تشکیل هیئتهای مؤتلفهی اسلامی تحت نظر امام خمینی(ره)
امام، اولین بار پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یک دعوت عام ما را به قم دعوت کرد. دعوت به این شکل بود که در شبی که در یکی از جلسات درس تفسیر قرآن شرکت کرده بودیم، شخصی از قم به تهران آمده و پیامی از سوی مراجع و امام داشت.
تشکیل هیئتهای مؤتلفهی اسلامی تحت نظر امام، اولین بار پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یک دعوت عام ما را به قم دعوت کرد. دعوت به این شکل بود که در شبی که در یکی از جلسات درس تفسیر قرآن شرکت کرده بودیم، شخصی از قم به تهران آمده و پیامی از سوی مراجع و امام داشت. پیام این بود که: من از منزل مراجع، بهویژه حاج آقا روحالله خمینی میآیم. ایشان فرمودهاند فاصلهی تهران تا قم کمتر از ۵ ساعت وقت میخواهد و هزینهی رفت و برگشت کمتر از ۱۰ تومان است. چرا شما در شرایط استثنایی کنونی، تماستان با قم مرتب و منظم نیست؟
دادگاه محمد بخارایی ، رضا صفارهرندی ، مرتضی نیک نژاد، صادق امانی و مهدی عراقی از اعضای هیأت های مؤتلفه اسلامی
پس از ماجرای تصویبنامهی لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱، دو هیئت مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران که از آغاز نهضت نوپای اسلامی به رهبری آیتالله خمینی در حوادث و وقایع آن حضور و فعالیت داشتند و ضرر جدایی را احساس کرده بودند، تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند. سپس یکی دیگر از هیئتهای فعال بازار را نیز مطلع و در ائتلاف خود سهیم کردند. آنها پس از ائتلاف، در یکی از ملاقاتهای مردمی با امام، ماجرای ائتلاف خود را به اطلاع وی رساندند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید کرد. (۱)
ائتلافکنندگان که بعدها به «هیئتهای مؤتلفهی اسلامی» معروف شدند، هیئت مسجد امینالدوله، مسجد شیخ علی، و اصفهانیها در بازار تهران بودند.
هیأت مسجد امینالدوله، از کسبه و تجار بازار تهران و شاگردان آنها تشکیل میشد که به دلایل متفاوت، تحصیل علوم جدید را در مراحل ابتدایی رها کرده و در بازار تهران به کار پرداخته و شبها پس از پایان کار، به تحصیل علوم دینی نزد شیخ حسین زاهد ومرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حقشناس در مسجد امینالدوله میپرداختند.
در میان شاگردان این دو، عدهای مانند حبیبالله عسگراولادی، ابوالفضل توکلی بینا و حبیبالله شفیق با یکدیگر آشنا شدند و بعدها مهدی عراقی نیز به آنها پیوست. مهدی عراقی، در جمعیت فدائیان اسلام سابقهی فعالیت داشت و تحت تعقیب قرار گرفته و به زندان نیز رفته بود و نیروهای امنیتی، او را به عنوان مبارزی فعال میشناختند.
این چهار تن، پس از سال ۱۳۳۳ که حوادث سیاسی، نیروهای مخلص را ناامید کرده بود، تصمیم گرفتند هیئتی مذهبی تأسیس کنند و به فعالیت فرهنگی- اجتماعی بپردازند. لذا به قرآن تفأل زدند و آیهی« و الله یؤید بنصره من یشاء»(۲) آمد و براساس آن خود را «هیأت مؤید» نام گذاشتند و تا سال ۱۳۳۹ به فعالیت پرداختند.
طلوع نهضت اسلامی به رهبری آیتالله خمینی و دعوت از هیئتهای مذهبی جهت ارتباط با وی، باعث ارتباط این هیئت با او شد. آنان در ایام فعالیت در مسجد امینالدوله و همچنین فعالیت اقتصادی در بازار، با هیئتی دیگر به نام «هیئت مسجد شیخ علی» به رهبری صادق امانی، از کسبهی بازار تهران آشنا شده بودند.
حاج صادق و یارانش از آغاز دههی بیست، در جامعهی تعلیمات اسلامی به رهبری شیخ عباسعلی قرائتی سبزواری، معروف به اسلامی، و سپس با تأسیس گروه شیعیان در اواخر دههی بیست، به فعالیت مذهبی پرداختند. حاج صادق امانی، مسجد کوچکی را در بازار تهران به نام «مسجد شیخ علی»، پایگاه فعالیت و مبارزه ساخته بود. اعضای اصلی این هیئت، حاج صادق امانی، حاج حسین رحمانی، اسدالله لاجوردی و صادق اسلامی بودند که با حوادث سیاسی این دوران آشنا و در کنار حاج صادق به فعالیت در این پایگاه میپرداختند. با طلوع نهضت اسلامی، این گروه نیز با آیتالله خمینی آشنا و به ارتباط با او ادامه داد. پس از مدتی فعالیت و آشنایی با هیئت مسجد امینالدوله، این دو گروه، تصمیم به ائتلاف گرفته و با گروه سومی که در بازار تهران به «هیئت اصفهانیها» معروف و آنها نیز با آیتالله خمینی ارتباط داشتند، آشنا شدند و آنها را به ائتلاف با خود دعوت کردند. اعضای اصلی این هیئت، عزتالله خلیلی، مهدی بهادران، میرفندرسکی و علی حبیباللهیان بودند.
پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱، امام فردی را از قم به تهران فرستاد تا مجامع و هیئتهای دینی را به تماس مرتب و منظم با قم، ترغیب و دعوت نماید. پس از آن، در دعوتی عام، با سخنرانی در جمعشان، آنها را به رفتار رژیم در برابر قوانین اسلام متوجه ساخت. حبیبالله عسگراولادی که در این جمع حضور داشته است دربارهی آن میگوید:
«بعضی از برادران در این مرحله، زودتر از ما خدمت(امام خمینی) رسیده و خدماتی را آغاز کرده بودند. منجمله، همین تلگرافها را چاپ و تکثیر میکردند. تعداد اندکی از برادرانمان از جمله شهید صادق امانی (و گروه او)، از قبل با امام رابطه داشتند و بیشتر اعلامیهها و تلگرافات توسط ایشان به دست ما میرسید.
امام، اولین بار پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، در یک دعوت عام ما را به قم دعوت کرد. دعوت به این شکل بود که در شبی که در یکی از جلسات درس تفسیر قرآن شرکت کرده بودیم، شخصی از قم به تهران آمده و پیامی از سوی مراجع و امام داشت. پیام این بود که: من از منزل مراجع، بهویژه حاج آقا روحالله خمینی میآیم. ایشان فرمودهاند فاصلهی تهران تا قم کمتر از ۵ ساعت وقت میخواهد و هزینهی رفت و برگشت کمتر از ۱۰ تومان است. چرا شما در شرایط استثنایی کنونی، تماستان با قم مرتب و منظم نیست؟ ممکن است شما مطالبی در تهران داشته باشید و ما از آن بیاطلاع باشیم و ممکن است ما در قم اطلاعاتی داشته باشیم که به دست شما نرسد. شخص حامل پیام گفت: «من باید این پیام را به بقیهی مجامع و هیئتهای دینی برسانم تا آنها هم مطلع شوند.» شخص حامل پیام خداحافظی کرد و رفت. ولی من تا آخر جلسه هیچ نفهمیدم که چه گذشت. تمام ذهنم به دنبال این رفت که چرا از روزی که ایشان مبارزه را شروع کرده و ما هم گاهگاه به قم میرفتیم و وظایف محوله را انجام میدادیم، چرا پس از آن ارتباط منظمی را برقرار نکردیم. پس از تفسیر، با برادران قرار گذاشتیم در اولین جمعه، خدمت ایشان برسیم. در این سفر من از طرف برادران مأمور شدم که به نمایندگی از گروه خودمان مطالبی را خدمت امام عرض کنم. هنگامی که در حضور امام دهان باز کردم تا شروع به سخن نمایم، ناگهان نگاه ایشان به طرف من برگشت و من تمام مطالبی که در ذهنم بود و میخواستم عنوان کنم یکباره در اثر نگاه ایشان فراموش کردم و نتوانستم چیزی بگویم. پس از لحظهای مکث که امام متوجه حالت من شده بود، خودشان شروع به صحبت کردند و فرمودند: «گویا آقایان که از تهران تشریف آوردهاید به دنبال دعوتی میباشد که از هیئتها و گروهها به عمل آمده است. فکر میکنم لازم باشد من هم سؤالات را مطرح کنم و این سؤالات را دقت کنید.
اولین سؤال اینکه، مگر امر به معروف و نهی از منکر و جهاد جزو فروع دین نیست؟ چطور این فروع از فروع دین در رسالههای علمیه وجود ندارد؟ دقت کنید این از چه زمانی برداشته شده؟ و چرا برداشته شده و چه کسانی برداشتهاند؟» بعد فرمودند: «باید متوجه باشیم برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر باید قدرت فرمان باشد، قدرت بازداشتن باشد. امر به معروف با خواهش به معروف، فرق دارد. نهی از منکر با خواهش به نهی از منکر تفاوت دارد. معنای واقعی امر به معروف و نهی از منکر این است که ملت اسلام، قدرتی پدید آورده باشد که این قدرت به معروف، فرمان دهد و با قدرت، از منکر، جلوگیری به عمل آورد.» سپس فرمودند: «حالا که این توضیح را شنیدید، بروید و ببینید امر به معروف واقعی، به ضرر چه کسانی بوده و چه کسانی از آن ضرر میدیدند که ملت اسلام قدرت آمره و قدرت ناهیه داشته باشد. از همینجا میتوانید بفهمید که چه دسیسههایی به کار رفته که رسالههای علمیهی ما منهای این مسائل باشد.»
