علل چهارگانه وقوع انقلاب اسلامی ایران

نارضایتی عمیق از شرایط حاکم با شاخص هایی مانند خستگی و تنفر مردم از وعده تکراری و دروغین رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ شاه و شعارهای طردکننده رژیم مانند مرگ بر شاه و نظام شاهنشاهی نابود باید گردد، آشکار بود. برخلاف همه یا بیشتر انقلابهای معاصر که تنها گروههای خاصی در آنها شرکت داشتند در ایران اکثر قریب به اتفاق جمعیت کشور از رژیم پهلوی ابراز تنفر می کردند. با توجه به این واقعیت که ناخشنودی مردم با جنبه های فکری و عقیدتی آمیخته گردید.

#علل#وقوع#انقلاب#ایران

انقلاب اسلامی ایران علل چهارگانه وقوع انقلاب را، در نوع نیرومند آن نشان داد:
۱- نارضایتی عمیق از شرایط حاکم با شاخص هایی مانند خستگی و تنفر مردم از وعده تکراری و دروغین رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ شاه و شعارهای طردکننده رژیم مانند مرگ بر شاه و نظام شاهنشاهی نابود باید گردد، آشکار بود. برخلاف همه یا بیشتر انقلابهای معاصر که تنها گروههای خاصی در آنها شرکت داشتند در ایران اکثر قریب به اتفاق جمعیت کشور از رژیم پهلوی ابراز تنفر می کردند. با توجه به این واقعیت که ناخشنودی مردم با جنبه های فکری و عقیدتی آمیخته گردید می توان گفت نارضایتی در گسترش و پذیرش اندیشه و ایدئولوژی جدید جایگزین در انقلاب اسلامی با شاخص شعارهای انقلابیان در بیان آرمان های جدید که در تظاهرات های خیابانی، سخنرانی ایران از دیگر انقلابهای معاصر شدیدتر و عمیق تر بود.
۲- در شعارها و نوشته های زمان وقوع انقلاب دیده می شد و بی توجهی همگانی به شعارهای گروههای غیر اسلامی به رغم تبلیغات گسترده آنها قابل مشاهده بود. به طورکلی، در پی شکست مارکسیسم و ناسیونالیسم، با تلاش گروههای اسلامی، اندیشه احیای دین و بازگشت به خویشتن روز به روز نیرومندتر شد و کسانی که در انقلاب شرکت جستند به اینکه ایدئولوژی اسلامی باید جایگزین ایدئولوژی قدیم حاکم گردد، معتقد گردیدند.
از سوی دیگر جمعیت پذیرنده آرمان های انقلاب اسلامی نیز که بر خلاف سایر انقلاب های معاصر بسیار بود، به گونه ای که می توان گفت جز بخشی از روشنفکران که با عقاید مارکسیستی یا لیبرالی در انقلاب شرکت داشتند و عموم مردم از آرمانهای اسلامی و اندیشه های امام خمینی طرفداری می کردند. افزودن بر این اصالت فرهنگی ایدئولوژی انقلاب ایران از تفاوتهای عمده انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب های معاصر است.
۳-در وقوع انقلاب اسلامی، وجود نوعی رهبری ویژه همراه با ساختارهای خاص نقش آفرین مانند نهاد روحانیت، شبکه مساجد و انجمن های اسلامی نیز آشکار بود.
رهبری هوشمند و بلامنازع امام خمینی، اعتماد خاص مردم به وی و پیوند دینی و تاریخی روحانیت و مردم وضعی استثنایی پدید آورد و به موفقیت سریع در برانگیختن نارضایتی از وضع موجود، گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی، ایجاد و گسترش روحیه انقلابی و بسیج عمومی انجامید. شعارهایی مانند «نهضت ما حسینی است رهبر ما خمینی است» «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله»، «تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست» بر پذیرش همگانی رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی گواهی دهد.
