تبیین پیوند اعتقادی، اجتماعی سنتهای الهی با مهدویت
بین سنتهایالهی و مهدویت در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، تربیتی و سیاسی ـ اجتماعی پیوند معناداری وجود دارد. این پیوند، بدین صورت تبیین میشود که با توجه به اینکه خداوند متعال، سنتهای خود را به گونهای ترسیم کرده است که عوامل و شرایط گوناگون در تحقق یا تعجیل و تأخیر این سنتها مدخلیت دارد.
در این راستا نقش انسان در تحقق یا تعجیل و تأخیر این سنتها بسیار چشمگیر است؛ بنابراین، ایجاد زمینهها و شرایط تحقق سنتهای الهی ـ به ویژه سنتهای مهم و اساسی تفکر مهدویت؛ سنت پیروزی حق بر باطل، سنت حاکمیت صالحان، غلبه اسلام بر سایر ادیان و سنت جانشینی مستضعفان ـ بر عهده انسانهای متعهد و منتظران است. در این تحقیق، بر اساس هر یک از سنتهای الهی با بهرهگیری از آیات و روایات برخی از وظایف منتظران از جمله پذیرش ولایت و سرپرستی امامان علیهم السلام، تأثیرپذیری از سخنان نورانی و سیر عملی آن بزرگواران بیان خواهد شد.
پیش در آمد
خداوند متعال، سرنوشت جمعیتها و ملتها را مبتنی بر سنتها و قوانین ثابت و تغییر ناپذیر خویش بنا نهاده است. این قوانین، چنان است که هر ملتی سرنوشت خویش را به دست اراده خویش رقم میزند؛ از اینرو در شماری از آیات قرآن کریم، سخن از سنتهای الهی از قبیل سنت انقراض ظلم و ستم، سنت پیروزی حق بر باطل، سنت حاکمیت صالحان، سنت غلبه اسلام بر سایر ادیان و سنت جانشینی مستضعفان، به میان آمده است؛ ولی این سنتها زمانی تحقق مییابد که ملتها و امتها در پی تغییر وضعیت سرنوشت خویش باشند. بدین لحاظ میان سنتها و قوانین الهی در تغییر سرنوشت و بشارت ظهور منجی و تحقق حکومت جهانی حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف پیوندی عمیق وجود دارد. این مقاله، در صدد پاسخگویی به این مسأله است که میان سنتهای الهی و مهدویت و وظایف منتظران، چه ارتباطی وجود دارد؟ همچنین در این نوشتار، سنتهای الهی مرتبط با حقگرایان مطرح میشود.
مفهوم شناسی
۱. سنت
سنت، به معنای راه یا روش است و معمولاً به یک اسم اضافه میشود که در این صورت، به معنای روش آن مسمّی است؛ همانطور که راغب در مفردات میگوید:
سُنَّهُ النّبیّ: طریقته التی کان یتحرّاها، و سُنَّهُ اللّه تعالی: قد تقال لطریقه حکمته و طریقه طاعته، نحو: (سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا) (فتح، ۲۳). (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا) (سوره فاطر، ۴۳)؛ سنت پیامبر، همان روشهای ایشان است که به آنها پایبند است وسنت خداوند، روش حکمت و روش طاعت ایشان است (راغب، ۱۴۱۲ق: ص۴۲۹).
در کتاب قاموس قرآن علاوه بر مطالب بالا از قول مرحوم طبرسی نقل میکند:
سنّت و طریقه و سیره، نظیر هم هستند (قرشی، ۱۳۷۱ش: ج۳، ص۳۴۲).
پس سنت الهی روش و طریقه و قانونی است که به فرمان خداوند بر عالم حکمفرما میباشد.(۱) ابن منظور در لسان العرب سنت الهی را چنین تعریف میکند:
سنه الله أحکامه و أمره و نهیه؛ سنت الهی شامل احکام و امر و نهی الهی میباشد (ابن منظور، ۱۴۱۴ق: ج۱۳، ص۲۲۵).
