علت دفن نشدن امام حسن (ع) در کنار پیامبر (ص) چه بود؟

چه کسانی مانع دفن پیکر امام حسن علیه السلام در کنار قبر پیامبر (ص) شده اند؟
امام مجتبی(ع) قبل از شهادتش، بنی هاشم را از فتنه ای که خوف داشت به خاطر دفن وی در کنار قبر پیغمبر (ص) به وسیله بنی امیه برپا شود، بیم داد.

#علت#دفن#امام_حسن#در_بقیع

به همین جهت به برادرش چ سیدالشهداء(ع) وصیت کرد که اگر دیدید باد مخالف می وزد، جلوی شر را بگیرد و حضرتش را در قبرستان بقیع، نزدیک جده اش فاطمه بنت اسد دفن کند و نگذارد قطره خونی در این راه ریخته شود.

 هنگامی که اهل بیت(علیهم السلام) می خواستند بر طبق وصیت آن حضرت(ع) او را کنار قبر پیامبر(ص) دفن کنند، قداره بندان بنی امیه به مخالفت برخاستند، دلیل آن‌را نیز مخالفت با وصیت آن‌حضرت مبنی بر دفن ایشان کنار مرقد پیامبر اکرم(ص) و مخالفت دستگاه حاکم بنی‌امیه و در رأس آن معاویه، و کینه توزی عائشه دانسته‌‌اند، اما بنابر پیش‌بینی امام حسن(ع) و وصیت آن‌حضرت که کمترین خونی پای جنازه ریخته نشود، و درایت امام حسین(ع) این درگیری تحقق نیافت و این فتنه خنثی شد و تنها بخشی از منابع شیعه و سنی خبر تیراندازی به جنازه را نقل کرده‌اند.

در این مطلب اشاره ای خواهیم داشت به انگیزه کسانیکه که مانع دفن  پیکر مبارک امام حسن(ع) در کنار قبر پیامبر(ص) خواهیم داشت. ودر حقیقت  پاسخ به این سوال که چرا عده ای مانع از دفن نوه ی پیامبر(ص) در کنار قبر جدش شده اند؟

وصیت امام حسن علیه السلام برای دفن پیکرش
در تاریخ نقل شده است، امام حسن مجتبی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) فرمودند؛ جنازه مرا کنار قبر پیامبر دفن کنید؛ چون من سزاوارتر هستم از کسانی که بدون اجازه وارد شدند…،

ولی اگر مشکلی پیش آمد، راضی به خون‌ریزی نیستم، بلکه جنازه مرا به بقیع ببرید و کنار مادر بزرگم(فاطمه بنت اسد) دفن نمایید.

این  مطلب در بیشتر منابع اهل سنت آمده است از آن جمله؛ الاستیعاب،[۱] انساب الاشراف،[۲] تاریخ یعقوبی،[۳] و ابن اعثم کوفی در الفتوح.[۴]

 در کتب شیعه هم برای اولین بار در امالی شیخ طوسی، نقل شده است که آن‌حضرت به امام حسین(ع) در ضمن وصیت خود فرمود:

«…وَ أَنْ تَدْفِنَنِی‏ مَعَ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّی أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَیتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَیتَهُ بِغَیرِ إِذْنِهِ»؛[۵۸] مرا کنار جدم رسول خدا به خاک بسپارید؛ زیرا من به او خانه‌اش سزاوارترم از کسانی که بدون اجازه او وارد خانه‌اش شدند.

پس از شیخ طوسی دیگر کتب شیعه مثل بشاره المصطفی[۶] و … به نقل از وی آن‌را ذکر کرده‌اند، ولی در کتبی مثل ارشاد مفید بیانی از این قسمت از وصیت نیامده است.

 و حتی در کافی از قول امام باقر(ع) نقل شده است که امام حسن(ع) وصیت کرده بود که فقط برای تجدید عهد با پیامبر اکرم(ص) جنازه‌اش را کنار مرقد پیامبر ببرند نه برای دفن،

مجلسی در مرآه العقول،[۷] امام حسن(ع) در حال حیات پیامبر مأذون در دخول بود و بعد  از آن نیز… وی در تأیید کلام خود روایت امالی طوسی را که دلالت بر وصیت بر دفن می‌کرد، ذکر می‌کند.همچنین در ارشاد مفید در بیان وصیت آن‌حضرت آمده است: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخه‌ای (تابوتی) گذارده،.

 کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جده‏‌ام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آن‌جا به خاک بسپار.

سپس آن‌حضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى‌‏خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مى‌‏آیند و مقابلتان می‌ایستند. اکنون به تو سفارش مى‏‌کنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود.

مرروان بن حکم مانع دفن  پیکر امام حسن  (ع) کنار قبر پیامبر (ص)
عداوت و دشمنی مرروان با اهل بیت علیهم السلام
 پدرِ مروان، حکم بن ابی العاص بن امیه به جهت افشای اسرار پیامبر(ص) نزد بزرگان قریش توسط پیامبر از مدینه اخراج، و لعنت شد[۸].

 و به همین جهت نزد علمای اهل سنت از صحابه شمرده نشده است.[۹] برخی محل ولادت مروان را طائف ذکر کرده‌اند. مروان به همراه پدرش در شهر طائف ساکن شد و در زمان ابوبکر و عمر نیز در تبعید باقی ماند.[۱۰]

پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی همراه پدرش به مدینه بازگشت[۱۱] و کاتب و از خاصّان حکومت عثمان قرار گرفت[۱۲] و داماد او نیز گردید.[۱۳].

 نقل است که امام علی(ع) به وی گفته است: وای بر تو و وای بر امت محمد(ص) از دست تو زمانی که به قدرت برسید.[۱۴]

منابع تاریخی اقدامات وی را از عوامل اصلی شورش علیه عثمان و کشته شدن وی ذکر کرده‌اند. [۱۵]

دشمنی و مقابله مرروان بن حکم  با امام علی (ع)
پس از به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) در سال ۳۵ هجری قمری، مروان بن حکم با امام بیعت کرد، با این حال از مدینه به سوی مکه رفت و به عایشه ملحق شد.[۱۶]

 وی از کسانی بود که طلحه و زبیر را برای شورش و تشکیل حکومت، ترغیب کرد و از آن دو می‌خواست که مردم را به بیعت خود وادار سازند؛[۱۷] در جنگ جمل نیز در سپاه طلحه و زبیر بود[۱۸] و طلب خون عثمان کرد.[۱۹]

برخی منابع تاریخی او را قاتل طلحه در حین جنگ جمل دانسته و علت آن را انتقام از قاتل عثمان عنوان کرده‌اند. البته بنابر نظر برخی مورخین علت کشتن طلحه توسط مروان، قصد کناره گیری او از جنگ بوده است.[۲۰]

مروان در جنگ جمل، به همراه عایشه، عمرو بن عثمان، موسی بن طلحه و عمرو بن سعید بن ابی العاص اسیر شد؛ ولی علی(ع) آن‎ها را عفو کرد.[۲۱]

 البته بنابر برخی منابع، مروان پس از فرار اطرافیانش در اواخر جنگ، به طرف شام متواری شد.[۲۲]بر اساس برخی گزارش‌ها پس از اسارت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را شفیع قرار داد و على (ع) از بند اسارت آزادش نمود.

حسنین به پدرشان گفتند: یا امیر المؤمنین، مروان با تو بیعت مى‌کند. على (ع) در پاسخ آن دو چنین فرمود: مگر بعد از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟

مرا به بیعت او نیازى نیست. دست او در بی‌وفایى دست یهودى را ماند. اگر دستِ بیعت به من دهد، فریب کند و در نهان بیعت خویش بشکند.

 بدانید که او در آینده به امارت خواهد رسید، ولى مدت امارتش به همان کوتاهى است که سگى با زبان بینى خود را بلیسد.

 او پدر چهار فرمانرواست. زودا، که امت اسلامى از او و فرزندانش (عبدالملک، عبدالعزیز، بشر، محمد) روزى خونین را بینند. [۲۳]

 مروان در جنگ صفین نیز در صف سپاهیان اموی، مقابل امام علی(ع) قرار گرفت.[۲۴] در این جنگ معاویه، از مروان خواست که در برابر مالک اشتر قرار گیرد و با وی بجنگد؛

اما مروان از این امر طفره رفت و عذر آورد.[۲۵] بنابر قولی، پس از جنگ صفین، امام به وی امان داد و مروان با علی(ع) بیعت کرد و به مدینه بازگشت و در آن‎جا ساکن شد.[۲۶]

