نظریه برخورد تمدن ها و پیامدهاى آن برای ایران

جـنـگ اسـلام و مسیحیت , سیاستى است که طراحان پشت پرده بسیارى از قضایاى جهانى آن را طراحى کرده اند. اگر این باشد, براى دنیا تهدید بزرگى است و این , آن لکه ننگى است که از دامن غرب هرگز پاک نخواهد شد.

#پیامدهای#نظریه#برخورد#تمدن#بر_ایران


جنگ جهانى بعدى در صورت وقوع , جنگ تمدن ها خواهد بود. در the clash of civilization ایـن نـظریه توسط ساموئل هانتیگون , تئوریسین برخورد تمدن ها سال ۱۹۹۳ ارائه گردید و شواهدى نیز در گوشه و کنار جهان آن را تاءیید مى کرد ـ هر چند موارد خـلاف آن نیز مشهود بود. نیز حملات تروریستى اخیر به مراکز سیاسى آنظامى و اقتصادى آمریکا در شـهـرهاى نیویورک و واشنگتن در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ ش . / ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ م , نیز سبب شد که این حوادث به عنوان نمونه اى از جنگ تمدن ها محسوب و مجددا این نظریه مطرح گردد. سـخـن رانـدن از جنگ هاى صلیبى جدید به وسیله جورج بوش دوم , رئیس جمهور آمریکا و هـجـوم ددمـنشانه آمریکا و انگلیس به ملت مظلوم افغانستان که ماهیت وحشى تمدن غرب را به نمایش گذاشت , حاکى از تهدید بزرگى است که رهبر معظم انقلاب اسلامى ,همگان را نسبت به آن هشدار داده است .
ایـن که وقایع اخیر, شروع جنگ جدید جهانى با عنوان جنگ تمدن هاست یا نه , حوادث آینده آن را روشـن خـواهـد نـمـود, امـیـد است چنین نباشد, اما ضرورت هوشیارى نسبت به باطن تحولات مـخـاطـره آمـیز در روابط جدید اسلام و غرب با توجه به فتنه انگیزى صهیونیست ها و لزوم کسب آمـادگى براى آن , ضرورت شناخت بیشتر نسبت به این نظریه یا پروژه را نمایان مى کند. بنابراین پرسش اصلى این مقاله چنین است :
محتواى نظریه برخورد تمدن ها چیست ؟ و پیامدهاى آن بر ایران کدامند؟ فـرضـیـه اصـلـى نـظـریـه هـانـتـیـنگتون ـ به عنوان یکى از دیدگاه هاى بدبینانه , رئالیستى و تـفـوق گـرایـانه ارائه شده پس از فروپاشى شوروى وپایان جنگ سرد ـ این است که با پایان یافتن جـنـگ سـرد و تـغـیـیـر نظام دو قطبى , برخورد, کنش و واکنش تمدن ها جایگزین برخوردهاى ایدئولوژیک گذشته شده , فرهنگ , آخرین حرف را در نظام جهانى خواهد زد.