لذا به روشها و قوانینی که در افعال الهی وجود دارد و خداوند متعال بر اساس آن، امور عالم و آدم را تدبیر میکند، سنتهای الهی میگویند (ر.ک: مصباح یزدی، ۱۳۷۹: ص۴۲۵).
۲. مهدویت
مهدویت، مصدر جعلی مهدی، به معنای مهدی بودن است و در اصطلاح، اعتقاد به ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را گویند که از جمله معتقدات اصولی مذهب شیعه دوازده امامی است و همان پدید آمدن حکومت عدل جهانی است (تونهای، ۱۳۸۳ش: ص۷۱۱).
مهدویت از دیدگاه اسلام، به معنای اعتقاد به وجود امام زمان و آخرین حجت و ذخیره الهی است که با ظهور و انقلاب جهانی خود، راه پیامبران الهی و خاتم آنان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در سراسر گیتی گسترش خواهد داد و قوانین اسلام را به عنوان کاملترین برنامه سعادت بخش، در همه دنیا اجرا خواهد کرد. او ضمن غلبه بر اوضاع فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دنیا، اوضاع جهان را طبق خواست خداوند و بر اساس نیاز واقعی همه مردم دنیا، مرتب و منظم خواهد ساخت و عدالت را در سراسر جهان گسترش میدهد و ظلم و ستم را ریشه کن میسازد.
شیعه معتقد است مهدی موعود، امام دوازدهم و سلاله پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میباشد. در این رابطه، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام فرمود:
امامان پس از من، دوازده نفر هستند.ای علی! نخستین آنها تو هستی و آخرینشان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است. او کسی است که خداوند به دست او مشرق و مغرب زمین را فتح میکند (صدوق، ۱۳۹۵ق: ج۱، ص۲۸۲).
سنتهای حق گرایان و وظایف منتظران
حیات حق مداران و راستی طلبان، همواره قرین الطاف پنهان و آشکار الهی وسنتهایی است که در زندگی آنان جاری بوده و زمینه بهرهمندی هر چه بیشتر از نعمتهای پروردگار و واصل شدن به طریق هدایت و سعادت را فراهم میکند. منتظران دولت و حاکمیت مهدوی لازم است با توجه به این سنن، وظایف خود را شناخته و در راه زمینهسازی ظهور، سهم و بهرهای داشته باشند. برخی از این سنن و وظایف به بیان زیر است:
۱. سنت ولایت خداوند بر بندگان صالح
آنچه در این سنت به دنبال آن هستیم، این است که خدا و رسول و امامان علیهم السلام بر مؤمنان ولایت دارند؛ از این رو باید این ولایت و ابعاد آن را شناخت و از آن پیروی کرد. درباره ولایت خداوند بر بندگان باید دانست که این ولایت، دو گونه است:
الف. ولایت به خالقیت و رازقیت که درباره مؤمن و کافر یکسان است.
