نحوه رفتار با زندانیان از نگاه دین اسلام
على رغم سوء استفاده هاى فراوان که در طول تاریخ از موضوع زندان شده، این مسأله از دیدگاه اجتماعى و انسانى براى مبارزه با جرائم و جنایات و تربیت نفوس یک امر ضرورى است؛ ولى با حدود و شرایط معیّن و حساب شده باید انجام شود! یکى از شرایط آن این است که مسائل انسانى در مورد زندانیان به کارگرفته شود و با آنها به عنوان یک انسان معامله گردد، تضییقات ظالمانه درباره آنها اعمال نشود، و کسى به گناه دیگرى زندانى نگردد، و هیچ کس بیش از استحقاقش حتّى یک ساعت در زندان نماند، و تمام برنامه ها در مسیر تعلیم و تربیت زندانى صورت گیرد، و به تعبیر دیگر زندان یک مرکز مجرم پرور یا کانون انتقام جویى نیست؛ بلکه یک کلاس تربیتى است؛ و ویژگى هاى چنین کلاسى را باید داشته باشد.
از داستان حضرت یوسف(علیه السلام) و دوران زندانى شدن او در مصر، به خوبى استفاده مى شود که زندان ها به قدرى ظالمانه بوده که گاه زندانى براى همیشه در زندان فراموش مى شد و تنها یک تصادف یا حادثه غیر منتظره ممکن بود ظالمان را به فکر زندانیان مظلوم بیندازد و اگر این حادثه اتّفاق نمى افتاد، اى بسا تا آخر عمر در زندان مى ماند؛ همان گونه که اگر حضرت یوسف(علیه السلام) علم تعبیر خواب را نداشت و فرعون مصر خواب معروف خود را نمى دید و براى تعبیر آن دست به دامن یوسف(علیه السلام) از طریق یک زندانى آزاد شده نمى زد، شاید تا آخر عمرش در زندان مصر مى ماند، در حالى که مرتکب هیچ گناهى نشده بود، تنها گناهش پاکى، تقوا و تسلیم نشدن در برابر تقاضاهاى هوس آلود همسر عزیز مصر (زلیخا) بود؛ و البته پاکى در محیط ناپاکان و آلودگان، کم گناهى نیست!
قرآن مى گوید: یوسف(علیه السلام) به سهم خود تلاش کرد محیط زندان را مبدّل به یک محیط تعلیم و تربیت و اصلاح کند و درس توحید و خداپرستى که ریشه اصلى همه نیکى ها و پاکى هاست به زندانیان بیاموزد؛ اگر سؤال از یک مسأله ساده اى مانند یک خواب و رؤیا مى کردند، او بلافاصله به سراغ معارف الهى و مسائل تربیتى مى رفت و مى گفت: «یا صاحِبَى السِّجْنِ ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ اَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ * ماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ اِلاّ اَسْماءً سَمَّیْتُمُوها اَنتُمْ وَ آبائُکُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطان اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاهُ ذلِکَ الدّینُ الْقَیَّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ»؛ (اى دوستان زندانى من! آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند، یا خداوند یگانه اى که بر همه چیز قاهر است؟!
* آنچه غیر از خدا مى پرستید، جز اسم هایى [بى مسمّی] که شما و پدرانتان آنها را [خدا] نامیده اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر ازاو را نپرستید. این است آیین ثابت و پایدار؛ ولى بیشتر مردم نمى دانند).
درست است که یوسف (علیه السلام) خودش یک زندانى بود؛ ولى کار او نشان مى دهد که اگر در رأس حکومت هم باشد به طریق اولى تلاش مى کند که محیط زندان مبدّل به کانون تعلیم و تربیت الهى شود و از فرصتى که زندانیان در آن محیط براى بازسازى خویش و مرور بر زندگانى پیشین و تجدیدنظر در افکار و برنامه هاى نادرست به دست آورده اند، حدّاکثر استفاده بشود. بسیار دیده شده که افراد شرور و آلوده اگر همنشین خوبى در زندان پیدا کنند به سرعت اصلاح مىشوند؛ زیرا در بیرون از زندان مجال اندیشیدن و تجدیدنظر در گذشته را براى خود باقى نگذاردهاند؛ لذا زندان براى آنها یک توفیق اجبارى است.
