حیرت نخبگان غربی و غیر غربی در قبال انقلاب اسلامی


مقدمات قریبِ انقلاب اسلامی به لحاظ زمانی در بازه زمانی نسبتاً طولانی از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ آن هم به ملموس ترین شکل ممکن، شکل گرفته است. بدین معنا که برخلاف برخی از تغییر دولت ها که در قالب کودتاهای یک شبه شکل می گیرند، انقلاب اسلامی از دل بیانیه ها، اطلاعیه ها، شعارها، تظاهرات ها، تحصن ها، سخنرانی ها و کتاب هایی که به مدت پانزده سال آن هم در مرئی و منظر افکار عمومی در داخل و خارج شکل گرفته اند، بیرون آمده است.

به رغم این، جریان رقیب (اعم از سیاستمداران، نویسندگان و تئوریسین های غرب و شرق)، نه تنها نتوانست تحقق آن را پیشبینی کند که برعکس، حتی تا چند ماه قبل از پیروزی کامل انقلاب اسلامی، کسی همچون کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا با همه اطلاعاتی که از کانالهای مختلف در اختیار وی گذاشته می -شد، در غفلتی بسیار آشکار، وضعیت ایران را به «جزیره ثبات» تشبیه کرد! اما چیزی نگذشت که این جزیره ثبات، طوفان زده شد و یکی پس از دیگری، کاخهای ظلم و استبداد را در هم کوبید و واقعیتی غیر از نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را به ساحت میهمانی خود دعوت کرد. سفره این میهمانی آنقدر مجلل و باشکوه بود که حتی پرکینه ترین دشمنان آن هم ولو با ترفندهای تبلیغات رسانه ای نتوانستند آن را نادیده انگارند و انکار کنند. از این رو، حال که نتوانسته بودند مانع تحقق این فضای جدید شوند، از زوایای مختلف، تئوریهایی دادند که بازیگران انقلاب را از امید به تداوم آن باز دارند.
گفتند که تندروی های انقلابیون باعث انزوا، و در نهایت، شکست کامل آنها می شود؛ گفتند که گرانیگاه این انقلاب، رهبری فرهمند و کاریزماتیک آن بود که با رفتنش، انقلاب نیز، رخت برمیبندد؛ گفتند که همه انقلابها در دهه سومشان، فرزندان خود را میخورند و این انقلاب نیز از این قاعده استثناء نخواهد بود؛ گفتند که بالاخره ضرورتهای پراگماتیک و عملگرایانه همه انقلابهای ضد مدرن را لاجرم به زانو می کشاند و ضرورتهای مدرن را بر آنها تحمیل می کند؛ گفتند که…
اما نکته اینجاست که هرچه زمان می گذرد، نهادهای این انقلاب، نهادینه تر می شوند و کارآمدی و ثبات آنها بیشتر. اما، مبارزه ادامه دارد و باز هم همچنان خواهند گفت که… اما آنچه که مهم است این است که بسیاری از تئوریسین ها و حتی سیاستمداران غرب به عجزشان از پیشبینی و حتی فهم ماهیت این انقلاب، اعتراف کرده اند. برخی از این اعترافات به شرح ذیل است:

اعترافات نویسندگان غربی

۱. «رابرت. دی. لی» پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه کلرادو:
انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز به نظر می رسد، مساوات طلب است، اما در عین حال، سنتی نیز به نظر می رسد. بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگرا است؛ و نمایانگر انقلابهای فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست. نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرالی نتوانستند وقوع آن را پیشبینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده ای برای آن نداده اند. تنها در دل تاریخ اسلام، که با اعتراض های زاهدانه ادواری متمایز است، می توان معنایی برای این جنبش عظیم، که جهان اسلام را در نور دیده است، پیدا کرد. هیچ عنصر تجربی غرب گرایانه ای وجود ندارد که بتواند بینشی عمیقتر از انقلاب اسلامی را امکانپذیر ساخته، دلایل موفقیت آن در ایران، تهدید دیگر رژیمها در جهان اسلام و تقویت اعتراض فلسطینی ها در ساحل غربی و غزه را توضیح دهد؟ آیا علوم اجتماعی قادر نیست چشم اندازی تطبیقی در اختیار قرار دهد که از طریق آن بتوان به مطالعه قضایای این کشورها و جنبش های غیرمتعارف که اهداف آنان با انتظارات لیبرال یا مارکسیست مطابقت ندارد، پرداخت؟(۱)