ب. ولایت ناشی از اطاعت و بندگی برابر خدا که به معنای سرپرستی به هدایت تشریعی و تکوینی و فراهم کردن اسباب خیر و توفیق به انجام خیر و اجتناب از شرور است. این هدایت، ولایتی است که ویژه مؤمنان میباشد. بنابر توضیحاتی که داده شد و نیز با استفاده از آیه مبارک (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ) (بقره، ۲۵۷) مقصود ما از ولایت خداوند بر بندگان صالح، روشن میشود. بدین ترتیب که مقصود ما، ولایت به معنای دوم (به معنای سرپرستی) است که توضیح داده شد؛ بنابراین مؤمنان با پذیرش خداوند به عنوان ولی و سرپرست خویش، تحت ولایت خداوند باقی میمانند و کفار با سرپرست قرار دادن طاغوت، از تحت ولایت الله (ولایت به معنای دوم) خارج میشوند. ملاصدرا ذیل این آیه مینویسد:
خدا ولی مؤمنان است؛ به این معنا که نصیر و یاور در امور دنیوی و اخروی آنان است. چون خداوند از مؤمن و کافر سخن گفت، خواست متولی امر هریک از این دو گروه را روشن کند و برانگیزاننده خواستههای آنان و مطلوبها و حرکتهای آنان را نیز روشن سازد؛ پس فرمود: «همانا خداوند، سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند»؛ یعنی یاور و کمک کار آنان است در هر آنچه به آن نیاز دارند و مصلحت امور دین و دنیا و آخرتشان در آن است. آنان را وادار و تشویق میکند به رسیدن به تمام مقصودشان به بالاترین مقاماتشان میرساند. (۲)
پس از تبیین بحث ولایت خداوند، با استناد به آیه (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا) در صدد تبیین ولایت رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام هستیم. به همین منظور به بررسی آیه شریف (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ) (مائده، ۵۵) از دیدگاه مفسران میپردازیم.
مرحوم علامه طباطبایی در رابطه با این آیه میفرماید:
پس آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست میآید این است که ولایت، عبارت است از یک گونه قربی که باعث و مجوز نوع خاصی از تصرف و مالکیت تدبیر میشود. در آیه شریف مورد بحث، سیاقی که از آن استفاده میشود، ولایت خدا و رسول و مؤمنان به یک معنا است. که به یک نسبت ولایت را به همه نسبت داده است (طباطبایی، ۱۳۶۲: ج۱۱، ص۲۲)..
مؤید این مطلب، این جمله از آیه بعدی است که (فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ) (مائده، ۵۶) برای اینکه این جمله دلالت یا دست کم اشعار دارد بر اینکه رسول خدا و مؤمنان از جهت اینکه تحت ولایت خداوند هستند؛ پس سنخ ولایت هر دو، یکی و از سنخ ولایت پروردگار است و خداوند متعال برای خود، دو سنخ ولایت نشان داده است؛ یکی ولایت تشریعی و دیگری ولایت تکوینی.
همچنین علامه طباطبایی در آیه مذکور مصداق «الذین آمنوا» را امیرالمؤمنین میداند که به عقیده شیعه سایر معصومین از فرزندان امام علی علیه السلام هستند.
در اصول کافی نیز ذیل آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا) از امام صادق علیه السلام چنین نقل فرموده:
«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ» یعنی خداوند و رسولش، به امور و اموال شما از خودتان سزاوارترند و «الَّذینَ آمَنُوا» یعنی علی و فرزندان امامش، تا روز قیامت.
علامه طباطبایی در آیه مذکور، ولایت خدا و رسول و مؤمنان را یکی دانسته و مصداق «وَ الَّذینَ آمَنُوا» را امیرالمؤمنین علیه السلام میداند. همچنین روایتی که از امام صادق علیه السلام ذیل آیه مذکور نقل شده است، خدا و رسول و امام علی و فرزندانش را بر ولایت مؤمنان سزاوارتر میداند، تا خود مؤمنان.
آنچه پس از تبیین این سنت الهی به دست میآید، این است که خدا و رسول و امامان علیهم السلام بر مؤمنان ولایت دارند؛ بنابراین باید ابعاد این ولایت را شناخت و از آنها پیروی کرد. در پرتو این شناخت و پیروی، وظایف منتظران بر اساس این سنت به دست میآید.
