تبعات و تاثیرات خرافه گرایی بر باورهاى دینى

از رسم هاى خرافى رایج در میان مردم، پاشیدن خون قربانى بر در و دیوار است. شمارى براى پیشگیرى از چشم زخم، گوسفندى را قربانى کرده و خونش را بر دیوار خانه اى نوساخته و یا بر سپر ماشینى که به تازگى خریده اند، مى مالند و شمارى با رسیدن عروس به آستانه خانه در برابر وى قربانى مى کنند.

#آسیب_های#خرافه_گرایی#بر_باور_های#دین

قربانى براى پیشگیرى از چشم زخم، ریشه دینى ندارد. عربِ جاهلى براى دور کردن دیوان از فرزندان، حیوانى قربانى کرده و خون او را به سر نوزاد مى مالیدند.

آسیب هاى خرافه گرایی بر باورهاى دینى

۱. خرافه زمینه ساز شرک

 توحید، سنگ زیرین و بنیادى ترین عقائد اسلامى است. برابر مفهوم توحید، خدا، یکتا، داراى همه صفات کمالى، بى مانند، خالق یگانه عالم و بى شریک است و اداره عالم به اراده او صورت مى گیرد. توحید در ذات، صفات و افعال. انسان با باورمندى به این اصل والا و پرستش آن ذات بى چون، و در پرستش انبازى براى خدا نگرفتن، به صف موحدان درمى آید. هم در عقیده باید خدا را در ذات، صفات و افعال یگانه بداند و هم در عمل، در برابر ذات بى چون او به کرنش بایستد و بر این مدار به حرکت دربیاید. از منظر قرآن، صفات خداوند، عین ذات اوست. خدا، در وهم و خیال نگنجد و از هرگونه همانندى به آفریده هاى خود دور است.

جهان هستى، به وسیله نظام و سنت هاى حکیمانه او اداره مى شود و تصادف و جزاف در آن راه ندارد. و همه طاعت ها و عبودیت ها و بندگی ها، تنها شایسته اوست و بس. رفتارهاى غیر منطقى و خرافى که به آستان این باور روشن خدشه وارد سازد، بى گمان شرک است و یا به شرک مى انجامد و آدمى به وادى هولناک شرک فرو مى افتد. و اساس و بنیان توحید و یگانگى خداوند را در جامعه و درون انسان، متزلزل مى سازد. وارد شدن به وادى شرک و آسیب رساندن به توحید، نه تنها ممکن است از سوى خرافه گرایان و خرافه مسلکان رخ نماید که چه بسا از سوى گروه ها و نحله ها، به سبب پاره اى از برداشت هاى نادرست و یا سیراب نکردن اندیشه خود از سرچشمه، به آن دامن زده شود.

امام خمینى، باورهاى شمارى از نحله هاى اهل حدیث را درباره ذات و صفات خداوند و آفرینش هستى، ناسازگار با اساس تنزه و توحید مى داند و بر این نظر است این گونه باورها این اساس را متزلزل مى سازند.به نظر ایشان اینان چون بدون آمادگی هاى عقلى و فلسفى پا در وادى پاره اى از معارف دقیق نهاده و از سر غفلت و بى توجهى، از حوزه توحید دور شده اند. نمونه پررنگ تر آن، فروافتادن ظاهرگرایان به باتلاق تجسم و تشبیه است. اینان که به نقشِ عقل و خرد و راهنمایى اهل بیت در شناخت صفات خداوند بى توجه بودند، به استناد ظاهر آیاتى از قرآن، به فسانه و اوهام گرفتار شده و براى خداوند، دست و پا و جا و مکان پنداشته اند.۳

وقتى که خرافه و پندارهاى غلط و برداشت هاى نادرستِ گروه ها و نحله هاى فکرى را به باتلاق شرک فرو مى افکند، دیگر حساب توده هاى مردم روشن است. اینان، هر آن ممکن است به خاطر باور به خرافه اى در لجن زار دوگانه پرستى گرفتار آیند. از جمله خرافه هایى که هر آن ممکن است انسان باورمند به آنها سر از شرک دربیاورد، عبارت اند از: باور به بخت و اقبال و یا باور به این که کواکب و ارواح در سرنوشت انسان اثرگذارند، یا مهره ها در زدودن بدفرجامى نقش دارند و یا عدد سیزده نحس است و… .

