حساسیت های غرب به گستره نفوذ انقلاب اسلامی
جهان در قرن بیستم، تحولات گسترده و وقایع متنوع، متضاد، تأثیرگذار و در عین حال خیره کننده ای را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده این دگرگونی ها در قرن بیستم به تنهایی با آنچه در قرون پیشین بر جهان گذشته برابری می کند.
جنگ های جهانی، انقلاب ها، تعارضات و درگیری های میان جوامع بخش قابل توجهی از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص داد. برخی از این رخدادها با تمامی اهمیتشان، دامنه اثر محدودی از خود بر جای نهاد و برخی پویایی جریان های درونی خود را حفظ نمود و گستره کلانی از ساختارها و فرآیندهای نظام بین الملل را تحت تأثیر قرار داد. وقوع انقلاب اسلامی در کنار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از جمله حوادثی است که تأثیر فوق العاده و شگفت آوری در ورای مرزها و نظام بین الملل بر جای گذارده است؛ تحولات و وقایع فوق، عناصر درونی نظام بین الملل را به شکل عمیقی تحت تأثیر قرار داده اند.
از منظر میشل فوکو انقلاب سال ۹ ــ ۱۹۷۸، متضمن امتناع کل یک فرهنگ و یک ملت از رفتن زیر بار یک نوع نوسازی است که در نفس خود کهنه گرایی است. چنین انقلابی به مثابه انقلابی بدون تشکیلات، غیرحزبی و در نوع خود بی نظیر است.(۱)
در تحلیل خصایص و ویژگی های انقلاب می بایست به عناصری همچون جایگاه ایران در نظام بین الملل، وضعیت و سطح توسعه جوامع، مفاهیم و ادبیات مرتبط با آن توجه نمود.
انقلاب اسلامی در برهه ای از زمان به وقوع پیوست که به اعتقاد فوکو برای سرنگونی یک رژیم بیش از اینکه احساسات تند لازم باشد اسلحه، ستاد فرماندهی تدارکات و…لازم است. آنچه در ایران اتفاق می افتد باعث سردرگمی ناظران امروزی است. نه نشانی از چین در آن می بینند، نه از کوبا و نه از ویتنام؛ بلکه زلزله ای است بدون دستگاه و نظام، بدون پیشرو و بدون حزب؛ در فرآیند این انقلاب، انسان تهی از هر طبقه و صنف، در سلسله ای سازواره با مشتی واحد (بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در مقابل رژیمی کاملاً مسلح صف آرایی کرد.
به تعبیر دیگری از فوکو این پدیده، «انقلابی با دست های تهی» بود که ویژگی های متضادی را در دل خود جای داده بود؛ نخست تناقض منازعه مردمی پابرهنه با دست های خالی با یکی از مجهزترین رژیم های عالم است. دوم فقدان هرگونه تضاد و تعارض در شبکه های مختلف اجتماع در تدبیر تحرک انقلابی است؛ چرا که در خلال توسعه و بسط منازعات، هیچ گونه مخالفتی بین نهادهای واپسگرا و پیشرو و عناصر درونی جامعه بروز نکرد. در این میان اسلام در کنش مردم در صحنه و در شکل دهی آگاهی ملی و جمعی و تبدیل آن به یک منبع تحریک، تهییج، تغییر و دگرگونی نقشی مهم ایفا نموده است.
از جمله ویژگی های تأثیرگذار و حیرت آور انقلاب اسلامی برای غرب و حتی جهان اسلام، احیای افکار و اندیشه های اسلامی در سراسر جهان بود. مهم ترین تأثیر انقلاب اسلامی بر احیای ارزش ها و آگاهی های اسلامی، القای تفکر اسلام سیاسی بود. اسلامی که به زعم بسیاری در صفحات کهن تاریخ، فرتوت شده و از اذهان رخت بر بسته بود اینک با هسته ای قدرتمند و امواجی فراتر از مرزهای ملی بازگشته و به جریان افتاده بود. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که ادیان به ویژه دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه نرسیده اند بلکه مجدداً به عنوان مهم ترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری احیا شده و دنیای مادی گرای معنویت گریز را متوقف ساخته و دریچه ای از معنویات و اعتقادات مذهبی، در راستای رستگاری و رهایی بشریت از قید قدرت های استعمارگر گشوده اند.(۲)
به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفان و موافقان انقلاب، بیشترین تأثیر این انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشی از این منطقه، انقلاب اسلامی ایران منبع الهام و تحرک و برای برخی دیگر انقلاب و امواج حاصل از آن منبع تهدیدی جدی برای ثبات بوده است. هراس دولت های خاورمیانه و عرب، ناشی از احساس جنبه های تهدیدی انقلاب اسلامی بوده است.