نصب و عزل مروان به حکم دلیل منع  دفن  پیکر امام حسن  (ع)
در سال ۴۱ قمری و پس از به خلافت رسیدن معاویه، مروان به حکومت مدینه منصوب شد.[۲۷] پس از مدتی، معاویه مکه و طائف را نیز به محدوده حکومت مروان اضافه کرد.[۲۸]

 پس از مدتی معاویه وی را عزل و سعید بن ابی العاص را به حکومت این مناطق منصوب کرد. برخی علت این برکناری را، امتناع مروان از گرفتن بیعت برای یزید پسر معاویه بیان داشته‌اند[۲۹]

مروان در سال ۵۴ هجری مجددا به حکومت مدینه منصوب و پس از آن مجددا عزل شد و ولید بن عتبه به جای وی بر حکومت مدینه منصوب شد. [۳۰]
وی در همین دوران نیز به مخالفت و اقدام علیه ائمه ادامه داد؛ در جریان تشییع امام حسن(ع)، مانع دفن پیکر وی در کنار قبر پیامبر(ص) شد[۳۱]

و پس از به خلافت رسیدن یزید، سعی فراوانی در گرفتن بیعت از امام حسین(ع) داشت؛ تا جایی که از او مجادله‌ای با ولید بن عتبه حاکم مدینه برای گرفتن بیعت فوری از امام حسین و یا قتل امام روایت شده است[۳۲]

عقده گشایی مروان نوکر معاویه  در منع از دفن پیکرامام حسن علیه السلام.
مروان عداوت بسیاری با امام حسن داشت و حتی در جلوگیری از دفن جنازه ی ایشان در کنار مرقد پیامبر نقش مؤثری داشت؛ مروان پسر حکم بود

همان کسی که پیامبر او و پدرش را به خاطر کارهای خلاف و دشمنی‌هایشان نسبت به اسلام از مدینه بیرون کرده بود و عمر و ابوبکر از رفع تبعید آنها امتناع کرده بودند.

 اما عثمان در زمان خلافتش آنها را به شهر آورد و مروان را داماد خود کرد. مروان نسبت به خاندان پیامبر بغض و کینه شدیدی داشت و هیچ زمانی از آزار و اذیت اهل بیت دریغ نمی‌کرد.

چنانکه می دانید مسلمان شدن بنی امیه و آل ابی‌سفیان از روی ناچاری بود و آن‌ها زمانی مسلمان شدند که اسلام قدرت حاکم شده بود.

 و آنها برای حفظ جان خود اسلام آوردند؛ از این رو آنها هیچ وقت با خلوص نیّت مسلمان نشدند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام استفاده می‌کردند.

آنها به گفته‌های پیامبر و دستورات حضرت اعتنایی نداشتند. در جریان دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ وقتی که ابوسعید خدری (از اصحاب پیامبر) به مروان گفت:

 آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت می‌کنی در حالی که رسول خدا او را سید جوانان اهل بهشت نامید؛ مروان با تمسخر به او گفت: اگر امثال تو حدیث پیامبر را روایت نمی‌کردند ضایع شده و از بین می‌رفت[۳۳]


اقدامات مروان  در روز تشیع پیکر مبارک امام حسن علیه السلام.
مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند.

از این‌رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همین‌که امام حسین بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛

طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عائشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد.

در حالی‌که می‌گفت: ما را با شما چه کار؟! می‌خواهید کسی را وارد خانه من کنید که  من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟

مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است.

و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.نزدیک بود فتنه‌ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:

« ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا شده باشد.

 و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک می‌سپاریم.

مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچک‌تر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آن‌حضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و می‌دانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن‌حضرت(ص) به خانه‌اش وارد شدند … .