نـگـارنـده بر این باور است که نظریه هانتینگتون پیش از آن که یک تئورى علمى باشد یک پروژه اسـتـراتـژیـک اسـت کـه پـى آمـدهـاى بسیارمهمى ـ در صورت موفقیت مجریان آن ـ در سطح بـیـن الـمـللى , دنیاى اسلام و ایران از خود بر جاى خواهد گذاشت . تبیین اصل نظریه یاپروژه به هـمـراه ذکـر بـرخـى از پـى آمدهاى آن نسبت به جمهورى اسلامى ایران موضوعاتى است که در صـفـحـات آینده بدان پرداخته مى شود. براى تبیین بیشتر بحث ابتدا لازم است واژه هاى تمدن و فرهنگ را مورد بررسى قرار دهیم :

 Civilization   تمدن  ایـن واژه هـر چـنـد واژه رایـجـى و مـعروفى است اما خالى از ابهام نیست . فرهنگ معین , معانى شـهـرنـشـیـن شدن , به اخلاق و آداب شهریان خوگرفتن و نیز همکارى افراد یک جامعه در امور اجتماعى , اقتصادى , دینى , سیاسى و غیره را در ذیل این واژه آورده است . ” را, خارج شدن یک جامعه از مرحله Encarta مـعناى ” Civilize دائره الـمـعـارف ایـنـکـارتـا تصفیه کردن , لطیف کردن , Enlighten وحشى گرى و ابتدایى ـ راهنمایى کردن ,روشن کردن تعریف کرده است . refine و تربیت کردن Educate موشکافى کردن , ظرافت به کار بردن ” معانى زیر را ذکر کرده است : Civilization دایره المعارف مذکور در معناى “
۱ـ یک مرحله یا سیستم پیشرفته از توسعه اجتماعى ۲ـ مردمى از جهان که داراى این مرحله اند ۳ـ مـردم یـا ملتى به ویژه در گذشته که به عنوان عنصرى از تکامل اجتماعى مورد احترام هستند inca تمدن هاى قدیمى , مانند تمدن اینکا ۴ـ متمدن شدن . آنـچـه که در این رابطه قابل ذکر است , تفاوت جوامع متمدن است . ویژگى هاى جوامع متمدن با یکدیگر در بسیارى از موارد کاملامتفاوت است به گونه اى که جامعه شناسان و اندیشمندان علوم مختلف در جمع بندى این ویژگى ها و اطلاق اصطلاح واحد بر آن هادچار مشکل مى باشند. همچنین تاریخ دانان مشکلاتى در تعریف جوامع خاص دارند و به درستى اصطلاح تمدن را در ایـن زمینه عنوان کرده اند. آنها واژه تمدن را براى معرفى جوامعى در گذشته و حال که الگوهاى تاریخى و فرهنگى متمایزى را آشکار کرده اند, به کار مى برند. الـبـتـه در مـیان اندیشمندان اختلاف نظر وجود دارد که آیا تمدن در تعریف خود, فرهنگ را نیز شـامل مى شود یا نه . سؤال مطرح در این رابطه این است که آیا تمدن , محصول اقدامات فکرى و معنوى بشر است یا دستاورد فعالیت هاى عملى او در طول تاریخ گذشته , و یامجموع این دو؟
در بـرخـى از تـعاریف , تمدن , نظام هاى پیچیده سیاسى , اقتصادى , اجتماعى , ارزشى و عقیدتى و تـمـام ابزار و آلات و فنون چیرگى انسان بر طبیعت را شامل مى شود. در این دیدگاه , تمدن نوع پیشرفته و تکامل یافته فرهنگ است و بدین سان تمدن در ماهیت خودفرهنگ را نیز داراست . در تـعـاریف دیگر, فرهنگ به دو بخش مادى و معنوى تقسیم شده و تمدن به بخش مادى اطلاق مى شود. در واقع فکر و اندیشه اى که سازنده تکنولوژى و تجلیات عینى و بیرونى است , فرهنگ , و خود ابزار و آلات و عناصر ساخته شده خارجى جزو تمدن محسوب مى گردند.

 Culture فرهنگتـعـاریف گوناگونى از فرهنگ ارائه شده است : که حکایت از تحول و پیچیدگى معناى فرهنگ داشـتـه , ابعاد متفاوت آن را مى نمایاند.فرهنگ از سویى به دانش , علم , معرفت , تعلیم و تربیت , آثـار عـلـمـى و ادبـى یـک قوم یا ملت و از سوى دیگر به مجموعه آداب ورسوم , عقاید, افکار, ارزش هـا و هـنجارهاى موجود در یک جامعه اطلاق مى شود. همچنین گفته شده که مجموع عـناصر عینى و ذهنى که در سازمان هاى اجتماعى جریان مى یابند و از نسلى به نسل دیگر منتقل مى شوند فرهنگ نام دارد.
