تحلیل و استخراج اعتقادات بر اساس فرهنگ مهدوی
متون و منابع دینی، جهت استخراج اعتقادات، اخلاق، آداب، نظریههای علمی و کاربردی و طرح مدلهای دینی، به مثابه سرچشمه و اصل برای مؤمنان تلقی میگردد. همواره اندیشهورزان مسلمان آموزههای دینی را برای توده مردم نقل کردهاند و به ترویج و توسعه فرهنگ اسلامی همت گماردهاند.
با وجود این، آنان آموزههای دینی را برای ارائه سلسله اصول و مبانی راهبردی جهت نظریهپردازی و پرداختن به تحلیلهای فکری در زمینههای متفاوت انسانی و اجتماعی کمتر به کار بردهاند. با توجه به اینکه امروزه در عصر مدرن، جوامع دینی بسیار به نظریهپردازی در حوزههای متفاوت حیات بشری نیازمندند و نظر به این پیشفرض کلامی که تعالیم دینی در حوزههای متفاوت، اصول راهبردی میتواند داشته باشد، پس ناگزیر باید در متون دینی کاوش شود و سیاستهای کلان دینی در حوزههای ممکن برای نظریهپردازی، استخراج گردد. طبیعی است جوامع دینی بیش از آنکه به جعل و اختراع الفاظ و اصطلاحات نیازمند باشند، به ارائه منظم، منطقی و سیستماتیک آموزههای دینی نیاز دارند.
با توجه به اینکه از دیدگاه کلامی، مهدویت به مثابه رکن اساسی اعتقاد دینی، مورد توصیه و تذکر پیشوایان دین قرار گرفته است، پرسش اصلی در این مقاله بدین شرح است که آیا میتوان از آموزه مهمی چون مهدویت در نظریهپردازی و مدلسازی در حوزههای متفاوت فردی و اجتماعی استفاده نمود، به طوری که مؤلفههای دینی و اعتقادات کلان اسلامی در آنها حضور داشته باشد؟ برای مثال، همانطور که میتوان از نامه امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر اصول مدیریت اسلامی را استخراج نمود، آیا میتوان با سخنان، پیشفرضهای کلامی، سنت و سیره مهدوی در عرصههای اجتماعی، اصول مهدوی را برای کمک به عرصه های بشری استخراج کرد؟ طبیعی است که باید توجه داشت، حیات مهدوی در عرصه فردی بسیار متفاوت با حیات مهدوی در عرصه اجتماعی است؛ در عرصه فردی با خواندن روایتها و پیامهای مهدوی و ترویج سیره ایشان، دیگران را میتوان به سوی اعتقادات دینی تحریص و تشویق نمود، اما در عرصه های اجتماعی، ترویج و توسعه مبانی دینی نیازمند الگوها و مدلهای کلان و کلی است و تنها از این راه میتوان در عرصه اجتماعی و عمومی به ترویج و گسترش عناصر و مؤلفههای دینی پرداخت.
تیتوس بورکهارت، هنرشناس اسلامی میگوید:
اگر فردی از من درباره اسلام بپرسد، من در پاسخ می گویم که وی مسجد قرطبه در اسپانیا و یا مسجد ابنطولون را در مصر بنگرد[۱]
در واقع، سخن او اشاره به این معناست که عظمت و شکوه اسلام باید بتواند خود را در آثار فرهنگی و شئونات اجتماعی همچون معماری، هنر، ادبیات، مدیریت، نظم اجتماعی، توسعه شهری، مناسبات اجتماعی و روابط انسانی نشان دهد، نه اینکه دین به حوزه فردی و عبادی محدود شود و تنها نمونههای شخصی اسلام استناد شدنی باشد. از اینرو، ، نشان دادن اهمیت و کارکرد عملی دین در پاسخ به پرسشهای مخاطبان و حوزههای نظری و عملی، از جنبههای مقایسهای و تطبیقی ادیان با یکدیگر است و تنها بررسی درونی دین برای نشان دادن اهمیت آن بسنده نمیکند.
مؤلفههای اصلی فکر شیعه از منظر پدیدارشناسی
هر یک از ادیان و مذاهب، دارای مؤلفههای اصلی و بنیادی هستند که ستون و پایه ادیان را تشکیل میدهند، به طوری که اگر این پایههای اصلی فرو ریزد، مذهب نیز نابود میگردد. شناخت این مؤلفهها و پایهها با نگاه بیرونی و روش پدیدارشناسانه امکانپذیر است. در واقع، برای شناخت مبانی دین لزوماً نیاز نیست که آن را از منظر فرد معتقد به مذهب بنگریم، بلکه هر پدیدهای در روش پدیدارشناسانه، مؤلفههای اصلی خود را بر مخاطبان مینمایاند و عناصر درونی خود را آشکار میسازد. به همین جهت، شاید فرد محققی که از منظر بیرونی و با نگاهی توصیفی و پدیدارشناسانه به موضوع مینگرد، بهتر بتواند مؤلفههای اصلی یک مذهب یا تفکر را تشخیص دهد، زیرا او بدون دلدادگی و تعلق خاطر به موضوع مینگرد و در بیان پایههای فکری یک دین سادهتر میتواند قضاوت و داوری کند.
