آنچه از امام مهدی (عج) در احادیث اهل سنت آمده است
مردم و انسان ها دو قسم هستند: یک قسمی مانند حیواناتند که نمی دانند اصل خلقت چه بوده، از کجا آمده اند و نهایت عالم خلقت چیست؛ و دسته ای دیگر آن هایند که پیرو کتاب آسمانی اند.
مدخل بحث«بسم الله الرحمن الرحیم. الم.ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ.الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ…» (۱)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً…» (۲)
ولادت با سعادت منجی عالم بشریت را به همه ی آقایان و خودم تهنیت و تبریک می گویم. آنچه بنا است به خاطر آن دقایقی وقت شما را بگیرم، احادیثی از کتب مکتب خلفا در بشارت به دوره ی حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛
مردم و انسان ها دو قسم هستند:
یک قسمی مانند حیواناتند که نمی دانند اصل خلقت چه بوده، از کجا آمده اند و نهایت عالم خلقت چیست؛ و دسته ای دیگر آن هایند که پیرو کتاب آسمانی اند. کتاب های آسمانی که امروزه در دست ما است همان تورات، انجیل و زبور است؛ ولی همه ی آن ها تحریف شده اند جز قرآن کریم که هیچ تغییری نکرده است. حتی یک کلمه از آن کم و زیاد نشده است؛ کما این که در ۳ جلد کتاب «قرآن الکریم و روایات المدرستین» من ثابت کرده ام که ممکن نیست که یک کلمه از قرآن کریم جا به جا یا کم و زیاد شده باشد و همچنان است که خدا وعده کرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (۳).
اهل کتاب همه متفق القول هستند و اجماع دارند که ابتدای خلقت، از خالق متعال است و این جهان خلقت را روز آخری است که در آن روز، عدالت در جوامع بشری برپا خواهد شد. بعضی در انتظار حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) هستند و معتقدند او منجی آخرالزمان است؛ ولی مطالب و منابع آنان مانند ما مسلمانان روشن نیست. منابع آنان تحریف و کم و زیاد شده است.
اما ما مسلمانان با روایاتی که از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و مکتب خلفا داریم، روشن تر هستیم. آن منجی عالم بشریت لقبش «مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)» است. این در تمام روایاتی که از آخرالزمان خبر می دهد در منابع دو مکتب موجود است.
فرق مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و مکتب خلفاء
اما چیزی که هست ما پیروان مکتب اهل البیت، شیعیان اهل بیت علیهم السلام از مکتب خلفا هم روشن تر هستیم. چرا؟
یک دلیل مهمش آن است که در مکتب خلفا از نشر حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نوشتن آن جلوگیری کردند. من در کتاب معالم المدرستین و جاهای دیگر این را بیان کرده ام. روایتی را از مسند احمد بن حنبل و سنن ابن ماجه که از صحاح سِتّه است، نقل می کنم: عبدالله بن عمروبن عاص می گوید: «کنتُ اسمع کلّما اسمعهُ من رسول الله و نهَتنی قُریش».
قالوا تَکتُب کلما تسمعه من رسول الله و رسول الله بشَر یتَکلّم فی الغضب و الرضا!(۴)
مثلاً از عمار خوشش آمده، گفته: «عمارٌ مع الحق» (۵). از ابوذر خوشش آمده، فرموده است: «ما اَظلَّتِ الخَضْراءُ و لا اَقلَّتِ الغَبراءُ علی لهجهٍ اَصْدَقَ من أبِی ذر» (۶). از حکم بن عاص پدر مروان بدش آمده است لعنتش کرده، آیا تو این ها را می نویسی؟!
بالاتر از این، در صحیح مسلم بابی است- می دانید که صحیح مسلم سومین کتاب از لحاظ اهمیت نزد برادران اهل سنت است، قرآن، صحیح بخاری و صحیح مسلم- به نام «بابُ من لعَنه النبی (صلی الله علیه و آله) او سَبّه او دَعا علیه و لَیسَ هو أهلاً لذلکَ کان لَهُ زکاهً و اجراً و رحمه» (۷). حال این روایت ها را نمی خواهم بخوانم. مکتب خلفا منع کرده اند نوشتن روایت و حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) را.