تمام کسانی که از مادی گرایی افراطی در رویکرد به غرب، نفرت و انزجار پیدا کرده بودند، با پیروزی انقلاب اسلامی شادمان گشتند، تشویق شدند و روحیه و هویت جدیدی یافتند؛ در حقیقت انقلاب اسلامی برای آنها الهام بخش بود و موجب ایجاد حرکت های نوین و قابل ملاحظه ای در جهان اسلام شد. پیروزی انقلاب اسلامی، آموزه های جدیدی در بعد نظری و عملی در اختیار آنها قرار داد تا از مواضع انفعال خارج شوند و خود را در حالت تهاجمی و دارای نقش بازیگری بیابند. فعالان اسلامی نیز در سراسر جهان توانستند خودشان را با بسیاری از اصول ارزشی انقلاب اسلامی همخوان و هم آواز ببینند.
در میان این اصول، چند مورد را می توان نام برد:
ــ طرح مجدد اسلام به عنوان مجموعه کاملی از شیوه زندگی؛
ــ اعتقاد بر این اصل که مدل غربی جدایی دین از سیاست موجب ایجاد مشکلات و نابسامانی های اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی جوامع اسلامی بوده است؛
ــ این عقیده که قدرت و موفقیت مسلمانان در بازگشت به اسلام که بر اساس وعده و تضمینی الهی می باشد، تنها جایگزین مناسب سرمایه داری غربی و سوسیالیسم و مارکسیسم شرقی است؛
طرح مجدد شریعت به عنوان قوانین الهی برای ایجاد جامعه مطلوب و برقراری جامعه ای بر پایه عدالت اجتماعی و اخلاقیات؛
ــ طرح مجدد جهاد مقدس علیه همه بت ها و آمادگی برای شهادت در راه خدا به عنوان تنها راه مبارزه و پیروزی.(۳)
آبراهامیان بر این اعتقاد است که یکی از نکات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامی ایران، توانایی بالای گفتمان اسلام گرایی در خلق یک ذهنیت جدید بود؛ یعنی پرورش یک مسلمان به عنوان یک عنصر سیاسی ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی. اصولاً مسلمان بودن به معنای ضدیت با پهلوی، امریکا، صهیونیسم و در نهایت حمایت از امام (س) و جمهوری اسلامی بود. بدون شک، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تبعات ناشی از آن تا انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی توسط سلمان رشدی اوج تقابل اسلام و غرب بود.(۴)
هراس غرب از اسلام، ناشی از ریشه های صرفاً سیاسی آن نیست، بلکه ریشه های اسلامی سیاست، غرب را به وحشت افکنده است. مذهب و سیاست همیشه بوده اند، اما برداشت مذهبی از سیاست برای غرب مشکل آفرین گردید.
ما باید سعی کنیم انقلابمان را صادر کنیم. تمام ابرقدرت ها و قدرت های دیگر درصدد نابودی ما هستند، اگر ما در یک محیط بسته بمانیم عاقبت با شکست مواجه خواهیم شد.
نویسنده کتاب بازتاب جهانی انقلاب اسلامی پژوهش خود را به انگاره هایی استوار می داند که در پیوستگی درونی با یکدیگر قرار داشته و در این خصوص محورهایی را بدین شرح برشماری می کند:
۱.با وجود تمام سوء برداشت ها، برآوردها و برخوردهای غرب به عنوان مرکزیت نظام بین الملل، انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن این گفتمان، بسیاری از عناصر مرکز محوریت غرب را تحت تأثیر قرار داده است.