۲. هنری کیسینجر:
آیت الله خمینی غرب را با بحران جدی برنامه ریزی مواجه کرد. تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه ریزی را از سیاستمداران و نظریه پردازان سیاسی می گرفت. هیچ کس نمی توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند. او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده در دنیا سخن میگفت و عمل می کرد. گویی از جای دیگر الهام می گرفت.( ۲)

۳. مایکل کیمل:
انقلاب اسلامی ایران برای تحلیلگران سیاسی و اجتماعی منطقه به صورت معمایی در آمده است؛ زیرا با این که انقلاب اسلامی رو در روی امپریالیسم و به خصوص آمریکا ایستاد، در همان حال و به همان میزان، نفرت و دشمنی خود را با شوروی و استراتژی های سوسیایستی در سیاست و اقتصاد آشکار ساخت، و با این که این انقلاب، مردمی بود و بر نیروهای مردمی تکیه میکرد و بزرگترین راهپیمایی های تاریخ را با بیش از دو میلیون شرکت کننده در تهران و میلیونها تن در شهرهای دیگر برپا می کرد، با این همه، اکثر شرکت کنندگان از ساکنان شهرها بودند. این برعکس دیگر انقلابهای جهان سوم بود که کشاورزان و روستاییان پایه اساسی آنها را تشکیل می دادند.( ۳)

۴. فواز ای. جرجیس :
گری سیک عضو ستاد کمیسیون امنیت ملی در امور ایران و معاون ارشد برژینسکی در طول بحران گروگانگیری در ایران بر این باور است که هسته اصلی برداشت نادرست ایالات متحده از ایران یک شکاف عمیق فرهنگی است؛ شکافی که مبتنی بر تضاد بین دو نظام ارزشی و مفاهیم جهانی یعنی جهانبینی خداسالاری اسلامی امام خمینی در مقابل جهانبینی اساساً سکولار غربی کارتر است. در این رابطه، سیک اذعان می کند که مقامات آمریکایی ]پذیرشِ[ فراخوان ]امام [خمینی برای تاسیس یک دولت اسلامی را محال یافتند؛ چرا که این امر، با سنت غربی انقلابهای مذهب زدا در کل تاریخ مغایر بود. سیک می افزاید حتی پس از آن که امام خمینی حکومت اسلامی خود را تاسیس کند، این باور راسخ فرهنگی که تندرویهای رژیم اسلامی، تندروهای این رژیم را نابود خواهد کرد زیرا آنها رفتارهای غیرعقلانی دارند که مغایر با همه قواعد پذیرفته شده رفتار سیاسی است همچنان داوری سیاسی دولت کارتر را دچار آسیب های فراوان می کند.( ۴)

۵. خانم نیکی آر. کدی:
این انقلاب حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود. در کجای جهان قبلاً دیده شده بود که رهبر یک مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازه یک انقلاب علیه یک حکومت سلطنتی شود، آن هم حاکمی که مدعی حقانیت خود و پیوندش با گذشته ملی سرزمینش و حقانیت برنامه های اصلاحی خویش بود؟ در کجا قبلاً کسی دیده بود که حکومتی مجهز به میلیاردها دلار تسلیحات نظامی، نیروهای مسلح، پلیس مخفی و آشکار که قاعدتاً همه آنها نیز آماده استفاده بود، این چنین در مواجهه با شورش های متناوب، تظاهرات همگانی و وسیع و اعتصابات از پای درآید؟(۵)
جان انسان حتی جان کسانی که دشمن تلقی می شدند محترم بود، مواردی نادر، از جمله معدود افراد رده بالای رژیم در آخرین مراحل انقلاب از این قاعده مستثنی شدند، وگرنه زندگی آمریکاییان نیز از تعرض مصون بود. به رغم آن همه خسارتی که بر اموال وارد شد، موارد تاراج و غارت اموال بسیار معدود بودند. مردم ]تنها [اموال و اثاثیه ادارات، بانکها و مشروب فروشی ها را به خیابانها می ریختند و به آتش می کشیدند. در مورد این عدم توسل به خشونت گفته می شد مردم با دست خالی و ایمان قوی رژیم پهلوی را سرنگون ساختند.( ۶)