آنچه همه می دانند روایتی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مرض وفات فرمود و در صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد: «آتونی بدَواهٍ و قِرطاسٍ أکتبُ لکمْ کِتاباً لن تَضِلُّوا بعدَهُ ابداً» (۸). عمر گفت:« حَسبُنا کتاب الله» (۹). بعضی خواستند کاغذ و قلم بیاورند. نگفته اند چه کسی گفت. اما نمی شود غیر از خلیفه دوم عمربن خطاب کسی دیگر باشد. او گفت: «إنَّ الرجلَ لیَهجُر» (۱۰) ؛ این مرد در هذیان است. خواستند مجدداً کاغذ و قلم بیاورند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أو بعد ماذا» (۱۱)، دیگر بعد از چه!!!
بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابوبکر که خلیفه شد در «تذکره الحفاظ» ذهبی که از بزرگان علمای مکتب خلفا است، در ترجمه ی ابوبکر دارد که او گفت: حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت نکنند، هرکس از شما سؤال کرد بگویید «بینَنا و بینَکم کتاب الله، فأحلَّ ما أحلّ…» (۱۲).
بعد از ابوبکر، عمربن خطاب منع از روایت حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) را تشدید کرد. چنان که منقول است چند نفر رفته بودند به خارج از مدینه و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده بودند. این ها را آورد و در مدینه حبس کرد.
در ترجمه ی عمربن خطاب، در تاریخ طبری که از امام و مورخین مکتب خلفا است از ابوموسی اشعری نقل کرده که عمربن خطاب هرکه را به عنوان والی به جایی می فرستاد، با او تا بیرون مدینه می رفت و به او می گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چیزی روایت نکن. سبب این سفارش عمر آن بود که روایت های مخالف با سیاست خلفا منتشر نشود.
از زمان ابوبکر شروع کردند قرآن بی تفسیر نوشتن. آنچه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل می شد به دو صورت بود؛ یعنی دو وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) می شد: یکی وحی قرآنی و دیگر وحی بیانی؛ به عنوان مثال ما عدد رکعات نماز را در قرآن نداریم. توضیح آن در وحی بیانی است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) وحی بیانی را در خانه ی خودش نوشته بود و هر جا که قرآن می خواند وحی بیانی آن را نیز می گفت؛ چنان که در مسند احمد دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مسجد خودش ده آیه، ده آیه درس می داد: «ابی عبدالرحمن السلمی قال حدثنا من کان یقرئنا من الصحابه انهم کانوا یأخذون من رسول الله (صلی الله علیه و آله) عشر آیات فلا یأخذون فی العشر الاخری حتی یعلموا ما فی هذه من العلم و العمل».(۱۳) این تفسیر بیانی هم مخالف سیاست حکومت بود. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و…» (۱۴) وحی شده بود و نازل شده بوده وحی بیانی آن «فی علی» بود لذا شروع کردند و یک قرآن بی تفسیر را نوشتند. زمان «ابوبکر» شروع به نوشتن کردند، زمان«عمر» تمام شد و آن را نزد حفصه گذاشتند. بعد این قرآن را زمان عثمان در هفت نسخه استنساخ کردند و به بلاد فرستادند و آن همین قرآن است که در دست ما است. همان قرآنی است که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد. هیچ کم و زیاد ندارد؛ ولی وحی بیانی آن از بین رفته است. خلفا منع کردند از نوشتن حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا زمان ابوجعفر منصور؛ مگر دو سال حکومت عمربن عبدالعزیز(۱۰۰-۹۹) که اجازه داد حدیث بنویسند. در کتاب «تاریخ الخلفاء» سیوطی و در کتاب “تاریخ الاسلام” ذهبی در سنه ی ۱۴۶ در ترجمه ی ابوجعفر منصور دارد که او دستور داد حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بنویسند.
این مقدمه را گفتم تا بگویم احادیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره ی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است، نزد ما بیشتر است.