بازیگران نظام بین الملل (قدرت های بزرگ و ابرقدرت ها)، محیط بازی و قواعد نظام بین الملل تحت تأثیر این انقلاب قرار گرفته و به آن واکنش نشان داده اند. غرب ستیزی و گفتمان رقیبی که اسلام سیاسی ارایه داده، بنیادهای نظام و ستفالیایی را هدف قرار داده و در پی ستیز با نظم کهن به دنبال ایجاد نظمی جدید برای اسلام و بر اساس اصول اسلامی می باشد.
۲.انقلاب اسلامی با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه های مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در برابر هویت غربی جهان شمولی که اندیشه غرب ارایه می دهد قرار داده است.
۳.هر چند انقلاب اسلامی ایران با احیای اسلام و تفکر اسلام سیاسی، خود را در مقابل غرب و فشارهای شدید نظام بین الملل قرار داد، اما همین امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغیب کرد و مطالعات اسلامی و اسلام شناسی به سرعت جای شرق شناسی را گرفت.
۴.گفتمانی که انقلاب اسلامی ایجاد نموده است، قادر به تبیین یک نظریه کلان سیاسی می باشد.(۵)
بخش عمده ای از ادبیات مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی ابعاد نظری و علل پیدایش و ظهور انقلاب معطوف شده است. نوشته های پژوهشگرانی همچون اولیور روا، جیمز دو فرونزو، باری روزن، اسکاچیل، اسپوزیتو، همایون کاتوزیان، فرهاد کاظمی، سعید امیر ارجمند، حامد الگار و…در این مجموعه قرار می گیرند. بخش عده ای از نوشته ها نیز به سیاست های ایران و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوری اسلامی ایران را با قدرت های بزرگ مورد بررسی قرار داده اند. غالب پژوهش ها به رفتار خارجی ایران و اعمال سیاست خارجی آن پرداخته اند. بخش فوق با بیشترین تنگ نظری و نقد مواجه شده است. برای مثال نوشته های خلیل زاد و فرهاد هالیدی به وضوح تحلیل های یک جانبه ای از انقلاب ارایه نموده اند.(۶)
برنارد هورکاد از دیگر ایران شناسان مشهور فرانسوی نیز در یکی از آثار خود، انقلاب اسلامی ایران را به لحاظ تأثیرات بیرونی آن چنین ارزیابی می کند: سرنگونی شاه ایران در ۱۹۷۹ عکس العمل هایی توأم با شگفتی و عدم درک و حتی شیفتگی را در سراسر جهان برانگیخت. برخی در انقلاب ایران طغیان اسلامی را می دیدند که صلح جهانی را به خطر می انداخت.(۷)
انقلاب اسلامی ایران به تعبیر مارکسیسم رودینسون «فسونگری اسلامی» را زنده کرده و حیاتی دوباره بخشید. سه تن از ایران شناسان فرانسوی در بخشی از کتاب ایران در قرن بیستم، انقلاب اسلامی را این گونه ارزیابی می کنند: «حداقل چیزی که در مورد انقلاب اسلامی ایران می توان گفت این است که این انقلاب جایگاه عظیمی را در تاریخ پایان قرن بیستم به خود اختصاص داده است.»(۸)
مولانا بشیر الرحمن از رهبران مسلمان اهل سنت پاکستان، علاقه مردم پاکستان به انقلاب اسلامی ایران را چنین توصیف می کند: «هر روز که از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران می گذرد، مردم ما علاقه بیشتری به آن پیدا کرده و بیشتر شیفته این انقلاب می شوند.»