یکی از وظایف منتظران، معرفت امامان علیهم السلام و پذیرش ولایت آنان، به ویژه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. منتظر باید با تأثیرگیری معنوی از سخنان نورانی و سیره عملی امامان علیهم السلام با آن انوار الهی اتصال روحی برقرار کند؛ زیرا شرط ولایتی که موجب غلبه و پیروزی است، حضور نیست؛ بلکه شرطش وجود است. علامت ولایتپذیری، گوش سپردن به رهنمودهای دویست و پنجاه ساله همه امامان علیهم السلام است که نور واحدند. شیفتگی به ولی و کلمات او در تحول درونی شیعه بسیار مؤثر است و مفهوم گسترده پذیرش ولایت، شامل آن نیز میشود؛ بنابراین منتظران علاوه بر اطاعت محض، باید با تربیت خود و انجام وظایف فردی، سیاسی و اجتماعی و زمینهسازی برای ظهور حضرت، موجبات خشنودی آن وجود مبارک را فراهم کنند.
به عبارت دیگر، منتظر واقعی باید به گونهای عمل کند که در تمام حرکات وسکناتش، ولایت پذیری و اطاعت از مولا مشاهده شود، کسی که در گفتار، خود را منتظر حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف میداند؛ ولی در عمل، به گونهای است که آثاری از تبعیت و اتصال معنوی در او دیده نمیشود، «منتظر حقیقی» شمرده نمیشود.
۲. سنت اعطای مسؤولیت
خداوند متعال که به همه امور آفریدگان آگاه است، از میان تمام موجودات، انسان را برای خلافت برگزید و تصمیم خود را با فرشتگان در میان گذاشت. اکنون گفتوگوی خداوند با فرشتگان را به طور مشروح بررسی میکنیم. پروردگارمتعال در قرآن کریم، خلافت انسان بر زمین را متذکر شده، میفرماید:
(وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون) (بقره، ۳۰)؛
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من روی زمین، جانشینی )= نمایندهای( قرار خواهم داد». فرشتگان گفتند: «پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم و تو را تقدیس میکنیم».
خداوند در رد سخن آنان فرمود:
(قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون ٭ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین) (بقره، ۳۱).
علامه طباطبائی در تفسیر شریف المیزان مینویسد:
سیاق کلام به دو نکته اشاره دارد: اول اینکه منظور از خلافت نامبرده، جانشینی خدا در زمین بوده، نه اینکه انسان جانشین ساکنان قبلی زمین شود، که در آن ایام منقرض شده بودند، و خدا خواسته انسان را جانشین آنها کند، هم چنان که بعضی از مفسران این احتمال را دادهاند؛ برای اینکه جوابی که خدای سبحان به ملائکه داده، این است که اسماء را به آدم تعلیم داده و سپس فرموده: حال، ملائکه را از این اسماء خبر بده و این پاسخ، با احتمال نامبرده هیچ تناسبی ندارد.
بنابراین، دیگر خلافت نامبرده به شخص آدم علیه السلام اختصاصی ندارد؛ بلکه فرزندان او نیز در این مقام با او مشترکند. آن وقت، معنای تعلیم اسماء این میشود که خدای تعالی این علم را در انسانها به ودیعه سپرده است؛ به طوری که آثار آن ودیعه، به تدریج و به طور دائم، از این نوع موجود سر بزند، هر وقت به طریق آن بیفتد و هدایت شود، بتواند آن ودیعه را از قوه به فعل در آورد.
دلیل و مؤید این عمومیت خلافت، آیه (إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ)؛ هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار داد و آیه (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ) (یونس، ۱۴)؛ سپس شما را جانشینان آنها در روی زمین (پس از ایشان) قرار دادیم و آیه: (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ) (نمل، ۶۲)؛ و شما را خلفای زمین قرار میدهد، میباشد.
نکته دوم این است که خدای سبحان، در پاسخ و رد پیشنهاد ملائکه، مسأله فساد و خونریزی در زمین را، از خلیفه زمینی نفی نکرد و نفرمود که نه، خلیفهای که من در زمین میگذارم، خونریزی نخواهد کرد و فساد نخواهد انگیخت و نیز ادعای ملائکه را (مبنی بر اینکه ما تسبیح و تقدیس تو میکنیم) انکار نکرد؛ بلکه آنان را بر ادعای خود تقریر و تصدیق کرد. در عوض، مطلب دیگری عنوان کرد و آن، این بود که در این میان، مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفای آن نیستند و نمیتوانند آن را تحمل کنند؛ ولی این خلیفه زمینی، قادر بر تحمل و ایفای آن است. آری؛ انسان از خدای سبحان کمالاتی را نمایش میدهد، و اسراری را تحمل میکند که در حد طاقت فرشتگان نیست.