احادیث مکتب خلفا
چون بنا بود من احادیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره ی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مکتب خلفا رسیده، نقل کنم. اما روایات آن ها نسبت به روایات ما کمتر است، مع ذلک مکتب خلفا در این باره کتاب هایی نوشته اند. سیوطی شافعی کتابی دارد به نام «العرف الوردی فی الاخبار المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». سبط ابن جوزی هم کتابی دارد. حالا من چند روایت از مکتب خلفا برای شما می خوانم:
حدیث اول
روی الشیخ ابراهیم الحموینی الشافعی [استاد ذهبی که وفاتش سنه ی ۷۲۲ است] فی “فرائد السمطین” [طبع استانبول] بسنده عن ابن العباس قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): «إنّ خُلَفائی و أَوصیائی و حُجَجَ اللهِ عَلَی الخَلْقِ بعدیَ أثناعشَرَ اوَّلهم أخی و آخِرُهم وَلَدی، قیل یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) وَ من أخوکَ؟ قال (صلی الله علیه و آله) علیُّ بن أبی طالبٍ (علیه السلام) قیلَ: فَمنْ وَلَدُکَ؟ قَالَ (صلی الله علیه و آله): المهدیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یَملأُ الأَرضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً و ظُلماً وَ ألَّذی بَعَثَنی بالحقِ بَشیراً و نَذیراً لَو لمْ یَبْقَ منَ الدُّنیا إلاّ یومٌ واحدٌ لطَوَّلَ اللهُ ذلکَ ألیومَ حَتّی یَخرُجَ فیهِ وَلَدیَ ألمهدیُّ فیَنزِلُ روحُاللهِ عیسی بنُ مریمَ فیُصَلِّی خَلفَهُ.(۱۵)
[این اجماعی است. این در روایات ما بسیار است. در روایات مکتب خلفا هم دارد که عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سر حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نماز می خواند] «و تشرق الارض بنورِ ربّه و یَبلُغ سُلطانه المَغرِب و المَشرِق» (۱۶).
دنیا را حکومت عدل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرامی گیرد. جایی نمی ماند که خارج از حکومت حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد.
حدیث دوم
فی تاریخ المقتل الحسین (علیه السلام) لأخطب خطباء الخوارزم، موفق بن احمد ألحنفی المتوفی سنه الخمس مأه و ثمان و ستین هجریه [او سند را کامل آورده است. من فقط آن آخری را می گویم] بسنده عن أبِی سَلْمی راعی إبل رسول الله (صلی الله علیه و آله) أَنه قال: لیْلَهَ اُسریَ بی إلَی ألسَّماءِ أَرانیَ اللهُ ذُرّیَّتی و المهدیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فی وَسَطِهم کأنَّهُ کَوکَبٌ دُریٌّ (۱۷).
[حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسبت به ائمه (علیهم السلام) مثل پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله است نسبت به تمام پیامبران. در روایت دیده ام که امام جعفر صادق (علیه السلام) بعد از نماز سر سجاده نشسته بود می گفت: سیدی (خطاب به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)) انتظار تو و غیبت تو چنین و چنان می کند، یعنی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نسبتش به سایر ائمه علیهم السلام مثل نسبت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است به سایر انبیا. لذا این جا می فرماید: [و المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فی وسطهم کانه کوکب دری] و قالَ اللهُ هولاءِ الحُججُ و هو سائرٌ من عِترتکَ و المُنتقِمُ من أَعدائی(۱۸).
حدیث سوم
این روایت در «سنن ابی داوود» (جزء دوم صفحه ۴۲۰) و «تذکره خواص الامه» (صفحه ۳۷۷ چاپ استامبول ۱۳۹۹) است. سنن ابوداوود یکی از صِحاح سِتّ شمرده می شود. ابوداوود و ابن الجوزی سلسله سند دارند، من ساقط کردم.