۶. گری سیک:
(۷)هیچ یک از مقامات آمریکایی مسئولیت خود را صحیح انجام ندادند و حتی نظام حاکم از انتقال اطلاعات صحیح و قضاوت درباره این ماجرا جلوگیری کرد. کشورهای مهم دیگری که دارای منابع بنیادی در ایران بودند بریتانیای کبیر، فرانسه و اسرائیل نیز عمل کرد بهتری نداشتند. شواهد موجود حاکی از آن است که ما آمادگی لازم را برای برخورد با جوامع انقلابی نداریم و به ویژه هنگامی که دین با انقلاب همراه می شود، به طور کامل فلج می گردیم.( ۸)

۷. جورج بوش:
به نقل از دریادار استانسفیلد ترنر رئیس وقت سازمان سیا در دولت کارتر می نویسد: «من از رئیس وقت سازمان سیا که به دلیل پیروزی انقلاب ایران از کار برکنار شد، پرسیدم: یعنی شما با این همه آدمی که در دنیا دارید، با این همه تجهیزات فوق پیشرفته، با این همه بودجه ای که صرف می کنید، نتوانستید انقلاب مردم ایران را پیشبینی کنید؟ او در پاسخ به من گفت: آنچه در ایران روی داده است، یک بیتعریف است؛ کامپیوترهای ما آن را نمی فهمند».(۹)

۸. میشل فوکو:
نظام حقیقت آنان با نظام حقیقت ما یکی نیست؛(۱۰)نظام ما حتی اگر تقریباً جهانی شده باشد، همچنان خاص است… در واقع مردم چیزی را می گویند که در سطح داده ها حقیقت ندارد، اما به معنای عمیق تری باز می گردد که در قالب درستی و مشاهده غیرقابل هضم است.( ۱۱)

۹. آنتونی گیدنز:
جامعه شناس مشهور انگلیسی در مقاله ای تحت عنوان «تحولات جاری در دین: انقلاب اسلامی» می نویسد: «دیدگاهی که مارکس، دورکهایم و وبر در آن سهیم بودند، این بود که دین سنتی بیش از پیش در دنیای مدرن به صورت امری حاشیه ای در می آید و دنیوی شدن فرایندی اجتناب ناپذیر است. از این سه جامعه شناس، شاید تنها و بر می توانست حدس بزند که یک نظام دینی سنتی، مانند اسلام ممکن است تجدید حیات عمده ای پیدا کند و پایه تحولات مهم سیاسی در اواخر قرن بیستم شود؛ با این همه، این دقیقاً آن چیزی است که در دهه ۱۹۸۰ در ایران رخ داد.( ۱۲)

۱۰. جان فوران:
طی مقاله ای با عنوان «انقلاب ۱۹۷۷ ۱۹۷۹؛ چالشی بر تئوری اجتماعی» ضمن اینکه از انقلاب اسلامی تحت عنوان انقلاب در تئوریهای انقلاب یاد می کند می نویسد: «موضوع نظریه اجتماعی در دهه ۱۹۸۰ میلادی به این ترتیب درآمده که آیا انقلاب ایران را باید به عنوان یک مورد منحصر به فرد، خلاف سایر انقلابها مورد بررسی قرار داد و یا اینکه علت انقلابها را باید در پرتو شواهد ایران مجدداً مورد مداقه قرار داد»؟(۱۳)

۱۱. کلر بیر و پیر بلا:
شاه چگونه به این مرحله رسید؟ مدتهای دراز از مسکو تا واشنگتن و لندن تا پکن به تشریح و تفسیر این سقوط باور نکردنی پرداخته خواهد شد. حادثه بدون تردید نظیر ندارد… ارزش آن را دارد که مورد تجلیل قرار گیرد. امری متداول نیست که ملتی با تظاهرات غیرمسلحانه، یک دیکتاتوری را که تا دندان مسلح است واژگون کند. به ندرت دیده می شود که ملتی برای ماهها از زندگی مطابق قاعده (قاعده کار، آسایش و انتظار مزد، قاعده مصرف) دست بردارد تا چیزی را که می خواهد به چنگ بیاورد. در فرانسه، در ژوئن ۱۹۶۸ کافی بود که دولت پمپ های بنزین را تغذیه کند تا در خلال یک روز تعطیل معروف، افراد هم قسم شده جنبش، اندک اندک متزلزل شوند. ایرانیها به میل خود، و با اراده خود، اقتصاد خود را برای ماهها متوقف کردند و آگاهانه این خطر را پذیرفتند که سالها را صرف جبران آن کنند. برای این کار، قدرتی نه خیلی متداول، اراده ای که در هیچ نوع شناخته شده عمل انقلابیجایی نمی گیرد، لازم بود. ایرانیها این اراده را در مذهب یافته اند… کلمات مذهبی این تعلیمات که با آهنگ ایرانی خود آن قدر زیبا است دارای چنان کششی هستند که در خود ایران بسیاری از بی ایمانان را منقلب کرده اند. این کلمات مانند شیپورهای طلسم شکن، حصارهای کاملاً مورد مراقبت قلاع را ویران کرده اند.( ۱۴)