در طول یک هفته چندین جلسه روی این سخنان بحث کردیم و سرانجام با این معیارها نتوانستیم گذشتههایمان را امضا کنیم. در صورتیکه قبلاً از گذشتهمان خیلی راضی بودیم.
هفتهی بعد حدود بیست و هفت و هشت نفری خدمت ایشان رفتیم. باز در این جلسه، مسائلی پیش آمد. درس اوّل را در مسائل سیاسیـ اجتماعی به ما گفتند. سومین جلسهای که ما به خدمت امام رسیدیم درست در تاریخی بود که اسدالله علم (نخستوزیر) پس از یک مدت کوتاهی، که به تعبیر امام آزمایشهایشان تمام شد، مجدداً اعلام کرد که تصویبنامهی انجمنهای ایالتی و ولایتی به قوّت خودش باقی است و عمل میشود و در ضمن آن، یکی دو جریان که در قم و مشهد و دیگر شهرها به وجود آمده بود، کوبیده بودند و امام طی اعلامیهای، از مسلمانان درخواست کمک نموده بودند که به اعلامیهی استنصار معروف شد.»
در پاسخ به اعلامیهی استنصار آیتالله خمینی، ابوالفضل توکلیبینا به همراه سید محمود محتشمیپور، کسبهی بازار تهران را راضی کردند و به دیدار امام بردند. وی در اینباره میگوید:
«شاید اولین جرقهای که جاذبهی امام در تهران و شهرستانها زد [و] مردم را بیشتر جذب کرد، اعلامیهای به نام اعلامیهی استنصار [بود]. اعلامیهی فوقالعادهای بود. از مردم طلب استنصار شده بود. علما و فقهای موجود، به شاه، تلگراف زدند. شاه تلگراف (آنان) را به دولت احاله کرد. دولت، جواب همه را داد الاّ [جواب] امام را. دیدند امام لبهی تیز کارد را روی شخص شاه [گذاشته]؛ [دیدند] که آن زبان، زبان اسلام و قوی و نیرومند است. متوحش شده بودند و پاسخی به ایشان ندادند. میخواستند ایشان را منزوی کنند.
یادم هست که اعلامیهی استنصار که آمد و در تهران و شهرستانها توزیع شد، اکثراً، هر کس را که میدیدی، خصوصاً جوانها، میگفتند فقیه و زعیمی که میتواند زعامت جامعهی مسلمین را به عهده بگیرد، حاج آقا روحالله است.
بعد از آن اعلامیهی استنصار، ما فکر کردیم حرکتی را انجام [بدهیم] خصوصاً بنده این را با آقای حاج سید محمود محتشمیپور که آن روزها او هم در بازار حضرتی بود، [در میان گذاشتم و] گفتم: «این اعلامیه را میبینی. این طلب استنصار از مردم است. باید حرکتی بکنیم که مردم را به سوی ایشان متوجه کنیم.» گفت: «پیشنهاد شما چیست؟» گفتم: «تجار و کسبهی بازار حضرتی از موقعیت بالایی برخوردارند. ما همهی اینها را به عنوان یک حرکت جمعی به قم ببریم.» ایشان گفت: «این [کار] پول میخواهد. خرج دارد.» گفتم: «خرجش را یک چیزی [از خودشان] میگیریم. یک چیزی هم [خودمان] میدهیم.» قبول کرد که نصف هزینه را ایشان بدهد.
تعدادی ماشین اجاره کردیم و با تجار و کسبهی آن منطقه نیز صحبت کردیم که نفری ده تومان از شما میگیریم. و شما را به دیدار علما در قم میبریم. نامنویسی کردند. چند ماشین بزرگ شد».(۳)
قبل از این نیز، توکلی، زمینهی آشنایی مهدی عراقی با امام را فراهم کرده بود. وی در اینباره میگوید:
«اولین روزی که امام اعلامیه دادند، راجع به انجمنهای ایالتی و ولایتی، برای اولین بار به شهید عراقی گفتم: «پنج شنبه شب میخواهم شما را ببرم بعضی آقایان را ملاقات کنی. آقای خمینی را ملاقات کنی.» وقتی ایشان را به قم بردم [در] همان منزل کوچکی که امام داشت، خدمت ایشان رفتیم. عدهای از تهران آمده بودند و درخواست میکردند که تکلیف ما چیست. امام میفرمودند که این رژیم، نیات پلیدی دارد و تا حالا اگر کاری نکرده به خاطر آن یکپارچگی مرجعیت آیتالله بروجردی بود و الان موقعیت را مناسب دیده و این طرح را میخواهد پیاده کند. بنا دارد الغای مذهب بکند. شما اوّل وظیفهتان این است که مردم را به مسائل روز و مسائلی که پیش آمده، آگاه بکنید. این مسئله، مسئلهی مبهمی بود. اولین چیزی که امام اشاره میکنند، همین مسئلهی آگاهی مردم است. از آنجا که به تهران آمدیم، مرحوم عراقی با آن همه یأسی که داشتند گفتند: «این همان چیزی است که میخواستیم».