بسنده عن ابی عمر [ابن عمر که می گویند عبدالله بن عمر است. معروف است که بزرگ ترین فرزند خلیفه دوم بود] قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله «یخرجُ من آخرِ الزّمانِ رجلٌ من وُلدیَ اسمُهُ کاسمی و کُنیَتُهُ کَکُنیَنی یملأُ الأَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً، فذلکَ المهدیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» (۱۹).
حدیث چهارم
این روایت در «سنن ابوداوود» (جزء دوم صفحه ۲۰۸) و مصابیح السنه (جزء دوم صفحه ۱۳۴) – مصابیح السنه یعنی چراغ حدیثهای پیامبر (صلی الله علیه و آله)، چراغ سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله)- للبقوی، و الجامع الصغیر لجلال الدین سیوطی الشافعی.(حدیث ۶۲۴۴) وجود دارد. سیوطی گفته این حدیث صحیح است. حدیثی که نزد سنّی ها صحیح است، معنایش این است که به شرط تأیید بخاری است؛ یعنی راویان این روایت همان روایاتی است که بخاری روایتشان را صحیح دانسته؛ یعنی مستدرک می شود بر روایات صحیح بخاری. «قال، قال النبی (صلی الله علیه و آله): المهدی منّی و هو أجلی الجبهه»، «أقنی ألانف»، «یملأ الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً، یملک سبع سنین» (۲۰).
مدت حکومت حضرت را نیز این روایت معین کرده است. اجلی الجبهه، یعنی (بنابراین روایت) جلوی سر حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مو نداشته است. اقنی الانف، یعنی بینی مبارکش کشیده و باریک است.
حدیث پنجم
این حدیث در «الجمع بین الصحاح السته» آمده است. حمیدی کتابی دارد، جمع بین صحاح است؛ یعنی آنچه روایت در صحیح بخاری، صحیح مسلم، صحیح ترمذی، صحیح ابن ماجه و (صحیح) سنن ابی داوود (صحیح) و مسند احمد وجود دارد جمع کرده. این کتاب در دانشکده ی اصول الدین هست. در باب اشراط الساعه- در آن باب شرط پایان عمر دنیا را بیان می کند- این روایت را آورده است. این روایت در صحیح ابوداوود و صحیح ترمذی هم وجود دارد؛ یعنی او از این دو صحیح روایت کرده. این به اسنادشان عن عبدالله بن مسعود و ابی هریره؛ این روایت را روایت کردند. در روایت کمی لفظ این دو صحابی فرق می کند:
لَوْ لمْ یَبقَ منَ الدُّنیا إِلاّ یَومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلک ألیومَ حَتَّی یُبعَثَ رجلٌ منّی و من أهلِ بیتی، یُواطِیُ اسمهُ اسمی…(۲۱)
در روایت ابوهریره « حتی یملک رجل» آمده است؛ یعنی یک مردی حاکم بشود. حمیدی می گوید به نظرم لفظ «یبعث» صحیح تر است؛ حتی یبعث رجلاً یعنی خدا کسی را برانگیزد. این مرد از من است. از خاندان من است و «… یواطیء اسمه اسمی…» (۲۲) همه ی ما اسم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را می دانیم که همان اسم پیامبر صلی الله علیه و آله است. منتها ما منع شده ایم. ما را منع کرده اند از بردن نام حضرت. گفته اند اسم حضرت را؛ نگویید. اما من حالا می گویم اسم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) «محمد» است. روایات جهت منع را چنین ذکر کرده اند: اهل کتاب می گویند آن کسی که پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) است و در تورات و انجیل بشارتش آمده، همان است که شما منتظر اویید. لذا به ما دستور داده اند اسم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نیاورید. بدین سبب، ما «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» لقب آن حضرت را می آوریم. کنیه ی حضرت هم «ابوصالح» است.
حدیث ششم
این روایت در کنزالعمال (جزء هفتم صفحه ۲۶۳) است. متقی هندی روایت های صحاح سِتّ با مسند احمد را جمع کرده و کنزالعمال نامیده است.