از دیدگاه پدیدارشناسی که بسیاری از دینپژوهان برجسته معاصر چون ژیلسون، میرچاالیاده، هانریکربن، آنه ماری شیمل، فریدریک هایلر و امثال آنها به آن وفادار بودهاند، پدیده «خودش را نشان میدهد» یا «میگذارد دیده شود».[۲]در این شیوه پژوهشی، بدون آنکه درباره صدق و کذب پدیده داوری و قضاوت کنیم، با آن ارتباط برقرار مینماییم تا مبانی، پایهها و عناصر درونی و اصلی آن را بشناسیم. به گفته مک کواری:
بدین ترتیب پدیدارشناسی اساساً عیان کردن و پدیدار ساختن آن چیزی است که خودش را پدیدار میسازد؛ برداشتن حجاب محجوبان و کنار زدن است، بدانسان که به ما رخصت میدهد آن چیزی را ببینیم که میگذارد، دیده شود که چیست. به تعبیر کوئنتین لوئر روش پدیدارشناختی… روش استدلال نیست بلکه روش توصیف است و در آن امید میرود که دیگران نیز امور را به همین سان میبینند.[۳]
حال اگر با توجه به شیوه پدیدارشناسی و توصیفی، به مذهب شیعه نظر شود و هدف محقق، تشخیص عناصر و مبانی اساسی و بنیادی فکر شیعه باشد، بیتردید پارهای از مبانی دینی نسبت به دیگر عناصر دینی، نمود و جلوه درخشانتری خواهد داشت؛ زیرا تمامی اعتقادات و مبانی دینی در درون مؤلفههای یک مذهب یا دین اهمیت یکسانی ندارند، بلکه رتبههایشان نسبت به هم متفاوت است. برای نمونه، با دقت در عناصر و مؤلفههای اعتقادی مذهب شیعه دیده میشود، اعتقاد به امامت و مهدویت، یکی از عناصر استوار و مبنایی شیعه است که آن را متمایز میسازد؛ به طوری که با نبود این مؤلفه ذاتی، اندیشه شیعه فرو میریزد، به همین جهت، این عنصر کلان و اصلی، در تعارض با تفکر شیعه زیر سؤال برده میشود. پارهای از مخالفان به درستی فهمیدهاند که پذیرش یا انکار تشیع، بر داوری درباره این مؤلفه اساسی استوار است.
البته افزون بر شیوه پدیدارشناسی، اگر از منظر دیگر شیوهها همچون شیوه کلامی یا تاریخی هم به شیعه پرداخته شود، باز به این نکته میرسیم که در این مذهب و حتی در دیگر فرق اسلامی، مسئله مهدویت موقعیت و منزلت خاصی دارد؛ این دیدگاهها نیز به مانند دیدگاه پدیدارشناسی، مسئله امامت مهدوی را به منزله بنیاد تفکر شیعه به ثبوت میرسانند. برای مثال، از امام صادق(علیه السلام) درباره ارکان شیعه پرسیدهاند که ایشان در جواب، به پنج مؤلفه و عنصر دینی اشاره فرمود: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.[۴] آنگاه که از مهمترین مؤلفه پرسیدند، ایشان ولایت را مهمترین خواندند. بنابر این سخن، مسئله ولایت که پس از نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با امامان استمرار یافته، مهمترین عنصر کلامی است؛ به طوری که شریعت پس از وفات نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از منظر تفسیر امام معصوم که ولایت دارد، استمرار مییابد.
جایگاه ممتاز مهدویتاندیشی در تفکر شیعه به قدری است که پارهای از شرقشناسان و شیعهشناسان که درصدد شناخت عناصر کلان این مذهب بودهاند، متوجه این مؤلفه گردیدهاند. هانری کربن در حوزه کلام اسلامی و حامد الگار در حوزه فلسفه سیاسی از جمله کسانیاند که در اینباره اظهار نظر نمودهاند. بنا بر اعتقاد هانری کربن اعتقاد به مهدویت عنصر اصلی فکر شیعه است که تا اندازهای این مذهب را از دیگر مذاهب ممتاز میسازد و سبب پویایی و حیات آن میشود. وی که به شناخت فرقههای شیعی توجه بیشتری نموده، آشکارا مسئله امامت و مهدویت را مهم برمیشمرد.[۵]
همچنین حامد الگار، تئوریپرداز سیاسی که درباره اندیشههای سیاسی انقلاب اسلامی ایران متخصص و نظریهپرداز است و پیروزی انقلاب اسلامی ایران را با تکیه بر تئوری مذهب تحلیل میکند، آنگاه که به تحلیل انقلاب اسلامی ایران و ریشههای وقوع این انقلاب میپردازد، به سه پارادایم و مؤلفه اصلی فکر شیعه اشاره میکند:
۱. اعتقاد به مهدویت و مفهوم غیبت؛
۲. اعتقاد به مفهوم شهادت، برگرفته از قیام امام حسین(علیه السلام)؛
۳. عدم مشروعیت بخشی به تمامی حکومتهای موجود در عصر غیبت.
