؟». آن گاه آن کشیش مسیحى تأیید کرد که این مطالب در انجیل آمده است .

 نکته دیگر آن که لزومى هم ندارد که اصرار کنیم این کلمه در اصل پریکلوتوس بوده و به عمد و یا سهو پارکلوتوس خوانده شده است . بلکه با فرض پاراکلوتوس هم بر پیامبر اسلام قابل تطبیق است . اشتباهى که در ترجمه هاى انجیل یوحنّا اتفاق افتاده این است که این کلمه را به روح القدس برگردان کرده اند که درست نیست . در اناجیل ، و از جمله انجیل یوحنا ، و دیگر نوشته هاى مسیحیان ، واژه روح القدس ، جزو آشناترین واژه ها و پر کاربرد است ، از این رو ، این سؤال مطرح مى شود که چرا در این جا به جاى روح القدس ، واژه پاراکلوتوس به کار رفته است.

یهودیان یونانى دانِ قرن اوّل میلادى ، پاراکلوتوس را به معناى واسطه و شفیع به کار برده اند و با توجه به اوصافى که براى او در انجیل یوحنا آمده تنها بر یک انسان قابل تطبیق است . اوّل آن که ، او به عنوان واسطه خداوند، جانشین حضرت عیسى علیه السلام مى شود ، در حالى که روح القدس از جنس بشر نیست. پس او باید پیامبرى چون عیسى و از جنس بشر باشد . در رساله یوحنّا ، همین واژه در مورد خود حضرت عیسى علیه السلام به عنوان پیامبر خدا به کار رفته است.

 در این عبارت هم مى گوید که خداوند  پس از من یک پاراکلوتوس دیگرى را خواهد فرستاد . علاوه بر این ، نمى توان عبارت «او از خود سخن نمى گوید ، بلکه از آنچه شنیده است سخن خواهد گفت» را به روح القدس نسبت داد ؛ زیرا کار روح القدس ، القا و الهام بر قلب است . در متن یونانى ، دو کلمه «اکوء» و «لالى» به کار رفته که اوّلى به معناى دریافت صداها و دومى به معناى تولید اصوات است که بر فعل «شنیدن و سخن گفتن» دلالت دارد که از افعال انسانى است . قرآن کریم نیز بر این امر تأکید دارد که پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله به خواندن وحى مأمور است و تنها از آنچه بر او خوانده مى شود پیروى کند : ( فَإِذَا قَرَأْنَهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ ) و با  این آیه بر فعل خواندن تأکید شده است ، علاوه بر آن که نام کتاب آسمانى نازل بر پیامبر اسلام ، «قرآن» است که به معناى «خواندن» است .

پیامبرى که چشم به راهش بودند

در انجیل یوحنّا آمده است :

 روزى سران قوم یهود از شهر اورشلیم ، چند تن از کاهنان را نزد یحیى فرستادند تا بدانند آیا او ادعا مى کند که مسیح است یا نه . یحیى ، روشن و بى پرده اظهار داشت : نه ، من مسیح نیستم . پرسیدند : خوب ، پس که هستید؟ آیا الیاس پیغمبرید؟ جواب داد : نه! پرسیدند : آیا شما آن پیغمبر نیستید که ما چشم به راهش مى باشیم؟ باز هم جواب داد : نه!

 در باب هفتم از همین انجیل آمده است :

 وقتى عیسى به میان مردم آمد و معجزات خود را آشکار ساخت ، مردم در مورد وى اختلاف کردند ؛ عده اى گفتند که او مسیح است و عده اى دیگر گفتند که او به راستى همان پیامبرى است که چشم به راهش بوده ایم .

 به راستى این پیامبر که یهودیان در عصر حضرت عیسى علیه السلام چشم به راهش بوده اند چه کسى مى توانست باشد؟ او همان پیامبرى است که خداوند در تورات وعده ظهورش را داده که مانند حضرت موسى علیه السلام است و از نسل برادران بنى اسرائیل است . از این عبارات به خوبى معلوم مى شود که پیشگویى هاى پیامبران عهد عتیق، هم در مورد حضرت عیسى علیه السلام و دوره عهد جدید بوده، و هم در مورد حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و دوره عهد نهایى و ختم نبوت .

اسب سوارى به نام امین

در مکاشفه یوحنّا خبر مى دهد که اسب سوارى با نام «امین» مى آید که به حق و عدل مبارزه مى کند.

واکنش یهودیان و مسیحیان در مقابل بشارت هاى موجود در کتاب مقدّس

برخى از دانشمندان یهودى و مسیحى مدعى شده اند که ادعاهاى مسلمانان در مورد بشارت هاى عهدین در مورد پیامبر اکرم ، بى اساس است و مدعى شده اند که در کتاب مقدّس ، کوچک ترین اشاره اى در مورد پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله وجود ندارد . ابن میمون ، دانشمند برجسته یهودى ، در نامه اى به هم کیشان خود در یمن مى نویسد :

شما در نامه خویش اشاره کرده اید که وکیل (ظاهراً مقصود یک یهودى است که به اسلام گرویده بوده است) گروهى از مردم را اغوا کرده و گفته است که چند آیه از کتاب مقدّس به محمّد اشاره مى کند مانند «او را بسیار کثیر گردانم» و «از جبل فاران درخشان گردید» و «نبى اى از میان تو» و وعده [خدا] در مورد اسماعیل [مبنى بر این ] که امّتى عظیم از او پدید آورم. این استدلال ها به قدرى بازگو شده که صورت زننده اى پیدا کرده است . این کافى  نیست که بگوییم آنها همگى ضعیف هستند ، اما باید گفت که استدلال به این آیات ، خنده آور و به غایت بیهوده است.