فرهنگ را مجموعه اى در نظر مى گیرد که بر اثر شناخت ها, باورها, هنر, تـایـلـر حـقـوق , اخـلاق , آداب و سایرشایستگى ها و عادات انسان به عنوان عضو یک جامعه حاصل شده در تـعـریـف فـرهـنگ سیاسى به وضوح از تایلر الهام و وربـا اسـت . پـاى گرفته اند. شیوه زندگى مشترک افراد یک جامعه , مجموعه قواعد و اندیشه هایى که تعامل اجتماعى را تـداوم مـى بـخـشـنـد, یا شیوه اى آموخته براى حل مسائل از تعاریف دیگرى است که براى فرهنگ ارائه شده است .
فرهنگ را به نظامى که به لحاظ تاریخى از و کلى کـلوک هوهن الگوهاى ضمنى یا آشکار زندگى شکل گرفته و مى تواند وجه اشتراک همه یا بخشى از یک گروه در این زمینه مى نویسد: من هم قـرار گـیـرد, تعریف مى کنند و کلیفورد گیرتز چـون مـاکس وبر, که معتقد بود انسان حیوانى است معلق در تارهاى معنایى که خود بافته است , فـرهـنـگ را به منزله این تارها و تحلیل آن را نه به عنوان علمى تجربى براى یافتن قانون , بلکه به عنوان علمى تفسیرى براى یافتن معانى قلمدادمى کنم .
از ایـن زاویه فرهنگ به معناى رمز کد یا نظامى از معانى تلقى مى شود که از طریق آنها انسان ها بـه ارتـبـاط باهم پرداخته و شناخت وطرز فکر خود را درباره زندگى تداوم و توسعه مى بخشند. هـمـچنین باید گفت , فرهنگ از آن جهت که تمامى بخش هاى زندگى اجتماعى خویشاوندى , مذهب , سیاست و غیره را در شبکه اى از مفاهیم جاى مى دهد, حالتى انسجام بخش دارد و از این نـظـر کـه بـه رفتارهاى ظاهرى بسنده نمى کند و اساسا به نمونه هاى ساختارى ضمنى نیز رجوع مى کند, حالتى پنهان دارد.
در مجموع مى توان گفت که فرهنگ به مجموعه آداب و رسوم , اسطوره ها, عقاید, افکار, ارزش ها و هـنـجـارهـاى مـوجـود در جـامعه اطلاق مى شود که تمامى بخش هاى زندگى اعم از مذهب , سیاست , دولت , جامعه مدنى , خانواده , اقتصاد و… را در بر مى گیرد. ایـنک پس از تعریف تمدن و فرهنگ , باید ببینیم که صاحب نظریه برخورد تمدن ها چه تعریفى از تمدن ارائه مى نماید و بر کدام بعد آن تاءکید بیشترى دارد. ۳.

تعریف تمدن از دیدگاه ساموئل هانتینگتون
هـانـتینگتون , در تعریف خود از تمدن , بیشتر بر بعد فرهنگى آن تاءکید داشته و بعد معنوى آن را برجسته مى سازد. او در این زمینه مى نویسد:
است … تمدن بالاترین گروه بندى فرهنگى و Cultural Entity تـمـدن یـک موجودیت فرهنگى
گـسـتـرده تـرین سطح هویت فرهنگى است که انسان از آن برخوردار است . تمدن هم با توجه به عناصر عینى مشترک همچون زبان , تاریخ , مذهب , سنت ها و نهادهاتعریف مى شود و هم با توجه بـه وابـسـتـگـى و قـرابـت هاى ذهنى و درونى انسان ها, افراد سطوح گوناگونى از هویت را دارا مى باشند. یک نفر اهل رم ممکن است با میزان متفاوتى از تعصب , خود را یک رومى , یک ایتالیایى , یـک کـاتـولـیـک , یـک مـسـیـحى , یک اروپایى یایک غربى بداند. تمدنى که وى بدان تعلق دارد گسترده ترین سطح هویتى است که خودش را با آن مى شناساند.