اعترافات نویسندگان غیر غربی
برخی از نویسندگان داخلی و اسلامی نیز در تحلیل خود از انقلاب اسلامی به گیجی و حیرت غرب و نیز خود در برابر آن اعتراف کرده اند. به عنوان مثال:

۱. حمیرا مشیرزاده می نویسد:
علیرغم وسعت تلاشهای علمی برای نظری هپردازی در مورد انقلاب ]اسلامی [که علی القاعده باید به پیشبینی پذیری این پدیده منتهی می شد، کمتر کسی قبل از شروع ناآرامیهای منتهی به انقلاب اسلامی در ایران و حتی تا مدتها پس از برکناری شاه، سقوط نظام پادشاهی و تشکیل نظام جدید جمهوری اسلامی به جای آن، حتی امکان ایجاد تزلزل در «جزیره ثبات» خاورمیانه را پیشبینی می کرد. به واقع، وقوع انقلاب اسلامی تقریباً همه ناظران، از روزنامه نگاران و سیاستمداران تا ایران شناسان، پژوهشگران و نظریه پردازان انقلاب را شگفت زده کرد.( ۱۵)

۲. منصور معدل نیز مینویسد:
در فاصله زمانی بسیار کوتاه، ۱۹۷۹ ، انقلاب ایران چنان شتابان به پیش رفت که نه تنها ناظران خارجی، بلکه انقلابیون را نیز غافلگیر کرد. بروز این انقلاب حتی دانشمندان علوم اجتماعی را شگفت زده کرد. شتابی که جنبش انقلابی گرفت؛ یکپارچگی عامه مردم که خواستار سرنگونی شاه بودند و افول سیاست و اهمیت فزاینده ایدئولوژی مذهبی در جنبش انقلابی، همه اینها با توجه به این واقعیت که ایران پیش از انقلاب اصولاً درگیر بحران اقتصادی یا سیاسی عمده ای نبوده است، جلوه ای حیرت آور می یابد.( ۱۶)
وی در جایی دیگر از همین منبع می نویسد: انقلاب ایران نوعی بی هنجاری و سردرگمی جدی را برای بسیاری از نظریه های موجود انقلاب به وجود آورده است. انقلاب ایران بدون آن که دولت از هم پاشیده باشد، اتفاق افتاد، بدون آن که با بحران های جدی اقتصادی یا سیاسی مواجه شده باشد، حتی بدون وجود گروه یا طبقات مشارکت کننده ای که دارای منابع سازمانی ضروری برای از کار انداختن قدرت مهیب دولت باشند.( ۱۷)

۳. لیلی عشقی:
این انقلاب به ما می آموزد که دست کم پایان پاره ای از انقلابات فرا رسیده است. این انقلاب، انقلابها را دچار انقلاب ساخت. این انقلاب، نه شباهتی به قبلی ها داشت و نه شباهتی به بعدیها، هرچند رویدادهای بزرگ سیاسی که به دنبال این انقلاب رخ داده و می دهند، باز هم انقلاب نامیده میشوند! این انقلاب پایان یک دوره و آغاز یک دوره دیگر بود و به همین دلیل نیز بین این دو دوره وضعیت منحصر به فردی داشت و متفکران این انقلابها هم از شناسایی آن به عنوان یک انقلاب ابا داشتند؛ زیرا این انقلاب، ناهمگنی در میان ناهمگنها بود و برای قدرت های بزرگ هم غیرقابل تحمل تر از انقلابات دیگر بود. انقلابی از هر نظر غیرقابل معرفی.( ۱۸)

۴. بابی سعید:
از مجموع کابوسهای بسیاری که هر چند وقت یکبار در تمدن غربی پیدا شده، شاید هیچ یک به اندازه احیای اسلامی(۱۹)در عصر حاضر، گیج کننده تر، عجیب تر و غیرقابل جبران تر نبوده است.( ۲۰)