در روایات اسلامى درباره حقوق زندانیان، و دادن مرخصى به آنان براى شرکت در نماز جمعه، و ملاقات بستگان، مطالب قابل ملاحظه اى دیده مى شود.
از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «عَلَى الاِمامِ اَنْ یُخْرِجَ الْمُحْبَسینَ فِى الدّیْنِ، یَومَ الْجُمُعَهِ اِلَى الْجُمْعَهِ، وَ یَوْمَ الْعِیْدِ اِلَى الْعِیْدِ فَیُرْسِلُ مَعَهُمْ فَاِذا قَضَوُا الصَّلاهَ وَ الْعِیْدَ رَدَّهُمْ اِلَى السِّجْنِ»؛ (بر پیشواى مسلمانان لازم است کسانى را که به خاطر بدهکارى[و امثال آن] به زندان افتاده اند، روز جمعه براى نمازجمعه و روز عید براى نماز عید، همراه مأموران بفرستد، هنگامى که نماز جمعه یا مراسم عید را بجا آوردند آنها را به زندان بازگردانند). باید توجه داشت که نماز جمعه و عید، هر کدام داراى دو خطبه است که اثر تربیتى فوق العاده اى دارد.
در حدیث دیگرى از این فراتر رفته، مى فرماید: «اِنَّ عَلیّاً(عَلَیهِ السَّلامُ) کانَ یُخْرِجْ اَهْلَ السُّجُونِ ـ مَنْ حُبِسَ فى دَیْن اَوْ تُهْمَه ـ اِلَى الْجُمُعَهِ فَیَشْهَدُونَها وَ یُضَمِّنَهُمُ الاَوْلِیاءَ حَتّى یَرُدُّوهُم»؛ (على(علیه السلام) زندانیانى را که به خاطر بدهکارى یا اتّهام دیگرى به زندان افتاده بودند، به نماز جمعه مى آورد تا در آن حضور یابند و از اولیاى آنان تضمین مى گرفت که آنها را به زندان بازگردانند [درست شبیه بعضى از مرخّصى هایى که امروز در بعضى کشورهاى اسلامى معمول است]). از حدیث دیگرى استفاده مى شود که على(علیه السلام) هر جمعه سرى به زندان مى زد، آنهایى که در انتظار اقامه حدّ بودند، اجراى حدّ بر آنها مى کرد[و آزاد مى کرد] و کسى را که حدّى بر او نبود آزاد مى ساخت.
از گوشه و کنار آیات و روایات و احکامى که در این زمینه وارد شده مى توان دستورات جامعى را استنباط و تنظیم کرد، به عنوان نمونه:
۱ـ هنگامى که «عبدالرّحمن بن ملجم» قاتل على(علیه السلام) را گرفتند و به زندان افکندند، امام درباره مدارا کردن با او توصیه فرمود: از جمله به فرزندان و اطرافیانش چنین گفت: «اَطْعِمُوهُ وَ اسْقُوهُ و اَحْسِنُوا اَسارَهُ»؛ (به او غذا بدهید و سیرابش کنید، و به طرز شایسته اى او را در اسارت خود نگهدارید). معروف این است: «هنگامى که امام در آن حال که فرق مبارکش شکافته و در بستر افتاده بود، گاه بیهوش مى شد و گاه به هوش مى آمد، امام حسن(علیه السلام) کاسه اى از شیر به دست آن حضرت داد، حضرت گرفت و اندکى نوشید و فرمود: بقیّه آن را به ابن ملجم[زندانى خود] بدهید».