مولانا بشیرالرحمن اهمیت این انقلاب و علت علاقه به آن را «احیای اسلام و پیاده کردن احکام اسلام» ذکر می کند. به اعتقاد او انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن حضرت امام خمینی (ره)، راهی را به مسلمین جهان نشان دادند تا آن را بپیمایند و به هدف خود که نجات یافتن از زیر یوغ ابرقدرت ها است برسند.(۹)
ریچارد کاتم بحث قابل تأملی دارد مبنی بر اینکه می توان امام خمینی را به عنوان یک مؤمن واقعی که هیچ برنامه عملیاتی ای ندارد و به داشتن یک ایدئولوژی می بالد، مورد ملاحظه قرار داد؛ با وجود این، او نشان می دهد که رهبر ایران برای پیدا کردن متحد تا چه حد عملگرایی سیاسی پیش می گیرد؛ نمونه آن حمایت ایران از حکومت غیر دینی حافظ اسد در سوریه است؛ به رغم آنکه رژیم اسد به سال ۱۹۸۲ اعتراض کنندگان بنیادگرای مسلمان در [شهر] نحماء را با بی رحمی سرکوب کرد…چرا ایرانی ها با تأکید بر تعبیر خاص خود از رستگاری اسلامی، دشمنان بسیاری در میان دولت های اطراف خود به وجود آورده اند. شاید سودمند باشد که متغیرهای ایدئولوژیک را، نه به عنوان تعیین کننده رفتار واقعی بلکه به مثابه زمینه ساز ایمان تلقی کنیم که بر پایه آن از یک رشته کارها، پرهیز می شود. از این دیدگاه، روشن تر می شود که چرا رهبران ایران پیشنهاد برقراری رابطه خوب با اتحاد شوروی را تا هنگامی که نیروهای آن کشور در افغانستان بودند رد کرد و همچنین چرا مسئله افغان ها موجب نشد تهران ائتلافی بر ضد شوروی برپا کند.(۱۰)
جیمان تقوی اگرچه شرحی واقعی ارایه می دهد، ولی خاطرنشان می کند که عوامل ایدئولوژیک در جریان جنگ ایران و عراق و در مسئله با اهمیت تری مانند مشروعیت رژیم، اهمیت داشته است.
ریچارد کاتم یک گام به جلو بر می دارد و استدلال می کند؛ رژیم های ایران در گذشته روابط ضعیفی با دو قدرت بزرگ خارجی که برای نفوذ در سیاست و سیاستگذاران ایرانی با یکدیگر رقابت می کردند، داشتند؛ رژیم مذهبی درباره این الگوی تاریخی جار و جنجال راه انداخته و رویکرد و اخلاقی ستیزه جویانه را نسبت به هر دو در پیش گرفته است.
ویلیام بی کواندت نشان می دهد که نخبگان عربستان سعودی از تهدید ایران مبنی بر صدور انقلاب، هم خشمگین هستند و هم می ترسند. مضحک تر آنکه، سعودی ها از لحاظ تاریخی، خود را رهبران بزرگ اسلامی در منطقه می انگارند، ولی واکنش آنان در برابر رویدادهای آن طرف خلیج [فارس] گویای آن است که نقش قدرتمندی که رهبران ایران پیدا کرده اند، بینش اخلاقی آنها را درباره جهان تحت الشعاع خود قرار داده است.(۱۱)
از نظر نیکی کدی انقلاب ایران احتمالاً تنها نمونه نوین از یک جنبش مذهبی احیاگری است که موفق شده قدرت را به دست گیرد. این انقلاب به رغم مشابهت هایی که با جنبش های احیاگری پیشین دارد، در برخی زمینه ها بی همتاست. به دلایل زیر، روحانیت شیعی ایران (و نه همتایان سنی آنان) قدرت تاکتیکی انطباق را دارند:
۱.اصول مهدویت دکترین امامت؛
۲.استقلال مالی روحانیت؛
۳.وجود حق روحانیان بلند مرتبه برای قضاوت مستقل از حکومت؛
۴.اجبار مؤمنان برای پیروی از یک مجتهد در شعائر و احکام [شرعی].
اکثر موارد فوق تحت تأثیر عقاید قرار دارند و این نیز مثال دیگری از اهمیت عقاید، ارزش ها، استنباطات و نمادهای فعالیت های اجتماعی شیعه می باشد.