حبیبالله عسگراولادی در اینباره میگوید:
«حضرت امام استنصار که فرمودند، از هیئتهای دیگر مستقیماً حرکت کرده بودند و با ایشان در ارتباط بودند. با فاصلهی کمی از اسلامشناسان برجستهی همراه خودشان در استانها و شهرستانها هم همین کار را کرده بودند. در یک جمعهای خدمت ایشان رفتیم. بنده و آقای شفیق [به عنوان] دو نماینده در جمع رسیدیم. وقتی فرمایشات ایشان تمام شد، اجازه گرفتیم بیرون بیاییم. امام فرمودند در آن اتاق بمانید. در آن اتاق رفتیم. دیدیم چند نفر از برادرانی که آنها را میشناسیم آنجا هستند. با فاصلهای چند نفر دیگر آمدند و امام تشریف آوردند.
فرمودند: «آنجوری که من راجع به شما شناخت دارم، شما همه برای خدا کار میکنید. همه به قیامت معتقدید. همه به نبوت و امامت معتقدید. همه برای عظمت اسلام، همه برای عزت مسلمین کار میکنید. چرا پراکنده باشید؟ مجزا باشید؟ چرا با هم کار نکنید؟» و توصیههایی فرمودند. امّا برای اغلب شنوندگان، مشکل بود که به هم اعتماد کنند. در ابتدا [به صورت] آزمایشی با هیئتهای دیگر جلسه گذاشتیم. حدوداً شاید دوازده هیئت و بعداً این مجموعه به بیست و هفت، بیست و هشت هیئت رسید. پس از اینکه کار را شروع کردیم، به فکر این افتادیم که با دوازده هیئت، یک شورای مرکزی تشکیل دهیم. و چهار نفر را در ارتباط با مرجع تقلیدمان نماینده کنیم. شهید عراقی، حاج ابوالفضل توکلی، حبیبالله شفیق و بنده.
گفتیم ما الآن نمیتوانیم حزب باشیم. باید ویژگیهای یک حزب را بیابیم. بهتر است که اسم جبهه روی خودمان بگذاریم: «جبههی مسلمانان آزاده». اولین تجمعی که دور هم جمع شدیم با دوازده هیئت به نام «جبههی مسلمانان آزاده» [بود]. اولین اعلامیه را صادر کردیم. بعد از مقداری فعالیت، قسمتی از یک اعلامیهی امام را برداشته و به نام «جبههی مسلمانان آزاده» موضعگیری کردیم. [پس از آن] دیدیم اعلامیهی جبههی مسلمانان آزادهی شعبهی تجریش منتشر شد. در صورتی که ما چنین چیزی نداشتیم. اعلامیهی جبههی مسلمانان آزادهی شعبهی سیمتری و چند جبههی مسلمانان آزاده، بدون اینکه با ما ارتباط داشته باشند، همین اعلامیهی [ما را] برداشتند تکثیر کردند. تعدادی از مجموعهی اینها را از یک هیئت و مسجد دستگیر [کردند] و بردند. اینها در مدتی که در بازداشت بودند تا بازجویی شوند، یکدیگر را شناختند که جبههی مسلمانان تجریش چه کسانی هستند، جبههی مسلمانان سیمتری چه کسانی هستند.
اینها به بیست و هفت و بیست و هشت و بیست و نه هیئت به نام جبههی مسلمانان آزاده رسیدند و مورد تأیید امام هم بودند.
