چرا امام باقر با امام حسین همراهی نکردند؟
ماجرای قیام امام حسین علیهالسلام دارای ابعاد گستردهی سیاسی، اجتماعی و معرفتی است و لذا برای درک حقیقت این رویداد تاریخی باید تمام این جنبهها در کنار یکدیگر دیده شوند. آنها که فارغ از ابعاد معرفتی و اجتماعی، صرفاً به بعد سیاسی قیام حسینی میپردازند، با معماهای زیادی مواجه میشوند و توجیهی برای قیام حضرت نمییابند، اما آنها که از بُعد معرفتی به این رویداد نگاه میکنند و وقایع سیاسی و اجتماعی را از این منظر مورد مطالعه قرار میدهند، به حقانیت این قیام نزدیک میشوند.
حقیقت اجتماعیِ ماجرای قیام این است که امت اسلام در فاصله تاریخ ۱۱ هجرت یعنی رحلت پیامبر تا سال ۶۰ هجری یعنی زمان اعلان رسمی قیام امام حسین علیهالسلام از کنار خانه کعبه، به شدت استحاله شده بود و در این بین، امویان هم بنا داشتند آخرین تیرهای زهرآلود سپاه ابلیس را بر پیکره این دین الهی وارد کنند تا به این ترتیب از اسلام جز نامی در تاریخ باقی نماند و یا اینکه قصد داشتند در پوشش اسلام به حکومت خویش تداوم بخشند و اسلام اموی را جایگزین اسلام ناب محمدی کنند؛ یعنی آنها در پی اسلامِ منهای عترت بودند. اسلامی که سراسر تبعیض و بیعدالتی و خشونت و بازگشت به عصر جاهلیت است.
در این شرایط بود که امام حسین علیهالسلام اعلان قیام کردند تا این رویه را اصلاح کنند و خود فرمود من برای طلب اصلاح وضعیت امت جدم پیامبر قیام کردم. اما در تحلیل خواص و اهل سیاست، نتیجهی این قیام، همان چیزی بود که در دهم محرم در تاریخ ثبت شد، یعنی به خاک و خون کشیده شدن خاندان وحی و به اسارت رفتن زنان و فرزندان آل طاها. به این جهت بود که مدام امام را از این قیام نهی میکردند و ایشان را دعوت به مصالحه میکردند، اما امام اصرار داشت که «مرگ با عزت بِه از زندگی با ذلت» آن هم تحت حکومت خلیفه خودخوانده اسلامی یعنی یزید فاسق و شرابخوار که هدفش نابودی دین اسلام بود.
با این حال امام حسین علیهالسلام این قیام را متصل به مشیت خدا کرد و ما نیز اعتقاد داریم که امام معصوم جز اذن خدا کاری انجام نمیدهد و حکمتهایی که امام میداند، بر سایر خلایق پوشیده است. امام به دلسوزانی که قصد ممانعت ایشان از قیام را داشتند، میفرمود که پیامبر در رؤیایی صادقانه به من گفت «یا حُسَیْنُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا»؛ اى حسین، خروج کن که خداوند مشیت کرده تو را کشته شده و اهلت را اسیر ببیند».
بنابراین عدم شناخت نسبت به جایگاه امام به عنوان خلیفهالله و صاحب علم و حکمت خدا، نقطه ضعف خواص بود. آنها امام را در حد فردی صرفاً مقدس میشناختند و کوفیان نیز بر همین عقیده بودند که با اندک تهدیدی از سوی حکومت وقت، از همراهی امام باز ماندند و بلکه اکثر آنان در مقابل فرزند رسول خدا صف بستند؛ لذا آنان عقیدهای بر جایگاه عصمت امام و مقام رفیع امامت نداشتند و این همان نقطه ضعف خواص و عموم مسلمانان در عدم همراهی با امام معصوم بود.
تمام این چالشها به دنبال سیاستهای خبیثانه منع نقل و کتابت حدیث نبوی و سناریوی جعل حدیث توسط امثال معاویه باز میگشت، سیاستی که سبب دوری مردم از فضائل عترت و بلکه سبب ایجاد نفرت و کینه در دل آنان از خاندان وحی شد. تنها در یک نمونه، معاویه با پول دادن به وعاظ و مفسران، آیاتی که در شأن امیر مؤمنان و عترت بود و آیاتی که در مذمت دشمنان عترت بود، وارونه جلوه میداد؛ مثلاً سمره بن جندب کسی است که معاویه صد هزار درهم به او داد و گفت آیهی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» را با جعل یک حدیث از سوی پیامبر، به ابن ملجم مرادی منسوب کند تا اینکه با افزایش مبلغ به ۴۰۰ هزار درهم، قبول کرد و این جعل را انجام داد.
پس تا اینجا متوجه میشویم آنان که صرفاً با تحلیلهای سیاسی به قیام امام حسین علیهالسلام نگریستند و مقام والای امامت را مدنظر قرار ندادند و خود را به فراموشی زدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در روز غدیر توصیه به تبعیت از عترت خویش کردند، از همراهی باز ماندند. آنها که سیّاس بودند، نسبت به آینده قیام بیاطلاع بودند و لذا قافیه را باختند و بعد پشیمان شدند.
فردی به نام حمزه بن حمران میگوید نزد امام باقر درباره خروج امام حسین و علت تخلف حنفیه صحبت بود. امام فرمود “ای حمزه، من تو را درباره این موضوع به گونهای آگاه خواهم کرد که پس از این جلسه، هیچ شکی در دلت باقی نماند؛ هنگامی که حسین به سوی عراق رهسپار شد، خواستار ورقهای شد و در آن نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به بنی هاشم. اما بعد، هر کس که به من بپیوندد شهید خواهد شد و هر کس که از من جدا بماند، به فتح دست نخواهد یافت. والسلام».” «بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ، مِنَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى بَنِی هَاشِمٍ ، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِی اُسْتُشْهِدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی لَمْ یَبْلُغِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ».
از این روایت متوجه میشویم این پرسش و شبهه درباره عدم همراهی خواص و نزدیکان امام حسین علیهالسلام همواره در طول تاریخ مطرح بوده و امام خواستند با این جمله پایانی به این شبهات دهند.