وى اضافه مى کند: یک تمدن ممکن است شمار زیادى از انسان ها را دربر گیرد مانند تمدن چین یا تعداد کمى را مانند تمدن آنگلوفون در منطقه کارائیب . یک تمدن ممکن است چند دولت ـ ملت را در خـود جـاى دهـد, مـانند تمدن هاى غربى , آمریکاى لاتین و عرب یااین که شامل یک دولت ـ باشد ـ مانند تمدن ژاپنى . ملت
در ادامـه بـیان ویژگى هاى تمدن ها, علاوه بر حجم انسان ها و دولت ـ ملت ها, او به این امر توجه مـى کـند که تمدن ها با یکدیگر آمیزش وتماس دارند و ممکن است شامل تمدن هاى فرعى باشند. مـثلا از نظر او تمدن غربى دو بخش عمده دارد: یکى تمدن اروپایى و دیگرى آمریکاى شمالى , و یا تمدن اسلامى از سه تمدن فرعى تشکیل شده است : عرب , ترک و مالایى . به هر حال از دیدگاه او تـمـدن هـاموجودیت درک شدنى دارند و هر چند تشخیص مرز بین آنها به سختى انجام مى پذیرد لیکن این مرزها واقعى اند.
ویـژگـى دیـگـرى کـه هـانـتـینگتون , از منظر ارگانیک براى تمدن ها برمى شمرد, خصوصیت دینامیک , پویا و زنده بودن آنهاست , او در این زمینه مى نویسد:
تمدن ها پدیده هایى پویا هستند, ظهور و افول مى کنند, انشعاب مى یابند و درهم ادغام مى شوند و همان گونه که هر پژوهشگر تاریخ ‌مى داند, تمدن ها بعضا ناپدید و در وادى زمان دفن مى شوند. در کتاب بررسى در ادامـه مـطـلـب او یادآور مى شود که آرنولد توین بى
تـاریـخ بـیست و یک تمدن عمده راشناسایى کرده است که فقط شش تاى آنها در جهان معاصر را بازیگران موجودند. هانتینگتون معتقد است غربى ها مایل اند دولت ـ ملت ها اصـلـى در امـور جـهـانـى بـه شـمـار آورنـد, البته دولت ـ ملت ها تنها به مدت چند قرن چنین نقشى داشته اند. بخش اعظم تاریخ بشر را, تاریخ تمدن ها تشکیل مى دهد و جهان تا اندازه زیادى بر اثـر کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت که عبارت اند از: ۱ـ تمدن غـربى ۲ـ تمدن کنفوسیوسى ۳ـ تمدن ژاپنى ۴ـ تمدن اسلامى ۵ـ تمدن هندو ۶ـ تمدن اسلاوى ـ ارتدوکس ۷ـ تمدن آمریکاى لاتین , و احتمالا ۸ـ تمدن آفریقایى .

نظریه برخورد تمدن ها
قـبل از پرداختن به اصل نظریه لازم است یادآور شویم که زمینه هاى طرح این تئورى به فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى و تحولات معاصر جهان برمى گردد. این سؤال بنیادین مطرح گردید که The cold war پس از اضمحلال شوروى و پایان جنگ سرد آیـا آیـنده جهان پس از نظام دوقطبى , آینده اى همراه با صلح , آشتى و آرامش است و یا این که نوع جـدیـدى از جـنـگ آن را فـرا مـى گیرد؟ در این رابطه دو دیدگاه خوش بینانه و بدبینانه طرح گردیده است .