چرا حیرت؟
حضرت امام (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز در وصیتنامه سیاسی الهی خود انقلاب اسلامی را «تحفه الهی و هدیه غیبی» معرفی می کند و می فرماید: شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جداست؛ هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم و غارت زده عنایت شده است.( ۲۱)
پرسش این است که چرا تحلیل گران و تئوریسی نهای انقلاب در غرب، انقلابی را که نه به صورت دفعی و کودتایی، بلکه به صورت تاریخی و فرایندی محقق شده بود، نتوانستند فهم، پیشبینی و مهار کنند؟ اگر از برخی تحلیل های واقعی اما سطحی و بیرونی که برخی از تحلیل گران از جمله گری سیک(۲۲)در کتاب «همه چیز فرو می ریزد)(۲۳) خود ارایه داده اند، بگذریم، می توان برای این عجز غرب در برابر انقلاب اسلامی، به دلایل ذیل اشاره کرد:
۱. همچنان که گری سیک معتقد است، «انقلابهای واقعی نادرند. بسیج توده های مردم برای انجام تحولات بنیادین در جامعه… از نظر تاریخی امری غیرمتعارف است».(۲۴)این بدین معنا است که به لحاظ زمانی، مدتها باید بگذرد تا یک انقلاب به معنی واقعی آن تحقق یابد، از این رو، تجربه انسانی برای درس آموزی از این انقلابها و فرصت یابی مطالعه و تحقیق درباره آنها نیز بسیار نادر است. در میان همین انقلابات نادر نیز، شیوه تحقق انقلاب اسلامی منحصر به فرد و کاملاً استثنایی و متفاوت از شیوه تحقق دیگر انقلابها می باشد. نوع انقلابات مدرن همراه با خشونت و درگیریهای تسلیحاتی و نظامی بوده است. انقلابیون، گروههای مبارزاتی و چریکی تشکیل داده و دست به اسلحه میبردند و نوعاً نیز به یک یا چند قدرت خارجی وابسته بودند، اما در انقلاب اسلامی نه تنها چنین اتفاقی نیفتاد که برعکس، رهبری انقلاب، از سویی سخت تاکید میکرد که شیوه مبارزه ما شیوه آگاهی دادن به مردم و نه اسلحه کشیدن است، تنها در مقام دفاع و ضرورت و اضطرار می -توان دست به اسلحه برد و از سویی، شعار نه شرقی نه غربی را مطرح می کرد. تئوریسین ها و سیاستمداران غربی وقتی می خواستند شرایط آتی منجر به انقلاب اسلامی را پیشبینی کنند، ناگزیر از همان معیارهای معمول کمک می گرفتند، اما آن معیارها در مورد انقلاب اسلامی گم و ناپیدا بود؛ نه وابستگی به قدرت خارجی وجود داشت و نه به کارگیری سلاح.
۲. در انقلاب اسلامی، رهبری انقلاب کاملاً متکی بر دین بوده و تلاش دارد انقلاب را به شیوه ای کاملاً دینی مدیریت کند. در سخنرانی ها، پیامها و وعده های او مفاهیمی مثل خدا، امداد غیبی، نصرت الهی، معاد و بازگشت به سوی خدا و… نقش محوری داشت که در تفکر قرن بیستمی غرب، تحت عنوان جامع «مفاهیم متافیزیکی» شناخته می شد و به لحاظ اعتبار و ارزش، در زمره مفاهیم فاقد معنا(۲۵)تلقی می شد.( ۲۶) در این تلقی، جهان انسانی با جهان طبیعی و به تبع آن، علوم اجتماعی با علوم طبیعی یکسان انگاشته می شد و حداکثر نوعی تمایز درجه ای رتبه ای و نه ماهوی میان آنها در نظر گرفته می شد.( ۲۷) بدتر این که حتی وجه عقلانی بشر نیز که بر اساس آن می توان به کلیت و آموزههای دینی شناخت حاصل کرد و ایمان آورد با طرح شعار «فلسفه به مثابه خادم علم» به هیچ گرفته شد و این باور تثبیت شد که مباحث مابعدالطبیعه یک قالب کاملاً ساختگی از فعالیت اند که به هیچ نظام قابل احترامی تعلق ندارند.( ۲۸) حداقل یک قرن قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جریان دینی و اعتقاد به خدا و ماوراء (غیب و معاد) به تبع رشد روزافزون علم و نتایج مسحوری آن کاملاً به حاشیه رانده شده بود و طیفی از نظریه ها درباره دین و کارویژه های آن شکل گرفته بود که در کمترین نتیجه خود باعث تقلیل کلیت دین می شدند.( ۲۹) در چنین شرایطی که در ذهنیت انسان غربی، دین کاملاً در حاشیه قرار دارد و بلکه به دنبال کتاب «خدا مرده است» نیچه، «الهیات مرگ خدا» شکل گرفته، آنان هرگز گمان نمی کردند که در آن سوی کره خاکی، مردی با سر دادن شعارهای دینی متافیزیکی و بدون هرگونه اتکاء اساسی به آنچه خود، آن را علم می خواندند بتواند ملتی را به گونه ای به حرکت درآورد که حتی به مدد همه ابزارهای پیش رفته علمی نظامی نتوان آن را متوقف کرد.