یک روز ما چهار نفر (عسگری، توکلی، شفیق، عراقی) دیدن حضرت امام رفتیم. حضرت امام پس از اینکه صحبت عمومی تمام شد، فرمودند آن اتاق بمانیم. در آن اتاق رفتیم. متوجه شدیم که از سه گروه دیگر برادران، آنجا هستند و امام تشریف آوردند و فرمودند: «همینطور که جلوتر به شما گفتم، اینبار هم میگویم شما با هم کار کنید.» از این سه گروه، یک گروهش که در این ائتلاف قرار گرفت، نیامد. حضرت امام فرمودند با هم کار کنید و ما آمدیم سه گروه دور هم نشستیم و توانستیم یک شورای دوازده نفری تشکیل بدهیم و به حضرت امام هم اعلام کنیم که چهار نفر از دوازده نفر، رابط با شما هستند که بنده و شهید عراقی، توکلی و شفیق، رابط این ائتلاف اسلامی در بین هیئتها با امام شدیم. در اینجا، دیگر، هیئتهای مؤتلفهی اسلامی شدیم ولی هیچ نامگذاری برای خودمان نکردیم، تا روز سیزده آبان که بین ما اختلاف افتاد. در این شرایط نمایندگان حضرت امام از روحانیت در درون مؤتلفهی اسلامی مشخص شد. مؤتله در موضعی قرار گرفت که لازمهی آن یک اساسنامه بود و همین بزرگان توسط شهید باهنر، این اساسنامه را فراهم کردند. برای اینکه نیاز داخلی حوزهها را از نظر معارف برآورده کنیم، استدعا کردیم بحث «انسان و سرنوشت»، که شهید مطهری فرموده بودند، جزوه شود و توسط شهید باهنر تدریس شود».(۴)
پس از تأکید امام به همکاری هیئتهای ائتلافی، آنها در مدت یک ماه جلساتی تشکیل دادند و طرح اولیهی تشکیلات خود را تهیه کردند. ابوالفضل توکلیبینا که در ملاقات با امام حضور داشته است در اینباره میگوید:
«قبل از تبعید امام در سال ۱۳۴۳، یک شب امام از ما دعوت کردند، از بنده و آقای عسگراولادی و آقای عراقی. رفتیم قم. گاهی کارهایی داشتند؛ اطلاع میدادند. وقتی که شب به قم رفتیم، دیدیم دوستان دیگر هم هستند. دو گروه دیگر هم که مبارزه میکردند آنها هم حضور داشتند. گروه مسجد شیخ علی و بچههای پل سیمان (اصفهانیها). بعد امام رو کردند و فرمودند: «این عجیب نیست که سه گروه مسلمان دارای یک هدف جدا از هم کار کنند؟ شما مؤمن هستید، دارای یک هدف هستید، بروید یکی بشوید، با هم باشید.»
آمدیم نزدیک به یک ماهی جلسه تشکیل دادیم. نهایتاً به این نتیجه رسیدیم که از هر گروهی چهار نفر انتخاب شود که شورای مرکزی دوازده نفره از سه گروه تشکیل شود و ائتلاف کنیم».
شورای مرکزی تشکیل و چگونگی عضوگیری و فعالیت اعضا مشخص شد. حبیبالله شفیق از اعضای شورای مرکزی در اینباره میگوید:
«از گروه ما [مسجد امینالدوله]: آقای عسگراولادی، توکلی بینا، مهدی عراقی، بنده. مسجد شیخ علی: صادق امانی، صادق اسلامی، اسدالله لاجوردی، حسین رحمانی. اصفهانیها: میرمحمّد صادقی، میرفندرسکی، بهادران، عزتالله خلیلی.
بعد بناشد که این شورای مرکزی، هیئتهای ده نفره داشته باشند که بعد رابطین آنها یک مرکزیت داشته باشند. ده نفر که میشدند، هیئت رابطین را تشکیل میدادند. آن وقت از رابطین یک نفر رابط با شورای مرکزی بود. ما در آن موقع در مناطق مختلف تهران تعداد زیادی جلسات داشتیم که این جلسات، جلسات ده نفره [نام داشتند]. دوستانی که با هم آشنا بودند، دور هم جمع میشدند تا ده نفر میشدند و اینها از بین خودشان یک رابط داشتند؛ یا یک رابط از قبل تشکیل میشد و این ده نفر را تشکیل میداد.
بعد، جلسات هفتگی داشتند. ارتباط اینها با رابطشان بود که مسائلی را که باید از بالا، یعنی از نظر تشکیلاتی به اینها برسد، اطلاع میدادند و همچنین اطلاعاتی را که در جامعه بود و به وسیلهی ده نفر جمعآوری میشد، در آن جلسه گفته میشد، رابط میگرفت و به بخش بالاتر از خودش ارجاع میداد. دوباره [وقتی که تعداد] رابطین به ده تا میرسید، [یک جلسهی ده نفره] تشکیل میدادند. هر جلسه، ده نفر، که نتیجتاً مجموع آن به صد نفر میرسید، دوباره یک نفر انتخاب میشد؛ میرفت در جلسهی رابطین دیگر که رابط بالاتر باشد. نتیجتاً اینها به شکل ده نفر، ده نفر [بودند]. همهی تشکیلات ده نفره بود و حتی آن رابطین هم ده نفر [بودند] و نهایتاً میرسید به شورای مرکزی که دوازده نفر بودند و ارتباطات منظم هفتگی تشکیل میشد. مرکزیت این جلسات، مرکز تهران، بازار بود و محدودهی بازار و کوچهی غریبان و گذر لوطی صالح و پامنار و امامزاده یحیی. بخش شرق تهران: خیابان خراسان و شهباز (هفده شهریور کنونی) و میدان خراسان، میدان فوزیه (امام حسین)، میدان ثریا و خیابانهای اطراف. بخش جنوب تهران: خیابان ری. غرب تهران: امیریه، سلسبیل. یعنی نهایتاً همهی مناطق تهران را شامل میشد. تشکیلات مؤتلفه به این صورت شکل گرفت و تا زمان ترور حسنعلی منصور به پیش رفت».