این مصلحت، بسیار ارزنده و بزرگ است، به طوری که مفسده فساد و سفک دماء را جبران میکند، ابتداء در پاسخ ملائکه فرمود: «من میدانم آنچه را که شما نمیدانید»، و در نوبت دوم، به جای آن جواب، اینطور جواب میدهد: که «آیا به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین را بهتر میدانم؟» و مراد از غیب، همان اسماء است، نه علم آدم به آن اسماء، چون ملائکه اصلاً اطلاعی نداشتند از اینکه در این میان اسمایی هست، که آنان علم بدان ندارند، ملائکه این را نمیدانستند، نه اینکه از وجود اسماء اطلاع داشته، و از علم آدم به آنها بیاطلاع بودهاند، و گر نه جا نداشت خدای تعالی از ایشان از اسماء بپرسد، و این خود روشن است، که سؤال نامبرده به خاطر این بوده که ملائکه از وجود اسماء بیخبر بودهاند. در غیر این صورت، حق مقام، این بود که به آدم بفرماید: «ملائکه را از اسماء آنان خبر بده»، تا متوجه شوند که آدم علم به آنها را دارد، نه اینکه از ملائکه بپرسد که اسماء چیست؟
پس این سیاق به ما میفهماند که فرشتگان ادعای شایستگی برای مقام خلافت کرده، و اذعان کردند به اینکه آدم این شایستگی را ندارد و چون لازمه مقام خلافت آن است که خلیفه اسماء را بداند، خدای تعالی از فرشتگان از اسماء پرسید و آنها اظهار بیاطلاعی کردند و چون از آدم پرسید، وی جواب داد. به این وسیله، لیاقت آدم برای دارا بودن این مقام، و عدم لیاقت فرشتگان ثابت شد. آنچه آدم فرا گرفت، حقیقت علم به اسما بود (طباطبایی، همان: ج۱، ص۱۷۸).
آیت الله جوادی آملی میفرمایند:
مقصود از خلیفه، شخص حقیقی آدم نیست؛ بلکه مراد، شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت او است؛ یعنی «خلیفهالله» مطلق انسانها یا دست کم نوع انسانهای کامل هستند و مقصود از «مستخلف عنه»، خداوند سبحان است.
سپس در ادامه میفرماید:
کسانیکه در حد استعداد انسانیت هستند، تنها از استعداد خلافت بهرهمندند وکسانی که در کمالهای انسانی و الهی، ضعیف و متوسطند، چون علم به اسمای الهی در آنان ضعیف یا متوسط است، ظهور خلافت الهی نیز در آنان ضعیف یا متوسط است؛ اما انسانهای کامل که از مرتبه برین اسمای الهی بهرهمندند، از برترین مرتبه خلافت الهی نیز برخوردارند؛ پس حد نصاب در خلیفه الله شدن، انسان کامل است و هر کسی به این حد نصاب رسیده باشد، خلیفه الله است و این مقام، اختصاصی به اکمل انسانها، خاتم انبیاء ندارد.
به بیان دیگر، تفاوت موجود در انسانهای کامل، تأثیری در امر خلافت الهی ندارد و باز به بیان دیگر، خلافت الهی، از سنخ کمال وجودی و مقول به تشکیک (= دارای شدت و ضعف) است و مراحل عالی آن، در انسانهای کامل، نظیر حضرت آدم و انبیاء و اولیای دیگر یافت میشود و مراحل ما دون آن، در انسانهای وارسته و متدین متعهد ظهور میکند (جوادی آملی، ۱۳۸۰: ج۳، ص۴۱).