إنّ علیّاً (علیه السلام) سَألَ ألنبیُّ (صلی الله علیه و آله): اَمِنّا آل محمدٍ ألمهدیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) أَمْ منْ غَیرِنا؟ قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): بلْ مِنّا یَخْتِمُ اللهُ بِهِ کَمَا فَتَحَ بنا وَ بنا یُنقَذونَ منَ ألفِتنهِ کَمَا أُنقِذُوا منَ الشِّرکِ و بنا یُؤَلَّفُ اللهُ بین قلوبِکمْ بعدَ عَداوَهِ الشِّرکِ (۲۳).
آیا مهدی آخرالزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ما است یا از غیر ما؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: بله مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ما است و شریعت اسلام به او ختم می شود، همچنان که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا شده است. «بنا ینقذون من ألفتنه کما انقذوا من الشرک» (۲۴)؛ همچنان که امت توسط خاتم الانبیا از شرکی که در جهان بود رها شدند، از فتنه هایی که الان در دنیا است به وسیله ی ما خلاص می شوند. «بنا یُؤَلّفُ الله بین قلوبکم بعد عداوه الشِّرکِ» (۲۵)؛ و به وسیله ی ما قلوب مؤمنان الفت می گیرد، بعد از عداوتی که مشرکان بینشان انداختند.
حدیث هفتم
این حدیث از امّ سلمه است. این روایت در سنن ابوداوود (باب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حدیث ۴۳۸۴) و در سنن ابن ماجه در باب الفتن (حدیث ۴۰۸۶) و در مستدرک حاکم نیز آمده است. «مستدرک حاکم» استدراک کرده بر صحیح بخاری و بر صحیح مسلم. احادیثی که صحیح می دانسته، آورده است. از جمله این حدیث این است:
عنْ أمِّ سَلَمهَ رضیَ اللهُ تعالی عنها قالتْ: قالَ رسولُ الله (صلی الله علیه و آله) المهدیُّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مِن عِترَتی من وُلدِ فاطمهَ (سلام الله علیها)» (۲۶).
این روایات همه ی روایات در این باب نیست، بلکه انتخابی و از باب تبرک این ها را از کتاب دایی ام مرحوم آقا میرزا نجم الدین به نام «المهدی الموعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فی اخبار الطرفین» نقل کردم.
دو مطلب مهم
حالا از دو چیز می خواهم صحبت بکنم: یکی سرداب غیبت چیست و دیگری هم از کیفیت حکومت حضرت. آنچه ما در روایات داریم آن است که حضرت به علمش عمل می کند؛ یعنی پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) اگر چنانچه کسی دزدی می کرد، اگر دو شاهد بر دزدی کردنش بود، حد برای او جاری می کرد و دستش را قطع می کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حضرت امیر (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) این ها در زمان حکومت حد زنا را وقتی جاری می کردند که چهار نفر شاهد داشته باشد. اما حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علمش عمل می کند؛ یعنی چنانچه در یک جایی یک نفر دزدی کرد، حضرت دستور می دهد دستش را ببرند. مال را هم از او بگیرند و برگردانند. لذا امکان غیر عدالت نیست.
در حکومت حضرت حجت بن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصلاً خلاف عدالت امکان ندارد.
تا این جای داستان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ما با برادران اهل سنت در این عقیده شریک هستیم. منتها ما روشن تریم. برای این که ما از نشر روایت منع نشده ایم. همچنین کتاب جامعه حضرت امیر (علیه السلام) نزد ائمه (علیهم السلام) بوده به اضافه ی آن تفسیری که در خانه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) کتاب جامعه را به حضرت امیر (علیه السلام) املا می کردند. بدین گونه که هر شب، آخر شب، ساعتی بود؛ حضرت امیر (علیه السلام) می رفته خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله). حضرت می فرماید: اگر خانه خودمان بود، حسن و حسین (علیهما السلام) هم نشسته بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به من می فرمود: «اکتب». آنچه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) از لقای اول تا لقای دوم شده بود، بر حضرت امیر (علیه السلام) می خواند و حضرت آن را می نوشتند.
