امام حسن عسگری(ع) و نگهبانی از اندیشه اسلامی
خلفای عباسی از هرگونه اِعمال فشار و محدودیت بر امامان شیعه دریغ نمی کردند. زندگی امام حسن عسکری (ع)با تهدیدها و آزارهای گوناگون همراه بود؛ به گونه ای که این فشارها در زمان امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری (ع) به اوج خود رسید.
خلفا، این امامان بزرگوار را برای تحت نظر داشتن، در محل زندگی شان زندانی کرده و افرادی را برای مراقبت از رفتار ایشان گماشته بودند.
به همین دلیل، شیعیان نمی توانستند به راحتی با امام خود ارتباط داشته و رهنمودهای لازم را از ایشان دریافت کنند.
ایشان بارها از وجود جاسوس هایی در زندان خبر داده بودند که خود را شیعۀ امام معرفی می کردند تا بتوانند اطلاعاتی کسب کنند؛ اما امام از این موضوع آگاه شده و شیعیان خود را نیز از این مطلب مطلع می کرد.[۱]
بر امام حسن عسکری (ع) فشارها و محدودیت های فراوانی وارد شد که می توان آن را به دوعامل مرتبط دانست:
۱. در زمان ایشان، شیعه به صورت قدرتی عظیم در عراق در آمده بود و همۀ مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی دانند و معتقدند که امامت الهی در فرزندان علی (ع) باقی است و در آن زمان، شخصیت ممتاز این خانواده، امام حسن عسکری (ع)بود.[۲]
۲. خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، می دانستند مهدی موعود (ع) که محوکنندۀ همۀ حکومت های خودکامه است، از نسل حضرت عسکری (ع) خواهد بود؛ به همین دلیل، پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بلکه بتوانند او را از بین ببرند.[۳]
تحت نظر و در زندان بودن امام عسکری (ع)، در طول مدت امامت، ازیک سو و محدود بودن دوران امامت آن حضرت، ازسوی دیگر، موجب شده است.
تا تاریخ زندگی آن امام و فعالیت ها و مواضع ایشان در برابر جریانات مختلف روز، در هاله ای از ابهام باقی بماند.
پاسخ امام حسن عسگری (ع) به شبهۀ تناقض آیات قرآن
یکی از جریاناتی که در طول تاریخ اسلام در مقابله با این دین جاودانه و کتاب آسمانی آن وجود داشته است، شبهه آفرینی معاندان در جهت سست کردن اعتقادات مسلمانان بوده است.
ازجمله دشمنیهای این جریان، تناقض تراشی برای آیات قرآن کریم به انگیزه تقدسزدایی از این معجزۀ جاودان پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله میباشد. غافل از اینکه خداوند حافظ و نگهبان آن بوده و خواهد بود: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ »[۴]
قرآن کریم دربردارنده آیات محکم، متشابه، ناسخ و منسوخ بوده و آیات آن علاوه بر معانی ظاهری دارای معانی باطنی نیز هست که تفسیر و تأویل آنها را جز خدا و راسخان در علم که رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام هستند نمیدانند.
خداوند در قرآن کریم با بیان انواع آیات قرآن کریم، خصومت و توطئه مخالفان قرآن را مطرح کرده و مفسرین واقعی قرآن را معرفی میکند:
«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»
او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است که اساس این کتاب مىباشد [و هرگونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مى گردد].
و قسمتى از آن، «متشابه» است [آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مىرود ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مى گردد.]
اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتاند، تا فتنه انگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستى) براى آن مى طلبند درحالیکه تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند.
(آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمى شوند (و این حقیقت را درک نمى کنند).[۵]
با غفلت از این مهم است که انسان دچار لغرش میشود و چهبسا از پیش خود تناقضاتی نیز به کتاب عزیز مطرح کند.
رسول خدا و ائمه علیهمالسلام با درک عمیق این جریان درصدد هدایت گمراهان برآمدند و شبهات را از ساحت مقدس این کتاب آسمانی زدودند.
پاسخ امام حسن عسکری علیه السلام
ابوالقاسم کوفى در کتاب تبدیل مىنویسد: اسحاق کندى که از فیلسوفهاى زمان خود بود شروع کرد به نوشتن کتابى به نام تناقض القرآن. مدتها مشغول نوشتن آن بود. تنها، بىآنکه کسى را متوجه نماید. به این کار اشتغال داشت.
یکى از شاگردان او خدمت امام حسن عسکرى علیهالسلام رسید.
