انقلاب اسلامی و جهت گیری فلسفی آن در چارچوب حکمت متعالیه
حضرت امام خمینی(ره) به عنوان یکی از اساتید معروف و بزرگ حوزه های علمی، سالیان متمادی به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشت، اما به راستی در نظر گاه و اندیشه ایشان حکمت متعالیه از چه جایگاهی برخوردار است؟ آیا تاثیر فلسفه در اندیشه امام، منحصر در دوران جوانی و به قبل از تدریس فقه و اصول وی محدود نشده است؟ آیا امام نوشته ای فلسفی دارد که به ما امکان یافتن دیدگاه ایشان، راجع به حکمت متعالیه را به دست دهد یا خیر؟
حکمت متعالیه ظرفیت های فراوانی دارد، که با وجود این حکمت دینامیک و پویا نمی توان از زوال اندیشه سیاسی در ایران سخن گفت. پیروزی انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ نشانگر گوشه ای از ظرفیت های این حکمت توانمند است، که حضرت امام توانست با تکیه بر آموزه های دینی و مبانی حکمت متعالیه برخواسته از معارف وحیانی و مصداق بارز فلسفه اسلامی و بدون گرایش به فلسفه های غرب و شرق و نظریات سکولاریستی، لیبرالیستی و مارکسیستی، انقلاب را با یاری خدا، به سرانجام برساند.
نوشته حاضر جهت گیری تفکر فلسفی حضرت امام در چهارچوب حکمت متعالیه است ، که سعی دارد سخنان حضرت امام را با این نگاه بکاود.
امام خمینی و تدریس حکمت متعالیه
حضرت امام سالیان متمادی ، در فضایی به تدریس فلسفه اشتغال داشتند، که به گفته خود ایشان، فلسفه، گناه و شرک شمرده می شد؛(۱) و وقتی در مدرسه فیضیه فرزند خردسالشان، مرحوم حاج آقا مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را شستند، چرا که پدرش، که آن زمان به حاج آقا روح الله مشهور بود، فلسفه می گفت.( ۲)
این که حضرت امام تدریس فلسفه و عرفان را به طور رسمی از چه زمانی شروع کرده اند، مبهم است.( ۳) اما آنچه می دانیم این است که ایشان «مدتها قبل از سال ۱۳۰۸ شمسی» به تدریس فلسفه اشتغال داشته اند. حضرت امام خود می فرماید: «وقتی ساکن مدرسه دارالشفای قم بودم، مدتها فلسفه تدریس می کردم و در سال ۱۳۴۸ قمری (۱۳۰۸ شمسی) به خاطر تاهل از مدرسه خارج شدم».(۴) این گفته، تصریح دارد که ایشان قبل از سال ۱۳۰۸ مدتها به تدریس فلسفه اشتغال داشته، اما زمان آن، تاکنون بر ما روشن نیست.