شورای مرکزی در رأس سازمان بود و سازمان مالی و سازمان تبلیغات و انتشارات زیر نظر آن فعالیت میکرد. وظیفهی سازمان مالی، جمع آوری کمکهای مالی از دوستان و آشنایان بود. رابطی نیز برای ارتباط با مراجع قم تعیین شده بود که اخبار مجالس تهران را به اطلاع آنها رسانیده و مسائل شرعی را سؤال میکرد. صادق اسلامی دربارهی چگونگی فعالیت آنها میگوید:
«قرار بر این شد که از هر هیئتی دو نفر در سازمان مرکزی و یک نفر در سازمان مالی و یک نفر در سازمان تبلیغات و انتشارات شرکت کند و هر دسته کوشش کند از کمکهای مالی دوستان [و] آشنایان خود استفاده کند؛ وظیفهی خود بداند هر گونه خدمت لازم را انجام دهد. این هیئت که البته تازه تأسیس شده [بود] و کارهای مقدماتی خود را نجام میداد، برای اجرای مواد مرامنامهی خود، که اولین و مهمترین مادهی آن بهتر شناختن اسلام بوده است، اولین اقدام خویشتن را در اصلاح عقیده به اصول دین اسلام برداشت و شاید حدود یک سال پیش [۱۳۴۲] این هیئت تشکیل گردید.
بنده، آقای مدرسی، لاجوردی، عراقی، صادق امانی، میرفندرسکی، خلیلی، بهادران، شفیق، عسگراولادی، توکلی، عراقی، رحمانی و حبیباللهیان در جلسات اولیه شرکت داشتیم.
وجوه دریافتی، توسط آقای رحمانی، حبیباللهیان و شفیق نزد آقای شفیق جمعآوری میشد. در حقیقت هر سه نفر وصول میکردند. ولی صندوقدار آقای شفیق بوده است و مخارج پس از تصویب دوازده نفر توسط آقای شفیق پرداخت میشد.
برای ارتباط با قم، شخص معینی نبود و داوطلبانه انجام میشد؛ ولی معمولاً بیشتر آقای عسگراولادی ارتباط داشتهاند و مراجعات هم معمولاً برای کسب اجازه یا تکلیف بود که به آقایان مراجع قم، حضرت آیتالله خمینی، شریعتمداری، و نجفی [و] گلپایگانی مراجعه [میشد] و مطلب آنها فقط مطالب شرعی بود و احیاناً اخبار مجالس تهران و کیفیت آن به اطلاع آقایان مراجع مذکور میرسید. معمولاً نمایندهای که به قم میرفت و اغلب آقای عسگراولادی بود، اعلامیهی چاپ شده را هم با خود میآورد و البته ابتدا با آقای خمینی تماس میگرفت (نه همیشه) و بعد آقای شریعتمداری و بعد آقای نجفی و بعد گلپایگانی».
پس از قتل حسنعلی منصور (نخستوزیر) در بهمن ۱۳۴۳، که اعضای شورای مرکزی مؤتلفهی اسلامی دستگیر شدند، برای اولین بار، بازجوهای ساواک از آنها خواستند، نمودار تشکیلاتی هیئتهای مؤتلفهی اسلامی را رسم کنند. صادق اسلامی در بازجویی ۱۳ اسفند ۱۳۴۳ خود، در پاسخ به سؤال بازجو که از وی خواست، «نمودار کامل هیئتهای مؤتلفهی اسلامی و اسامی افراد هر گروه را به طور کامل بنویسید نموداری رسم کرد که در آن:
۱- حبیباللهیان، خلیلی، بهادران، میرفندرسکی؛ ۲- شفیق، توکلی، عراقی، عسگری؛ ۳- مدرسی، لاجوردی، اسلامی، صادق امانی؛ ۴- رحمانی، عبدالله مهدیان، رضا خاکسار، جعفر، هیئت مؤسسین مؤتلفهی اسلامی بودند. از میان آنها، سازمان مالی از رحمانی، حبیباللهیان، شفیق، سازمان مرکزی تصمیمات از صادق امانی، اسدالله لاجوردی، عسگری، عراقی، میرفندرسکی و بهادران و سازمان تبلیغات، از اسلامی، خلیلی، توکلی، تشکیل میشد.