مرحوم علاّمه «مجلسى» در حدیث دیگرى نقل مى کند که وقتى ابن ملجم را خدمت على(علیه السلام) بردند سخنانى به او فرمود؛ سپس به فرزندش حسن(علیه السلام) چنین گفت: «اَرْفِقْ یا وَلَدى بِاَسیرِکَ وَ ارْحَمْهُ وَ اَحْسِنْ اِلَیْهِ و اَشْفِقْ عَلَیْهِ، اَلاتَرى اِلى عَیْنَیْهِ قدْ طارَتا الى اُمِّ رَأْسِهِ وَ قَلْبُهُ یَرْجِفُ خَوْفاً وَ رُعْباً وَ فَزَعاً، فَقالَ لَهُ الْحَسَنُ(علیه السلام) یا اَباهُ! قَدْ قَتَلَکَ هذا اللَّعینُ الْفاجِرُ وَ اَفْجَعَنا فیکَ وَ اَنْتَ تَأْمُرُنا بِالرِّفْقِ بِهِ؟! فَقالَ لَهُ نَعَمْ یا بُنَىَّ نَحْنُ اَهْلُ بَیْت لانَزْدادُ عَلَى الذَّنْبِ اِلَیْنا اِلاّ کَرَماً وَ عَفْواً وَ رحَمَهً وَ الشَّفَقَهَ مِنْ شیمَتِنا لا مِنْ شیمَتِهِ، بحَقّى عَلَیْکَ فَاَطْعِمْهُ یا بُنَىَّ مِمّا تَأْکُلُهُ، وَ اَسْقِهِ مِمّا تَشْرَبُ وَ لاتُقَیّدْ لَهُ قَدَماً، وَ لاتَغُلَّ لَهُ یَداً»؛
(فرزندم نسبت به اسیر[و زندانى] خود مدارا کن و به او نیکى نما و ترحّم کن، آیا نمى بینى چشمانش از ترس به بالا رفته و قلبش از رعب و وحشت مى لرزد؟! حسن(علیه السلام) عرض کرد: پدر جان این ملعون اسباب قتل شما را فراهم کرده و ما را به این مصیبت بزرگ مبتلا نموده، شما درباره مدارا کردن با او سخن مى گویید؟! فرمود: آرى فرزندم! ما خاندانى هستیم که در برابر گناهانى که نسبت به ما مى شود جز کرم، عفو، رحمت و شفقت چیزى نشان نمى دهیم، این عادت ماست نه عادت او، تو را به حقّى که من بر تو دارم سوگند مى دهم از آنچه خودتان مى خورید به او غذا بدهید، و از آنچه مى نوشید به او بنوشانید، پاى او را در زنجیر نکنید، و دست او را در غل قرار ندهید!).
۲ـ مرحوم شیخ «طوسى» در کتاب خلاف مى گوید: «هر گاه کسى بچه صغیرى را بگیرد و ظالمانه حبس کند و دیوارى بر او بیفتد، یا حیوان درنده اى او را به قتل برساند، یا مار و عقربى او را بگزد و بمیرد، زندانى کننده ضامن خون اوست و بعد مى فرماید: «دَلیلُنا اِجْماعُ الْفِرْقَهِ وَ اخْبارُهُمْ»؛ (دلیل ما بر این مطلب اتّفاق تمام علماى امامیّه و روایات آنها است). از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود زندان باید داراى امنیت و نظافت باشد و اگر بر اثر ناامنى و آلودگى حادثه اى رخ دهد، زندانىکننده مسئول خون اوست.
۳ـ مرحوم شیخ «طوسى» در کتاب «مبسوط»، از بعضى از فقها نقل مى کند که اگر کسى را در اطاقى زندانى نمایند و درِ آن اطاق را ببندند و بر اثر کمبود هوا بمیرد شخص زندانى کننده ضامن دیه او خواهد بود. این معنى را در مورد گرسنگى و مانند آن نیز گفته اند. از مجموع اینها به خوبى استفاده مى شود که زندانى باید به اندازه کافى از هوا و غذا بهرهمند شود، و حیات و سلامت او به خطر نیفتد.
۴ـ بسیارى از فقها در بحث آداب قاضى نوشته اند که قاضى به محض ورود در شهر باید در مورد زندانیان مطالعه کند و پرونده هاى آنها را مورد بررسى قرار دهد تا اگر کسى مدّت زندان او تمام شده یا بدون دلیل کافى در زندان مانده است فوراً آزاد شود. و نیز بعضى از فقها تصریح کرده اند که وقتى قاضى وارد شهرى مى شود، باید در همه شهر اعلان کنند که قاضى در فلان روز به کار زندانیان رسیدگى مى کند هر کسى زندانى دارد در آن روز حاضر شود، و هنگامى که طرفِ دعواى زندانى حاضر شد نام زندانیان را یکى بعد از دیگرى مى خوانند و از علّت زندانى شدن او سؤال مى کنند، سپس از طرفِ دعواى او پرسش مى نمایند، اگر دلیل قانع کننده اى بر حبس او بود، او را به زندان باز مى گرداند و اگر مدّعى نداشت، نام او را آشکارا اعلام مى کند تا اگر کسى مدّعى اوست به محضر قاضى بیاید و طرح دعا کند، در غیر این صورت او را آزاد مى ساز