آمریکایى ژاپنى الاصل تحت عنوان تئورى اول از سوى فرانسیس فوکویاما
مطرح گردید. بدین معنا که پایان تاریخ هم یک ضرورت The end of history پـایـان تـاریخ فـلـسـفـى اسـت و دیالکتیک تاریخى بر اساس نگرش هگلى به نتیجه لازم و قابل پیش بینى خود رسیده است و هم یک امر انجام گرفته سیاسى یعنى پایان جنگ سرد است . نکته اساسى در نظریه فوکویاما این است که وى پایان تاریخ را برابر با پیروزى قطعى لیبرالیسم غربى به حساب مى آورد. در مقابل این نظر خوش بینانه , تئورى بدبینانه برخورد تمدن ها ارائه شده از سوى هانتینگتون است . بر اساس این دیدگاه , از آنجا که پدیده کشور ـ ملت به عنوان واحد تجزیه و تحلیل تعارضات بین المللى رنگ باخته و جنگ ایدئولوژى ها نیز پایان پذیرفته است اکنون جهان در آستانه برخورد تمدن ها قرار دارد؟.بـنـابـراین اگر در عصر جنگ سرد و نظام دوقطبى , شمال در صدد بود تا جنوب را از نفوذ اتحاد جـمـاهـیر شوروى دور نگه دارد و راه رابراى تجارت با جنوب و سرمایه گذارى شرکت هاى چند ملیتى هموار سازد و جنوب نیز در پى مدرنیزاسیون توسعه اقتصادى و پایان بخشیدن به کلنیالیزم و نـئوکـلنیالیزم بود, بر اساس نظریه برخورد تمدن ها هر چند دولت ـ ملت ها هنوز به عنوان
بـازیـگـران بـیـن الـمـللى نقش دارند ولى نقش اصلى در این زمینه و در روابط شمال ـ جنوب مى باشد. Civilization با تمدن ها hکـنون پس از مشخص شدن جایگاه تئورى برخورد تمدن ها در بین دو دیدگاه کلى درباره آینده تاریخ , سؤال دیگرى در این زمینه طرح مى گردد که آیا در دیدگاه هاى مختلفى که بین نخبگان فـکـرى آمـریـکـا نسبت به استراتژى کلان این کشور پس از جنگ سردوجود دارد, جایگاه تئورى هانتینگتون در کجا و در چه رتبه اى قرار دارد؟
در پاسخ به این سؤال , نخبگان فکرى آمریکا چهار نگرش متفاوت ارائه نموده اند. است. انزواگرایان که تعریف Isolationism پاسخ اول , طرفداران انزواگرایى یا انزواجویى مـحـدودى از مـنـافع ملى آمریکا دارند وآن را به امنیت فیزیکى , آزادى و املاک مردم آمریکا محدود مى دانند, خواستار انحلال تعهدات امنیتى آمریکا, کاهش هزینه هاى دفاعى و بازگشت به دفـاع از نیمکره غربى هستند. آنان معتقدند هیچ قدرتى قادر به تهدید منافع ملى آمریکا نیست و فـروپـاشى شوروى موجب ایجاد موازنه قدرت در اروپا و آسیا شده است . اگر هر یک از کشورهاى روسیه و چین بخواهند دست به توسعه قدرت نظامى خود بزنند, دولت هاى ثروتمند و قدرتمندى در دو طـرف اورآسیا وجود دارند ژاپن و اتحادیه اروپا که آنها را مهار نمایند, لذانیازى به حضور آمریکا در اروپا و شرق آسیا نیست . انزواگرایان , مشکل اصلى آمریکا در دروه جدید را در داخل این کشورجست وجو مى کنند و تاءمین منافع اقتصادى را هدف اصلى سیاست خارجى آمریکا مى دانند. است . این دیدگاه , نقش Balance Of Power نـگـرش دوم از آن طـرفداران موازنه قدرت مـوازنه دهنده در اورآسیا براى آمریکاقائل است . اینان نظام بین المللى در حال ظهور را یک نظام چند قطبى مى دانند و معتقدند که ایالات متحده باید در جست وجوى موقعیتى باشد که بتواند از نـظام چند قطبى در حال ظهور استفاده کند. از دید آنها آمریکا از قدرت و اراده کافى براى حفظ صـلح داخلى و بین المللى در سطح جهان برخوردار نیست و نمى تواند به عنوان رهبرى بى چون و چرا در جهان یک قطبى عمل نماید.