همچنین نقل شده است که مروان گفت نمی‌پذیریم که عثمان در آخر شهر دفن شده باشد، ولی حسن بن علی را کنار پیامبر دفن کنید.[۳۴] نزدیک بود میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری رخ دهد؛[۳۵]

 ولی امام حسین(ع) بنابر وصیت برادرش، از درگیری جلوگیری کرد. پیکر حسن بن علی را به بقیع بردند و کنار قبر فاطمه بنت اسد به خاک سپردند. [۳۶]

در گزارش ابن شهرآشوب آمده است بنی امیه، به سمت جنازه امام مجتبی(ع) تیر پرتاب کردند. طبق این نقل، ۷۰ تیر از جنازه حسن بن علی(ع) بیرون کشیدند. [۳۷]]

رسیدن به حکومت دلیل منع  دفن  پیکر امام حسن  (ع) کنار قبر پیامبر (ص)
دلیل دیگری که در رابطه با جلوگیری مروان از دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ گفته شده این است که چون مروان آن زمان از حکومت مدینه عزل شده بود.

 با این اقدام می‌خواست معاویه را از خودش راضی کند و به این وسیله، خوش خدمتی خود را به معاویه نشان دهد و دوباره به حکومت مدینه برسد و به همین خاطر بعد از اینکه از دفن امام جلوگیری کرد آنرا با آب و تاب برای معاویه گزارش کرد. [۳۸]]

عایشه مانع دفن  پیکر امام حسن  (ع) کنار قبر پیامبر (ص)
روایات فراوانی در منابع شیعه و سنی وجود دارد که ثابت می‌کند عائشه در هنگام دفن سبط اکبر حضرت امام مجتبی (علیه‌السّلام) از دفن آن حضرت جلوگیری کرد و اجازه نداد که آن حضرت را در کنار جدش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن نمایند.

فرد دیگری که در جلوگیری از دفن امام در کنار مرقد پیامبر نقش داشت عایشه دختر ابی بکر و همسر پیامبر بود که به تحریک مروان[۳۹] و همچنین به خاطر عداوتی که از امام علی ـ علیه السلام ـ و فرزندان آن حضرت داشت از دفن امام در روضه ی پیامبر جلوگیری کرد.

مروان به عنوان سردمدار این فتنه  می‌گفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن ـ علیه السلام ـ در کنار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ

در این میان نیز آل امیه و آل ابی‌سفیان و فرزندان عثمان با او همصدا شدند و از این کار جلوگیری کردند. عایشه نیز به فرزندان امام علی ـ علیه السلام ـ مخصوصاً به امام حسن ـ علیه السلام ـ بدبین بود و نسبت به او کینه داشت.

عایشه در جریان دفن امام حسن ـ علیه السلام ـ گفت: می‌خواهید کسی را که من دوست ندارم به خانه ی من داخل کنید.[۴۰] البته ادعای عایشه هم مانند ادعای سایرین بهانه بود؛

 چون عایشه از خانه پیامبر سهم کمی داشت و نمی‌توانست ادعا کند که خانه همه‌اش مال اوست اما چون از حضرت علی ـ علیه السلام ـ و فرزندان آن حضرت به خاطر وقایعی که پیش از این جریان اتفاق افتاده بود کینه و عداوت داشت با این بهانه از دفن امام جلوگیری کرد.

روایات  شیعه بر منع عائشه از دفن امام مجتبی علیه السلام
محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر (علیه‌السّلام) می‌فرمود: هنگامی که حسن بن علی (علیه‌السّلام) به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین (علیه‌السّلام) فرمود.

«برادرم! به تو وصیتی می‌کنم، آن را حفظ کن، زمانی که من از دنیا رفتم، جنازه‌ام را آماده دفن کن، سپس مرا به سوی رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) ببر تا با او تجدید عهدی کنم،

 آنگاه مرا به جانب مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) برگردان، سپس مرا ببر و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا، (عایشه) که مردم از زشتکاری و دشمنی او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتی به من می‌رسد».

وقتی امام حسن (علیه‌السّلام) وفات کرد و روی تابوتش گذاردند، او را به جائی که پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) بر جنازه‌ها نماز می‌خواند بردند، امام حسین بر جنازه نماز گذارد.

 و زمانی که نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، هنگامی که بر سر قبر رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند، .

بنی‌هاشم جنازه حسن بن علی (علیهما‌السّلام) را آورده‌اند تا در کنار رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) دفن کنند، عایشه بر استری زین کرده نشست و سریع خود را به آن جا رساند .

او نخستین زنی بود که بعد از اسلام بر زین نشست ـ و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) دریده شود.

گفتگوی امام حسین (ع) با عائشه در منع دفع امام حسن (ع)
حسین بن علی (صلوات‌اللَّه‌علیهما) فرمود: تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست می‌کند.