۴-روحیه انقلابی در انقلاب اسلامی با شاخصهایی چون عدم تسلیم انقلابیان در برابر اقدامات رفرمیستی رژیم شاه؛ (مانند تغییر نخست وزیران، آزادی زندانیان سیاسی و آزادیهای کنترل شده مطبوعات) و بی توجهی آنان به اقدامات سرکوب گرانه (مانند حکومت نظامی) مشخص می شود.
برای کاوش در زمینه چگونگی وقوع انقلاب اسلامی مانند هر انقلاب دیگر باید به تاریخ کشور مرجوع کرد. از سوی دیگر، در بحث چگونگی وقوع انقلاب، توجه به ماهیت انقلاب بسیار راه گشا می نماید. ماهیت دینی انقلاب اسلامی و پیروزی سریع آن که با این ماهیت ارتباط داردبازگو کننده نقش مهمتر تعدادی از علل مربوط به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی است.
علتهایی مانند دین مبین اسلام، مذهب تشیع و ویژگی ظلم ستیزی و عدالت خواهی آن، نهضتها و حرکتهای شیعی گذشته، مراسم مذهبی (عزاداری در ماههای محرم و صفر به ویژه روزهای تاریخی تاسوعا و عاشوراحسینی)، نهاد روحانیت و ارتباط دائمی آن با مردم و رهبری هوشمند و قاطع امام خمینی. در حقیقت فرهنگ مذهبی مردم ایران به رغم نمودهای آشکار فرهنگ پرزرق و برق غربی، نهادهای فرهنگی تاریخی و رهبری امام خمینی در ایجاد و پیروزی سریع انقلاب نقش اساسی داشت.

انقلاب اسلامى در میان انقلابهاى بزرگ جهان
 مقایسه انقلاب اسلامی ایران با انقلاب فرانسه و روسیه که بزرگترین انقلابهای ‏معاصر اروپا و جهان خوانده شده و منشاء رواج گفتمان لیبرالیستى و سوسیالیستى در قرن‏گذشته شدند، نشان مى‏دهد که چگونه انقلاب اسلامى ایران، از جهات متعدد،عمیق‏تر، جدى‏تر و مردمى‏تر از آن دو بوده و گفتمان سومى را به بشریت معاصر عرضه‏ کرده است.
سعى شده که انقلاب اسلامى با انقلابهاى فرانسه و روسیه که از بزرگترین‏و معروفترین انقلابهاى جهان مى‏باشند در وجوه اقتصادى، سیاسى و اجتماعى مقایسه ‏شود.
۱ – موقعیت اقتصادى رژیم‏هاى پیش از انقلاب
۲ – اقتدار نظامى رژیمهاى پیش از انقلاب
۳ – پیچیدگى و استحکام رژیم‏هاى قبل از انقلاب
۴ – قدرت اجتماعى

۱ – موقعیت اقتصادى رژیم‏هاى پیش از انقلاب
 در فرانسه در دوران قبل از انقلاب ۱۷۸۹ نشانه‏هاى روشنى دال بر وخامت موقعیت اقتصادى از هر لحاظ وجود داشته و این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب، دچار مشکلات و بحرانهاى مالى و اقتصادى فراوانى بودکه روزبروز بر دامنه و ابعاد آن افزوده مى‏ گشت.
شرایط اقتصادى در روسیه نیز قبل از انقلاب، از آغاز دهه اول قرن بیستم وضع مطلوبى نداشت. دو جنگ‏ خارجى که در این دوره اتفاق افتاد بر شدت نابسامانیهاى اقتصادى افزود، رکود اقتصادى که تا سال ۱۹۰۹دوام داشت ‏شرایط ناگوارى را براى کارکنان و دهقانان ایجاد کرده بود، از یک سو بیکارى را سخت دامن مى‏زد واز سوى دیگر شرایط کار و میزان درآمد این دو طبقه را طاقت فرسا و غیر قابل تحمل ساخته بود اعتصاباتى که‏در این دوران کارگران راه مى ‏انداختند عمدتا ماهیت اقتصادى داشت و مرتبا بر تعداد اعتصابات و شماره شرکت کنندگان در اعتصابات افزوده مى‏ گشت.
