منجی باوری در ادیان ابراهیمی


اندیشه پیروزی حق بر باطل، چیره شدن عدالت بر ظلم و گسترش جهانی یک حکومتی واحد، تحت دین واحد و حاکمی عادل از سوی پروردگار جهان، با دربرگرفتن ارزش‌های انسانی و تشکیل مدینه فاضله به واسطه یک منجی بزرگ، اندیشه‌ای است که تمام ادیان الهی به ویژه اسلام بدان معتقد بوده‌اند.

#معودگرایی#ادیان#ابراهیمی

این اندیشه نه تنها در ادیان اصلی جداناشدنی است، بلکه امری نهفته در فطرت انسان‌ها می‌باشد، ندایی درونی از سراسر وجود انسان فریاد می‌زند: روزی خواهد آمد وحق را بر باطل پیروز خواهد گردانید و دیگر اثری از ستم و بی‌عدالتی نخواهد ماند.


“وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ”[۱]
ما در زبور (داوود(علیه السّلام)) نوشتیم «البته بندگان نیکوکار ما وارثان زمین خواهند شد!»
در جاهای مختلف قرآن این وعده‌ها داده شده است. نه تنها در اسلام، بلکه در تمامی ادیان آسمانی، آن روز را بشارت داده‌اند و گفته‌اند روزی مصلح جهانی خواهد آمد.
اصطلاح غربی باور به دوره آخرالزمان و انتظار منجی غیبی و مصلح بزرگ جهانی، «فورتویسم» است. این مسئله، یکی از مسائلی است که در تمام ادیان و مذاهب، اعم از مذهب زرتشتی یا زوراستریالیسم و مذهب یهودی یا جوادائیسم و سه مذهب عمده دین مسیحیت، یعنی کاتولیک، پروتستان، ارتدکس وجود دارد. تمام مدعیان نبوت، این مسئله را یکی از باورهای اصلی‌شان قلمداد می‌کنند. هم‌چنین در کتاب‌های آسمانی، هم‌چون زبور، زند، حکی، صفینیاه، اشعیاء، شاکمرنی هند، انجیل متی، دیدوپاتکیل (هند) جاماسب‌نامه، انجیل یوحنا، دانیال(علیه السّلام) و… بر آن بشارت داده‌اند.
بی‌گمان اعتقاد به منجی و منجی‌گرایی یا اعتقاد به شخصی که روزی ظهور خواهد کرد و دنیا را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت و روزگار را به سوی نیک‌بختی ابدی پیش خواهد برد، در میان تمام ادیان وجود دارد و در واقع، از موارد اشتراک ادیان مختلف جهان است، اما در زمینه چگونگی ظهور و شرایط روزگار ظهور دیدگاه‌ها مختلف است.


