روند بروز یأس اجتماعی و پیامدهای آن
از نظر مانهایم، ارزش ها فرآورده های ساختگی نیستند بلکه هنگامی ارزش ها تولید می شوند که واقعیت اجتماعی در حال رشد ، مسائل غیر قابل محاسبه و جدیدی را به جریان های فکر عرضه می کنند، در حالی که این جریان ها تدریجی و تکاملی باشند.
در بین نسل جوان با اشاره با گسترش ارتباطات در سطح جهانی ، بسیاری از ارزش های دوره های قبل رنگ باخته و یا تغییراتی در آنها به وجود آمده و یا حتی ارزش های جدیدی پا به عرصه گذاشته اند و در کنار همه اینها ناتوانی در دستیابی به منابع و امکانات نیز بیشتر شده است و از تقابل نیاز و محرومیت ، یأس اجتماعی شکل می گیرد.
به حاشیه رانده شدن جوانان که سرمایه های اجتماعی بالقوه جامعه به حساب می آیند عواقب بسیاری دارد. تلاش جوانان برای کسب موقعیت های اجتماعی بالا تر و احراز منزلت اجتماعی عموماً محتوم به شکست است چرا که پاسخ های کانالیزه شده و مشخص جامعه و نهادهای اجتماعی راه را برای آنان تنگ می کند و پتانسیل بالایی در جامعه به هرز می رود.
جامعه سرمایه های نمادینی را از طریق آموزش همگانی به نسل جوان می دهد وجوانان مجالی برای رفع توقعی که برایشان به وجود آمده در جامعه نمی یابند و در راستای همین عنوان دهی ( مهندس ، دکتر ، کارشناس و. . . ) فرصت ها و امکانات مطلوبی را نمی تواند برای آنان فراهم می آورد می توان یأس را در عرصه های مختلف جامعه مورد بررسی قرار داد.
یأس اقتصادی:
عدم مشارکت اقتصادی ، بی ثباتی بازار کار ، نبود فرصت های شغلی مناسب با تخصص، تعدد مشاغل کاذب، وابستگی به والدین و… از عوامل ایجاد کننده ی یأس اجتماعی جوانان در عرصه اقتصادی هستند. نبود شغل و در نتیجه درآمد ، مشکلاتی مانند عدم تأمین نیاز های رفاهی ، ناتوانی در پرداخت هزینه های زندگی و بهای مسکن و بروز فقر را موجب می شود.
یأس اجتماعی:
سکونت در حاشیه شهرها ، نبود فرصت های مدنی و نبود تسهیلات رفاهی مناسب از سوی دولت ، جوانان را دچار سرخوردگی کرده است. در نظام دموکراتیک آموزش ، گروه های هم سن اغلب در مدارس ، دبیرستان ها و دانشگاه ها با هم آموزش می بینند و دوره ی زندگی مشترکی را با هم تجربه می کنند و در هنگام اتمام تحصیلات و ورود به جامعه و بازار کار مسیر شغلی جوانان فقیر و غنی از هم جدا می شود و این امر باعث می شود که آنان آموزش و پرورش را عاملی در محرومیت خود بدانند چرا که نتوانسته اند زودتر به بازار کار وارد شود و درآمدی داشته باشند. اغلب سطوح مشارکت مدنی در بین این جوانان پایین است و فرصت های کمی برای گذارن اوقات فراغت دارند. البته در این میان باید متذکر شد که کمبود وقت در زندگی بسیاری از کسانی که به حاشیه رانده شده اند وجود دارد؛ زمان عامل مهمی در فعالیت های مدنی محسوب می شود ولی نیاز های مالی و تکاپو برای برطرف کردن مایحتاج اغلب زمانی برای این گونه مشارکت های مدنی باقی نمی گذارد.s
یأس سیاسی:
عدم مشارکت در انتخابات ،عدم شرکت در تظاهرات ، نبود انگیزه در فعالیت های حزبی و.. از پیامدهای یأس سیاسی جوانان به شمار می رود. جوانان به حاشیه رانده شده خود را ناتوان در تصمیم گیری های کلان جامعه دانسته و خود و حق رأی خودرا ناچیز دانسته و از فعالیت های سیاسی کناره گیری می کنند.البته ممکن است برخی از مطرودین علاقمند به فعالیت های سیاسی باشند ولی امکانات و فرصت های لازم را در اختیار نداشته باشند.
همین طور یأس را می توان در سه سطح خرد ، میانه وکلان مورد مطالعه قرار داد.
یاس در سطح کلان به ایجاد گروه هایی منفعل در جامعه می انجامد.گروه هایی که در تصمیم های کلان دخالتی نمی کنند عموماً، خود را نادیده انگاشته ، می پندارند و حضور خود را چنان ضعیف تلقی کرده که هر گونه مشارکتی در سطح کلان را بی تأثیر می دانند. در سطح میانه عدم مشارکت در گروه های اجتماعی، تماس نداشتن با افراد محل سکونت یا اشتغال از پیامد های یأس است. زندگی شهرنشینی و عدم مالکیت مسکن ، فرد را نسبت به کسانی که دارای محل سکونت دائمی در یک مکان هستند بی قدرت تر می کند و در نتیجه مشارکت فرد را در سطح محله و رفع مشکلات پایین می آورد .
در سطح فردی نیز به ضعف شبکه ارتباطی فرد ،انزوا ، افسردگی ،خودکشی، بروز انحرافات و غیره می توان اشاره کرد. نبود شغل ، عدم کسب فرصت های مناسب برای ازدواج و تشکیل خانواده زمینه را برای بروز انحراف و کجروی در بین جوانان فراهم می کند.
یأس اجتماعی در سه سطح خرد ، میانه و کلان
طبق نظریه ناهمنوایی مرتن ، نوآوران گروه هایی هستند که اهداف را قبول دارند اما راه های رسین به اهداف مورد پذیرش آنان نیست.
بسیاری از جوانانی که برای امرار معاش و تأمین زندگی دست به قاچاق ، سرقت ، اختلاس و. . . می زنند از طریق راه های نا مشروع و نا مقبول در صدد رسیدن به اهداف مقبول در جامعه هستند.
هم چنین منزویان نیز کسانی هستند که نه اهداف و نه راه های رسیدن به اهداف را قبول ندارند و از جماعه کنار کشیده و منزوی شده اند.اصلاً هیچ چیزی را قبول ندارند و ظاهراً هیچ اخلاق ، ارزشی و اسلوبی را نمی پسندند. ( همان )
از رویکرد تضادی و با بررسی علل زیربنایی بسیاری از طرد شدن ها و حاشیه نشین کردن های اجتماعی را می توان نتیجه روابط نابرابر قدرت و منزلت در جامعه لحاظ کرد و عدم دستیابی جوانان به منابع مادی جامعه را حاصل تلاش نسل قبل در حفظ موقعیت خود دانست . نسل پیر که در موقعیت های تثبیت شده ای قرار دارند ، خواهان حفظ امکانات و فرصت ها برای خود هستند و بنابراین نسل جوان را از دستیابی به این منابع محروم می کنند و جوانان را به حاشیه میدان های اجتماعی می رانند.