حضرت امام حسن عسکرى به او فرمودند: یک مرد رشیدی میان شما وجود ندارد تا استادتان کندی را از مشغول شدن به تناقض تراشی برای قرآن بازدارد؟
شاگرد اسحاق کندی جواب داد: ما از شاگردان این مرد هستیم چطور مىتوانیم در این مورد یا کار دیگرى بر او اعتراض نمائیم ؟!
امام علیهالسلام فرمودند: مىتوانى آنچه به تو مى آموزم به او برسانى؟
جواب داد آرى.
حضرت فرمودند:
مىروى پیش او خیلى به او محبت مىکنى و در کارى که اشتغال دارد به او کمک خواهى کرد. وقتى به تو انس گرفت و با او نزدیک شدى، می گوئی یک سؤال برایم پیشآمده اگر اجازه مىدهى بپرسم؟ او خواهد گفت سؤالت را بکن.
به او بگو اگر متکلم قرآن پیش تو بیاید و بگوید منظورم از این سخن غیر آن چیزى است که تو گمان کرده اى (و با خود خیال مىکنى متناقض است). او در جواب تو خواهد گفت ممکن است زیرا مرد فهمیده اى است وقتى بشنود مىپذیرد.
وقتى این کار را کردى بگو شاید متکلم قرآن غیر آنچه تو خیال کرده اى، از سخن خود اراده کرده باشد؛ در این صورت تو کلام او را در غیر معنى مراد متکلم معنى کرده اى.
شاگرد پیش استاد کندى رفت و خیلى به او محبت نمود تا بالاخره این سؤال را کرد. مرد کندى گفت باز حرف خود را برایم تکرار کن. براى مرتبه دوم گفت. استاد کندى به فکر فرورفت و فهمید چنین چیزى هم محتمل و هم جایز است.
سپس به شاگرد گفت: این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟
شاگرد گفت: به دلم افتاد، و از تو پرسیدم.
استاد گفت: این کلام، بسیار بلندپایه است، که از مانند تو بعید است سرزند، تو هنوز به چنین مقام عالی علمی نرسیدهای.
شاگرد گفت: این سخن را از ابو محمد (امام حسن عسکری علیهالسلام) شنیدهام.
استاد گفت: اینک حقیقت را گفتی، و چنین مسائلی جز از این خاندان شنیده نمیشود.
آنگاه استاد، درخواست آتش کرد، و تمام آنچه را درباره تناقض گوئی قرآن تألیف کرده بود سوزانید و نابود کرد.[۶]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به نامه ی نامرئی
مهم ترین فعالیت امام عسکری (ع) روشنگری افراد دربارۀ مقام امامت و تثبیت این جایگاه در ذهن آنان بود که گاهی از طریق نوشتن نامه برای افراد، دیدگاه حضرت در مواضع گوناگون معلوم می شد.
مانند نامه به اسحاق بن اسماعیل که در آن، با استناد به آیات قرآن، امر امامت را ثابت می کند.[۷] گاهی این کار با ظهور کرامتی از ایشان متجلی می شد؛ مانند پاسخ به نامۀ فردی ناصبی که به خط نامرئی نوشته شده بود.
جزئیات این رویداد چنین است: در مجلسی از کرامت های آن حضرت بحث شد، فرد ناصبی گفت: «اگر او به نامۀ من که با خط نامرئی می نویسم، پاسخ داد، می دانم که برحق است.»
نامه هایی برای امام نوشتند که نامۀ فرد ناصبی نیز در میان آن ها بود. حضرت پاسخ نامه ها را داد و در کاغذی جداگانه اسم آن فرد و پدر و مادرش را نیز نوشت و برای آنان فرستاد.
وقتی فرد ناصبی این کرامت را از امام دید، به امامت آن حضرت اعتراف کرد.[۸] با اینکه امام درمقایسه با امامان پیشین، با وضعیت دشوارتر و محدودیت های بیشتری روبرو بود.
همان سیاست منفی آنان را در برابر خلافت دستگاه عباسی دنبال کرد و شیعیانِ خود را نیز، از همکاری با آنان بر حذر می داشت.
باوجود تمام محدودیت ها و کنترل های شدید، با گزینش شیوه های بسیار ظریفِ پنهان کاری، نامه هایی را به افراد و پیروان فرستاده و موضع منفی خود را در برابر اقدامات و عقاید خلفا بیان می کرد.