حضرت امام خمینی یک دوره «اسفار» به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بخش هایی از آن را به صورت مکرر و بیش از سه دوره «شرح منظومه» حاج ملاهادی سبزواری(۱۲۱۲ه .ق-۱۲۸۹ه .ق) تدریس نموده اند.( ۵)
البته امام هر کسی را به شاگردی نمی پذیرفته و لذا از ایشان نقل شده که: از شاگردان درس فلسفه می خواستم که درس را بنویسند و بیاورند، اگر می دیدم نمی فهمند، اجازه ورود به درس را نمی دادم.( ۶) ایشان به شاگردانشان توصیه می کردند که فلسفه را از اهلش فرا بگیرند، چرا که برای هر علمی استاد خاص آن علم وجود دارد.( ۷)
سید عزالدین زنجانی می گوید: پس از آمدن علامه سید محمد حسین طباطبایی به قم و رواج نسبی فلسفه، حضرت امام درس فلسفه و معقول را تعطیل و درس فقه و اصول را شروع کردند.( ۸) البته خود حضرت امام می فرماید: بنا به درخواست برخی از شاگردانشان، چون شهید مطهری به تدریس فقه مشغول می شوند و از تدریس علوم عقلی باز می مانند.( ۹)
به هر حال ایشان از حدود سال ۱۳۲۸ شمسی به بعد، آنچنان از تدریس فلسفه فاصله گرفتند و به صورت یک فقیه و اصولی و سپس به عنوان بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی ایران وارد صحنه شدند، که دیگر سابقه بیست و چند ساله تدریس حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطره ها زدوده شده است، به طوری که بسیاری از شاگردان حضرت امام که از دهه سی به بعد، در شمار شاگردان ایشان درآمده اند، به خاطر ندارند که وی تدریس فلسفه کند.( ۱۰)
آثار فلسفی امام خمینی
به تعبیر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای: «حضرت امام – رضوان اللَه تعالی علیه – چکیده و زبده مکتب ملاصدراست»()۱۱، اما با این حال وی کتاب یا رساله ای که به فلسفه اختصاص داشته باشد تدوین ننموده و فقط یک تعلیقه از ایشان بر مبحث اراده اسفار نقل شده است. حاشیه ای هم که حضرت امام بر اسفار نوشته، مفقود شده است.( ۱۲)
یکی از شاگردان حضرت امام، مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی (۱۲۹۹هـ.ش-۱۳۶۹هـ.ش) است، که درس فلسفه امام را به دقت تقریر و تحریر نموده است. این تقریرات مربوط به سالهای ۱۳۲۳- ۱۳۲۸ شمسی است و خوشبختانه چاپ شده است. جلد اول و دوم این کتاب، یک دوره شرح منظومه است، البته ظاهراً امام قسمت منطق این کتاب را تدریس نکرده اند و تنها از ابتدای فلسفه، یعنی از امور عامه شروع و تا انتهای طبیعیات تدریس فرموده و در هیچ جای این کتاب به قسمت منطق آن اشاره ای ندارد.
حال این سخن مطرح است، که کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی، چنان که از عنوانش هم پیداست، نوشته های درس ایشان است و بنابراین نمی تواند منبع دست اولی در ارائه و بازتاب اندیشه فلسفی وی تلقی شود. این نظر گرچه در بادی امر درست به نظر می رسد، اما نگارنده بر این باور است که این تقریرات مهر تایید حضرت امام را بر پیشانی دارد، چرا که حضرت امام نوشته های تقریر شده را ملاحظه کرده و قبل از سال ۱۳۳۲ خطاب به آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی چنین فرموده: «بسیار خوب و جامع الاطراف است، لکن مراعات عبارات قدری نشده است؛ مثلاً «وحدت و کثرت» به جای «وحده و کثره» نوشته شده است و این در عبارات عربی صحیح نیست».(۱۳)این متن بسیار کوتاه، ضمن تایید مطالب کتاب با دو عبارت «بسیار خوب» و «جامع الاطراف» به وضوح، عنایت ایشان به تقریرات را می رساند و روشن می کند که امام به صورت خیلی دقیق این تقریرات را مطالعه کرده است.
دستگاه فلسفی امام خمینی
سوال مهم و قابل تاملی که در حوزه تفکرات فلسفی حضرت امام مطرح است، این است که آیا ایشان دستگاهی فلسفی در چارچوب حکمت متعالیه دارد یا خیر؟
مهمتر از این سوال، پاسخی است که به آن داده می شود، آن پاسخ هم یا مثبت است و یا منفی. از جمله کسانی که به این سوال مهم پاسخ مثبت داده حجت الاسلام و المسلمین دکتر عابدی است؛ ایشان در کتاب «دفتر عقل و قلب»، چنین می نویسد: «این کتاب – تقریرات فلسفی امام خمینی – به شرح و توضیح عبارت های مرحوم حاجی نپرداخته به طوری که غرق در عبارت شده و اصل بحث فلسفی فراموش گردد. امام خمینی در این کتاب به بحث فلسفی روی آورده و دقت در عبارت، او را در هدف اصلی که ارائه یک نظام و دستگاه فلسفی است، غافل ننموده است».(۱۴) ایشان در ادامه بر این باور است که با حذف حرفهای حاج ملاهادی سبزواری و حواشی کتاب میتوان دستگاه و مکتب فلسفی را نمایاند.