من خودم حرز جواد داشتم. روی پوست آهو بود در یکی از سفرهای حج آن را از من گرفتند. آن کتاب اسمش جامعه بوده است؛ یعنی تمام آنچه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وحی شده، حضرت امیر (علیه السلام) نوشته بود. در روایت داریم آن جامعه هفتاد زراع بوده است.
پس ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بریده و قطع نشدیم. ائمه (علیهم السلام) به وسیله ی این کتاب جامعه ما را به آن حضرت پیوند می زنند. ائمه (علیهم السلام) بر اصحابشان از آن جامعه می خواندند.
در جایی دیده ام که نقل کرده بود ائمه (علیهم السلام) تا حضرت رضا (علیه السلام) آن جامعه را به اصحابشان نشان داده اند.
شخصی از حضرت صادق (علیه السلام) سؤالی کرد. عرض کرد: «فما رأیک؟» (۲۷) خیال کرد مثل ابوحنیفه است. فرمود: ویهک «لو کنّا نفتی الناس برأیِنا و هو انا لَکُنّا مِن الهالکین» (۲۸). من از چیزی نقل می کنم که به نوشته ی علی (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) از جبرئیل و از خدا است.
اصحاب، احادیثی که ائمه (علیهم السلام) از آن جامعه برایشان می خواندند، در رساله های کوچک می نوشتند، اسم آن رساله ها در علم الحدیث، اصل است. وقتی تعداد این اصول چهارصد اصل شد به آن «اصول اربعماه» می گفتند.
دو تا از آن اصول را من در دانشگاه تهران به نام «اصل اسفری» دیدم که از آن روایت می کنند.
در کتاب معالم المدرستین بیان کرده ایم که ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) قطع نشده ایم.
این«اصول اربعماه» را مرحوم کلینی رحمه الله خواسته است خود جمع بکند، اما نتوانست؛ ولی شیخ صدوق رحمه الله جمع کرد. پس روایات ما تسلسل دارد.
ما در روایات خود کیفیت ظهور و حکومت امام (علیه السلام) را داریم؛ زیرا برخلاف آنها که منع کردند، ما این گونه احادیث را نگه داشتیم. لذا ما درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، کیفیت حکومت آن حضرت و مسأله ی رجعت و… نسبت به اهل سنت روشن تریم نه این که اختلاف داشته باشیم.
سرداب غیبت
مطلب دیگر درباره ی سرداب غیبت است. خدا رحمت کند شیخ محمود ابوریه را. او عالمی مصری بود که کتاب عبدالله بن سبا را خوانده بود و شیعه شده بود. شیخ محمود رحمه الله برای من نوشت: می گویند شما شیعیان عصر جمعه سوار اسب می شوید، شمشیر به دست می گیرید، در مقابل سرداب غیبت می ایستید و می گویید یا حجه بن الحسن علیه السلام ظاهر بشو. برایش نوشتم من خودم در این جا (بغداد) به دنیا آمده ام مدتی هم ساکن بوده ام تا به حال چنین چیزی ندیده ام.
در باب سرداب غیبت مطلب چنین است.
ائمه (علیهم السلام) در خانه خودشان یک عبادتگاه داشتند نه مسجد. یک اتاقی، یک جایی که جای عبادت بود.
مسعودی در مروج الذهب نوشته(۲۹): به متوکل خبر دادند امام علی النقی (علیه السلام) سلاح جمع می کند. افرادی را فرستاد به خانه ی حضرت ریختند، او را در جای عبادتش دیدند. حضرت را با همان حال نزد متوکل بردند. این جا که به سرداب معروف است، جایگاه عبادت امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهما السلام و بعد هم جای عبادت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود، ولی اکنون زمین بالا آمده- مثل شهر ری که اکنون زمین بالا آمده است- لذا این جا سرداب مانند شده در اصل سرداب نبوده. این همان جایی است که مسعودی و غیرمسعودی هم نوشته اند که جای عبادت حضرت امام علی النقی (علیه السلام) بود. بعدها امام حسن عسکری (علیه السلام) بعد هم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عبادت می کرده اند نه این که ما معتقد باشیم حضرت در این جا غایب شده است یا از این جا ظاهر می شود.