پس از مشخص شدن اعضای شورای مرکزی، تصمیم گرفته شد یک شورای روحانیت نیز در تشکیلات مؤتلفه ایجاد شود؛ لذا پس از مشورت با امام، قرار شد پنج تن از روحانیون را انتخاب و جهت تأیید به ایشان معرفی کنند. حبیبالله عسگراولادی چگونگی تشکیل این شورا را این چنین روایت میکند:
«در شورای مرکزی هیئتهای مؤتلفهی اسلامی که دوازده نفر بودیم در اینباره صحبت کردیم که خدمت امام عرض کنیم که ما نمیتوانیم اتکایی که به شما داریم به پیوست مراجع دیگر در قم داشته باشیم. ما بیست و پنج نفر از علمای شناخته شده را در نظر میگیریم و پیشنهاد ما این است که از بین اینها شما یا ما، پنج نفر را انتخاب کنید. فرمودند: خودتان بروید انتخاب کنید و بیایید بگویید. ما آمدیم و از بین صد نفر، بیست و پنج نفر و از بین بیست و پنج نفر، آیتالله مطهری، آیتالله بهشتی، آیتالله انواری، آقای مولایی و گلزادهی غفوری را انتخاب کردیم و به خدمت ایشان رفتیم. ایشان راجع به سه تا صحبت کردند: «من به آقای بهشتی و آقای مطهری ارادت دارم. آقای انواری را هم میشناسم و قبول دارم. اگر به من دسترسی نداشتید، به این آقایان مراجعه کنید، اگر مطلبی را گفتند شما تردید نکنید و عمل کنید. امّا هرگاه به من دسترسی داشتید به خودم مراجعه کنید.» البته جلسات بیشتر پنج نفر بودند. چهار نفر از ما انتخاب شده بودیم که در جمع اینها میرفتیم… بیشتر دو تا میآمدند؛ آقای مطهری و بهشتی شرکت میکردند گاهی هم آقای انواری».
پس از مشخص شدن شورای روحانیت، متن زیر به عنوان اساسنامهی مؤتلفه توسط «شهید بهشتی نوشته» شد، و توسط شهید صادق اسلامی، آقای شفیق و شهید باهنر تنظیم و بعد تصویب شد.»(۵)
«بسمالله الرحمن الرحیم
اللهـم لک الحمد و إلیک الرجاء و منک التوفیق. صلّ اللهم علی رسولک الهـادی إلی سبیلک و الائمّـه الهداه من ولده و علی آله و اصحـابه
اللهـم انّا نعتصـم بحبل ولیّک القائم المؤمّل و العدل المنتظـر الذی امرتنا بولایته و نصره
ما مردم مسلمان به حکم اعتقادی راسخ که نسبت به آئین مقدّس آسمانی اسلام داریم سلامت روحی و جسمی و سعادت مادی و معنوی خود و زن و فرزندان و جامعه و ملّت خود را در پیروی اسلام و عمل به تعالیم سعادتبخش آن میدانیم. ما و بسیاری از مردم دیگر به هدایت فطری خود این حقیقت اجمالاً دریافتهایم که آرامش درونی و آسایش فردی و امنیّت اجتماعی و ترقّی و تعالیم مادی و معنوی بشر، تنها از یک راه تأمین میشود، آن هم راه خداست. در این راه است که همه میدانند با اطمینانِ خاطر قدم بگذارند، از هر نوع گذشت و فداکاری استقبال کنند و همیشه و در هر حال از نشاطی الهی که در پرتو فروغ ایمان، جسم و جان آنها حیاتی جاوید میبخشد، بهرهمند شوند.
این ایمان راسخ به راهی که به سوی خوشبختی انتخاب کردهایم، ما را بر آن داشته که برای:
۱- بهتر شناختن تعالیم حیاتبخش اسلام و وظایف فردی و اجتماعی که هر فرد مسلمان به عهده دارد؛
۲- بهتر شناساندن آن به دیگران؛
۳- بهتر عمل کردن به آن؛
۴- انتخاب کردن راهی روشن و عملی برای به وجود آوردن یک جامعهی نمونهی اسلامی که در عین پاکی، برّنده و متحرّک و فعّال باشد.
به کمک هم بشتابیم و با تمرکز نیروهای علمی و فکری انسانی و مالی همهی کسانی که در این هدفهای مقدّس با ما شرکت دارند، قدمهای سریع و مؤثری به سوی تحقق این آرزوهای خداپسندانه برداریم.
هماکنون بسیاری از افراد باایمان و جدی روشن، جلسات هفتگی دین دارند که دور هم جمع میشوند و قرآن میخوانند، به تعالیم قرآن آشنا میشوند، دعا میخوانند و به درگاه خدا راز و نیاز میکنند.
برای اینکه این جلسات به هر صورتی بهتر و دقیقتر درآید، کاری اساسیتر انجام دهد، تشکیلاتی ایجاد میشود تا در حدود امکانات موجود، اقدام کند و راه را برای اقدامات وسیعتر و کاملتر بعدی و برای رسیدن به هدفهای فوق آماده سازد.
تشکیلات برای ادارهی کارهای فعلی سازمان به شرح زیر تشکیل میشود:
۱- سازمان مرکزی ۲- سازمان مالی ۳- سازمان تبلیغات و ارتباطات، سازمانهای مزبور وظایف آنها به شرح زیر است:
الف) سازمان مرکزی
سازمان مرکزی از نمایندگان جلسات تشکیل میشود و هر جلسه در سازمان دو نماینده دارد.