ایشان برای فاش نشدن محتوای نامه ها، آن ها را درون ظرف های مشک و روغن یا درون چوب، قرار می داد.[۹]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به شبهه بداء
یکی از شبهات موجود در زمان امام، مسئلۀ بداء[۱۰] بود که دربارۀ آیۀ زیر مطرح می شد: «یمْحُو اللَّهُ مَا یشاءُ وَ یثبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ.» امام در پاسخ احمد بن صالح دراین بارۀ فرمود:
«هل یمحو إلا ما کان و هل یثبت إلا ما لم یکن؟» (=آیا محو می کند جز آنچه بوده و آیا اثبات می کند جز آنچه نبوده است؟) احمد بن صالح می گوید:
«پیش خودم گفتم این برخلاف گفتۀ هشام بن حکم است که اظهار می داشت: خدا به چیزی آگاه نیست تا وجود پیدا کند. دراین هنگام، امام در من نگریست و فرمود:
«خدا جبار و حکمران بالاتر است و به همه چیز، قبل از اینکه بوجود بیایند، آگاهی دارد. » گفتم: «گواهی می دهم که تو حجت خدایی.»[۱۱]
امام با توجه به آیۀ «وَ منْ یتوَلَّ اللَّه وَ رَسولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون»[۱۲]، حزب خدا را این گونه معرفی می کند: «برای انتساب به حزب الله فقط ادعا کافی نیست.
بلکه آن انتسابی عقیدتی است و رابطۀ فکری را که رابطۀ عملی، لازمۀ آن است، کامل می کند. بنابراین کسی که به خدا ایمان بیاورد.
و پیامبرش را تصدیق کند و حق اولیای خدا را بشناسد و راه هدایت آن ها را پیروی نماید، او در شعار حزب الله و رستگار است.»[۱۳]
اختلافات عقیدتی که در طول دورۀ اسلامی و ازجمله دورۀ امامان متأخر شیعه بروز یافته بود، در زمان امام عسکری (ع) شدت پیدا کرد و در بسیاری از مواقع، به آشوب و تشنج و مشکلات اجتماعی و سیاسی منجر شد.
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به شرایط سخت اقتصادی
منابع تاریخی نشان می دهد که امام گاهی در جمع یاران خود حاضر می شد و رهنمودهای لازم را به آنان می داد و شیعیان نیز با بهره گرفتن از فرصت ایجادشده، مشکلات خویش بازگو می کردند.
از نکات مهم در تشکیل این جلسات، حفظ و تقویت روحیۀ انقلابی شیعیان در آن وضعیت سخت و بحرانی و مستحکم کردن رابطۀ امت و امامت بود.
در وضعیتی که حکومت عباسی، عده ای را با تطمیع به سوی خود جذب می کرد و گروهی را با ارعاب و تهدید از گرد امامان پراکنده می ساخت.
برافروخته نگه داشتن شراره های ایمان و اخلاص در درون افراد و آماده نگه داشتن آنان برای فداکاری در راه دین، تحمل کمبود ها و فشار ها، از رسالت های مهم امام عسکری (ع) دربارۀ شیعیان بود.
ازاین رو می بینیم وقتی یکی از یاران امام طی نامه ای به آن حضرت، از وضعیت بد زندگی خود شکوه می کند، امام در پاسخ این گونه می فرماید:
«تهیدستی و بامابودن، بهتر از بی نیازی درکنار دیگران و کشته شدن با ما، بهتر از زندگی با دشمنان ماست.»[۱۴]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به اندیشه غلو
علامه مجلسی از «ادریس بن زیاد کَفَر توثایی» نقل کرده که وی میگفت: من از جمله افرادی بودم که درباره آنها غُلوّ میکردم. روزی برای دیدار با ابومحمد عسکری علیهالسلام روانه سامرا شدم؛
وقتی که وارد شهر شدم، از فرط خستگی خود را بر پلکان حمامی انداخته و کمی به استراحت پرداختم. در این بین خواب چشمان مرا ربود؛ پس بیدار نشدم مگر با صدای کوبیدن آرامی که به وسیله چوبدستی که در دست امام عسکری علیهالسلام بود
. پس با همان اشاره از خواب بیدار شده و او را شناختم. فوراً از جای برخاسته و در حالی که آن حضرت سوار بر اسب بودند، پا و زانوی مبارکش را بوسه زدم، اولین سخنی که امام در این ملاقات کوتاه به من فرمود، این بود:
«یا ادریس! «بل عباد مکرمون، لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»؛ [۱۵] ای ادریس! بلکه آنان بندگان مقرب خدایند و در گفتار بر او سبقت نمیگیرند و به فرمان وی عمل میکنند.»