پس خلافت الهی مخصوص انسان معینی نیست و همه انسانها خلیفه هستند؛ اما هر چه مراتب کمال آنها بیشتر باشد، از مراحل عالی خلافت بیشتر بهرهمند میشوند. باتوجه به دیدگاه مفسران نامبرده، چنین برداشت میشود که خداوند، خلافت را به همه انسانها داد؛ اما انسانهای کامل، از مرتبه برتر خلافت الهی بهرهمندند. بنابراین نتیجهای که برای سنت اعطای مسؤولیت از آیه و نظرات مفسران نامبرده به دست میآید، این است که دانسته شود وظیفه انسان برابر انسانهای کامل که خلیفه خداوند هستند، چیست؟منتظران باید انسانهای کامل را که مظهرتام و اتم صفات الهی هستند به عنوان الگوی هدایت برگزینند و در راستای اتصاف به آن ویژگیها بکوشند؛ چرا که تأسی به یک الگوی کامل و جامع، نقش مهم و غیر قابل انکاری در عملکرد انسان داشته و زمینه پیشرفت و رشد همه جانبه را فراهم میکند.
۳. سنت پیروزی حق بر باطل
یکی از سنتهای الهی، سنت پیروزی حق بر باطل است. قبل از ورود به این بحث، ابتدا معنای لغوی حق و باطل را بررسی میکنیم. راغب درباره معنای «حق» میگوید: «اصل حق مطابقت و یکسانی و هماهنگی و درستی است». وی درباره باطل نیز چنین میگوید: «باطل، نقیض و مقابل حق است؛ یعنی چیزی که هنگام بحث و تحقیق، حقیقت و ثباتی ندارد». علامه طباطبایی درباره حق و باطل چنین میگوید:
حق، در مقابل باطل است و این دو مفهوم، متقابلند. حق، به معنای ثابت العین و باطل به معنای چیزی است که عین ثابتی نداشته باشد؛ ولی خود را به شکل حق جلوه دهد، تا مردم آن را حق بپندارند؛ لیکن وقتی برابر حق قرار بگیرد، آن وقت است که مردم، همه میفهمند باطل بوده و از بین میرود؛ مانند آبی که خود یکی از حقایق است و سرابی که حقیقتاً آب نیست؛ ولی خود را به شکل آب نشان میدهد و بیننده، آن را آب میپندارد؛ ولی وقتی تشنه نزدیکش میشود، آبی نمیبیند.
الطاف خداوند شامل حال همه انسانها است؛ اما عدهای با میل خویش از حق خارج شده و به باطل میگروند و به این وسیله، نابودی خویش را رقم میزنند؛ چرا که اراده و مشیت خداوند همواره بر پیروزی حق بر باطل بوده است. آیه ۳۲ سوره یونس به این نکته اشاره دارد که هر راهی جز طریق حق، باطل وگمراهی است:
(فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُون)؛ آن است خداوند، پروردگار حقّ شما (با این حال)، بعد از حق، چه چیزی جز گمراهی وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روی گردان میشوید؟
در دو آیه قبل، نمونههایی از آثار عظمت و تدبیر خداوند در آسمان و زمین بیان شد و وجدان و عقل مخالفان را به داوری طلبید و آنها نیز بدان اعتراف کردند؛ پس از آن، این آیه با لحن قاطع میفرماید: «این است الله؛ پروردگار بر حق شما و بعد از حقیقت، جز گمراهی نیست؛ پس چگونه )از حق( رویگردان میشوید؟»
بتها و سایر موجوداتی که در عبودیت شریک خداوند قرار دادهاید و برابر آنها سجده و تعظیم میکنید، چگونه میتوانند شایسته عبودیت باشند؛ در حالی که علاوه بر آنکه نمیتوانند در آفرینش و تدبیر جهان شرکت کنند؛ خودشان نیز سر تا پا نیاز و احتیاجند؟ سپس نتیجهگیری میکند: اکنون که حق را به روشنی شناختید، آیا بعد از حق، چیزی جز گمراهی وجود دارد؟ با این توضیح، چگونه از عبادت و پرستش خدا روی میگردانید؛ در حالی که میدانید معبود حقی جز او نیست.