وظایف سازمان مرکزی:
۱- تهیّه و تنظیم نقشهها و طرحهای لازم برای رسیدن به هدفهای جمعیّت و توسعهی آن با استفاده از راهنماییهای مشاورین روحانی؛
۲- تماس و ارتباط با مراجع تقلید و کسب نظر آنان در موارد لازم؛
۳- رسیدگی به پیشنهادها و تذکرات اعضا و جمعیتهای وابسته به خود؛
۴- نظارت بر کارهای دو سازمان دیگر (سازمان مالی و سازمان تبلیغات و ارتباطات)؛
۵- تنظم و تصدیق کلیهی آئیننامههای مربوط به جمعیّت، از قبیل آئیننامهی عضویّت در جلسات و غیره؛
۶- تماس با هیئت روحانی در کلیهی مسائل مورد نیاز.
ب) سازمان مالی
سازمان مالی از نمایندگان جلسات و یک نماینده از سازمان مرکزی تشکیل میشود (هر جلسه در سازمان مالی یک نماینده دارد).
وظایف سازمان مالی:
۱- ضبط و ثبت کمکهای مالی که از اعضا گرفته میشود؛
۲- تنظیم دفتر درآمد و دفتر هزینه و دفتر کل؛
۳- کوشش برای ازدیاد درآمد و تهیهی طرحهای ابتکاری و مؤثر برای این منظور که در سازمان مرکزی، طرح و پس از تصویب اجرا گردد؛
۴- پرداخت هزینههایی که به تصویب سازمان مرکزی رسیده باشد؛
۵- نظارت بر وصول درآمد و مصرف هزینه.
ج) سازمان تبلیغات و ارتباطات
«این سازمان نیز از نمایندگان جلسات (هر جلسه یک نماینده) و یک نمایندهی سازمان مرکزی تشکیل میشود».
هیئتهای مؤتلفهی اسلامی با انتشار اساسنامهی خود اعلام کردند راهی به سوی خوشبختی انتخاب کردهاند، راهی روشن و عملی برای به وجود آوردن یک جامعهی نمونهی اسلامی است و انتخاب این راه، آنها را بر آن داشته است تا تعالیم حیاتبخش اسلام را بهتر بشناسند، و آن را به دیگران بهتر بشناسانند و به آن بهتر عمل کنند و برای اینکه قدمهای سریع و مؤثری به سوی تحقق این آزورهای خداپسندانه بردارند جلسات هفتگی دین تأسیس کردهاند که در آن دور هم جمع میشوند و قرآن میخوانند، با تعالیم قرآن آشنا میشوند، دعا میخوانند و به درگاه خدا راز و نیاز میکنند و برای اینکه این جلسات، به صورتی بهتر و دقیقتر در آید و کاری اساسیتر انجام دهد، تشکیلاتی ایجاد کردهاند که شامل سازمان مرکزی، سازمان مالی و سازمان تبلیغات و ارتباطات میباشد.
پس از ائتلاف و تهیهی طرح تشکیلات مؤتلفه، نه تنها «جلسات دینی» همچنان برقرار بود بلکه جلسات شورای مرکزی نیز تشکیل و در آن مسائل دینی و چگونگی نحوهی تبلیغات اسلامی مطرح میشد. مسائل روز مسلمین و مشکلات روحانیت هم مطرح بود؛ مخصوصاً راجع به شایعات نیز بحث میشد و شخصی مأمور تحقیق در مورد آن میشد. مثلاً شایعاتی که در مورد دارالتبلیغ قم وجود داشت که مدتها وقت آنها را گرفت و بعد هم که تحقیق شد خلاف واقع بود. یکی از جلساتی که خیلی طول کشید و مدتی بحث شد، سخنرانی حضرت آیتالله خمینی قبل از تبعید بود و چون قبل از آن، دربارهی موضوع مصونیت و کیفیت آن صحبت شد که چگونه آمریکاییها بر جان و مال مسلمین تسلط بلامانع خواهند داشت، و قرار شد هر چه بیشتر توجه مردم را برای اطلاع از سخنرانی جلب نمایند، که چند روز بعد اعلامیهی ایشان صادر گردید و همه مطلع شدند.
پی نوشت ها:
۱ . به روایت دیگر ائتلاف از ناحیه حضرت امام پیشنهاد شد.
۲.سورهی آل عمران، آیهی ۱۱
.۳مصاحبه با ابوالفضل توکلیبینا،
.۴مصاحبه با حبیبالله عسگراولادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلسهی ۴، نوار اول، ۱۰/۵/۱۳۷۸
.۵مصاحبه با اسدالله بادامچیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلسهی ۱۵، نوار اول، ۱۳/۴/۱۳۷۸، ش. ب ۱۱۳۹۷