در این جا حضرت با عنوان کردن این آیه خواستند به او بفهمانند که اندیشه غُلوّ درباره ما باطل است و ما از خود هیچ اختیاری جز آن که خداوند اراده کند، نداریم؛ چرا که ما به دنبال امر و اراده خدا بوده و فرمان او را انجام میدهیم.
ادریس که از جواب کوتاه امام عسکری علیهالسلام کاملاً آگاه شده بود، در پاسخ امام گفت: ای مولای من! مرا همین کلام بس است؛ زیرا آمده بودم تا این مسأله را از شما بپرسم [۱۶]
برخورد امام حسن عسکری (ع) باغلات و مفوضه
از دیگر برخوردهایی که امام حسن عسکری علیهالسلام با منحرفان فکری داشت، همانا موضعگیری در برابر غلات و مفوّضه بود؛ یعنی همانهایی که عقیده داشتند:
خداوند در ابتدای آفرینش با خلق کردن پیامبر، همه چیز را به او واگذار کرده، سپس این پیامبر است که دنیا و هر آنچه که در او هست را آفریده است. و برخی گفتهاند: خداوند این اختیار را به علی بن ابیطالب علیهالسلام داده است. [۱۷] .
و چون این اندیشه انحرافی لطمه شدیدی بر عقاید مسلمانان میزد، و پیامدهای ناگواری در پی داشت، بدین جهت از آغاز پیدایش این تفکر غلط، مورد نکوهش معصومان علیهمالسلام قرار گرفت و این طایفه را بدتر از یهود و کفار قلمداد کردند.
زیرا چیزی مدعی شده بودند که حتی یهود و نصارا هم نگفته بودند. چرا که یکی از آثار این تفکّر غلط، غُلوّ درباره پیامبر و معصومان علیهمالسلام بود.
از این رو، امام عسکری علیهالسلام مسلمانان را از پیروی چنین افرادی با چنین افکاری بر حذر میداشت و گاهی با برخی از سادهاندیشان و فریب خوردگان بسیار بزرگوارانه برخورد میکرد، به امید آن که از باور خود دست بردارند.
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به نماینده مفوضه
در ملاقاتی که امام با کامل بن ابراهیم به نمایندگی از گروهی از مفوضه داشت، وی پاسخ سؤالات خود را از امام عصر این گونه دریافت کرد: مفوضه دروغ گفته اند؛ بلکه دل های ما ظرف مشیت های الهی است. پس اگر او بخواهد، ما می خواهیم.
امام عسکری (ع) برای تأیید گفتار فرزندش، امام عصر عجل الله فرجه و رد گفتۀ مفوضه به کامل بن ابراهیم فرمود: «پاسخ خود را دریافت کردی، دیگر برای چه اینجا نشسته ای؟ از جای برخیز.»[۱۸]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به نماینده واقفیه
یکی دیگر از گروههای انحرافی که پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیهالسلام پدید آمد، آنهایی بودند که ادّعا داشتند: موسی بن جعفر علیهالسلام هنوز از دنیا نرفته است.
بنیانگذاران این طایفه، زیاد بن مروان قندی، علی بن أبیحمزه و عثمان بن عیسی میباشند و علت انکار آنان در آغاز کار، این بود که نزد این سه نفر، اموالی از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام وجود داشت،
چون نمیخواستند اموال امام کاظم علیهالسلام را به فرزندش امام رضا علیهالسلام تحویل دهند، شهادت امام کاظم علیهالسلام را منکر شدند. در پاسخ نامه امام رضا علیهالسلام ـ که به آنها نوشته بود تا اموال را بازگردانند،
زیرا او قائم مقام پدرش موسی بن جعفر علیهالسلام است ـ زیاد قندی و ابن ابیحمزه، منکر چنین پولی در نزد خود شدند و اما عثمان بن عیسی به حضرت نوشت:
پدرت هنوز زنده است و هر که چنین ادعایی کند، سخن باطلی گفته و تو هم اینک به گونهای عمل کن که خود میگویی از دنیا رفته است. ولی او به من دستور نداده چیزی به تو بدهم…. [۱۹] .