۳. در این تردیدی نیست که از قرنها پیش، تحقیقات جریان شرقشناسی به گونه ای شکل گرفته که امکان هرگونه قضاوت و داوری صحیح و درست در مورد شرق را برای کسانی که بر اساس متدولوژی همان دستگاه معرفتی به تحقیق می پردازند، سلب کرده است. به رغم این، نباید باور کرد که همه عجز و ضعف غرب در فهم ماهیت انقلاب اسلامی ناشی از غرض ورزی ها شرق شناسانه است.(۳۰) بلکه با توجه به فراگیری و شمولیت جهانبینی مادی حاکم بر نظامهای معرفتی غرب، می توان گفت که اساساً حتی اگر نظریه پردازان غرب بخواهند بیرون از گفتمان بسته شرق -شناسی هم درباره انقلاب اسلامی بیندیشند، باز هم شناختشان ناقص و بلکه اشتباه خواهد بود. دلیل این امر این است که تفکر غربی، تفکری تک ساحتنگر است و تنها می تواند روابط مادی را ملاحظه کند. در این نوع نگرش، حتی روابط معنوی هم به شکل مادی سنجیده می شود. چنین نگرشی اساساً نمی تواند تمامیت انقلابی را که ماهیت آن بیش از آن که مادی باشد، معنوی است، درک کند. این مسأله با آنچه در خصوص غرض ورزی مستشرقین گفته می شود، متفاوت است؛ در این نکته بر غرض ورزی تئوریسینهای غربی در تحلیل انقلاب اسلامی تاکید نمی شود، بلکه ادعا این است که حتی اگر نویسنده ای غربی بدون غرض هم بخواهد انقلاب اسلامی را فهم کند، موفق نخواهد شد؛ زیرا اساساً پایگاه ماده محوری که برای فهم انقلاب اسلامی اتخاذ کرده، تنگتر از آن است که بتواند ماهیت فرامادی انقلاب اسلامی را درک کند. این قضیه را در مثل می توان این گونه تبیین کرد: شخصی که عینک رنگی (مثلاً سبز) به چشمان خود زده است، همه اشیاء را حتی اشیاء غیر سبز را هم سبز می بیند و این امر فارغ از این مسأله است که چشمان وی در اصل کمسو باشد یا نباشد. در اینجا نیز، فارغ از این که محققِ تک ساحتنگر غربی، مغرض باشد یا نباشد، در هر دو صورت، امکان شناخت واقعی انقلاب اسلامی از پایگاه معرفت شناختی غرب ممکن نخواهد بود.
۴. یکی از محققین حوزه تاریخ و اندیشه سیاسی معاصر در تحلیلی متفاوت می نویسد: «جریان روشنفکری ایران فهم درستی از تجدد و ترقی نداشته و باعث گردید که سطح فهم مراکز علمی و دانشگاهی ایران نیز در طول این مدت، فراتر از فهم آنها رشد علمی و سیاسی نداشته باشد. از آنجا که اینها مبشران محصولات اندیشه های غربی در ایران بودند، غرب هم، ایران، فرهنگ ایرانی، فرهنگ و تمدن اسلامی و سطح شعور سیاسی و اجتماعی جامعه ما را از چشم انداز سطح فهم این جریان شناسایی کرد و به این باور رسید که جامعه ما یک جامعه عقب مانده، استبدادزده و ساکن است که می توان به راحتی بر منابع و ذخایر آن سلطه پیدا کرد. یکی از دلایل عدم توانایی غرب در شناخت انقلاب اسلامی و جامعه ایرانی، به همین سطح فهم نازل برمی گردد. اگر جریان روشنفکری یکی از موانع بزرگ عدم رسیدن ایران به تجدد و ترقی و یافته های علمی در دویست ساله اخیر تا قبل از انقلاب اسلامی بود، به جرات می توان گفت که این جریان، یکی از موانع بزرگ عدم شناخت معقولانه غرب از فرهنگ ایران، نقش اسلام در این فرهنگ و انقلاب اسلامی نیز می باشد. ما با سیر حکمت در اروپا نمی توانیم غرب را بشناسیم. حتی با این اثر به سطح نازلی از فهم فلسفه های غربی نیز نایل نخواهیم شد. همانطور که غرب نمی تواند با ایرانشناسی یا اسلام شناسیِ کنت گوبینو، ادوارد براوت، هانری کربن و سایر نحله های وابسته به این حلقه ها به شناخت درستی از ایران و اسلام نایل آید».(۳۱)