این باورها، هم با توحید افعالى ناسازگارند و هم با توحید در عبودیت. زیرا باور به بخت و اقبال، جبر و با حکمت خداوند و قانون مند بودن نظامِ هستى ناسازگار است. جهان بر پایه سنت هاى حکیمانه بنا شده و خداوند با بستن آویزه اى بر بازو، از سنت هاى خود دست نمى کشد. نه کس بى جهت عزیز و سربلند مى شود و نه فردى بدون دلیل خوار و زبون مى گردد و باور به بخت و اقبال، با اعتقاد به ظالمانه بودن بناى هستى برابر است.

بازوبند، و مُهره هاى رنگین، که در عرف عرب (تمیمه) نام دارد، نیز از باورى جاهلى و شرک آلود منشأ گرفته، که پس از سده ها به شکل مسخ شده خود را تا دوران معاصر کشانده است. این رویه، در آغاز اسلام، در میان عرب، بویژه زنان مرسوم بود و پیامبر آن را شرک خواند و از مردم خواست خود را از کمند آن رها سازند: انّ الرقى والتمائم والتَوله شرک.۴ تمیمه ها و تَوله شرک است. رقى، جمع رقیه، اورادى بود که کاهنان بر بیماران مى دمیدند. تمیمه، آویزه اى بود که براى دفع چشم زخم به کار برده مى شد و توله، جادوئى بود که مرد را از نزدیک شدن به همسرش باز مى داشت.۵

نمونه هایی از رسم هاى خرافى :

از رسم هاى خرافى رایج در میان مردم، پاشیدن خون قربانى بر در و دیوار است. شمارى براى پیشگیرى از چشم زخم، گوسفندى را قربانى کرده و خونش را بر دیوار خانه اى نوساخته و یا بر سپر ماشینى که به تازگى خریده اند، مى مالند و شمارى با رسیدن عروس به آستانه خانه در برابر وى قربانى مى کنند. در برخى از مناطق ایران در جلو جنازه میت نیز گوسفندى را سر مى برند.

قربانى براى پیشگیرى از چشم زخم، ریشه دینى ندارد. عربِ جاهلى براى دور کردن دیوان از فرزندان خود، حیوانى قربانى کرده و خون او را به سر و روى نوزاد مى مالیدند. و یا در وقت بناى سرا و حفر چاه، براى دور کردن اجنه از ساحَتِ آن قربانى مى کردند.

ابى بریده گوید:  کنّا فى الجاهلیه اذا وُلد لاحدنا غلام ذبح شاه ولطخ رأسه بِدَمها. ۶ ما، در جاهلیت وقتى فرزندى براى مان زاده مى شد گوسفندى کشته و سر کودک را با خون آن مى آلودیم. پیامبر این رسم را دگرگون کرد. مردم را از قربانى کردن از ترس جنیان بازداشت. انه (ص) نهى عن ذبائح الجن۷. رسول خدا(ص)، به مردم سفارش فرمود: به شکرانه عروسى و خرید خانه و آمدن حاجیان از حج و ولادت و ختنه نوزاد، براى خدا قربانى کنند، و مردم را با آن مهمان سازند.۸

تطیر فال بد :

از عادت هاى رایج در میان مردم «تطیر» فال بد زدن بود، تطیر از ماده طیر. از آن جا که عرب جاهلى، از پرواز و یا صفیر نا بهنگام پرندگان، بد به دل مى گرفت، همه موارد فال بد زدن به تطیر شهره شد. پیامبر(ص) این باور را شرک خواند: رسول خدا سه بار تکرار کرد: فال بد زدن شرک است. کم تر کسى است که این باور در اندیشه اش راه نیابد، ولى خداوند آن را در سایه توکل از میان برمى دارد.۹