الف) اَلتَّقَدُّمُ لِلاِرشادِ؛ پیشی گرفتن به جهت راهنمایی؛
ب) بَعثَهُ لَطَفٍ؛ هدیه و پیشکش فرستادن.[۲]
«هَدَیتُهُ الطَّریق»؛ یعنی از او پیشی گرفتم تا راه را به او نشان دهم. به سر و گردن حیوان «هادی» گویند؛ چون از او پیشی می‌گیرد. به عصا نیز هادی گویند؛ زیرا از صاحب عصا پیشی می‌گیرد.[۳]
هادی از هر چیزی، اول آن است. از این‌رو، جوانه درخت را هادی گویند.[۴] «مهدی» از نظر ادب عربی، اسم مفعول است. در اصل، «مَهدُویٌ» بر وزن «مَنصُورٌ» بوده است که با توجه به سنگینی خروج از واو ساکنه به سوی یاء، واو به یاء تبدیل شده و در یاء ادغام شده است. آن‌گاه ضمه دال به تناسب یاء به کسره تبدیل شده است.[۵]
بی‌تردید «مَهدی» به معنای اسم فاعل، رهبر و راهنما آمده است. در قرآن کریم نیز در مواردی اسم مفعول به معنای اسم فاعل آمده است:
)إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً(.[۶]
به راستی، وعده او آمدنی است.
در این آیه «مَأتِیّ»، همانند «مَهدیّ» اسم مفعول است، ولی مفسران تصریح کرده‌اند که به معنای فاعل آمده است.[۷]
در ادب عربی نیز اسم مفعول به معنای اسم فاعل آمده است؛ چنان‌که اعشی در شعر: «وَ ساعَیتُ مَعصِیاً اِلَیها وُشاتِها»
گفته است، «مَعصیّاً» به معنای «عاصیاً» می‌باشد.[۸] به همین دلیل، در ده‌ها حدیث «هادی» و «مهدی» در کنار یک‌دیگر آمده است.[۹]
یاقوت حموی درباره راز نام‌گذاری آن حضرت به «مهدی»، سه احتمال آورده است:
یکم. مهدی، کسی است که خودش هدایت یافته است؛ بدون این‌که دیگری او را هدایت کند؛
دوم. مهدی، اسم مکان از ریشه «هَدی» به معنای هدایت‌گاه باشد؛
سوم. منسوب به «مَهد» به معنای گاهواره باشد. برای تشبیه آن حضرت به عیسی که در گهواره سخن گفت.[۱۰]
ابن اثیر در این زمینه گوید:
«مهدی» به کسی گویند که خدا او را به حق هدایت کرده است و آن‌قدر در افراد به عنوان اسم به کار رفته است که عَلَم به غلبه شده است. به آن نامیده شده است آن «مهدی» که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشارت داده که در آخرالزمان خواهد آمد.[۱۱]
طریحی با صراحت بیشتر می‌فرماید:
«مهدی» نام قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشارت آمدنش را در آخرالزمان داده است… او محمد بن الحسن العسکری(عج) می‌باشد.[۱۲]
امام باقر(علیه السّلام) در این‌باره فرموده است:
فَاِنَّما سُمِّیَ المَهدِیُّ، لِاَنَّهُ یَهدی لِأمرٍ خَفِیَ؛
او را «مهدی» نامیدند؛ چون به رازی پنهان هدایت می‌کند.[۱۳]
راغب اصفهانی، به تأکید در این‌باره به نکته ظریفی اشاره می‌کند و می‌نویسد:
اَلهِدایَهُ دَلالَهُ بِلُطفٍ؛
هدایت، عبارت از راهبری و راهنمایی از روی لطف و مهرورزی است.[۱۴]
با توجه به آن‌چه گذشت، معنای اصطلاحی «مهدی» عبارت می‌شود از کسی که خداوند او را به راستی به حق هدایت کرده و او را به راهبری خلق برگزیده باشد و او نیز خلق را از روی مهر و محبت به سوی حق رهنمون شود.

منجی‌گرایی
منجی اسم فاعل از باب افعال از ریشه «نجو» است. واژه «نجو» در دو معنای متقابل به کار می‌رود:
الف) رستن، نجات یافتن، رفع مشکل و برطرف شدن پوشش؛
ب) پرده پوشی، رازداری و راز نهان (نَجوی).
به مناطق بلند، «نجاه» می‌گویند؛ چون آب آن را نمی‌پوشاند و سیل آن را فرا نمی‌گیرد. هنگامی که ابرها کنار رفت، گفته می‌شود: «اَنجَتِ السَّحابَهُ».[۱۵] «نَجا فُلانٌ مِنَ الشَّرِّ؛ فلانی از شر نجات یافت».[۱۶]
«نجو» رهایی و خلاصی از چیز.[۱۷]
در قرآن کریم، واژه نجات به معنای رهایی از هر مشکل مادی و معنوی به کار رفته است؛ برای مثال، رهایی از آتش جهنم، از بلاهای آسمانی، از خطرات دریا، از دست ستم‌گران، از زندان، از شکنجه، از غم و اندوه، از محیط فاسد و… .[۱۸]
در عهد عتیق نیز، واژه نجات به مفهوم رهایی از مشکلات مادی و معنوی به کار رفته است. از آن جمله در آیه‌ای آمده است:
شما را از زیر مشقت‌های مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگان ایشان رهایی دهم و شما را به بازوی بلند و به داوری‌های عظیم نجات دهم.[۱۹]