آری، این گروه با توقف در امامت موسی بن جعفر علیهالسلام از همان ابتدا مورد لعن، نفرین و برائت امامان علیهمالسلام بوده و به گروه «مَمْطوره» نیز اشتهار یافتند. [۲۰]
علامه مجلسی از «احمد بن مطهّر» روایت کرده: برخی از یاران ما به امام حسن عسکری علیهالسلام نامه نوشته و از وی درباره کسی که بر حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام توقف کرده ـ و فراتر نرفته است ـ سؤال کرده بود که: آیا آنها را دوست داشته باشم یا از آنان بیزاری جویم؟
حضرت در پاسخ فرمود: «آیا برای عمویت آمرزش میخواهی؟ خداوند عمویت را نیامرزد، از او بیزاری بجوی و من در پیشگاه خداوند از آنها بیزاری میجویم.
پس با آنان دوستی نداشته باش، از بیمارانشان عیادت مکن و در تشییع جنازه مردگانشان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان، خواه امامی را از سوی پروردگار منکر شوند، و یا امامی را که از سوی خداوند نمیباشد، بر آنها اضافه کند و یا قائل به تثلیث باشند.
بدان، کسی که تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسی است که از تعدادمان کاسته باشد و امامت ما را انکار کند.» تا قبل از این مکاتبه و جریان، شخص سؤال کننده نمیدانست که عمویش هم در ردیف «واقفیان» است و حضرت او را از این موضوع آگاه ساخت. [۲۱]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) هنگام سردرگمی در پاسخ به شبهات
امام حسن عسکری (ع) به پیروان خود توصیه می فرمود که اگر دربارۀ مسائل پیش آمده در جامعه که موجب سردرگمی یا ایجاد شک وشبهه می شود، نمی توانند مسیر درست را انتخاب کنند، توقف کنند تا با انتخاب اشتباه، موجبات تباهی دین و دنیای خود را فراهم نسازند.
ایشان می فرماید: «اورَعُ النّاسِ مَن وَقَفَ عِندَ الشُّبهَه. اعبُدُ النّاسِ مَن اقامَ علَی الفَرائِض. ازهَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ الحَرامَ. اشَدُّ النّاسِ اجتِهاداً مَن تَرَکَ الذُّنوبَ»
(=پارساترین مردم کسی است که در هنگام شبهه توقف کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسی است که حرام را رها کند.
کوشاترین مردم کسی است که گناهان را کنار بگذارد».[۲۲] ازطرفی، همواره تأکید می کرد که جز مسلک علی (ع)، شیوۀ دیگری اختیار نکرده و از پیروی از سایر فرق به شدت بپرهیزند.
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به صاحب الزنج
در عصر خلافت مهتدی عباسی، شورشی در جنوب عراق آغاز شد و رهبری آن را فردی به نام صاحب الزنج برعهده داشت. او در این شورش پیروزی های بزرگی به دست آورد.
او پس از پیروزی، در نزدیکی شهر بصره، شهر جدیدی، به نام مختاره، برای خود و سپاهیان خویش بنا کرد.
صاحب الزنج و سپاهیان او پس از سال ها نبرد و کشتار مردم و تاراج اموال آنان، به عافیت طلبی و ایجاد رفاه و زندگی اشرافی روی آوردند.
قیام زنگیان علیه عباسیان، در عصر امام حسن عسکری (ع) رخداد و آن حضرت که امام شیعیان و بزرگ علویان بود.
هنگامی که شنید برخی از مردم، صاحب الزنج را علوی می دانند، به صراحت بیان کرد که وی از اهل بیت (ع) نیست: «صاحِبُ الزَّنج لَیسَ مِنّا اهلَ البَیتِ»[۲۳]
امام در این اعلام موضع، بی اینکه از نظر سیاسی دربارۀ حرکت او اظهار نظری کرده باشد، به طرد وی از خاندان علوی بسنده کرد و در آن وضعیت، این منطقی ترین موضع گیری بود؛
چه انیکه از نظر امام، هردو طرف درگیر، در جبهۀ باطل قرار داشتند و مخالفت صریح با یک جبهه، موافقت با جبهۀ دیگر تلقی می شد. ازاین رو، حضرت برای جلوگیری از هرنوع سوء استفادۀ مخالفان، از اعلام موضع سیاسی در برابر جریان یادشده خودداری کرد.
پاسخ امام حسن عسکری (ع) با علم غیبی
امام عسکری علیه السلام برای زدودن این شک و تردیدها و حفظ یاران خود از خطر گمراهی و هدایت گمراهان ناگزیر می شد پرده های حجاب را کنار زده و از آن سوی جهان ظاهر، خبر دهد.
این شیوه، از مؤثرترین روش های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان به شمار می آمد. در اینجا به برخی از این معجزات اشاره می رود.