ما روایت هایی داریم که حضرت در مکه نزد خانه ی خدا در صبح صدایش بلند می شود و عالم را خبر می کند که ظاهر شده است.
بعد ۳۱۳ نفری که گفته شده است از یاران حضرتند، همان روز یا همان شب از اطراف دنیا به حضرت می رسند. این ها لشگر حضرت نیستند. این ها یاران و فرمانداران حضرت هستند که در روایات هم داریم ۵۵ نفر آن ها زن هستند و باقی آن ها مرد.
حتی در روایت داریم آن قرآنی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در خانه اش بود و بعد هم در دست ائمه (علیهم السلام) بوده، الان در دست حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
شیعیان او در مسجد کوفه آن قرآنی را که در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوشته شد، درس می دهند و تعلیم می گیرند. من در «بحارالانوار» دیدم تعدادی از این یاران حضرت ایرانی اند. روایت در «بحارالانوار» موجود است. نه این که ایرانی هستم این روایت را می گویم، بلکه برای این که این حدیث را دیده ام.
این ۳۱۳ نفر یا علما هستند یا فقها و یا فرمانداران جهان. هر دو می شود باشد. اما لشگری که حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آن ها از مکه خارج می شوند ۱۰ هزار نفرند به اندازه ی لشکری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکه را با آن فتح کرد.
در نخستین جنگی که بین حضرت و دشمنان درمی گیرد تمام این وسائل جنگی از کار می افتد. اتم از کار می افتد. تمام این ها از کار می افتند. جنگ دوباره به جنگ اسب و شمشیر و نیزه و سپر برمی گردد. نخستین جنگ حضرت با «عثمان بن عنبسه» از نسل بنی امیه است؛ لذا به او سفیانی می گویند، یعنی از نسل بنی امیه و ابوسفیان در ارض یابسه بین مکه و شام. این نخستین جنگی است که حضرت می کنند. اسم دیگر آن دجال است.
اصولاً دجال یعنی کذاب. دجال آن هایی هستند که ادعای مهدویت می کنند؛ مثل علی محمد باب. در تاریخ دجال خیلی داریم.
این بود آنچه می خواستم در موضوع حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیان کنم. من معمولاً در این گونه جلسات می گویم اگر سؤالی دارید، مرحمت کنید بپرسید تا جواب بدهم؛ ولی به دلیل گذشت وقت، صحبت را با پنج صلوات ختم می کنیم. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
۱.بقره(۲): ۱-۳. (به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر. الم. آن کتاب باعظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه ی هدایت پرهیزکاران. (پرهیزکاران ) کسانی هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان می آورند).
۲.نور(۲۴): ۵۵. (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند، (آن چنان) که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت…).
۳.حجر(۱۵): ۹. (ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما به طور قطع نگهدار آنیم).
۴. احمد بن حنبل: مسند. (گفتند می نویسی هرچه از رسول خدا می شنوی؛ در حالی که رسول خدا بشری است که در حال خشم و رضا سخن می گوید).
۵.عاملی، شیخ حر: وسائل الشیعه، ج۷، ص ۲۲۵. (عمار [یاسر] با حقّ است).
۶.همان. (آسمان سایه نینداخته و زمین حمل نکرده کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد).
۷.نیشابوری، مسلم بن الحجاج: صحیح مسلم، ص ۲۴، ج۸. (باب کسی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را لعنت، سب یا نفرین کند و او سزاوار این ها نباشد، برای وی زکاه (خیرات) و پاداش و رحمت خواهد بود).
۸.شیخ صدوق: امالی، ص ۳۷۷. [رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود] برایم قلم و کاغذی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید).
۹.همان. «کتاب خدا (قرآن) ما را بس است.»
۱۰.شیخ صدوق: امالی، ص ۳۷۷.
در کتب عامه عبارت (غلب علیه الوجع) به جای «لیهجر» آمده است. (صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج۱، ص ۳۷؛ صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج نیسابوری، ج۵، ص ۷۶.)
