چرا فلسفه انتظار ما به مشکلاتمان گره خورده است؟
شیعیان در طول تاریخ به عنوان جمعیتی رنج کشیده از فراز و نشیب های تاریخی و اجتماعی، همواره چشم امید به آخر الزمان و ظهور منجی خود را دارند؛ کسی که با آمدنش گره از کارهای آنها بگشاید و از مشکلات شان برهاند.
این موضوع این سؤال را برای عده ای پدید آورده که آیا فلسفه انتظار شیعه برای ظهور واپسین امام خود، به گونه ای به مشکلات شان پیوند خورده است؟! یعنی آیا پیروان این مذهب برای اثبات لزوم ظهور و مهدویت، باید همیشه در مشکلاتی غرق شده باشند؟! آیا اگر آنها تلاش کنند وضعیت شان را روز به روز بهتر کنند، انتظارشان برای منجی آخرالزمان منتفی می شود؟! با توجه به این نکته، آیا جمعیت های دیگر که لزوما در جوامع و کشورهای شیعه زندگی نمی کنند و برخورداری بسیار بیشتری از رفاه مادی و اقتصادی و اجتماعی دارند، از لحاظ روانی نیازی به انتظار برای منجی ندارند؟! تعریف صحیح و فلسفه انتظار چیست؟
به نظر می آید چنین پرسشی بر دو پیش فرض مبتنی است:
۱. مسلمانان شیعه در مواجهه با مشکلات و کاستی ها و معضلات اجتماعی و سیاسی علمی و فرهنگی خود به شکلی کاملا منفعلانه، دست روی دست می گذارند و برای رفع و دفع شان هیچ کاری نمی کنند و تنها برای تسلای خاطر خود، از میان رفتن آن مشکلات را به فردایی که منجی شان در آن ظهور می کنند ارجاع می دهند.
۲. جوامع توسعه یافته که توانسته اند با تجربه و دانش بشری این معضلات را از میان بردارند و به رفاه و عدالت و آرامش برسند، هیچ مشکلی را به آینده حواله نمی دهند و از لحاظ ذهنی و روانی نیازی به انتظار کشیدن برای منجی ندارند.
اینها پیش فرض هایی هستند که حتی اگر از سوی این پرسش کنندگان مورد تصریح هم قرار نگیرند، اما خواه ناخواه در پشت سؤال شان مستتر است. به همین خاطر ما پاسخ به این پرسش را با بررسی و صحت سنجی همین پیش فرض ها شروع می کنیم.
منتظران انسان هایی منفعل نیستند
در رد پیش فرض اوّل می گوییم که شیعیان در کنار اینکه عمیقا اعتقاد دارند که راه حل اصلی و تام همه مشکلات بشر – از جمله کاستی ها و معضلات روزمره – در زمانه ظهور حضرت ولیعص(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دست می آید، اما این گونه نیست که تا رسیدن آن زمان منفعلانه با مشکلات برخورد کند و دست روی دست بگذارند و هیچ کاری نکنند.
شیعیان عمیقا به این کلام وحی در آیه ۱۱ سوره رعد باور دارند که «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»؛ (یقیناا خدا سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر اینکه آنان خویشتن را تغییر دهند). علاوه بر آن از قرآن در سی و نهمین آیه سوره نجم این حقیقت را آموخته اند که (براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست)؛ «لَّیْسَ لِلْإِنسانِ إلَّامَا سَعى».
با برخورداری از چنین باورها و پشتوانه اعتقادی ای است که جامعه شیعه همواره روی پای خود ایستاده و تاریخ پر فراز و نشیب خویش نیز نشان می دهد که بسیاری از شیعیان بدون اینکه حل شدن مشکلات روزمره شان را بر فرا رسیدن آینده ای نامعلوم معلق کنند خود آستین را بالا زده و با استمداد از خداوندی که (ابا دارد از اینکه امور را از غیر اسباب طبیعی شان جریان دهد)؛
«أبِى اللّهُ أنْ یَجْرِىَ الأشیَاءَ إلَّا بِأَسبَابِهَا»، اداره و تدبیر امور روزمره خود در جهان را بر اساس اسباب عادی و بر اساس جریان علت و معلولی و ارتباط و تأثیرهای آن علت ها و معلول ها بر یکدیگر پیش برده اند. بنابراین چنین انتظاری برای امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تخدیر کننده مردم نیست تا هیچ تدبیری برای آینده شان نیاندیشند.