۱ ـ امام عسکری حدود بیست روز پیش از قتل معتز به اسحاق بن جعفر زبیری نوشت: در خانه خود بمان. حادثه مهمی اتفاق خواهد افتاد! وی می گوید:
پس از آن که بریحه کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه ای که گفته بودید رخ داد، اینک چه کنم؟ امام پاسخ داد: حادثه ای که گفتم، حادثه دیگری است! طولی نکشید معتز کشته شد. [۲۴]
۲ ـ محمد بن عیّاش می گوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکری علیه السلام با هم گفت و گو می کردیم. فردی ناصبی (دشمن اهل بیت علیهم السلام) گفت: من نوشته ای بدون مرکب برای او می نویسم، اگر آن را پاسخ داد، می پذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبی نیز بدون مرکب روی برگه ای مطلب خود را نوشت و آن را با نامه ها به خدمت امام فرستادیم.
حضرت پاسخ سؤال های ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی، اسم او و اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن را دید از هوش رفت، و وقتی به هوش آمد، حقّانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. [۲۵]
۳ ـ شخصی به نام حلبی می گوید: در سامرّاء گرد آمده بودیم و منتظر بیرون آمدن ابومحمد (امام عسکری علیه السلام) از خانه بودیم، تا او را از نزدیک ببینیم. در این هنگام نا مه ای از حضرت به ما رسید که در آن نوشته بود:
«به هوش باشید. هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند؛ زیرا در غیر این صورت، جانتان به خطر خواهد افتاد»
در کنار من جوانی ایستاده بود. به او گفتم: «از کجایی؟» گفت: «از مدینه». گفتم: «این جا چه می کنی؟» گفت: «من از نوادگان «ابوذر غفاری» هستم. درباره ی امامت ابومحمد علیه السلام اختلافی پیش آمده است، آمده ام او را ببینم و از او سخنی بشنوم یا نشانه ای ببینم تا دلم آرام گیرد.»
در این هنگام امام حسن عسکری(ع) همراه خا دم خویش بیرون آمد. وقتی نزدیک ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: «آیا تو غفاری هستی؟»
جوان پاسخ داد: «آری». امام فرمود: «مادرت «حمدویه» چه می کند؟» جوان پاسخ داد: «خوب است». امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: «آیا او را قبلاً دیده بودی؟»
پاسخ داد: «خیر.» گفتم: «آیا همین تو را کافی است؟» گفت: «کم تر از این نیز کافی بود.» [۲۶]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به سوال توحید
امام در پاسخ به نامه ای که سهل بن زیاد به ایشان نگاشته و از توحید سؤال کرده بود، چنین نوشت:
تو درمورد توحید سؤال کردی و بدان که درک توحید ذاتی بر شما لازم نیست. خداوند متعال یکی است، یکتاست، بی نیاز و کامل است،
فرزند ندارد و فرزند کسی نیست. کسی همانند او نمی باشد. آفریدگار است و آفریده نیست. هرچه از اجسام و غیرآن ها، بخواهد خلق می کند، هرچه بخواهد به تصویر می کشد و نقاشی می کند؛
ولی خودش صورت ندارد. نام های او مقدس است و بالاتر از آن است که همانندی داشته باشد. تنها او آفریدگار است و چیزی مثل و مانند او نیست و او شنوا و آگاه است.[۲۷]
محمد بن ربیع شیبانی می گوید: «با یکی از ثنویه (دوگانه پرستان ) گفت وگو کردم و دلیل های او به نظرم قوی آمد.
در این هنگام اهواز بودم، سپس به سامرا آمدم وقتی که امام عسکری (ع) را دیدم، با انگشت مبارک اشاره فرمود که خدا یکی است (یا او را یکی بدان) که ناگهان غش کردم و افتادم.[۲۸]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به شبهه سهم الارث زن
از دیگر شبهات، شبهۀ فقهی است که نمونۀ آن در این ماجرا به خوبی مشهود است: شخصی از امام پرسید که چرا سهم الارث زن، یک سهم و سهم الارث مرد دو سهم است؟
امام برای حل این شبهه فرمود: «إنّ المَرأه لیسَ علَیها جهادُ و لا نَفَقَه و لا عَلیها معقله إنما ذلکَ علَی الرّجالِ» (=بر زن جهاد رفتن و نفقه دادن واجب نیست. دیه هم بر گردن او نمی آید؛ ولی همۀ این ها بر مردان واجب است.)[۲۹]
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به دو شبهه در زندان
در دورانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان بود، یکسال بر اثر خشکسالی قحطی شدیدی به وجود آمد.