طرفداران این نظر معتقدند که صلح میان قدرت هاى بزرگ , از منافع حیاتى آمریکاست . آنان اروپا, شـرق آسیا و خلیج فارس را ازجمله منافع حیاتى آمریکا به شمار مى آورند. آنان فرسایش موقعیت اقـتـصـادى و تـکـنـولوژیکى آمریکا را یک موضوع امنیت ملى مى دانند. لذا انجام اقدامات لازم به منظور حل مشکلات اقتصادى و تجدید حیات قدرت اقتصادى و تکنولوژیکى آمریکا ازتوصیه هاى این گروه است . از نظر ایدئولوژیکى این گروه با تلاش براى گسترش دموکراسى مخالف اند. سـوم : جهان گرایان , اینان به دنبال ایجاد نظم جهانى هستند و برداشتى وسیع از منافع ملى آمـریـکـا دارنـد. از نظر آنها تهدیدات اصلى براى آمریکا نه از جانب دیگر دولت ها بلکه از مشکلات جـمـعـى مثل گسترش تسلیحات کشتار جمعى , خطر گسترش جنگ هاى داخلى , تهدید رکود اقتصادى براى امنیت اقتصادى , مشکلات زیست محیطى و غیره ناشى مى شود. این گروه از نظر سـیاسى از اقدام دسته جمعى از طریق نهادهاى بین المللى حمایت مى کنند و از نظر اقتصادى در وضعیت وابستگى متقابل فعلى به همکارى با سایرمراکز اقتصادى اروپا و ژاپن معتقدند و از نظر ایدئولوژیک بر توسعه جامعه لیبرال تاءکید دارند.
چـهـارم : تـفوق گرایان , این دسته از تلاش براى حفظ برترى و تفوق آمریکا و ایجاد نظام یک قطبى حمایت مى کنند و آن را تضمین کننده صلح مى دانند. حفظ ایالات متحده به عنوان قدرت بـرتـر جهان , جلوگیرى از ظهور یک قدرت سیاسى ـ نظامى هژمونیک و برترجدید در اورآسیا و حـفـظ مـوقعیت آمریکا در جهان سوم به ویژه در خلیج فارس و خاورمیانه , در نظر اینان از جمله منافع حیاتى آمریکا محسوب مى گردد.
طرفداران استراتژى تفوق معتقدند که در صورت خروج آمریکا از مناطق حساس چون اروپا, شرق آسـیـا, خلیج فارس و خاورمیانه ,ممکن است قدرت هاى منطقه اى مثل آلمان , ژاپن , ایران و عراق سـعى کنند خلا قدرت ناشى از خروج آمریکا را پر نمایند. این امر به مسابقه تسلیحاتى ـ بى ثباتى و جـنـگ و در نـهـایـت تـسـلـط یک قدرت متخاصم بر این مناطق و به زیان منافع آمریکا منتهى خواهدشد.
بـا بـررسى نظریه برخورد تمدن ها و توجه به دیدگاه هاى استراتژیست آمریکایى , هانتینگتون , که را در سـال ۱۹۹۳ مـیـلادى در مـجـلـه فـارن افـیرز The Clash Of Civilization مـقـالـه مـنـتـشر کرد, به این نتیجه مى رسیم که او را مى توان در دسته چهارم یعنى Foreign Affairs تـفـوق گـرایـان جـاى داد و از آنـجـا کـه جـهـان گـرایـان از آرمـانـگراها و سه دسته دیگر جـزورئالـیـسـت هـا یـا واقـع گـرایـان مـحسوب مى شوند, صاحب نظریه برخورد تمدن ها نیز از واقع گرایان است .