انتظارلزوما از رنج های اجتماعی نیست
در رد پیش فرض دوّم نیز می گوییم که تأمل در فطرت و هویت آدمی نشان می دهد که عشق و علاقه به ظهور یک منجی جهانی، نه احساسی پدید آمده از شکست ها و ناکامی ها، که برخاسته از اعماق وجود آدمی است و حتی در صورتی که چنین نابسامانی ها و کاستی هایی نیز وجود نداشت، باز هم انسان به انتظار آن مفهوم گم شده خود می نشست.
توضیح اینکه ایمان به ظهور مصلح جهانى و انتظار برای او، جزئى از «عشق به آگاهى»، «عشق به زیبایى» و «عشق به نیکى» است که بدون چنان ظهورى این عشق ها به ناکامى مى گراید و به شکست محکوم مى شود.
علاقه به تکامل در این سه بعد روحی انسان (آگاهی، زیبایی، نیکی) علاقه ای است اصیل، همیشگی و جاوادانی. یعنی تحت تأثیر عوامل اجتماعی و ورانی و وراثت نیست و اصل آن جزء بافت روانی انسان و بخشی از ابعاد اساسی روح اوست. به این دلیل که می بینیم هیچ جامعه و هیچ ملتی هرگز از این انگیزه ها تهی نبوده است.
با این توضیحات می گوییم انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانى که همه ظرفیت های جهان را برای پدید آمدن حداکثری آن آگاهی ها و زیبایی ها و نیکی ها به فعلیت برساند، آخرین نقطه اوج این علاقه و تمایل به این احساسات است.
این روند و سیر طی شده از علایق به آن نقطه نهایی نیز مسأله پیچیده ای نیست. تأمل در هستی نشان می دهد که احساسات و دستگاه هایى که در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد، زیرا همه جهان هستى یک واحد به هم پیوسته است و وجود ما نمى تواند از بقیه جهان جدا باشد.
از این به هم پیوستگى به خوبى مى توانیم نتیجه گیرى کنیم که هر عشق و علاقه اصیلى در وجود ما هست دلیل بر آن است که «معشوق» و «هدف» آن نیز در جهان وجود دارد و این عشق وسیله اى است که ما را به او نزدیک مى سازد.
یعنى اگر تشنه مى شویم و عشق به آب داریم دلیل بر آن است که «آبى» وجود دارد که دستگاه آفرینش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است و اگر علاقه اى به جنس مخالف داریم دلیل بر وجود جنسى مخالف در بیرون ماست و اگر عشق به زیبایى و دانایى داریم دلیل بر این است که زیبایى ها و دانایى هایى در جهان هستى وجود دارد.
بر همین منوال می گوییم که اگر انسان ها انتظار مصلح بزرگى را مى کشند که جهان را پر از صلح و عدالت و نیکى و داد کند، دلیل بر آن است که چنان نقطه اوجى در تکامل جامعه انسانى امکان پذیر و عملى است که عشق و انتظارش در درون جان ماست.
بر اساس این توضیحات مشخص می شود که بدون وارد کردن عناصری چون ناکامی ها و شکست و نابسامانی ها در استدلال برای ظهور مصلح جهانی، باز هم می توان براهین مستدل و مستحکم دیگری نیز برای آن موضوع اقامه کرد.
در واقع انتظار ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انتظار رشد انسان و اخلاق و شأن انسان است، نه صرفا انتظاری برای برآورده شدن نیازهای مادی او. آیا کشورهای پیشرفته ای که در ظاهر امکانات رفاهی و تکنولوژیک بیشتری در مقایسه با کشورهای در حال توسعه دارند، از مشکلات روانی و خانوادگی و اجتماعی رنج نمی برند؟ بسیاری از اندیشمندان غربی خود معترف اند که همه آن امکانات تکنولوژیک نتوانسته به مددشان بیاید تا از معضلاتی هم چون افسردگی های منجر به خودکشی، تجاوز، تنهایی و… نجات بیابند. آیا همه این مشکلات معلول گم کردگی هدف و بی هویتی آنها نیست؟
بر این اساس است که ما می گوییم انتظار ظهور نه صرفا راه فراری از مشکلات و شکست های مادی که در درجه اول انتظار پیاده شدن نسخه اصیل و کامل دین خدا به عنوان تنها راه انسان هاست.