با تامل در تقریرات فلسفی حضرت امام و همچنین آثار دیگرشان، می توان به درستی این سخن صحه نهاد و گفت که می توان انسان شناسی را هم به عنوان مبانی مکتب و دستگاه فلسفی ایشان مطرح نمود. انسان شناسی و یا به تعبیر فلسفی، معرفت نفس، از مباحثی است که اگر چه در «بدایه الحکمه و نهایه الحکمه» طرح نشده، اما حضرت امام در جلد سوم تقریرات به طور مفصل و مبسوط – در بیش از ۶۰۰ صفحه – و در شرح حدیث جنود عقل و جهل، شرح چهل حدیث و نیز در سخنرانی هایشان به آن توجه نشان داده اند. حال ببینیم تعریف ایشان از فلسفه چیست.
تعریف امام خمینی از فلسفه
در تعریف فلسفه از دیدگاه امام خمینی، سه دیدگاه قابل طرح است. دیدگاه اول مربوط به دکتر عابدی است. وی فلسفه را از منظر امام چنین تعریف می کند: «حکمت؛ یعنی معرفت و مشاهده حضوری خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسماء و افعال او در حضرت علمیه و عینیه و نیز علم حضوری به کیفیت نکاح حضرات اسمائی».(۱۵)
ایشان در تعریف عرفان از منظر امام خمینی بر این باور است، که «عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی او در حضرت علمیه و عینیه به مشاهده حضوری، و نیز علم حضوری داشتن به کیفیت مناکحات و مراودات و نتایج الهی در حضرات اسمائی و اعیانی».(۱۶)
به نظر می رسد که یک تعریف و از یک منبع، با اندکی تلخیص و تغییر برای فلسفه و عرفان ذکر شده، و طبق این برداشت ظاهراً مرز دقیق فلسفه و عرفان به وضوح ترسیم نمی شود. دیدگاه دوم بر این باور است که حضرت امام اگر چه مباحث فلسفی دارند، اما در آثارشان تعریفی از فلسفه ارائه نداده اند.( ۱۷)
دیدگاه سوم معتقد است که با توجه به اینکه امام نوشته اند: «… چنانچه در تعریف فلسفه، اعاظم ارباب صناعت فرمودند: هی صیروره الانسان عالماً عقلیا مضاهیاً للعالم العینی فی صورته و کماله. و این اشاره است به…»( ۱۸) و آن را بدون هیچ گونه نقد و ردی و با تعبیر اعاظم ارباب صناعت ذکر کرده اند، به نظر می رسد وی در تعریف فلسفه، با همین تعریف موافق باشند و ما بتوانیم از منظر ایشان با همین عبارات، فلسفه را تعریف کنیم. این تعریف کاملاً مبتنی بر حکمت متعالیه است و مشابه این تعبیر را ملاصدرا هم به کار برده است.( ۱۹)
حکمت متعالیه، مصداق بارز فلسفه اسلامی
حضرت امام، نه تنها معتقدند که فلسفه اسلامی وجود دارد، بلکه فلسفه اسلامی را برتر و والاتر از همه فلسفه ها می دانند و معتقدند: فاصله ای از زمین تا آسمان بین فلسفه یونانی و فلسفه بعد از اسلام که وی از آن به عنوان فلسفه اسلامی یاد می کند، وجود دارد. عبارت وی چنین است: «وقتی شما فلسفه ارسطو را که شاید بهترین فلسفه ها قبل از اسلام باشد ملاحظه کنید، می بینید که فلسفه ارسطو با فلسفه ای که بعد از اسلام پیدا شده است، فاصله اش زمین تا آسمان است، در عین حالی که بسیار ارزشمند است، در عین حالی که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو می گوید که تاکنون کسی نتوانسته در او خدشه ای بکند یا اضافه ای بکند، در عین حال وقتی که فلسفه را ملاحظه می کنیم ، فلسفه اسلامی با آن فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد».(۲۰)