پی نوشتها:

۱. مجله مطالعات جنوب آسیا در خاورمیانه، ج ۱۳، ش ۳ (بهار ۱۹۹۰)، ص ۹۹۰، نقل از: رابرت دی. لی، «انقلاب اسلامی و اصالتها»، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند، مندرج در: عبدالوهاب فراتی، مجموعه رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، (قم: معارف، چ ۲، ۱۳۷۹)، صص ۲۱۸ .۲۱۹
۲. هنری کسینجر (مشاور رئیس جمهوری آمریکا در دهه ۷۰ قرن ۲۰ میلادی)، مجله سروش، ۱۳۸۰/۱۱/۲۰، نقل از: احمدرضا میرحاجتی، عصر امام خمینی، (قم: بوستان کتاب، چ ۲، ۱۳۸۱)، ص .۳۰
۳. مایکل کیمل، «پیامبران نوین و مثل های کهن: افسونها و تقالید در انقلاب ایران»، فصلنامه حضور، ش ۱۸ (زمستان ۱۳۷۵)، ص .۱۷۷
۴. فواز ای جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سید کمال سروریان (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چ ۱، ۱۳۸۲)، ص .۱۲۵
۵. نیکی کدی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ۳، ۱۳۸۱)، ص .۱۵
۶. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران)، ترجمه احمد تدین، (تهران: رسا، چ ۴، ۱۳۸۲)، صص ۵۷۴ ـ .۵۷۵
۷. وی در سال های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان مسأله گروگانگیری جاسوسان سفارت آمریکا، به عنوان عضو ارشد شورای امنیت ملی آمریکا (که در آن زمان، ریاست آن با برژینسکی بود) مشغول به کار بوده است. او خود معتقد است که «نقطه تماس کاخ سفید با سازمانهای مختلف دولتی» بوده است.
۸. گری سیک، همه چیز فرو می ریزد، ترجمه علی بختیاری، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ ۱، ۱۳۸۴)، ص .۱۷
۹. روزنامه کیهان، مورخه ۱۰/۱۱/.۱۳۷۸
۱۰. چنین اعترافی در بسیاری از متون غربی ها یافت می شود. به عنوان مثال؛ نشریه اونیتا ارگان حزب کمونیست ایتالیا در اوان پیروزی انقلاب اسلامی می نویسد: «این انقلاب با هیچ یک از ضابطه های عادی نمی خواند و ما را به بررسی و مطالعه بسیار دقیقی دعوت می کند».
روزنامه کیهان، مورخه ۱۳۵۷/۱۱/۲۵، نقل از: عصر امام خمینی، ص .۴۰
۱۱. میشل فوکو، ایران؛ روح جهان بی روح، ترجمه سرخوش و جهاندیده، (تهران: نشر نی، چ ۱، ۱۳۷۹)، صص ۶۶ .۶۷
۱۲. آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، (تهران: نی،چ ۱، ۱۳۷۳، ص .۵۰۵
۱۳. عبدالوهاب فراتی (به کوشش)، رهیافتهای نظری بر انقلاب اسلامی (مجموعه مقالات)، (قم: معارف، چ ۲، ۱۳۷۹)، ص .۳۲۸
۱۴. کلربیر و پیر بلا، ایران؛ انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوی، (تهران: سحاب کتاب، چ ۱، ۱۳۵۸)، ص.۱۷