این آیه، در حقیقت یک راه منطقی روشن را برای شناخت باطل و ترک آن پیشنهاد میکند و آن، این است که نخست باید از طریق وجدان و عقل برای شناخت حق گام برداشت، سپس هر چه غیر آن و مخالف آن است، باطل و گمراهی است و باید کنار گذاشته شود.
پیروزی حق بر باطل در آیات متعددی مطرح شده است؛ از جمله:
آیه ۱۶ نساء(۳)، آیه ۸ انفال(۴)، آیه ۳۴ توبه(۵)، آیه ۱۷ رعد(۶)، آیه ۸۱ اسراء(۷)، آیه ۵۶ کهف(۸) و آیه ۴۹ سبأ(۹) و آیات بسیار دیگر.
آیه شریف زیر نیز با صراحت تمام، برغلبه حق و محو باطل دلالت دارد:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُون)؛ بلکه ما حق را بر سر باطل میکوبیم، تا آن را نابود کند و این گونه، باطل محو و نابود میشود. وای بر شما از آنچه (درباره خدا و هدف آفرینش) توصیف میکنید! (انبیاء، ۱۸).
کلمه «نَقْذِفُ» درآیه به معنای پرتاب کردن از راه دور است که شتاب و قوت بیشتری دارد و بیانگر قدرت پیروزی حق بر باطل است. جمله «فَیَدْمَغُهُ» به معنای شکستن جمجمه و مغز سر است که حساسترین نقطه بدن انسان به شمار میآید. این جمله، تعبیر رسایی برای چیرگی لشکر حق، به گونهای چشمگیر و قاطع است (مکارم شیرازی، ۱۳۶۲: ج۱۳، ص۳۷۱). از مجموع آیه چنین برمیآید که حق، با ظهور مولایمان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با شدت هر چه تمامتر بر سر باطل کوبیده میشود و آن را نابود و ریشه کن میکند. با توجه به این که حصول پیروزی و غلبه حق بر باطل، با محو کامل فتنه گران و حق ستیزان همراه است و با توجه به اینکه ظهور امام مهدی حلقهای از حلقههای مبارزه اهل حق و باطل است، سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد؛ بنابراین منتظران وظیفه دارند با صبر و استقامت در راه اعتلای جبهه حق بکوشند و با امید به وعده حتمی الهی، مبنی بر پیروزی حق بر باطل، در راه کفرستیزی و مبارزه با دشمنان حقیقت، گام بردارند.
پی نوشت ها :
۱. ذکر این نکته لازم است که سنت، به معنای قول و فعل و تقریر معصوم علیه السلام، اصطلاحی روایی است و ما اینجا از سنت، در جایگاه مفهومی قرآنی سخن میگوییم.
۲. لما ذکر الله تعالی المومن و الکافر اراد ان یبین ولی امور کل منهما و داعی اشواقهم، و اراداتهم، و حرکاتهم، فقال: الله ولی الذین امنوا ای: نصیرهم و معینهم فی کل ما لهم الیه الحاجه و ما فیه الصلاح فی امور دینهم و دنیاهم و آخرتهم و یشوقهم الی منتهی قصدهم مرمی غرضهم و یوصلهم الی اعلی مقاماتهم و کراماتهم (صدرالمتألهین، ۱۳۷۲: ج۴، ص۲۲۷).
۳. (وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحیماً)
۴. (لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ)
۵. (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ)
۶. (أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ)
۷. (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً)
۸. (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً)
۹. (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ)