ویژگی های افراد رازدار در روایات
راز تو شادی توست اگر پنهانش داری و سبب هلاکت توست اگر فاش سازی.
۱- عاقل است
سینه عاقل صندوق اسرار اوست و او این صندوق را بر همه نمی گشاید و نقص گوهر نفس خود را که باعث طعن بر وی می گردد و یا جمال آن را که موجب حسادت می شود آشکار نمی کند.
آنکه سفره دل را بگشاید نقص های خود را در معرض چشم و گوش دیگران گذاشته، حیله هایش اندک و نقشه هایش برملا می شود و لذا او در واقع تفکری قابل اجراء در مورد آینده اش نخواهد داشت.
قال علی علیه السلام:
«صَدْرُ الْعاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ»[۱]
[سینه عاقل صندوق اسرار اوست.]
رازدار می داند افشا اسرارش وی را میخکوب می کند و نقشه هایش که عمری را صرف تهیه آنها نموده است از بین می برد.
قال الصادق علیه السلام:
«افْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ»[۲]
[آشکار شدن راز موجب سقوط و هلاکت است.]
قال الهادی علیه السلام:
«اظْهارُ الشَّی ءِ قَبْلَ انْ یسْتَحْکمَ مَفْسَدَهٌ لَها»[۳]
[آشکار شدن چیزی قبل از اینکه پایه اش محکم شود موجب فساد آنست.]
۲- مختار است
آدمی تا وقتی اختیار دارد که اسرارش فاش نشود، ولی اگر رازها برملا گردد، اختیار امور از انسان سلب شده و رشته آنها گم می شود، پس در دست داشتن قلّاده راز تا وقتی است که مخفی بماند.
قال علی علیه السلام:
«مَنْ کتَمَ سِرَّهُ کانَتِ الْخِیرَهُ بِیدِهِ»[۴]
[کسی که رازش را بپوشاند، همواره اختیارش در دست اوست.]
و اگر افشا شود، قلاده رها خواهد گشت و چه بسا آدمی اسیر رازهای برملا شده می گردد.
قال علی علیه السلام:
«سِرُّک اسیرُک فَانْ افْشَیتَهُ صِرْتَ اسیرَهُ»[۵]
[سرّ تو اسیر در دست تو است، اگر آن را آشکار کنی تو اسیر وی می شوی.]
۳- کیس و زرنگ است
زرنگ و مدبّر هیچگاه سرّ خویش را فاش نمی کند و راز خود را به عقد کسی در نمی آورد.
قال علی علیه السلام:
«احْفَظْ سرَّک (امْرَک) وَ لاتُنْکحْ خاطِباً سِرَّک»[۶]
[کار خود( راز خویش) را مخفی دار و آن را به نکاح خواهنده اش مبند.]
۴- مؤمن است
از اوصاف مؤمن رازداری است.
قال الرضا علیه السلام:
«لا یکونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حتّی یکونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ، سُنَّهٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبِیهِ وَ سُنَّهُ مِنْ وَلِیهِ، فَالسُّنَّهُ مِنَ رَبِّه کتمانُ سِرِّهِ…»[۷]
[مؤمن مؤمن نیست تا اینکه از سه خصلت دور باشد، سنت خدائی، پیامبری، امامی؛ سنت خدائی کتمان اسرار است.]
بهترین بنده خدا و شایسته ترین مخلوق او در بیان حضرت امیر المومنین علیه السلام چنین معرفی شده است.
«طُوبی لِکلِّ عَبْدٍ نُؤَمَهٍ لایؤْبَهُ لَهُ یعْرِفُ النَّاسَ وَ لایعْرِفُهُ النَّاسُ، یعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوانٍ، اولئِک مَصابیحُ الْهُدی، ینْجَلی عَنْهُمْ کلُّ فِتْنَهٍ مُظْلِمَهٍ وَ یفْتَحُ لَهُمْ بابُ کلِّ رَحْمَهٍ، لَیسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذاییعِ وَ لاالْجُفاهُ الْمُرائینَ»[۸]
[خوشا به حال بنده گمنامی که به وی اعتنا نشود. او مردم را می شناسد و مردم او را نشناسند، خداوند او را به رضایت می شناسد، اینها چراغ های هدایتند که هر فتنه تاریکی از برکت آنان زایل گردد، و درِ هر رحمتی بر آنها گشوده شود. اینان نه رازها را پخش می کنند و نه ریا کار و خشن هستند.]
توصیه به گمنامی در فتن آخر الزمان بارها از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.