سـامـوئل هانتینگتون در مقاله خود مى نویسد: فرضیه من این است که اصولا نقطه اصلى برخورد در این جهان نو [پس از فروپاشى شوروى ] نه رنگ ایدئولوژیکى دارد و نه بوى اقتصادى . شکاف هاى عمیق میان افراد بشر و به اصطلاح نقطه جوش برخوردها,داراى ماهیت فرهنگى خواهد بود و بس . دولت ـ ملت ها نیرومندترین بازیگران در عرصه جهان باقى خواهند ماند. لیکن درگیرى هاى اصـلـى در صـحـنـه سـیاست جهانى میان ملت ها و گروه هایى با تمدن هاى مختلف خواهد بود. Fault Lines بـرخـورد تـمدن ها سرانجام برسیاست جهانى سایه خواهد افکند, خطوط گسل میان تمدن ها, در آینده خاکریزهاى نبرد خواهد بود و برخوردتمدن ها آخرین مرحله از سیر تکاملى چالش در جهان نو را ترسیم خواهد کرد.
بـه نـظـر هـانتینگتون نزاع بین شهریاران , چالش دولت ـ ملت ها و برخورد ـ ایدئولوژى ها, اساسا آن را جنگ هاى کـشـمـکـش هایى در درون تمدن غربى بود, چیزى که ویلیام لیند مى نامد. داخلى غربى این نکته به همان اندازه در مورد جنگ سرد صادق بود که در مورد جنگ هاى جهانى و جنگ هاى سده هفدهم , هجدهم و نوزدهم . باپایان جنگ سرد, سیاست بین المللى از محدوده غربى اش خارج مى شود و بر کشمکش بین تمدن هاى غربى و غیر غربى و در میان خود تمدن هاى غیر غربى تمرکز مـى یـابـد. بـه نـظـر او در دوران جـنـگ سـرد دنیا به جهان اول , دوم و سوم تقسیم مى شد. این دسـتـه بـنـدى دیـگر موضوعیت ندارد. اکنون چنانچه کشورها را به لحاظ فرهنگ و تمدن و نه بر حـسـب نـظام سیاسى یا اقتصادى یا سطح توسعه اقتصادى گروه بندى کنیم کار مفیدترى انجام داده ایم .
هـانـتـیـنـگـتـون به همراه برژینسکى , یکى دیگر از کارشناسان مسائل استراتژیک , در واقع ختم درگـیـرى هـاى ژئوپـلتیک تاریخ مدرن را اعلام کرده اند. هانتینگتون اختلافات جغرافیایى ـ را منشاء اصلى درگیرى هاى آینده مى داند. به نظر او سیر فـرهـنگى درگیرى ها بعد از قرارداد صلح وستفالى در سال ۱۶۴۸ به قرار ذیل است : درگیرى تمدن ها ـ درگیرى بین ایدئولوژى ها جنگ سرد مارکسیسم و لیبرالیسم ـ درگیرى بین دولت ـ ملت ها ـ درگیرى بین شهریاران گـفـتـنى است هر چند هانتینگتون یادآور مى شود که یک فرضیه محتمل و نه پیش بینى قطعى رخدادهاى جهانى را طرح کرده است ولى به هر حال او درگیرى تمدن ها را آخرین مرحله تکامل درگیرى در جهان مدرن مى داند.