علمای اسلام مردم را جمع کرده، برای نماز استسقاء (طلب باران) به بیابان بردند و نماز خواندند. این قضیه چندین بار تکرار شد و اثری از باران دیده نشد؛
اما علمای نصارا وقتی با مسیحیان نماز استسقا خواندند، باران آمد و چندین بار این قضیه تکرار شد.
این موضوع باعث سرشکستگی و آبروریزی مسلمین شد. یکی از شیعیان به هر نحوی بود، خود را به زندان رساند؛ اما قبل از آنکه جریان را خدمت امام حسن عسکری علیه السلام عرض کند،
با تعجب دید در میان زندان قبر آماده ای وجود دارد. با چشم گریان عرض کرد: من طاقت ندارم شما را در این قبر دفن کنند. حضرت فرمود: ناراحت نباش!
خداوند نیز چنین مقدر نکرده است. بعد از شنیدن این سخن، عرض کرد: دو مطلب و پرسش مهم مرا به اینجا کشانده است:
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به شبهه با روزگار دشمنی نکنید
پرسش اوّل این است که در روایات وارده از شما آمده است که با روزگار دشمنی نکنید (لا تُعادِ الاَْیّامَ) منظور از این روایات چیست؟
حضرت عسکری علیه السلام فرمود: منظور از روزگار، ما اهل بیت هستیم؛ شنبه متعلق به حضرت رسول صلی الله علیه و آله، یکشنبه متعلق به علی علیه السلام [و فاطمه زهرا علیهاالسلام].
دوشنبه متعلق به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، سه شنبه مربوط به امام سجاد و امام باقر و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام.
چهارشنبه متعلق به امام جواد و پدرم حضرت هادی علیهماالسلام، و پنجشنبه متعلق به من است و جمعه مربوط به فرزندم مهدی علیه السلام می باشد.
پاسخ امام حسن عسکری (ع) به شبهه نماز باران نصرانی
پرسش دوم این است که علمای اسلام سه روز برای نماز باران به بیابان رفتند و نماز خواندند و بارانی نیامد، ولی علمای نصرانی هر باری که نماز خواندند، باران بارید.
و اگر امروز هم به دعای آنها باران ببارد، ترس آن است که مسلمانان و شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت گرایش پیدا کنند.
حضرت فرمود: عالم نصرانی تکه ای از استخوان بدن یکی از پیامبران را همراه دارد که آن را در میان انگشتان خود گذاشته [و همان را وسیله اجابت دعای خویش قرار داده]؛
لذا باران می بارد. تو خود را فورا به او برسان و آن را از میان انگشتان او بیرون آور! این عمل باعث پراکندگی ابرها و قطع باران می شود.
آن مرد با سرعت خود را به محل نماز مسیحیان رساند و استخوان را برداشت. اتفاقا ابرها پراکنده شدند و علمای مسیحی هر چه کردند، باران نبارید؛ لذا شرمنده شدند و مسلمانان مخصوصا شیعیان از شک و تردید بیرون آمدند و بر ایمان و اعتقاد خویش استوار گشتند. [۳۰]
به نقل دیگر، خلیفه وقت عباسی امام حسن عسکری علیه السلام را از حبس بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به او عرض
کرد. حضرت جریان استخوان را گوشزد نمود و دستور داد یکی از خادمانش استخوان را از دست عالم مسیحی بیرون آورد. او نیز چنین کرد و در نتیجه، باران نیامد. آن گاه خود حضرت دست به دعا برداشت و باران شدیدی شروع به باریدن کرد. [۳۱]
نتیجه:
حاکم بودن وضعیت سیاسی و جوّ خفقان آور بر جامعۀ شیعیان در زمان امام حسن عسکری (ع)، عمر کوتاه رهبر شیعیان، دربند بودن ایشان و مدت زمان اندک امامت، موجب شد تا از فعالیت ها و بیانات آن امام همام، به ویژه در برخورد با گروه های انحرافی، جز مقداری اندک، چیزی دیگری به دست ما نرسد.
و مبارزات و رفتارهای ایشان در هاله ای از ابهام باقی بماند؛ اما با همان مقدار اندک (روایات و نامه ها و فرامین)، می توان به مقداری از فعالیت ها و مبارزاتشان در مقابله با تفکرات و فرق منحرف دست یافت.