امام در جایی دیگر ضمن رد سخن عده ای که می گویند فلسفه اسلامی، فلسفه ای یونانی است، فلسفه مشاء را هم ردیف فلسفه یونانی مطرح کرده و می گوید: «سخنی که زبان زد بعضی است که این فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است، کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آورده و چه کسی سراغی از این حرفها در کتب آنها دارد؟ این حرفها در کتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترین کتاب فلسفی آنها اثولوجیا است که دارای مختصری از معارف بوده و بقیه اش از طبیعیات است، بلی شفای شیخ، فلسفه یونان است و در آن هم از این حرفها نیست».(۲۱)به نظر می رسد وی بعد از آنکه فلسفه اسلامی را از فلسفه یونانی تفکیک می کند، فلسفه مشاء را هم به دلیل یونانی بودن آن مفتخر به عنوان فلسفه اسلامی نمی کند. ایشان در ادامه جمله بالا که آن را در درس شرح منظومه شارح به نام حکمت متعالیه حاج ملاهادی سبزواری عنوان کرده، چنین می گوید: «باز گمان نشود که حاجی و یا حکمای اسلامی این حرفها را از خود در آورده باشند، بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن، منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست».(۲۲) از این صحبت امام چنین به ذهن می رسد که وی فلسفه ای را اسلامی می داند که از قرآن و سنت نشات گرفته باشد و روشن است که مصداق بارز چنین فلسفه ای حکمت متعالیه می باشد.
پی نوشت :
۱. امام خمینی، صحیفه امام، پیشین، ج۲۱، ص.۲۷۹
۲. همان.
۳. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، پیشین، ص.۱۲
۴. صحیفه امام، ج۳، پیشین، ص.۱۸۳
۵. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، پیشین، ص.۱۲
۶. علی اکبر ضیائی، نهضت فلسفی امام خمینی، پیشین، ص.۱۳
۷. امام خمینی، مصباح الهدایه، مطلع هفتم از مصباح دوم، با مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۶، ص۶۸.
۸. زنجانی، سید عزالدین، «مصاحبه»، مجله حوزه، ش، ،۱۳۶۶ ص۳۸-۳۷.
۹. صحیفه امام، ج۱۹، ص .۴۲۷
۱۰. ر.ک: عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج،۱ پیشین، ص ۱۲ و .۱۳
۱۱.از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از اساتید و پژوهشگران حوزه های علمیه سراسر کشور در تاریخ ۸۶/۹/.۸
۱۲. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، پیشین، ۱۳۸۱، ص.۱۷
۱۳. صحیفه امام، ج۱، پیشین، ص .۳۳
۱۴. دفتر عقل و قلب؛ پرتوی از اندیشه های عرفانی و فلسفی امام خمینی، احمد عابدی، قم: زائر، ۱۳۸۴، ص ۲۱۹-۲۱۸.
۱۵. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ص۵۵
۱۶. همان .
۱۷. نهضت فلسفی امام خمینی، علی اکبر ضیائی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۱، ص.۵
۱۸. امام خمینی، ترجمه سر الصلاه، ص .۲۰
۱۹. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۵، قم: طلیعه النور، ۱۴۲۵، ص .۴۸
۲۰. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۸، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص.۲۶۳
۲۱. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص .۸۸
۲۲. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، پیشین، ص.۸۸