این مرد (رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) [نعوذ بالله]) هذیان می گوید.
۱۱.همان.
۱۲.ذهبی: تذکره الحفاظ (میان ما و شما کتاب خدا است، پس هرچه را حلال کرد حلال است و…).
۱۳.احمد بن حنبل: مسند احمد، ج۵، ص ۴۱۰.
مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج۸۹، ص ۱۰۶. (از ابی عبدالرحمن السلمی: خبر داد به ما کسی از صحابه که آنان ده آیه ده آیه قرآن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرامی گرفتند و ده آیه بعدی را هیچ گاه شروع نمی کردند مگر آن که در ده آیه ی اول هرچه را مربوط به علم و عمل بود فراگرفته باشند).
۱۴.مائده(۵): ۶۷. (ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان؛ و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای…)
۱۵.مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج۴۷، ص ۷۱.
(شیخ ابراهیم حموینی شافعی در کتاب «فرائد السمطین» به سندش از ابن عباس که (رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خلفا و جانشینان من و حجت های خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اول آنان برادرم و آخرشان فرزندم. گفته شد: ای رسول خدا، برادرت کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب (علیه السلام) سؤال شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدی که زمین را از قسط و عدل پر سازد، همان سان که از ظلم و جور پر شده. قسم به آن که مرا به حق به عنوان بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت اگر از عمر دنیا یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن را چنان طولانی سازد تا فرزندم مهدی خروج کند. [پس از خروج او] عیسی پسر مریم پشت سرش به نماز ایستد).
۱۶.همان (و زمین از نور پروردگار روشن شود و سلطه ی حاکمیت او به شرق و غرب سایه افکند).
۱۷.رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: شبی که به آسمان برده شدم، خدا به من ذریه ای را نمایاند و مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان آنان چون ستاره درخشان بود.
۱۸.الحنفی، موفق بن احمد: تاریخ مقتل الحسین (علیه السلام).(خدای تعالی فرمود: آنان حجت هایند و او ستاننده خون ها از خاندان تو است و انتقام کشنده از دشمنانم).
۱۹.تذکره خواص الامه، ص ۳۷۷. (رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخرالزمان مردی از فرزندان من قیام کند که اسم او همانند اسم من و کنیه اش مثل کنیه من است، زمین را از عدل پر سازد چنان که از ظلم پر شده است و او مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است).
۲۰.ابن بطریق، یحیی بن حسن حلی: العمده، ص ۴۳۳.(مهدی علیه السلام از ما (از من) است. چهره ای نورانی دارد و بینی ای خمیده. زمین را از قسط و عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
۲۱.ابن بطریق، یحیی بن حسن الحلی: العمده، ص ۴۳۴. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای تعالی آن روز را چنان طولانی کند تا در آن روز مردی از من یا از اهل بیتم قیام کند که اسم او اسم من است…)
۲۲.همان.(… اسم او اسم من است…).
۲۳.همان، ص ۹۳. (آیا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ما آل محمد است یا از غیر ماست؟ حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلکه از ما است. خداوند به سبب او ختم کند [کمال بخشد] چنان که به ما آغاز کرد. به ما از فتنه نجات یابند چنان که از شرک نجات یافتند. خداوند به سبب ما، دل هایتان را پس از کینه و دشمنی، به یکدیگر پیوند داد).
۲۴.همان. (به ما از فتنه نجات یابند چنان که از شرک نجات یافتند).
۲۵.همان. (خداوند به سبب ما دل های پر از کینه و دشمنی تان را به یکدیگر پیوند داد).
۲۶.همان، ج۳۶، ص ۳۶۸. (رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی (علیه السلام) از خاندان من [و] از فرزندان فاطمه (علیها السلام) است.)
۲۷. نظر شما چیست؟
۲۸.قمی، حسن الصفار: بصائرالدرجات، ص ۲۹۹ و ۳۰۰. (اگر به نظر خود، احکام شرعی را به مردم ابلاغ کنم، بی گمان از هلاک شوندگان خواهم بود).
۲۹.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص ۵۰۲.