حاصل سخن آنکه نویسندگان این مقالات به روابط خارجی ایران پرداخته اند و به طور ضمنی نشان داده اند که ایدئولوژی یک عامل مهم در پویش سیاسی ایران بعد از ۱۹۷۹ بوده است و نتیجه گیری کرده اند که ایدئولوژی در بحران قرار دارد.(۱۲)
نیکی آرکدی در مقاله خود تحت عنوان «احیای مجدد اسلام در گذشته و حال با تأکید بر ایران» در خصوص احیای اسلام اینگونه می نویسد:
عامل ثابت دیگر انقلاب اسلامی که آن را به جنبش های احیاگری اسلام پیوند می زند، جاذبه ضد امپریالیستی انقلاب است. علاوه بر این انقلابیون استدلال می کنند که احساسات ضد اسراییلی در ایران بیش از آن حدی است که اکثر خارجی ها درک می کنند. من شاهد نخستین مراسم سالانه «روز قدس» در چهارمین جمعه ماه رمضان بودم. جمعیت داخل و اطراف دانشگاه تهران حدود دو میلیون نفر برآورده می شد. پلاکاردهای [امام] خمینی و عرفات علی الظاهر از زمانی که عرفات به عنوان خیانتکار معرفی شده، تغییر کرده است؛ ولی به نظر نمی رسد که احساسات ضد خشونت آمیز برای پس گیری بیت المقدس و ساحل غربی رود اردن فروکش کرده باشد.(۱۳)
به نظر می رسد که احساسات ضد امپریالیستی که اکنون متوجه ایالات متحده امریکا و اسراییل است، در هر یک از کشورها و در درون جنبش های احیاگری و انقلاب اسلامی، از آغاز احیاگری نوین اسلامی تاکنون، به عنوان یک خصلت باقی مانده است. اگر رهبران اسلامی حاکم بیش از [رهبران] غیر مذهبی به مشکلات مردم خود بپردازند، می توان انتظار داشت که دست کم در جایی که احیاگران مزه قدرت را چشیده اند [جنبش] احیاگری رو به افول گذارد ولی تا زمانی که اقتصادها و فرهنگ های بومی متحول شوند و به تدارک نیازهای اساسی اکثریت مردم و نیز کاهش هژمونی نیروهای خارجی بپردازند پدیده احیاگری ممکن است همچنان در غلیان باشد.(۱۴)
بر عکس مذهب سنی، شیعه در فرآیند شکل گیری خود امکان پرورش مفهوم رهبری آرمانی را به وجود آورده است. آرمان انتزاعی امام غایب (یعنی این پندار که دوازدهمین جانشین حضرت محمد (ص) نمرده بلکه غایب است) توانسته یک دلیل اصولی برای اعتراض اجتماعی ــ سیاسی بر ضد نظم حاکم به دست دهد.(۱۵)
پی نوشت:
۱.همان، ص ۲۳.
۲.همان، ص ۲۵ ــ ۲۳.
۳.همان، ص ۲۹ ــ ۲۸.
۴.رک: یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب.
۵.منوچهر محمدی، همان، ص ۳۵ ــ ۳۴.
۶.همان، ص ۳۷.
۷.همان، ص ۴۳.
۸.همان.
۹.همان، ص ۴۸.
۱۰.باری روزن (گردآرونده)، انقلاب ایران: ایدئولوژی و نمادپردازی، ترجمه سیاوش مریدی، «ایدئولوژی و انقلاب ایران»، شاهرخ اخوی، تهران، باز، ۱۳۷۹، ص ۱۶ ــ ۱۵.
۱۱.همان، «دیدگاه های عربستان صعودی درباره انقلاب ایران»، ویلیام بی کواندت، ص ۹۳ ــ ۷۹.
۱۲.همان، ص ۲۷ ــ ۱۶.
۱۳.باری روزن (گردآورنده)، همان، «احیای مجدد اسلام در گذشته و حال با تأکید بر ایران»، نیکی آرکدی، ص ۵۳ ــ ۵۲.
۱۴.همان، ص ۵۳ ــ ۵۲.
۱۵.باری روزن (گردآورنده)، همان، «اسلام شیعه به عنوان ایدئولوژی کارکردی در ایران»، منگول بیات، ص۶۳.