در آن زمان، نه تنها امکان مبارزۀ مسلحانه وجود نداشت؛ بلکه حتی این کار به مصلحت دین و جامعه هم نبود. پس تقیه از مهم ترین موضع گیری های ایشان در مواجهه با آنان بود.
در سایۀ تقیه و به اشکال روشنگری افکار از طریق موعظه، فعالیت های علمی، موضع گیری، هشدار دربارۀ فرق منحرف، پیش بینی شکل گیری انحراف و قطع ریشه های آن، مبارزات صورت می پذیرفت.
این امور، اقدامات مهم امام عسکری (ع) در مواجهه با افکار و فرق منحرف به حساب می آید. این امر نشان از تدبیر و درایت و روشنفکری امام در برخورد با مشکلات در سخت ترین حالت و وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و فردی، در طول سال های حیاتشان است.
پی نوشت:
۱. برای اطلاع بیشتر از این دست ماجراها، نک: مؤمن شبلنجی، نور الابصار فی مناقب آل المختار، قاهره: مکتبه المشهد الحسینی، بی تا، ص۱۶۶
۲. نک: شیخ مفید، الارشاد، قم: بصیرتی، بی تا، ص۳۳۸؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۳، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۱، ص۱۹۷؛ سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج۲، بیروت: دار التعارف، ۱۴۰۳، ص۴۳؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوراء، تهران: دار الکتب الاسلامیه، بی تا، ص۳۷۶.
۳. نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، تهران: ذوی القربی، ۱۳۷۹، ص۴۳۴.
۴. سوره حجر، آیه ۹.
۵. سوره آلعمران، آیه ۷؛ ترجمه و توضیح آیتالله مکارم شیرازی
۶. مناقب آل أبی طالب علیهمالسلام لابن شهرآشوب ؛ ج۴ ؛ ص۴۲۴
۷. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، بیروت: الوفاء، ۱۴۰۳، ص۳۱۹تا۳۲۳.
۸.محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص۴۴۰؛ مجلسی، پیشین، ص۲۸۸.
۹. نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص۴۲۷.
۱۰. این باور که خدا بر همۀ چیزها و رویدادها، از گذشته و حال و آینده، آگاه است و چیزی، اعم از اندک و بسیار، بر او پوشیده نیست تا با اگاهی از آن، جهل پیشین وی برطرف شود، نک: یعقوب کلینی، کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، ج۱، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳، ص۱۰۷؛ ابن بابویه، ۱۳۷۵، ص۱۳۶.
۱۱. محمدباقر مجلسی، پیشین، ص۲۵۷؛ علی بن حسین مسعودی هزلی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابی طالب، تهران: انصاریان، ۱۳۸۴، ص۲۴۹.
۱۲.سورهمائده، ایه۵۶
۱۳. محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص۴۳۹.
۱۴. مجلسی، پیشین، ص۲۹۹.
۱۵. انبیاء / ۲۶ و ۲۷.
۱۶. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۸۳.
۱۷.شرح باب حادی عشر، ص ۹۹.
۱۸.محمدبن حسن طوسی، الغیبه، تهران: دار الکتب الاسلامی، بی تا، ص۸۴۱.
۱۹.همان، ص ۴۳.
۲۰.بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۶۷.
۲۱.کشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۱۹.
۲۲. حسن بن شعبۀ حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، تهران: کتابچی، ۱۳۷۳، ص۵۱۹.
۲۳. محمدبن علی ابن شهرآشوب، پیشین، ص۴۶۲- نک: محمدبن علی ابن شهرآشوب، همان، ص۴۲۵؛ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص۳۱۷؛ محمدمحسن فیض کاشانی، معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه، قم: نشر اسلامی، ۱۳۶۳، ص۴۸۶
۲۴.الارشاد، ص ۳۴۰.
۲۵.اثبات الوصیه، ص ۲۴۱.
۲۶. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۶۹.
۲۷. مـحمدبنعلی صـدوق، توحید، قم: جامعۀ مدرسین، ۱۳۸۷، ص۱۰۲.
۲۸. محمدبنعلی ابنشهرآشوب، پیشین، ص۴۶۲.
۲۹.محمدبنعلی ابنشهرآشوب، همان، ص۴۷۰.
۳۰. نور الابصار، شبلنجی، ص۱۶۷؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج ۴، ص ۴۲۵؛ داستانهای صاحبدلان، محمدی اشتهاردی، ج ۲ ۱، صص ۱۱۹ ۱۲۰.