حال آنکه در ایران، در اواخر حکومت ‏شاه رژیم، ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادى که در تمام ‏سلطنت ۵۷ ساله رژیم پهلوى بى ‏سابقه بود به سر مى‏برد. با افزایش سریع و غیر قابل پیش‏بینى درآمد نفت ،رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکى از دولتهاى ثروتمند شده بود بلکه جامعه ایرانى را به یک جامعه کاملا مصرفى تبدیل کرده بود. بدین ترتیب ملاحظه مى ‏گردد در حالى که دولتهاى فرانسه و روسیه از نظر قتصادى در بدترین شرایط بودند و در حقیقت در مرحله ورشکستگى نهایى قرار داشتند دولت ایران با توجه‏به افزایش ناگهانى و غیر قابل پیش ‏بینى قیمت نفت از نظر ذخائر ارزى و توانائی هاى مالى در مطلوب ترین ومناسب ترین شرایط اقتصادى در تاریخ خود بوده است.

۲ – اقتدار نظامى رژیمهاى پیش از انقلاب
 از مهمترین و در عین حال محسوس ترین ابزار قدرت و اعمال حاکمیت هر رژیم سیاسى به ویژه نظامهایى‏ که با بحرانها و فشارهاى داخلى مواجه مى‏ باشند و نیاز به تهدید و ارعاب و احیانا سرکوب حرکتهاى معارض و مخالف خود را دارند قدرت نظامى آنها مى‏باشد. هر گاه در یک نظام سیاسى، قدرت نظامى از انسجام لازم ‏برخوردار نباشند و روحیه خود را در اثر شکست هاى پى در پى از دست‏ بدهد و همچنین دولت‏ بخاطر مشکلات اقتصادى امکان تامین تدارکات و خواسته‏ هاى آنها را نداشته باشد و در نهایت قدرت نظامى اعتقاد وایمان خود را به رژیم سیاسى از دست‏ بدهد نه تنها قدرت سیاسى قادر به بهره ‏بردارى از چنین نیروى نظامى ‏براى سرکوب قدرت اجتماعى معارض نخواهد بود، بلکه خود بصورت یک مدعى خطرناک درآمده و احیانا به‏ گروههاى اجتماعى مخالف خواهد پیوست و احتمال سقوط قدرت سیاسى را شدیدا افزایش خواهد داد.
فرانسه در طول پنجاه سال قبل از انقلاب مدت ۲۶ سال در جنگ و منازعات مهم بین‏المللى بوده است ودر این منازعات جز یک ایالت، نه تنها چیزى بدست نیاورده، بلکه شکستها و خسارتهاى عظیم مالى، جانى وارضى به همراه داشته و قابل پیش‏بینى بود که افسران ارتش نسبت‏به سرکوب مقاومت در دوره‏اى که بحران ‏برعلیه مقامات دولتى افزایش یافته بود بى‏ علاقه باشند و این امر موجب اختلاف و تضاد سیاسى و اجتماعى‏ شد به طورى که نهایتا هر حرکت محدودى را براى سرکوب مخالفین پادشاه و طبقات محافظه کار مسلط غیرممکن مى‏ ساخت و زمینه را براى پیروزى انقلاب فرانسه مهیا کرد.
موقعیت نظامى روسیه نیز در اروپا بدلیل جنگهاى کریمه و جنگ ۱۹۰۵ تغییر کرده بود. کشورى که در۱۸۱۵ تنها قدرت قوى قاره اروپا بود و بعد از ۱۸۴۸ به نظر مى‏رسید که هنوز فاصله زیادى با سایر قدرتهاى‏ اروپایى داشت‏ بعد از جنگ کریمه به حد یکى از چند قدرت مساوى، تنزل یافت و تا زمانى که تزار در سن‏پطرزب ورگ حاکم بود هرگز موقعیت ۱۸۱۵ را پیدا نکرد. جنگ جهانى اول از نظر وسعت و مدت و نزدیکى به‏ مرزهاى روسیه از جنگ روس و ژاپن به مراتب مهمتر بود و تاثیر بیشترى در داخل کشور بر جاى گذاشت‏ب طوریکه قواى نظامى این کشور را کاملا به تحلیل برده و سربازان شکست‏ خورده و بازگشته از جبهه را بصورت‏ مدعیانى براى قدرت سیاسى حاکم درآورد و به همین علت‏ بود که انقلاب روسیه در اوج اشتعال جنگ جهانى‏ اول بوجود آمد.