همان دینی که خداوند در آیه ۹ سوره صف، خبر از فرستادن آن برای بشر داده است: «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»؛ (او کسى است که رسول خدا را به هدایت و دین حق فرستاد تا [همه دین را ظاهر کند] آن را بر همه ادیان غلبه دهد هر چند که مشرکین کراهت داشته باشند).
منتظران واقعی ظهور می خواهند در زمانه ای زندگی کنند که به واسطه حضور حضرت ولیعصر(عجل الله فرجه الشریف) همه پرده های جهل و معصیت و غفلت از روی عقل ها و فطرت های آدمی کناری زده شود تا انسان بر سر میثاق اصلی خود در عبودیت پروردگار بازگردد.
همان جا که در آیه ۱۷۲ سوره اعراف می خوانیم: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»؛ (پس به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری). واضح است که چنین آروزها و تمناهایی هیچ ارتباطی به شکست ها و نابسامانی های و کاستی های زندگی آدمی ندارد و حتی انسان های برخوردار از بالاترین امکانات مادی نیز آرزوی حضور در چنین شرایطی را داشته باشند.
بعداز بررسی پیش فرض های مطرح شده در ابتدای بحث، شایسته است معنای حقیقی «انتظار» و تمنای ظهور حکومت جهانی آخرالزمان و مهم ترین آثار مثبت فردی و اجتماعی آن را نیز به اجمال، مورد اشاره قرار دهیم:
مفهوم انتظار چیست؟
«انتظار» یا «آینده نگرى» به حالت کسى گفته مى شود که از وضع موجود ناراحت است و براى ایجاد وضع بهترى تلاش مى کند. فى المثل بیمارى که انتظار بهبودى مى کشد و پدرى که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیمارى و فراق فرزند ناراحتند و براى وضع بهترى مى کوشند. پس دو مفهوم «بیگانگى با وضع موجود» و «تلاش براى وضع بهتر» از مؤلفه های اصلی مفهوم انتظارند.
بر این اساس می گوییم مسئله انتظار حکومت حق و عدالت حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و قیام مصلح جهانى در واقع مرکب از دو عنصر است: عنصر «نفى» و عنصر «اثبات»؛ عنصر نفى همان بیگانگى با وضع موجود، و عنصر اثبات خواهان وضع بهترى بودن است.
اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه دار حلول کند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد که عبارت اند از: ترک هرگونه همکارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد، و حتى مبارزه و درگیرى با آنها از یک سو، و خودسازى و خودیارى و جلب آمادگى هاى جسمى و روحى ومادى و معنوى براى شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانى و مردمى، از سوى دیگر. خوب که دقت کنیم مى بینیم هر دو قسمت آن کاملا سازنده و عامل تحرک و آگاهى و بیدارى است نه مایه تخدیر و خودفریبی.
انتظار یعنى آماده باش کامل
مفهوم حقیقی انتظار اگر درست مورد تأمل قرار گیرد می تواند سرچشمه بسیاری از برکات فردی و اجتماعی باشد که مهم ترین آنها آمادگی و تلاش برای رهایی از بند پلیدی و ستم و برپایی مقدمات خیرخواهی عمومی برای همگان است. منتظر واقعی همیشه با خود این نجوا را دارد که من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسى باشم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است؟ من اگر آلوده و ناپاکم چگونه مى توانم، منتظر انقلابى باشم که شعله اولش دامان آلودگان را مى گیرد؟
آنها که انتظار قیام یک مصلح بزرگ جهانى را مى کشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحولى را دارند که وسیع ترین و اساسى ترین انقلاب هاى انسانى در طول تاریخ بشر است. انقلابى که برخلاف انقلاب هاى اصلاحى پیشین جنبه منطقه اى نداشته و نه اختصاص به یک جنبه از جنبه هاى مختلف زندگى دارد بلکه علاوه بر این که عمومى و همگانى است تمام شئون و جوانب زندگى انسان ها را شامل مى شود، انقلابى است سیاسى و فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى. آیا به راستى آن چنان که ادعا می شود، چنین انتظاری جنبه تخدیرى دارد یا سازنده و حرکت آفرین و اصلاح گر است؟
خودسازى فردى و انتظار
آخرالزمان و پدید آمدن تحولی بنیادین در پهنه جهان، قبل از هر چیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعى را در جهان به دوش بکشند و این در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهى و آمادگى روحى و فکرى براى همکارى در پیاده کردن آن برنامه عظیم است.