 همانا برادرم به من امر کرد که جنازه‌اش را نزدیک پدرش رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) ببرم تا با او تجدید عهد کند، و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) را پاره کند،

 زیرا خدای تبارک و تعالی میفرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تا به شما اجازه نداده‌اند به خانه پیغمبر وارد نشوید.» و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانی را به خانه او راه دادی. خدای (عزّوجلّ) فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید» در صورتی که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش بپیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) کلنگ‌ها زدی؛

با آن‌که خدای (عزّوجلّ) فرموده: «آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه می‌کنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده»

 به جان خودم که پدرت و فاروقش بسبب نزدیک کردن خودشان را بپیغمبر (صلّی‌اللَّه‌علیه‌و‌آله) او را آزار دادند و آن حقی را که خدا با زبان پیغمبرش به آنها امر کرده بود، رعایت نکردند؛

 زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرامست، به خدا‌ ای عایشه!

 اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که تو آن را نمی‌خواهی، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، می‌فهمیدی که او بر غم انف تو در آنجا دفن می‌شد (ولی افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست.

خطاب محمد بن حنفیه به عائشه در منع دفع امام حسن (ع)
سپس محمد بن حنفیه رشته سخن به دست گرفت و فرمود: ‌ای عایشه! یک روز بر استر می‌نشینی و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر می‌نشینی؟!

 تو به علت دشمنی و عداوتی که با بنی‌هاشم داری، نه مالک نفس خودت هستی و نه در زمین قرار می‌گیری.

عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمه‌اند که سخن می‌گویند، تو چه میگوئی؟!

حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: محمد را از بنی فاطمه به کجا دور میکنی، به خدا که او زاده سه فاطمه است:
 ۱. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابو‌طالب)؛
 ۲. فاطمه بنت اسد بن‌هاشم (مادر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام))؛
 ۳. فاطمه دختر زائده بن اصم بن رواحه بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبد‌المطلب.

عایشه به امام حسین (علیه‌السّلام) گفت: پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمی هستید که همواره به دنبال دشمنی کرد هستید

پس حسین (علیه‌السّلام) به جانب قبر مادرش رفت و جنازه او را بیرون آورد و در بقیع دفن کرد. [۴۱]

امام حسین(ع) و عمل به وصیت امام حسن (ع)
طبرى گوید: (امام) حسین علیه السّلام چون از تجهیز او فارغ شد و نماز بر او گزارد و جنازۀ او را به سوى قبر جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حرکت داد تا آنجا دفن کند، خبر به مروان بن حکم –

که تبعیدى (و رانده‌شدۀ) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود – رسید. بر استرى سوار شد و شتابان نزد عایشه آمده گفت:

 اى مادر مؤمنان! حسین علیه السّلام مى‌خواهد برادرش حسن علیه السّلام را کنار جدّش به خاک بسپارد. اگر چنین کند به خدا سوگند تا قیامت براى پدر تو و یارش عمر فخرى نخواهد ماند.

عایشه گفت: چه کنم‌؟ گفت: برو و نگذار.

گفت: چگونه بروم‌؟ گفت: این استر من بر آن سوار شو و پیش از آنکه آنان به حرم درآیند به آنان برس.

خود از استر پایین آمد و عایشه سوار شد و شتابان آمد – او اوّلین زن است که به زین سوار شد.

آنان تازه به حرم قبر جدّ خود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسیده بودند که او رسید و خود را میان قبر و مردم انداخته گفت:

به خدا سوگند نمى‌گذارم حسن علیه السّلام اینجا دفن شود، مگر آنکه این قطع شود – و با دست پیشانى خود را بیرون آورد – از سوى دیگر مروان، امویان حاضر را دور خود گرد آورد و آنان را به ممانعت تشویق کرده و مى‌گفت:

 چه بسا جنگى که بهتر از آسودگى است. آیا عثمان در دورترین نقطه بقیع دفن شود و حسن علیه السّلام کنار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله‌؟! این شدنى نیست. من شمشیر مى‌کشم.

عایشه مى‌گفت: به خدا سوگند کسى را که دوست ندارم به خانۀ خود راه نمى‌دهم..