منجی باوری در یهودیت
آیین موسی کلیم الله، یکی از بزرگ‌ترین ادیان آسمانی است که تاریخ ظهور آن، نزدیک به ۱۲۲۵ سال پیش از میلاد بوده است. حضرت موسی بنابر قول مورخان، چندی پس از دریافت تورات، آن را به یوشع سپرد و یوشع نیز آن را به شیوخ یا داورانی سپرد که پانزده تن بودند: «شیوخ همان‌هایند که به داوران معروف‌اند و عصرشان بعد از یوشع آغاز می‌شود و تا تأسیس پادشاهی در قرن یازدهم ق.م ادامه می‌یابد. داوران پانزده نفر بودند که نخستین آنها شائول بود و آخرینشان سموئل (سموعیل) بنیان‌گذار پادشاهی یهود.
حضرت موسی تمام همّ خود را برای گسترش دستورهای الهی مصروف داشت، ولی به دلیل نافرمانی‌های بنی‌اسرائیل از موسی(علیه السّلام)، زمینه‌های انحراف از مسیر حقیقی دین الهی فراهم شد تا جایی که خداوند، آنان را سرزنش کرد و درهای رحمت بر آنان بسته شد. بنابراین، هیچ‌گاه این آیین در قالب مدنیّتی سترگ (بر اساس دستورهای اصیل دینی) نمایان نشد.
سپس، دوران پیامبران تا حدود پنج قرن (روزگار اسارت بابلی) ادامه یافت، ولی پس از آن، منابع دین یهود به دست رجال کنیسه افتاد و تا زمان ظهور حضرت عیسی(علیه السّلام) فرقه‌های مختلفی در میان یهودیان نفوذ یافتند و عهده‌دار اداره آنان شدند. قدرت تأثیر این فرقه‌ها تا ظهور مسیحیت ادامه یافت و زمینه‌ساز انواع تحریف‌ها در میان فرهنگ قوم یهود گردیدند. البته مقصود ما، بیان تاریخ رخدادهای آیین موسی(علیه السّلام) نیست، بلکه می‌خواهیم بگوییم که در اثر این رخدادها، این آیین، چنان‌که شایسته بود در زمین تحقق نیافت و حکومت مطلوب دینی را ایجاد نکرد.
با سلطه یونانیان، فرهنگ یونانی بر این دین تأثیر شگرفی نهاد و شماری نیز به یونانی‌گرایی روی آوردند. یونان‌گرایان به صورت «صدوقیان» و یهودگرایان (وفاداران سنت‌های یهودی) به اصحاب فریسه معروف شدند. اما نهضت یهود ادامه نیافت و سرانجام نفوذ یونان به استقلال فکری و فرهنگی یهود پایان داد. «صدوقیان هیچ یک از گفته‌های مشایخ و کاتبان را که خارج از وحی مدون در اسفار تورات بود، قبول نداشتند… و به رستاخیز و قیامت هم اعتقادی نداشتند و زندگی را منحصر به همین حیات دنیوی می‌دانستند ؛ [آنان] به جاودانگی روح … و وجود فرشتگان اعتقادی نداشتند».[۲۰]
فریسیان، احترامات ویژه معبد بیت‌المقدس را محفوظ داشتند. ازاین‌رو، در میان خود، مقام «کهانت» را به پا می‌داشتند، ولی همین‌ها بدترین ستم‌ها را در حق حضرت موسی(علیه السّلام) روا داشتند. زندگی فریسیان، سرشار از قید و بندهای سخت و تعصب‌آور بود. آنان، امید فرا رسیدن ایام بعثت حضرت عیسی(علیه السّلام) را در دل زنده می‌داشتند و امید داشتند که ظهورش موجب رهایی قوم یهود از فرومایگی‌شان گردد. «(آنان) معتقدند رعایت سنن و تشریفات دینی، ظهور مسیح را تسریع می‌کند. به سیاست کاری ندارند و فقط به افکار و اعمال دینی خود دل‌خوش‌اند… تشریفات توان‌فرسای آن (این آیین)، مورد اعتراض و حمله عیسی (علیه السّلام) قرار می‌گیرد».
یهودیان به جز تعدادی که به «کلیمیان» شهرت یافتند و پیرو موسی کلیم‌الله بودند، بقیه در میان هاله‌ای از تحریف و اختلاف‌های فکری و فرهنگی فرو رفتند و گاه، به داستان‌سرایی و افسانه‌های تخیلی در زمان بروز سختی‌ها روی آوردند.[۲۱]در کتاب پروتکل‌های صهیون می‌خوانیم:
یهودیان هر گاه با مشکلات و مصیبت‌های سختی مواجه می‌شدند که آنها را در آستانه نابودی و ریشه‌کن شدن قرار می‌داد، با تمام نیروی خود به حماسه‌پردازی روی می‌آوردند تا بدین‌وسیله، روحیه توده یهود و رجال آنها را تقویت کنند.[۲۲]
سلطه قوم آشوری بر خطه شمالی فلسطین سبب شد هزاران بنی‌اسرائیلی اسیر گرفته شوند. هم‌چنین تسلط بابلیان بر بخش جنوبی فلسطین، بسیاری از این قوم را اسیر بابلیان ساخت. معبد اورشلیم به دست رومیان ویران شد و اختلاط‌های فرهنگی بسیاری میان یهود و اقوام مختلف ایجاد گردید. تلاش عالمان بنی‌اسرائیل برای حفظ آخرین باقی‌مانده‌های آیین دینی و دستور‌های تورات به رشد نامتعادل خوی و خصلتی انجامید که تنها مرام نژادپرستی ویژه بنی‌اسرائیل را تقویت می‌کرد. از دیگر سو، فیلسوفانی از میان آوارگان بنی‌اسرائیل برخاستند که به اختلاط فرهنگی بیشتر کمک کردند.«بسیاری از اینان، زبان مادری را فراموش و کتب عبرانی را به یونانی ترجمه کردند… فیلسوفانی از میان یهودیان برخاستند که از زمره، فیلون اسکندرانی مقامی والا دارد. او کوشید افکار عبرانی و یونانی را با یکدیگر بیامیزد».[۲۳]
کشورگشایی‌های اسکندر تنها برای تصاحب زمین نبود، بلکه اسکند بر گسترش فرهنگ یونانی بر سرزمین‌های فتح شده تأکید داشت. دگرگونی‌های اجتماعی به ویژه فشارهای سیاسی، بنی‌اسرائیل را بر آن داشت تا به تشکیل انجمن عالی موسوم به «سن هیدریم» اقدام کنند؛ انجمنی که یهودیت را از حیثیت دینی خارج ساخت و به آن جنبه‌ای سیاسی داد. هدف اصلی برنامه‌های این مجتمع، ترسانیدن دشمنان و جلوگیری از فروپاشی یهود در میان دیگر ملت‌ها بود؛ آن هم به صورتی که در کتاب پروتکل‌های دانشوران صهیون می‌خوانیم:
همین انجمن بود که حضرت عیسی(علیه السّلام) را محاکمه کرد و از همین «سن هیدریم» بود که جریان‌های عجیب و غریب و براساس سازمان‌های سری… سر بر داشت.[۲۴]
از زمان حضرت موسی و پیدایش آیین یهود تا زمانی که رومیان در سال ۷۰ میلادی اورشلیم را نابود کردند، انتظار ظهور مسیح در میان قوم یهود افزایش یافت. این انتظار ناشی از برخی آیات تورات بود که نوید ظهور مردی عادل در آخرالزمان را می‌داد. از سوی دیگر، رخدادهای روی داده بر دین یهود، توجه آنان را به این بخش از تورات جلب می‌کرد. آنها معتقد بودند:
مردی از نسل داوود خواهد آمد و نخست قوم یهود را از ستم دیگران خواهد رهانید و سپس همه اقوام را به سعادت و صلاح خواهد کشید، ولی ظهور مسیح هنگامی خواهد بود که یهود انسان‌ها را آماده و درخور ببیند. پس باید به امید ظهور مسیح منتظر، با زهد زیست.[۲۵]
بنابر آموز‌های تورات، نوید دست‌یابی به «مدینه فاضله دینی» به صورت تام و تمام به یهود داده نشده است، بلکه آنان باید ضمن اقرار به آیین موسی(علیه السّلام)، در انتظار ظهور منجی موعود باشند. نکته جالب این‌جاست که در میان آثار آنان ویژگی‌های کامل ناجی و تمام ویژگی‌های قیام او و سرزمینی که قیام می‌کند، به طور کامل آورده شده است. آنان معتقدند همه خلایق موعود را به عنوان «سلطان صلح» می‌شناسند. در کتاب اشعیای نبی عهد قدیم باب اول می‌خوانیم: «… مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد… و مظلومان زمین را به راستی حکم خواهد نمود. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت و گرگ با بره سکونت خواهد داشت».
هم‌چنین در (باب دوم) کتاب حبقوق نبی آمده است:
«… اگر چه تأخیر دارد، منتظر باش؛ زیرا که او خواهد آمد… جمیع امت‌ها را نزد خود جمع می‌کند…» این انتظار حتی در میان ایرانیان باستان و زرتشت و نیز هندوان که سال‌ها پیش از یهودیان می‌زیستند نیز وجود داشته است. بنابراین، انتظار به ظهور بزرگ نوید ادیان پیش از یهود نیز بوده است.[۲۶]