تنگ نظرى ها، کوته بینى ها، کج فکرى ها، حسادت ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و به طور کلى هرگونه نفاق و پراکندگى با موقعیت منتظران واقعى سازگار نیست. نکته مهم این جاست که منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمى هرگز نمى تواند نقش تماشاچى را داشته باشد، باید حتما در صف اصلاح طلبان قرار گیرد.
ایمان به نتایج و عاقبت این تحول هرگز به او اجازه نمى دهد که در صف مخالفان باشد و قرارگرفتن در صف موافقان نیز محتاج به داشتن اعمالى پاک و روحى پاک تر و برخوردارى از شهامت و آگاهى کافى است.
من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى توانم در انتظار نظامى که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشى ندارند، بلکه مطرود و منفور خواهند بود روزشمارى کنم. اصلاح تمام جهان و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانى ها کار ساده اى نمى تواند باشد. آماده باش براى چنین هدف بزرگى باید متناسب با آن باشد یعنى باید به وسعت و عمق آن باشد.
براى تحقق بخشیدن به چنین انقلابى مردانى بسیار بزرگ و مصمم و بسیار نیرومند و شکست ناپذیر، فوق العاده، پاک و بلندنظر، کاملا آماده و داراى بینش عمیق لازم است و خودسازى براى چنین هدفى مستلزم به کار بستن عمیق ترین برنامه هاى اخلاقى و فکرى و اجتماعى است، این است معناى انتظار واقعى، آیا کسى مى تواند بگوید چنین انتظارى سازنده نیست؟ آیا این انتظار براى تصفیه روح و فکر و شستشوى جسم و جان از لوث آلودگى ها کافى نیست؟
منتظران راستین وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند بلکه مراقب حال یکدیگر باشند وعلاوه بر اصلاح خویش در اصلاح دیگران نیز بکوشند. زیرا برنامه عظیم و سنگینى که انتظارش را مى کشند یک برنامه فردى نیست. برنامه اى است که تمام عناصر تحول، باید در آن شرکت جوید باید کار به صورت دسته جمعى و همگانى باشد. کوشش ها و تلاش ها باید هماهنگ گردد و عمق و وسعت این هماهنگى باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعى، هیچ فردى نمى تواند از حال دیگران غافل بماند، بلکه موظف است هر نقطه ضعفى را در هر کجا ببیند اصلاح کند، و هر موضع آسیب پذیرى را ترمیم نماید و هر قسمت ضعیف و ناتوانى را تقویت کند، زیرا بدون شرکت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده کردن چنان برنامه اى امکان پذیر نیست. بنابراین منتظران واقعى علاوه بر این که به اصلاح خویش مى کوشند وظیفه خود مى دانند که دیگران را نیز اصلاح کنند. این است اثر سازنده دیگرى براى انتظار قیام یک مصلح جهانى.
بعداز بیان همه این مطالب و در جمع بندی می پرسیم آیا ایمان به ظهور منجی آخر الزمان واقعا انسان را آن سان در افکار رویایى فرو مى برد که از وضع موجود خود غافل مى گردد، و تسلیم هرگونه شرایطى مى کند و یا این که به راستى این عقیده یک نوع دعوت به قیام و سازندگى فرد و اجتماع است؟ آیا ایجاد تحرک مى کند یا رکود؟ آیا مسئولیت آفرین است یا مایه فرار از زیر بار مسئولیت ها؟ بالاخره آیا مخدر است یا بیدارکننده؟ نگاهی به وضعیت تاریخی شیعیان در دوران بعداز غیبت و قیام های ظلم ستیزانه شان مانند قیام سربداران، قیام مشعشعیان، قیام و شکل گیری حکومت صفوی و از همه مهم تر انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران در سال ۱۳۵۷، نمونه های عینی ابطال کننده ادعای مطرح شده در صدر این بحث است.