دلایل برخورد تمدن ها
در مـورد ایـن کـه دلـیـل برخورد احتمالى تمدن ها در آینده چیست , هانتینگتون مواردى را ذکر مى کند, از جمله این که , دیدگاه هاى تمدن هاى مختلف درباره مسائلى چون روابط خدا و انسان , فـرد و گروه , شهروند و دولت , پدر و مادر, زن و شوهر, آزادى و اقتدار,حق و مسؤولیت , برابرى و طـبـقـات اجـتـماعى متفاوت است . تماس فزاینده اى که میان فرهنگ هاى گوناگون از طریق وسـایـل ارتـبـاطجـمـعى و رفت و آمدها امکان پذیر شده , موجب گردیده است تا خودآگاهى و هـوشـیارى تمدن هاى مختلف نسبت به تفاوت ها ومشترکاتشان تشدید شود. نوسازى اقتصادى و تـحـول اجتماعى , مردم را از هویت هاى بومى و سنتى خود جدا مى کند و دولت را به عنوان مرجع اصـلـى هـویـت , تـضـعیف مى سازد. این نقیصه در بسیارى از مناطق توسط گرایش به مذهب و یا بازگشت به خویشتن خویش جبران شده است , مثل تجدید آسیاگرایى به نظر او منطقه گرایى موفق اقتصادى نیز بر پایه اسـلامـى کردن مجدد بنا و تقویت مى شود. هوشیارى تمدنى از سوى دیگر هانتینگتون معتقد است که فرهنگ عامه غربى مى تواند به اکثر نقاط کره خاکى گـسـتـرش یابد, لیکن مفاهیم غربى چون فردگرایى , لیبرالیزم , حقوق بشر, تساوى , آزادى , قـانـون , دمـوکـراسـى , اقـتـصـاد بـازار آزاد و جـدایى مذهب از سیاست اساسا بامفاهیم رایج در فرهنگ هاى اسلامى و کنفوسیوسى , هندو و بودایى متفاوت است . تبلیغ ارزش هاى غربى به عنوان ارزش هاى جهان شمول به تهییج واکنش هایى از نوع بنیادگرایى اسلامى کمک مى کند.
در مجموع دلایل برخورد تمدن ها از نظر او عبارتند از:
۱ـ واقـعـى و اساسى بودن وجوه اختلاف بین تمدن ها: اختلافى که در مورد تاریخ , زبان , فرهنگ , سـنـت و به ویژه مذهب در طول تاریخ ‌به وجود آمده , به زودى از میان نخواهد رفت و به مراتب از اختلاف ایدئولوژى هاى سیاسى و نظام هاى سیاسى اساسى تر است . بر اثر کنش و واکنش بین ۲ـ تـقـویـت خـودآگاهى تمدنى مـلـت هـاى وابـسـتـه به تمدن هاى مختلف خودآگاهى تمدنى بیشتر مى شود که این امر خود به اختلافات که ریشه عمیق تاریخى دارند و یا چنین پنداشته مى شوند, دامن مى زند. ۳ـ رونـد نـوسـازى اقـتـصـادى و تحول اجتماعى که انسان ها را از هویت دیرینه و بومى شان جدا مى سازد.
۴ـ نقش دوگانه غرب , که رشد آگاهى تمدنى را تقویت مى کند. از یک سو غرب در اوج است و از دیگرسو در عین حال و شاید به همین دلیل , پدیده بازگشت به اصل خویش در بین تمدن هاى غیر و هندو شدن غـربـى نـضـج مـى گـیـرد. پـدیده هایى نظیر آسیایى شدن ژاپن , شکست اندیشه هاى غربى سوسیالیسم و ناسیونالیسم و یا دوباره هـنـدوسـتان از این امور است . اسلامى شدن ۵ـ کـمـتر مى توان بر ویژگى ها و تفاوت هاى فرهنگى سرپوش گذاشت . از این رو آنها دشوارتر از مـسـائل اقتصادى و سیاسى حل وفصل مى شوند, مثلا در شوروى سابق کمونیست ها مى توانستند دمـوکـرات شـوند, ثروتمند مى توانست فقیر شود و بر عکس , ولى روس ها نمى توانند استونیایى و آذرى هـا نـمـى توانند ارمنى شوند. در برخورد ایدئولوژیک سؤال این بود که شما در کدام طرف هستیدولى در برخورد تمدن ها پرسش این است که شما کیستید؟


, ۶ـ تـقویت خودآگاهى تمدنى بر اثر رشد منطقه گرایى اقتصادى مثلا فرهنگ و مذهب مبناى همکارى اکو را تشکیل مى دهد. مردمى که هویت خود را بر مبناى قومیت و مذهب تعریف مى کنند, احتمالا ما را در مقابل دیگران مى بینند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.