سیمای منجی در عهد عتیق
یکی از باورهای راسخ در میان یهود، اعتقاد به «ماشیح»، یعنی «منجی» و «گئولا» یعنی روز ظهور و دوران رهایی است.
موسی بن میمون، مشهور به «هارامبام» (۱۱۳۵ ـ ۱۲۰۴م) رئیس معنوی قوم یهود، در این زمینه می‌گوید:
هر فرد یهودی که به «ماشیح» معتقد نباشد و یا چشم به راه آمدن او نباشد، منکر سخنان حضرت موسی و سایر پیامبران بنی‌اسرائیل است.[۲۷]
ایمانوئل شوحط درباره جایگاه رفیع ماشیح می‌نویسد:
طبق عقیده هارامبام، عقل و دانش او از حضرت سلیمان بیشتر است. او از ابراهیم، اسحاق، یعقوب و دیگر پیامبران بنی‌اسرائیل که بعد از موسی برانگیخته شده‌اند، بلند مرتبه‌تر است.[۲۸]
کرنیستون، از عصمت ماشیح، علم گسترده‌اش به ژرف‌ترین رازها و قدرتش بر زنده کردن مردگان به تفصیل سخن گفته است.[۲۹]
نیومن، دیگر نویسنده و متفکر یهودی می‌نویسد:
هر گونه تحقیق پیرامون یهود، نمی‌تواند از اعتقاد به ظهور ماشیح جدا باشد.[۳۰]
اشمیدت در این زمینه می‌نویسد:
بنابر معارف یهودی، ناجی و رهاننده‌ای ظهور خواهد کرد که «ماشیح صِید قنو» و «ماشیح بن دِیوید» نام دارد. او قوم یهود را از بردگی و آشفتگی خواهد رهانید.[۳۱]
ایمان به ظهور «ماشیح» یکی از اصول دین یهود است.[۳۲]