وی اعتقاد به مهدویت را رکن اساسی و عامل مهم تمامی جنبشها و حرکتهای آزادیبخش و تحولآفرین جوامع شیعه برمیشمرد و انقلاب اسلامی ایران را نیز متأثر از همین مؤلفه میداند. حامد الگار در کتاب خود پیرامون انقلاب اسلامی به گونهای ژرف و عمیق به این امر مهم میپردازد و بر خلاف بسیاری از دیگر تئوریپردازان انقلاب اسلامی که به عناصر دیگری از فکر شیعه اشاره میکنند، ریشههای فکری انقلاب اسلامی را بر مسئله مهدویت مبتنی میداند. وی با این باور که برای شناخت انقلاب اسلامی باید به این سه مبنای مهم و کلیدی فکر شیعه توجه نمود، در اثبات اهمیت این عناصر اساسی به بررسی تاریخ شیعه از عصر صفویه تا انقلاب اسلامی میپردازد و دکترین امامت را که مهدویت از مصادیق آن بهشمار میرود، بنیاد فکری شیعه و تحقق انقلاب اسلامی ایران یاد میکند.[۶]
از اینرو، محققان پدیدارشناس، در تفکر شیعه مهدویت را عنصری ذاتی و بنیادی یافتهاند؛ بهگونهای که در تحلیل اندیشههای کلامی و جوامع شیعی به راحتی نمیتوان این عنصر فکری را نادیده گرفت؛ در بسیاری از نظریهپردازیها از جمله فلسفه تاریخ، فلسفه سیاست، عرفان اسلامی، کلام اسلامی، آینده جهان و بشریت، نجات و رستگاری و دیگر عرصه های اجتماعی و فردی، مسئله مهدویت حضور تام و تمامی دارد. بنابر دیدگاه پدیدارشناسی، اگر فردی بخواهد بدون دلدادگی و تمایل درونی به مبانی شیعه بنگرد و نگرش شیعه را در حوزههای مذکور بیان دارد، بیتردید به سوی مهدویت کشیده خواهد شد؛ نگرش بیرونی به این مسئله حتی بدون باور قلبی و از غیر دیدگاه کلامی، معطوف به اندیشه مهدویت خواهد بود. به همین دلیل، افرادی چون هانریکربن و حامد الگار در بیان منطق بسیاری از اندیشهها، الگوها و فعالیتهای کلامی و سیاسی شیعه، متوجه فرهنگ مهدوی شدهاند.
پی نوشت ها :
۱. تیتوس بورکهارت، مبانی هنر معنوی، گردآوری علی تاجدینی، ص ۶۵، چاپ دوم: دفتر مطالعات دینی هنر، تهران ۱۳۷۶.
۲. جان مک کواری، مارتین هایدگر، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، ص ۴۹، گروس، تهران ۱۳۷۶.
۳. همان، ص ۴۹ ـ ۵۰.
۴. محمدبنالحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج۱، ص ۱۳، مؤسسه آلالبیت لاحیاء التراث، بیروت ۱۴۱۳ق، ج۲: «… عن زراره عن أبی جعفر(علیه ا لسلام) قال: بنی الإسلام علی خمسه أشیاء: علی الصلوه، و الزکاه، و الحجّ، و الصوم و الولایه. قال زراره: فقلت: و أیّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایه أفضل لأنّها مفتاحهنّ». همچنین روایات زیادی درباره اهمیت ولایت در اصول کافی، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، آمده است، از جمله این روایت است: «عن أبی جعفر(علیه السلام) قال: بنی الاسلام علی خمس: الصلوه والزکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشی ما نودی بالولایه یوم الغدیر».
۵. هانری کربن، تاریخ فلسفه اسلامی، سید جواد طباطبائی، ص ۱۰۵ ـ ۱۰۶، چاپ دوم: کویر، تهران ۱۳۷۷.
۶. حامد الگار، ایران و انقلاب اسلامی، مترجمین سپاه پاسداران، انتشارات سپاه پاسداران، بیجا، بیتا، ص ۱۴ ـ ۱۵.