نزدیک بود آتش فتنه درگیرد
(امام) حسین علیه السّلام فرمود: (اى عایشه!) این خانۀ رسول خداست و تو یکى از نه همسر پیامبرى که بازمانده‌اى، بهرۀ تو از این خانه همان جاى دو گام توست (نه بیشتر)

بنى هاشم به قصد پاسخ، شمشیر برکشیدند که (امام) حسین علیه السّلام آنان را بازداشت و فرمود: «خدا را! خدا را! اقدامى نکنید و وصیّت برادرم را تباه مسازید. و به عایشه فرمود:

اللّه اللّه أن تفعلوا و تضیّعوا وصیّه أخی، و اللّه لو لا أنّ‌ أبا محمّد أوصى إلیّ‌ أن لا أهریق محجمه دم لدفنته هاهنا و لو رغم
خدا سوگند اگر سفارش ابو محمّد نبود که به اندازۀ حجامتى هم خون ریخته نشود، بر خلاف میل تو او را در اینجا دفن مى‌کردم» [۴۲]

روایات  سنی بر منع عائشه از دفن امام مجتبی علیه السلام
۱- سوار شدن عائشه بر قاطر برای منع از دفن پیکر امام حسن علیه السلام.
۱- ابن عبد‌البر‌قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجه‌المجالس می‌نویسد:
لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم، فابت ذلک عائشه ورکبت بغله وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغله کما قیل یوم الجمل؟!؛  [۴۳]

هنگامی که حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن کنند؛ پس از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد.

 ابن عباس به او گفت: (تو می‌خواهی همان کاری را که در جمل انجام دادی انجام بدهی) تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همان طوری که می‌گویند روز شتر؟»


۲- یعقوبی در تاریخ خود می‌نویسد: «وقیل ان عائشه رکبت بغله شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمه ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغله الشهباء فرجعت؛  [۴۴]
عائشه در حالی‌که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمی‌دهم.

قاسم بن محمد بن ابی‌بکر جلو آمد و گفت: ‌ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشسته‌ایم، تو می‌خواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.

۲- ادعای عایشه بر مالکیت خانه و منع از دفن امام حسن علیه السلام
۱-  بلاذری در انساب الاشراف و ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه نوشته‌اند:
وتوفی فلما ارادوا دفنه ابی ذلک مروان وقال: لا، یدفن عثمان فی حش کوکب ویدفن الحسن ههنا. فاجتمع بنو‌هاشم وبنو امیه فاعان هؤلاء قوم وهؤلاء قوم، وجاؤوا بالسلاح فقال ابو هریره لمروان: یا مروان اتمنع الحسن ان یدفن فی هذا الموضع وقد سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول له ولاخیه حسین: هما سیدا شباب اهل الجنه. فقال مروان: دعنا عنک، لقد ضاع حدیث رسول الله ان کان لا یحفظه غیرک وغیر ابی سعید الخدری انما اسلمت ایام خیبر، قال: صدقت، اسلمت ایام خیبر، انما لزمت رسول الله صلی الله علیه وسلم فلم اکن افارقه، وکنت اساله وعنیت بذلک حتی علمت وعرفت من احب ومن ابغض ومن قرب ومن ابعد، ومن اقر ومن نفی، ومن دعا له ومن لعنه.

فلما رات عائشه السلاح والرجال، وخافت ان یعظم الشر بینهم وتسفک الدماء قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد.
هنگامی که امام حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را دفن کنند، مروان اجازه نداد و گفت:

نه، عثمان در حش کوکب (قبرستان یهودیان در کنار بقیع) دفن شود و حسن در این‌جا؟ بنی‌هاشم و بنی‌امیه برای یاری یکدیگر جمع شدند و اسلحه آوردند.

ابوهریره به مروان گفت: آیا تو از دفن حسن در این‌جا جلوگیری می‌کنی؛ در حالی‌که از رسول خدا شندی که به او برادرش حسین می‌گفت: «این دو سردار جوانان اهل بهشتند»؟

مروان گفت: رهایم کن، حدیث رسول خدا ضایع شده، اگر غیر از تو و ابو‌سعید خدری آن را حفظ نکرده باشند، تو در زمان فتح خیر اسلام آوردی.

ابوهریره گفت: راست گفتی، در زمان فتح خیبر اسلام آوردم؛ اما همواره ملازم پیامبر بودم و از او جدا نشدم، از او سؤال می‌کردم و به این کار عنایت داشتم،.

 تا این که دانستم و شناختم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه کسی را دوست دارد و از چه کسی بدش می‌آید، چه به او نزدیک است و چه کسی از او دور، چه کسی را گذاشت در مدینه بماند و کی را تبعید کرد، چه کسی را دعا کرد و چه کسی را لعن.

وقتی عائشه اسلحه و مردان را دید و ترسید که شر بین آن‌ها بزرگتر شود و خونریزی شود، گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمی‌دهم که کسی در آن دفن شود. [۴۵]


۲- ابوالفداء در تاریخ خود نوشته است: «وکان الحسن قد اوصی ان یدفن عند جده رسول الله صلی الله علیه وسلم، فلما توفی ارادوا ذلک، وکان علی المدینه مروان بن الحکم من قبل معاویه، فمنع من ذلک، وکاد یقع بین بنی امیه وبین بنی‌هاشم بسبب ذلک فتنه، فقالت عائشه رضی الله عنها: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه، فدفن بالبقیع، ولما بلغ معاویه موت الحسن خر ساجداً؛  [۴۶]

امام) حسن (علیه‌السّلام) وصیت کرد که او را در کنار جدش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دفن کنند، وقتی از دنیا رفتند، خواستند به وصیت او عمل کنند، .

در این زمان مروان از جانب معاویه حاکم مدینه بود، پس او از این کار جلوگیری کرد، نزدیک بود که بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم به خاطر این مساله فتنه شود؛ پس عائشه گفت:

خانه، خانه من است، من اجازه نمی‌دهم که او در این‌جا دفن شود، پس او را در بقیع دفن کردند؛ وقتی خبر از دنیا رفتن (امام) حسن به معاویه رسید، (از شادی) سجده کرد.

جدا کردن اهل بیت علیهم السلام از پیامبر(ص)
جدا کردن اهل بیت علیه م السلام  از پیامبر دلیل دیگری بر منع  دفن  پیکر امام حسن  (ع) کنار قبر پیامبر (ص) که  هدف اصلی حاکمان آن زمان بوده است.

هدف دیگری که مخالفین از این اقدام خود داشتند همانا دور کردن خاندان پیامبر از ایشان و جایگزینی وابستگان خود به عنوان نزدیکان پیامبر بود که البته در رسیدن به این هدف توفیق چندانی نیافتند

نتیجه:
سحن را با این جمع بندی به پایان می بریم که: با توجه به اینکه حضرت امام حسن(ع) از فتنه پس از شهادت خود آگاهی داشتند.

چرا مانند پدر و مادر خویش دستور ندادند بدن مبارکش مخفیانه و شبانه تجهیز و تدفین شود؟ شیعه معتقد است، دلیل دفن پنهانی حضرت زهرا و امیرالمومنین (علیهما السلام).

 آگاهی ایشان از دشمنی و عداوت بنی امیه و برخی به ظاهر نزدیکان پیامبر(ص) و منحرفان از دستورات نبی مکرم با آنها بوده است، به گونه ای که چه بسا، شدت این کینه  و بغض سبب جسارت به پیکر ایشان شود.

البته دلایل دیگری همچون اعتراض علیه حاکمیت و ایجاد سوال برای تاریخ را نیز می توان در مورد این اقدام برشمرد. تشییع پیکر کریم اهل بیت(علیهم السلام) این ادعا را به خوبی اثبات کرد.

 شاید بتوان گفت؛ اینکه حضرت امام حسن(ع) با وجود اطلاع از فتنه های پس از شهادت خود از تشییع خود جلوگیری نکردند.

 به این علت باشد که امت اسلامی بداند، حسادت و عداوت بنی امیه نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) تا چه حد است .

و چنانچه گفته می شود اگر حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) مخفیانه دفن نمی شدند، مورد توهین این جماعت کینه توز قرار می گرفتند، ادعایی گزاف نیست.

 چه آنکه پس از آن نیز سبط دیگر رسول خدا(ص) را در کربلا به خاک و خون کشیدند و بر پیکر بی سر و خونین او با اسب تاختند

طبق مدارکی که گذشت، عائشه و مروان و معاویه و بنی امیه همه و همه از دفن امام مجتبی (علیه‌السّلام) در خانه پیامبر (ص) جلوگیری کرده است.