چه تطیر و بد یمن شمردن آفریده هاى خداوند، برابر با انکار قضا و قدر و نظام مندى خلقت، نفى حکمت و عدالت در هستى، سست کننده روح امید و اراده و اقدام در آدمى، وادار کننده انسان به ویران گرى و طغیان گرى است. این باور خرافى، هم با توحید در افعال و هم با توحید در عبادات ناساز است. پیامبر براى از میان بردن آثار روانى تطیر، به پیروان خویش سفارش مى فرمود فال بد نزنند و بر آن ترتیب اثر ندهند و فال نیک (تفأل) بزنند و خود نیز اسامى و پدیده ها را به فال نیک مى گرفت و به مسلمانان امید و نشاط مى داد و مى فرمود: خداوند فال نیک را دوست مى دارد.

تفأل به قرآن :

از امورى که نهى شده است، تفأل به قرآن است. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود:« لاتتفال بالقرآن.» ۱۰ شیخ عباس قمى، در ذیل این روایت، خلاصه اى از نوشته فیض کاشانى را که در فرق بین  تفأل به قرآن و استخاره به آن نوشته است، بدین شرح نقل مى کند: آن چه در این روایت آمده است، با آن چه در بین مردم رایج است که همانا استخاره با قرآن باشد، ناسازگارى ندارد. زیرا تفأل غیر از استخاره است. تفأل از مقوله پیش بینى آینده و بیان امورى است که در آینده رخ مى دهد، مانند: شفا یافتن بیمار، یا فوت او، و پیدا شدن چیز گم شده، یا پیدا نشدن آن، که به گونه اى بیان امور پنهان و علم به غیب است و از آن نهى شده است. و از حکم به آن، قطعاً براى غیر اهل اش. برخلاف استخاره که آن، در حقیقت، جست وجوى شناخت، آگاهى و برطرف شدن شک در انجام و یا ترک کارى است و واگذاردن امر به خداوند متعال در تعیین. ۱۲

از تفأل به قرآن، بازداشته شده است. و اگرچه به غیر قرآن، به کتاب هاى دیگر، رواست، هنگامى که به طور قطع به وقوع امرى حکم داده نشود. زیرا اگر به غیر قرآن تفأل زده شود، سپس خلاف آن آشکار شود و به وقوع پیوندد، باکى بر آن نیست، مشکلى پدید نمى آورد. به خلاف تفأل به قرآن که اگر خلاف آن به وقوع پیوندد، سبب بدگمانى به قرآن مى شود.

 و در استخاره نیز بدگمانى به وجود نمى آید، زیرا به گونه اى در آن ابهام وجود دارد و به طور قطع به خوبى و یا بدى انجام کارى حکم نمى شود. انسان خیر را از شر در چیزى باز نمى شناسد. خداوند متعال مى فرماید: بسا چیزى که تا خوش بدارید و خود به سود شماست و بسا چیزى که دوست بدارید و خود به زیان شماست. خداوند داند و شما ندانید.

۲. زمینه ساز جدایى امت از امام

گسستن امت از امام، از دیگر آسیب هاى خرافه و خرافه اندیشى است. پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بشر هستند و مورد خطاب پروردگار و مکلف به انجام واجبات و پرهیز از محرمات. پس هرکس بینگارد آنان تکلیفى ندارند و یا این که در مقامى قرار دارند که نزدیک شدن به آن و در جهت و در آن مسیر قرار گرفتن، براى انسان هاى معمولى ممکن نیست، خرافه است و این نوع نگاه، سبب مى شود که آن بزرگواران از اسوه بودن براى انسان خارج شوند، در حالى که آنان اسوه اند. اسوه بودن فردى براى فردى، وقتى به حقیقت مى پیوندد که سنخیتى بین آنان باشد. اگر بین نبى مکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) با مردم سنخیتى نباشد، آنان در مقامى غیردسترسى باشند و براى هیچ کس توان نزدیک شدن به رفتارها، عبادت ها و تکلیف مدارى آن بزرگواران نباشد، اسوه قرار دادن آنان براى مردم ممکن نیست. معصومان باید به گونه اى باشند که مردمان بتوانند از راه و منش، عبادت و چگونگى انجام تکالیف و… آنان پیروى کنند.

غلو و نشاندن پیامبر و ائمه در جایگاه فوق بشرى و دور از دسترس فرزندان آدم، صف آنان را از امت جدا مى سازد و نقش اسوه و امامت و الگو بودن را از آنان سلب مى کند؛ چه اگر رهبر امت موجودى باشد ماوراء بشرى و پیچیده در هاله اى از قداست، نه بمیرد و نه سایه داشته باشد، نه گرسنه شود و نه درد و رنجى احساس کند، مردم نمى توانند با او هم گام شوند. کسانى که در دو دنیاى جداگانه اندیشیده و زندگى مى کنند، چگونه مى توانند راهبر و راهرو یکدیگر شوند.

همنشینى مسلمانان با ترسایان سبب شد برخى مسلمانان، مانند مسیحیان، گمان برند فرستاده خدا از جنس مردمان خاکى نیست و او در حقوق و تکالیف، راهى جداگانه دارد. قرآن بر این باورهاى ویران گر راه بست و با نزول کریمه زیر بر آنها خط بطلان کشید: «قل انما انا بشر مثلکم یوحى الىّ» ۱۳ بگو: من نیز بشرى مانند شمایم که به من وحى مى شود.

علامه طباطبایى در ذیل این شریفه مى نویسد: «[خداوند] به مسلمانان هشدار داد: پیامبر، فردى از جنس بشر است و چیزى زائد بر آنان ندارد. و زیادتى براى خود ادعا نمى کند و مردم نباید از او انتظار بى جا داشته باشند و هرکس مى خواهد راه خدا را طى کند، باید کار نیک انجام دهد و از شرک بپرهیزد. » ۱۴

نمونه ای از مبارز پیامبر با خرافه گرایی :

در همین راستا، یعنى جداانگارى رسول خدا از مردم، در زندگى و مرگ و براساس این پندار خرافى که رسول خدا، از جنس دیگرى و با مردم متفاوتاست :

۱. هنگامى که فرزند رسول خدا، ابراهیم، فوت کرد و خورشید هم در همان روز گرفت، باورهاى منسوخ جاهلیت به سراغ مسلمانان عزادار در مرگ پیامبرزاده خود آمد. گفتند: خورشید، از آن روى گرفته است که رسول خدا ابراهیم را از دست داده است و در اندوه او به سر مى برد.

پیامبر، پیش از انتشار این سخن خرافى و جاهلى در برابر آن به سرعت واکنش نشان داد، مردم را در مسجد گرد آورد، بر فراز منبر رفت و فرمود: «کسوف خورشید و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداست. آن دو به فرمان خدا در حرکت هستند و فرمانبردار او. براى مرگ و زندگى کسى رخ نهان نمى کنند. در وقت کسوف نماز بگزارید.»

در این هنگام حضرت از منبر فرود آمد، اقامه نماز کرد و مردم به آن حضرت اقتدا کردند.۱۵ با همه روشنگری هاى پیامبر و تأکید همانندى آن حضرت در مرگ و زندگى با دیگران، عادت هاى جاهلى، از بسیارى از دلها، ریشه کن نشد و بسیارى رسوبات آن را در ته دل خویش داشتند. از جمله، پس از مرگ رسول خدا، پاره اى از آن بروز یافت و دیده شد.

۲. هنگام مرگ رسول خدا(ص) مردم براى دفن آن حضرت و آگاهى از وظیفه خود، در خانه رسول خدا گرد آمدند. همگان سر در جیب غم فرو برده بودند که عمر برخاست و ادعا کرد: «همانا گروهى از منافقان مى پندارند که پیامبر خدا (ص) درگذشته است. او، نمرده، بلکه مانند موسى بن عمران به نزد پروردگار خویش رفته است. به خدا سوگند که بى گمان پیامبر خدا (ص) بازخواهد گشت و بى چون و چرا دست و پاى آنان را که گمان مى برند وى مرده است خواهد برید.» ۱۵ عثمان بن عفان نیز بر این پندار خرافى پاى فشرد که: «ان رسول اللّه لم یمت ولکنه رفع کما رفع عیسى بن مریم.» ۱۶ رسول خدا نمرده، او مانند عیسى بن مریم به آسمان برده شده است.

عباس، عموى پیامبر که در آخرین ساعت زندگى پیامبر بر بالین حضرت حاضر و شاهد مرگ پیامبر بود، در برابر این غلو و سخن خرافى و جاهلى واکنش نشان داد و در سخنى روشنگر، حقیقت مسأله را نمایاند و بر جنبه بشرى بودن پیامبر و مرگ و زندگى آن حضرت تأکید کرد و فتنه را از میان برداشت. به گزارش ابن عباس، در این هنگام، عباس بلند شد و به مردم گفت: «اى مردم، همانا پیامبر مرده است، آن حضرت را دفن کنید. براى خدا دشوار نیست، اگر چنانکه گمان مى برند نمرده او را از خاک برانگیزاند. به خدا سوگند پیامبر پس از آن که راه را روشن و حلال و حرام را بیان کرد و مانند دیگر مردم ازدواج کرد … و جنگید و صلح کرد. به خدا سوگند هیچ کس از مردم… سامان بخش تر و پرتلاش تر از پیامبر خدا یافت نمى شود. اى مردم پیامبر خود را به خاک سپارید.» ۱۷ روشنگرى عباس بن عبدالمطلب، به فتنه و خرافه اى هولناک که مى توانست مسیر دعوت اسلامى را تغییر دهد، پایان داد.

نمونه ای از خرافه گرایی در دوران بنی امیه : 

بنى امیه، چون به جاهلیت برگشته بودند، از خرافه براى رام کردن مردم، بهره مى گرفتند. این گروه رجعت طلب، درباره صحابه پیامبر، کرامت هایى تراشیده و نشر دادند. چنان مقام آنان را بالا بردند که کسى جرأت نکند اندیشه و کارکرد آنان را به بوته نقد بگذارد. مقام آنان را دور از دسترس دیگران قرار دادند و یا این گونه وانمود کردند. در مثل حجاج بن یوسف درباره خلیفه سوم، بر این پندار خرافى پاى فشرد که: «مثل وى مانند عیسى بن مریم است. چنان که عیسى نمرده و به سوى خدا بالا رفته عثمان نیز زنده است.» ۱۸ این سخن سخیف، از سوى کسى ایراد مى شد که زیارت و بوسیدن منبر پیامبر را خرافه مى خواند و مى گفت: مردم چوب ها و استخوان هاى پوسیده را احترام مى گذارند. ۱۹ البته این یاوه ها از سوى مسلمانان تیزنگر و هوشمند بى پاسخ نماند، ولى آثار منفى خود را در جامعه اسلامى و فرهنگ عمومى برجاى گذاشت.

غلو درباره اهل بیت :

چهره پردازی هاى غیرواقعى از ائمه(ع) نیز، در جدا کردن شیعیان از راه و رسم اهل بیت، اثرگذار بوده است. باور غلو آمیز و غیر واقعى به ائمه (ع) در طول تاریخ، از اوج و فرود برخوردار بوده و در میان شمارى از مردم تا مرز الحاد پیش رفته است. در روزگار خلافت على (ع) شمارى کم ظرفیت با دیدن کرامت ها و بزرگی هاى على(ع) به او جامه فوق بشرى پوشاندند که امام با همه وجود، با این گروه غالى برخورد کرد.

رگه هایى از این جریان، باور و فکر سخیف، اکنون در میان پاره اى از فرقه هاى علویان، بویژه گروه «بکتاشیّه» ۲۰ دیده مى شود که به جاى پیروى از على (ع) در عبادت، جهاد و اطاعت از خداوند، تنها به ستایش کفرآمیز او مى پردازند و هرگونه همانندى میان خود و على (ع) را ناروا مى شمردند. که البته این گروه ها در دهه هاى اخیر به تعدیل باورهاى خود نزدیک شده اند.

شمارى از هواداران اهل بیت، امامان را بشر مى دانند، ولى بر این پندارند که: آنان از جایگاه و از طهارت و عصمت ویژه الهى بهره مندند که دست بشر از رسیدن به آن جایگاه کوتاه است و هیچ گونه همانندى میان ما و آنان وجود ندارد. آنان از راه غیب مأمور به تکالیفى ویژه بوده اند که ما نه دسترسى به آنها داریم و نه توان انجام آنها را. از این روى، وظیفه اى نیز در انجام آنها نداریم!

روشن است این نگاه، نقش الگو و اسوه و رهبرى را از ائمه مى گیرد. کسى که وجه مشترکى با پیروان خود ندارد و در امور زندگى و راه و رسم اجتماعى، تنها از غیب فرمان مى گیرد، چگونه مى تواند براى دیگران اسوه راه باشد و رفتار او براى امت تکلیف ایجاد کند و حرکت بیافریند و مردم ملزم باشند از رفتارهاى فردى و اجتماعى او تکلیف شرعى استنباط کنند.

شهید مطهرى مى نویسد: <این که مى گویند: <عارفا بحقه> معرفت امام لازم است، براى این است که فلسفه امامت پیشوایى و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است، نه مافوق انسان و به همین دلیل مى تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان مى بود، به هیچ وجه، سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت ها و حادثه را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانى بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم. براى سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس مى دهد و به هیچ وجه الهام بخش نیکی ها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود.>۲۱

پیوند این افراد با امام حسین و کربلا، نه پیوندى عاشقانه به هدف استفاده از جاذبه شخصیت و زیبائى و راه و رسم پیشوایان دین، که رابطه این کسان با ائمه به گونه رابطه ارباب و رعیت است که باید با آه و ناله هاى رقت آور، نظر آنان رابه خود جلب کرد و دل امام را به دست آورد و در وقت عمل و مجاهدت و ایثار و شهادت شعار ما کجا و آنان کجا سر داد.

۳ زمینه ساز سست باورى و دین گریزى

عقائد، که زیربناى دین باورى اند بایستى بر استوانه هاى خلل ناپذیر بنا گردند. باورهاى روییده بر بستر ظن و وهم و خواب و خیال، ره به جائى نمى برند و نمى توان به استناد آنها چیزى را به خدا نسبت داد.۲۲ تاکید قرآن بر معرفت و بصیرت دینى موجب شد که بن مایه هاى ایمانى مسلمانان بر اساسى استوار بنا شوند و ریزش و ارتداد کم تر در میان شان رخ دهد و جاذبه آن دانشمندان و عالمان را بیش از توده عوام به سوى خود بکشاند.

باورهاى خرافى و غیرمنطقى و برداشت هاى نابخردانه از دین، در برابر باورها و اندیشه هاى نو تر، رنگ مى بازند و یا دشواری هایى را سبب مى شوند و خرافه گرایان که خرافات را دین مى انگارند و آموزه هاى دینى، از دین جدا مى سازند. تصویر غیرعقلانى از دین در دهه هاى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى و تحریف گری ها در کنار کم کارى سخنگویان اسلام در پاسخ گویى به شبهه هاى جوانان، راه را بر نفوذ مکتب مارکسیسم در میان نسل جوان مصر، عراق، ایران و… هموار ساخت. این خطر، ویژه دیروز نبوده و نیست. امروز نیز جز در پرتو تصویرى خردمندانه و روشن از دین و فلسفه باورها و آیین ها، نمى توان مشعل دین را در دل جوانان، روشن نگه داشت.

فلسفه زیارت و توسل به اولیاى دین، بیعت با رهبران مکتب و ابراز پیوند با آنان و الگو گرفتن از راه و رسم پرچمداران راه است. روا شدن حاجت، بسته به حکمت خدا دارد که تنها خداوند از آن آگاه است. شمارى از مردم در پى ناآگاهى از حکمت زیارت و توسل، انتظار دارند خداوند بى درنگ به همه خواسته هاى آنان پاسخ دهد. این افراد پیوسته اولیاى خدا را واسطه رسیدن به اهداف حقیر دنیوى خود قرار مى دهند و چه بسا اگر به سرعت برآورده نگردد، قهر مى کنند! باید توجه داشت که عوام زدگى و سطحى نگرى در تبلیغات دینى، خطر ریزش و دین گریزى را در پى دارد. افراد که در جاذبه تبلیغات تند و احساساتى جوگیر مى شوند به همان سرعت دین را رها مى کنند.

مسئله مهدویت :

شمارى از مبلغان درباره ائمه و برآورده شدن نیازهاى کسانى که حلقه بر در خانه آنان بزنند، زیاد روى مى کنند و تند مى روند که مردم را به گمان هایى مى اندازند و انتظاراتى را در دلِ آنان شعله ور مى سازند که برآورده شدن آنها چه بسا ممکن نباشد و نیز در مسأله امام زمان(عج) راه هایى را فرا روى مردم مى گذارند که چه بسا سرانجام خوش نداشته باشند. اعتقاد به ظهور موعود از اصول مکتب تشیع است. در ترسیم مساله انتظار، دیدار امام زمان، نباید از فرمان خود و فرامین خود ائمه سرپیچید که پیرایه هاى نابخردانه و دور از واقعیت به این مساله مهم، خطر موعود گریزى را در پى دارد.

جامعه اسلامى، در سال هاى اخیر، شاهد رواج خرافه ها و پندارهاى غیرمنطقى درباره موضوع موعود شده است. کسانى پیاپى براى بازارگرمى و یا از سر سادگى و ساده لوحى، یا دنیاگرایى، یا وابستگى به قدرت هاى خارجى ادعاى مشاهده و یا بابیت امام زمان مى کنند و با کارهاى شگفت انگیز و روان کاوانه، افراد ساده دل و گرفتار را، که بیش تر از بانوان هستند، به خود جذب مى کنند. ماجراى پیدا شدن دست خطى از امام زمان در یکى از مساجد لبنان، آن هم بدون «بسم اللّه» و همراهى با اشتباه ادبى در متن دست نوشته که با آب و تاب در یکى از نشریه ها منتشر شد۲۳، از این دست است.

دعوى دیدن امام زمان به وسیله گروهى در شهر رى و انتساب ترور شمارى از افراد متدین به دست آن حضرت، ۲۴ از دیگر ماجراهاى خرافى بود که در جامعه اسلامى ما، سر باز کرد که باید در آن درنگ ورزید و هشیارانه پیرامون آن را بررسى کرد، تا سرنخ هاى آن را به دست آورد و زمینه ها و انگیزه ها را شناخت.

تنور برخى از محافل مذهبى، برافروخته از خبرهاى ملاقات با امام زمان و اوراد و اذکار ویژه دیدار با امام زمان است. شمارى از مداحان کژ اندیشى در اجتماعات مردم مشتاق و دردمند، وعده دیدار آقا را مى دهند. امرى که بسیار خطرناک و سبب بى اعتقادى و روى گردانى مردم از این موضوع مهم مى گردد. روشن است درآمیختن حقایق با خرافه و پندارهاى واهى، نه تنها به دین باورى نخواهد انجامید که زمینه ساز سست باورى خواهد بود.

توصیه رهبری در مقابله با سودجویان مفهوم انتظار :

رهبر معظم انقلاب اسلامى، در سخنانى، با اشاره به لزوم هوشیارى همه مردم در مقابله با سودجویان و دکان دارانى که مفهوم انتظار را دست مایه فریب مردم قرار داده اند، بر زدودنِ پیرایه ها و خرافه ها و کژ فهمی ها از موضوع انتظار تأکید مى ورزد: <ادعاى رؤیت، ارتباط و تشرف، دستور گرفتن از حضرت حجت و اقتداى به آن حضرت در نماز، ادعایى حقیقتاً شرم آور و پیرایه هاى باطلى است که ممکن است حقیقت روشن انتظار را در چشم و دل انسان هاى پاک نهاد، مشوب کند… البته ممکن است، سعادت مندى این ظرفیت را پیدا کند که چشم دلش به نور جمال مبارک حضرت حجت روشن شود؛ اما چنین کسانى، اهلِ ادعا و بازگو کردنِ این مسائل نیستند و همان گونه که بزرگان و برجستگان نیز چنین ادعاهایى نکرده اند. ۲۵

 پى نوشت ها:
 ۱. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج ۶۹/۴؛ عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى/۷۸.
 ۲. سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
 ۳. شرح العقائد النسفیه، تفتازانى/۴۰، مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، ترجمه دکتر مویدى/۱۰۷، امیرکبیر.
 ۴. التاج، الجامع للاصول فى احادیث الرسول، شیخ منصور على ناصف، ج ۲۲۷/۳. داراحیاء التراث العربى، ط ۳/۱۳۸۲ ق.
 ۵. همان، پانوشت.
۶. همان/۱۰۸.
 ۷. معانى الاخبار، صدوق/۲۲۸، موسسه نشر اسلامى، ۱۳۷۹ ش.
 ۸. بحارالانوار، ج ۲۷۵/۱۰۰، مؤسسه الوفاء، و ج ۲۷۵/۱۰۳ اسلامیه.
 ۹. سفینه البحار، محدث قمى، ج ۸۵۰/۳ – ۸۵۱، انتشارات آستان قدس رضوى.
 ۱۰. التاج الجامع للاصول، ج۲۲۸/۳.
 ۱۱. اصول کافى، ثقه الاسلام کلینى، ج ۶۲۹/۲، دارالتعارف، بیروت؛ سفینه البحار، شیخ عباس قمى، ج ۱۱/۷، اسوه.
 ۱۲. سفینه البحار، ج ۱۲-۱۱/۷.

۱۳. سوره کهف، آیه ۱۰۸.
 ۱۴. تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، سیدمحمدباقر موسوى، ج ۵۵۷/۱۰، دفتر نشر اسلامى.
 ۱۵. کتاب المحاسن، ابى جعفر برقى/۳۱۳، دارالکتب الاسلامیه.
 ۱۶. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج ۳۲۳/۲، دارصادر بیروت.
 ۱۷. انساب الاشراف، بلاذرى، تحقیق دکتر سهیل ذکار، ج ۲۴۲/۲، دارالفکر، ۱۴۲۰ ق.
 ۱۸. همان/۲۴۳.
 ۱۹. عقد الفرید، ج ۳۱۰/۵.
 ۲۰. همان.
 ۲۱. دائره المعارف تشیع، ج ۳۸۸/۳ – ۳۸۹.
 ۲۲. مجموعه آثار شهید مطهرى، ج ۶۱۲/۱۷.
 ۲۳. سوره یونس، آیه ۳۶.
۲۴. نشریه خورشید مکه، شماره ۲/۲۲، مهر ۱۳۸۳ و نیز شماره ۱۷ همین نشریه.
 ۲۵. هفته نامه صبح صادق، شماره ۸/۳۶۲.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.