زیرا اینها امورى نیستند که ذهن کسى را آشفته کنند . توده هاى بى سواد و خود آن مرتدان که دیگران را با این عبارات فریب مى دهند ، به آنها معتقد نیستند، یا این که براى سرگرمى ، آنها را چنین نمایش مى دهند . هدف آنان از مطرح کردن این آیات، خودشیرینى نزد غیر اهل کتاب است تا وانمود کنند که به وجود اشاراتى به قرآن و محمّد در تورات معتقدند . ولى خود مسلمانان به استدلال هاى این افراد ایمان ندارند . آنان این امور را نمى پذیرند و به آنها اشاره نمى کنند ؛ زیرا مغالطه آنها روشن است .

 وى در ادامه مى نویسد:

 از آن جا که مسلمانان نمى توانند حتى یک شاهد یا اشاره اى یا حتى تلمیحى به پیامبر خویش در سراسر عهد عتیق پیدا کنند که به کارشان بیاید ، مجبور شده اند ما را متهم کنند و بگویند : «شما متن تورات را تغییر داده و هر اثرى از نام محمّد را از آن زدوده اید» . آنان نمى توانند چیزى قوى تر از این استدلال زشت که نادرستى آن به آسانى بر ما و همه جویندگان حقیقت آشکار است ، پیدا کنند . اولاً کتاب مقدّس صدها سال پیش از ظهور محمّد ، به زبان هاى سریانى ، یونانى ، فارسى و لاتینى ترجمه شده است . ثانیاً شرق و غرب در مورد متن کتاب مقدّس ، سنّت واحدى دارند که در نتیجه آن هیچ تفاوتى، حتى در اعراب گذارى آن، مطلقاً یافت نمى شود ؛ زیرا سراسر کتاب صحیح است . همچنین هیچ تفاوتى که بر معنا تأثیر بگذارد ، در آن وجود ندارد . پس انگیزه آنان براى چنین اتهامى فقدان هر اشاره اى به محمّد در تورات است.

باید گفت که ابن میمون در این ردّیه ، هیچ دلیلى بر ردّ استدلال هاى مخالفان خود نیاورده است جز آن که با ادبیاتى غیر علمى و همراه با تمسخر و توهین ، بر انکارهاى خود پاى فشرده است. علاوه بر این ، وى مدعى شده که مسلمانان هیچ گاه به آیات مذکور در تورات استدلال نکرده اند ، در حالى که در روایات شیعه و سنى از همان سده هاى اولیه اسلامى ، به این آیات و نظایر آن استشهاد شده است . علاوه بر آن ، مى دانیم که در سرزمین حجاز، یهودیان و نصرانیان فراوانى که عالمان کشیش هم در میان آنها زیاد بودند ، زندگى مى کردند.

اگر آن طور که ابن میمون مى گوید هیچ اشاره اى به پیامبر اسلام در کتاب مقدّس نبود، یهودیان و مسیحیان کتاب هاى خود را نزد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مى آوردند و مى گفتند اسم خود را نشان بده و اگر آن حضرت از چنین کارى عاجز مى ماند، موضوع از سوى آن افراد نشر مى یافت و حتى عقاید مسلمانان را نیز سست مى کرد.

این در حالى است که هیچ گونه گزارش تاریخى، نه در میان منابع مسلمانان و نه یهودیان و مسیحیان دال بر این معنا وجود ندارد که آنها در این مورد با پیامبر محاجّه کرده باشند؛ در حالى که بر عکس، عده بسیارى از یهودیان و مسیحیان آمدند و اعتراف کردند که نام گرامى آن حضرت و نیز اوصاف آن بزرگوار و آیین گرامى و پیروان او، در کتاب هایشان موجود است. این نکته مهمى است که برخى از دانشمندان غربى که سابقه اى در مسیحیت داشته اند بر آن تأکید کرده اند . نیل رابینسون مى گوید : «مسیحیان معاصر پیامبر اسلام ، بر خلاف هم کیشان غربى امروزى خود، مطالب قرآن را امورى پریشان و جعلى تلقى نمى کردند ، بلکه آنها را معتبر مى یافتند». 

ویلیام مونتگمرى وات ، دانشمند برجسته مسیحى معاصر مى نویسد : «ما از دیدگاه هاى دقیق مسیحیانى که در مکّه مى زیسته  اند یا به آن جا سفر مى کرده اند عملاً چیزى نمى دانیم، ولى مى باید بپذیریم که بینش قرآنى از اعتقادات آنان، عمدتاً صحیح بوده و نیز بر حسب ظاهر ، این بینش آن قدر واقعیت داشته که براى [حضرت ] محمّد در مراوداتش با گروه هاى مسیحى مکّه و سایر مسیحیانِ ساکن مناطق دیگر عربستان، مخصوصاً در برخورد دو سال آخر عمر او با مسیحیان، به اندازه کافى تأثیر گذاشته است» .

 در پایان ، یادآور مى شود که در باره نشانى بشارت هاى مربوط به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله در تورات و انجیل ، کتاب هاى مفصّلى به رشته تحریر درآمده است که تعدادى از آنها به قلم نومسلمانانى نوشته شده که قبلاً در شمار دانشمندان و رهبران مذهبى یهود یا نصارا بوده اند .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.