۱۵. حمیرا مشیرزاده، «نگاهی به رهیافتهای مختلف در مطالعه انقلاب اسلامی ایران»، فصلنامه راهبرد، ش ۹ (بهار ۱۳۷۵)، ص .۲۸
۱۶. منصور معدل، طبقه، سیاست و ایدئولوژی در انقلاب، ترجمه محمدسالار کسرایی، (تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، چ ،۱ ۱۳۸۲)، ص .۱۱
۱۷. طبقه، سیاست و ایدئولوژی در ایران، ص .۲۲۵
۱۸. لیلی عشقی، زمانی غیر از زمانها، ترجمه احمد نقیب زاده، (تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران و موسسه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چ ۱، ۱۳۷۹)، ص .۱۴۷
.۱۹resurgence of Islam
۲۰. بابی سعید، هراس بنیادین، ترجمه غلام رضا جمشیدی ها و موسی عنبری، (تهران دانشگاه تهران، چ ۱، ۱۳۷۹)، ص .۱
۲۱. آخرین پیام (وصیتنامه سیاسی الهی حضرت امام)، (تهران: سازمان حج و اوقاف و امور خیریه با همکاری انتشارات نگار، چ ،۱ ۱۳۶۹)، ص .۱۷
۲۲. وی بر این باور است که علت اساسی غفلت آمریکا از عمق هیجانات انقلابی ایرانیان این بود که آمریکایی ها چون خود، خاطرات ۲۸ مرداد را فراموش کرده بودند، بر این گمان بودند که در ذهنیت ایرانیان نیز فاجعه ۲۸ مرداد و عوامل پشت صحنه آن فراموش شده است. این در حالی بود که ایرانیان هرگز خیانت آمریکائیان را از یاد نبرده بودند.
۲۳. این کتاب، خاطرات گری سیک درباره ایران در بازه زمانی ۱۹۷۲ ۱۹۸۲ (به مدت یک دهه) میباشد.
۲۴. همه چیز فرومی ریزد، ص .۱۵
۲۵. پوزیتیویستها به این دلیل متافیزیک را فاقد معنا می دانستند که در آن «هیچ طریقه ممکنی برای آنکه در تجربه به تحقیق برسد، وجود ندارد». پیش از آنها، هیوم، متافیزیک را سفسطه و مغلطه خوانده بود و ادعا کرده بود که در آن، از تعبیرات بی دلالت و بی مدلول استفاده می شود؛ نوکانتی ها متافیزیک را به این دلیل که نوعی از علوم نظریمی دانستند، رد می کردند؛ ارنست ماخ در صدد بود که علوم را از همه عناصر متافیزیکی اش بپیراید و… نتیجه این شد که اگر روزی متافیزیک را اموری تهیمایه، بیفایده و غیرعلمی می خواندند، پوزیتیویستهای منطقی آن را مهمل و فاقد معنا خواندند و بر آن شدند که گزاره های متافیزیکی نه صادق اند و نه کاذب، بلکه یکسره تهی از دلالت اند.
بهاءالدین خرمشاهی، پوزیتیویسم منطقی، (تهران: علمی و فرهنگی، چ ۲، ۱۳۷۸)، ص ۹ـ.۱۰
۲۶. البته اساس این روش که به حس گرایی (آمپریسم) و تجربه گرایی (پوزیتیویسم) منجر شده است، در قرون قبلی توسط کسانی چون جان لاک، جورج بارکلی، دیوید هیوم، جان استوارت میل و… پایه گذاری شده بود.
ر.ک: الکس روزنبرگ، فلسفه علم، ترجمه مهدی دشتبزرگی و فاضل اسدی امجد، (قم: طه، چ ۱، ۱۳۸۴)، صص ۲۰۳ .۲۰۸
۲۷. پیتر وینچ، ایده علم اجتماعی و پیوند آن با فلسفه، (تهران: سمت، چ ۱، ۱۳۷۲)، ص .۲
۲۸. ایده علم اجتماعی، ص ۱۰ـ.۱۱
۲۹. برای اطلاع تفصیلی از وضعیت دینی در یک سده قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ر.ک: احمد رهدار، «وضعیت دین در جهان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی»، ماهنامه رواق اندیشه، س ۵، ش ،۴۰ (فروردین ۱۳۸۴)، صص ۳ ـ .۳۰
۳۰. برای اطلاع تفصیلی از نمونه های ضعف نظریه پردازی غرب درباره انقلاب اسلامی، ر.ک: احمد رهدار، «ضعف نظریه پردازی غرب در تحلیل انقلاب اسلامی ایران»، ماهنامه رواق اندیشه، س ۵، ش ،۵۰ (بهمن ۱۳۸۴)، ص ۲۴ـ.۴۴
۳۱. مظفر نامدار، «امام خمینی، انقلاب اسلامی و شالوده شکنی سیطره گفتمان های رسمی در حوزه سیاست»، ق ۲، فصلنامه ۱۵ خرداد، دوره سوم، س ۱، ش ۲ (زمستان ۱۳۸۳)، ص ۲۷

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.