«انَّ بَعْدی فِتَناً مُظْلِمَهٌ عَمْیاءٌ مُتَشَککهٌ لایبْقی فیها الّا النُّؤَمَهُ، قیلَ وَ ما النُّؤَمَهُ یا امیرَ الْمُؤْمِنینَ؟ قالَ: الَّذی لایدْری النَّاسُ ما فی نَفْسِهِ»[۹]
[بعد از من فتنه ای تاریک و چند پهلو خواهد آمد که در آن جز گمنامان باقی نخواهندماند، اصحاب عرض کردند: مراد از نؤَمَه« گمنام» چیست؟ حضرت فرمود: آنها که مردم ندانند چه در قلوبشان می گذرد.]
و در شیوه برخورد با مردم آن عصر فرموده است: به ظاهر با آنها باشید ولی قلوبتان هرگز همراه آنان نگردد.
قال علی علیه السلام:
«خالِطُوا النَّاسَ بِابْدانِکمْ وَ زائِلُوهُمْ بِقُلُوبِکمْ وَ اعْمالِکمْ»[۱۰]
[با اجسامتان رفت و آمد بین مردم داشته باشید و با قلبهایتان و نیز اعمالتان از آنها دور باشید.]
۵- فاتح و پیروز است
پیروزی در گروه عدم افشا اسرار است.
قال علی علیه السلام:
«الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِاجالَهِ الرَّأْی وَ الرَّأْی بِتَحْصینِ الْاسْرارِ»[۱۱]
[پیروزی در پرتو احتیاط و تدبیر است، و تدبیر به تفکر بستگی دارد، و تفکر صحیح به حفظ اسرار است.]
یکی از عوامل مهم فتح مکه که تقریباً بدون خونریزی به پایان رسید، مخفی ماندن حرکت مسلمانان از مدینه بود، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور به کنترل راه های مدینه دادند تا مبادا خبر آماده باش ارتش اسلام به مدینه برسد، جاسوس هائی که خبرها را معمولًا می فرستادند با دعای پیامبر و درخواست او از خداوند به وسیله جبرئیل امین علیه السلام کشف می شدند.
در غزوه ذات السلاسل، ابابکر و عمر هر دو با دو سپاه پی در پی شکست خوردند و برگشتند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرماندهی را در مرتبه سوم به حضرت امیر علیه السلام داد. آن حضرت دستور فرمود سپاهیانش مسیر حرکت را عوض نمایند و شبها حرکت کنند و روزها در نقطه ای مخفی شوند، قبل از رسیدن به دهانه دره ای که هم پیمانان برای نابودی اسلام موضع گرفته بودند، دهانه اسبها را به دستور حضرت بستند تا صدای شیهه آنها باعث بیدار شدن کفار نگردد، این سپاه بعد از اقامه نماز صبح دشمن را غافلگیر ساختند و عده ای را اسیر و بقیه را هلاک نمودند و فتحی بسیار بزرگ آفریدند.
مورخین نوشته اند در پی فتح حضرت امیر علیه السلام در این جهاد بود که حضرت رسالت صلی الله علیه و آله به وی فرمود: اگر نمی ترسیدم گروهی از امت من مطلبی را که مسیحیان به عیسی نسبت دادند، به تو نسبت دهند، در حقّ تو سخنی می گفتم که از هر کجا عبور کنی خاک زیر پای تو را برای تبرّک بر گیرند.[۱۲]
پی نوشت ها:
[۱] نهج البلاغه- حکمت ۵ به ترتیب فیض و ۶ به ترتیب صبحى.
[۲] بحار الانوار- جلد ۷۸- صفحه ۲۲۹.
[۳] بحار الانوار- جلد ۷۵- ۷۱.
[۴] نهج البلاغه- حکمت ۱۵۳ به ترتیب فیض و ۱۶۲ به ترتیب صبحى.
[۵] غرر الحکم.
[۶] غرر الحکم.
[۷] بحار الانوار- جلد ۷۵- صفحه ۶۸.
[۸] اصول کافى- جلد ۲- صفحه ۲۲۵.
[۹] بحار الانوار- جلد ۷۵- صفحه ۷۰.
[۱۰] بحار الانوار- جلد ۲- صفحه ۷۹.
[۱۱] نهج البلاغه- خطبه ۴۵ به ترتیب فیض و ۴۸ به ترتیب صبحى.
[۱۲] ارشاد القلوب- صفحه ۸۴ به بعد.