این دشمنی هم بخاطر عدوات و عقدهای که از امیرالمومنین (ع) و نزدیکی او به پیامبر (ص)  و قرابت این خانواده با  حضرت رسول (ص)  و مادرشان حضرت زهرا(س) که با هیچ دلیلی نمی توانستند خاندان وحی را از حقشان دور نمایند.

پی نوشت:
۱. ابن عبد البر ،یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج ۱، ص ۳۹۱، دار الجیل، بیروت، ۱۴۱۲ق.
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۳ ص ۵۵، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق.
۳. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب‏، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۵، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بی‌‌تا.
۴. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی،  الفتوح، ج ۴، ص ۳۱۹، دار الاضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق.
۵. شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۶۰، مجلس ششم، دار الثقافه، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۶. طبری آملی، عماد الدین محمد، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، ص ۲۷۲، المکتبه الحیدریه، نجف، چاپ دوم، ۱۳۸۳ق.
۷. مجلسی، محمد باقر، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولی، سید هاشم، ج ۳، ص ۳۱۴، ‌دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
۸.ابن الأثیر الجزری، أسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۸
۹.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۷
۱۰.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۵۹، ۳۶۰
۱۱.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۰
۱۲.الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
۱۳.ابن حجر العسقلانی، الإصابه، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۳۷۹
۱۴.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸
۱۵. ابن حجر العسقلانی، الإصابه، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
۱۶.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۷۳
۱۷.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۷۸، ۷۹
۱۸.ابن حجر العسقلانی، الإصابه، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
۱۹.الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
۲۰.الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۸
۲۱.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۹۷
۲۲.الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
۲۳.نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، خطبه ۷۳.
۲۴.ابن حجر العسقلانی، الإصابه، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۴
۲۵.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۳۲
۲۶.الزرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۲۰۷
۲۷.الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۲۴
۲۸.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸؛ ابن الأثیر الجزری، أسدالغابه، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶۹
۲۹.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۹۷ و ۱۹۸
۳۰.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۸۸
۳۱.بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۶۱.
۳۲.ابن قتیبه الدینوری، الإمامه و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲۷
. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، قم، انتشارات انصاریان،‌چاپ پنجم، ۸۱، ص۱۶۸.۳۳
شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۸-۱۹؛ ابن شهرآشوب‏، المناقب، ۱۳۷۹ق،ج۴، ص۴۴.۳۴
شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۸-۱۹؛ ابن شهرآشوب‏، المناقب، ۱۳۷۹ق،ج۴، ص۴۴.۳۵
شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۸.۳۶
۳۷.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۶۴-۶۵؛ دینوری، الأخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۲۱؛ شیخ طوسی، امالی، ۱۴۱۴ق، ص۱۶۰-۱۶۱.
۳۸. همان، ص۱۶۹، به نقل از انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵.
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسه وفاء، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ هـ ، ج۴۴، ص۱۵۷.
۴۰. قائمی، علی، در مکتب کریم اهل‌بیت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ ، انتشارات امیری، چاپ اول، ۷۴، ص ۴۴۲، و قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، انتشارات هجرت چاپ هشتم، ۷۳، قم، ص۴۴۰..
۴۱.الکلینی الرازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفای۳۲۸ ه)، الاصول من الکافی، ج۱، ص۳۰۲، ناشر:اسلامیه، تهران، الطبعه الثانیه، ۱۳۶۲ ه. ش.   
۴۲.دلائل الإمامه ؛ ج ۱ , ص ۱۵۹
۴۳.ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳ه)، بهجه المجالس وانس المجالس، الجزء الاول من قسم الاول، ص۱۶، باب من الاجوبه المسکته وحسن البدیهه، تحقیق:محمد مرسی الخوئی، ناشر:دار الکتب العلمیه بیروت، الطبعه:الثانیه، ۱۹۸۱م.   
۴۴.الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲ه)، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۵، ناشر:دار صادر – بیروت.   
۴۵.البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹ه)، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.   
۴۶.ابو الفداء عماد الدین اسماعیل بن علی (متوفای۷۳۲ه)، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۸۳، طبق برنامه الجامع الکبیر.   

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.