پی نوشت :

[۱] . سوره انبیاء، آیه۱۰۵.
[۲] . ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۴۲.
[۳] . همان.
[۴] . خلیل، ترتیب کتاب العین، ص۸۷۹.
[۵] . این شیوه در اسم مفعول از ناقص یایی رایج است؛ همانند: مرمیّ، مقضیّ، منفیّ، مشویّ، مأتیّ و منسیّ.
[۶] . سوره مریم، آیه۶۱.
[۷] . طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۴؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۱، ص۱۲۶؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۶، ص۲۸۲.
[۸] . ثعلبی، الکشف و البیان، ج۶، ص۲۲۲.
[۹] . نک: علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۸، ص۳۱۴؛ ج۲۱، ص۳۷۱؛ ج۳۴، ص۳۲۳؛ ج۴۳، ص۳۳۴؛ ج۵۱، ص۱۶۳ و…
[۱۰] . یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۹.
[۱۱] . ابن اثیر، النهایه، ج۵، ص۲۵۴.
[۱۲] . طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۵.
[۱۳] . شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۶۱؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۴۹۸.
[۱۴] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۸.
[۱۵] . ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۳۹۷ ـ ۳۹۹.
[۱۶] . خلیل، ترتیب کتاب العین، ص۷۹۲.
[۱۷] . ابن منظور، لسان العرب، ج۱۴، ص۶۱.
[۱۸] . نک: سوره صفّ، آیه۱۰؛ سوره هود، آیه ۶۶؛ سوره اسراء، آیه۶۷؛ سوره قصص، آیه۲۵؛ سوره یوسف، آیه۴۵؛ سوره بقره، آیه۴۹؛ سوره صافات، آیه۷۶؛ سوره انبیاء، آیه۷۴.
[۱۹] . عهد عتیق، تورات، سفر خروج ۶: ۷.
[۲۰] . همان، ص۳۶.
[۲۱] . همان.
[۲۲] . همان.
[۲۳] . همان، ص۳۶ ـ ۳۷.
[۲۴] . همان، ص۳۷.
[۲۵] . همان.
[۲۶] . همان، ص۳۸.
[۲۷] . انجمن کلیمیان تهران، نشریه بیتا، سال ۱، شماره ۴، مرداد ـ شهریور ۷۸هـ .ش.
[۲۸] . همان.
[۲۹] . جولیوس کرنیستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص۴۸.
[۳۰] . اریه نیومن، به نقل شلمو اشمیدت، واژه‌های فرهنگ یهود، ص۳۶.
[۳۱] . ماشیح صید قنو، یعنی رهایی‌بخش حقیقی، در مقابل مدعیان دروغین و بن دیوید؛ یعنی از تبار حضرت داود۷.
[۳۲] . اشمیدت، همان، ص۲۱۶.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.