با این ترتیب ملاحظه مى‏گردد که نظام سیاسى حاکم بر روسیه قبل از انقلاب نه تنها نیروى نظامى و قواى ‏مسلح نیرومند و وفادار به قدرت سیاسى با خود نداشتند بلکه ارتشى شکست‏ خورده، روحیه از دست داده و عاصى شده از نظام با پیوستن به کارگران اعتصابى نقشى مهم در پیروزى انقلاب بازى کردند.
اما ارتش شاهنشاهى ایران بر خلاف فرانسه و روسیه در طول حداقل ۵۷ سال قبل از پیروزى انقلاب درهیچ جنگ خارجى مهمى شرکت نکرده بود. بیش از هر پادشاهى در ایران محمدرضا شاه به نیروهاى مسلح ‏توجه داشت. او بعنوان فرمانده نیروهاى مسلح، احساس مى‏کرد که یک ارتش قوى و نیرومند و در عین حال ‏وفادار به پادشاه، نه تنها مى‏ تواند نظام سیاسى او را در قبال مخالفین داخلى حفظ کند بلکه با توجه به جاه‏ طلبی هایش مى‏ تواند ابزار و اهرم لازم را براى دخالت در امور منطقه و همسایگانش و پیشبرد اهداف بین‏المللى ‏او فراهم نماید.
مى‏توان با قاطعیت ادعا کرد در فرانسه و روسیه از نظر نظامى با توجه به شکستهاى پى در پى در جنگهاى‏ متعدد ضعیف‏ترین و نامطمئن‏ترین وضعیت ‏بوده و ارتشهاى آنها نه تنها حمایت لازم را از نظام سیاسى حاکم ‏نمى‏ کردند بلکه نسبت‏به انقلابیون گرایش نشان داده و بعضا به آنها مى‏ پیوستند، در حالیکه ارتش ایران دربهترین شرایط از نظر نیرو و تجهیزات بوده و جز در موارد استثنایى و آن هم به صورت پراکنده، تا آخرین ‏لحظات عمر رژیم شاه نسبت ‏به نظام وفادار باقى مانده و اکثرا در سرکوب انقلابیون نیز کوتاهى نکردند.
کشورهاى مورد بررسى ما هر سه از جمله کشورهایى هستند که نه تنها داراى موقعیت استراتژیکى مهم وحساس مى‏ باشند بلکه بعنوان قدرتهاى بالفعل یا بالقوه بزرگ محسوب مى‏ شوند و در طول تاریخ نقش فعالى‏در روابط بین ‏الملل جهانى و منطقه ‏اى بازى کرده و مى‏کنند. بدیهى است‏که در قبال تحولات انقلابى این کشورها چه قبل از پیروزى و چه بعد ازپیروزى کشورهاى دیگر بویژه کشورهاى همسایه و ذینفع عکس‏العمل ‏نشان داده و به نفع قدرت سیاسى حاکم و یا بالعکس در جهت‏حمایت ازگروههاى اجتماعى معارض فعال مى‏گردند. در نتیجه مسئله واکنش‏ بین ‏المللى از جمله عوامل مهمى است که در بررسى قدرت و توانائیهاى‏ رژیم سیاسى حاکم قبل از انقلاب ضرورت دارد که مورد توجه و دقت کافى‏ قرار گیرد.
در فرانسه قرن ۱۸ با توجه به جنگهاى طولانى که لویى پانزدهم و شانزدهم با کشورهاى همسایه خود من جمله اتریش، روسیه، انگلیس و اسپانیا داشت نه تنها در شرایط بحرانى دوران انقلاب از حمایت آنهابرخوردار نبود بلکه همه این دول همسایه در جهت تضعیف لویى ‏شانزدهم تلاش کرده و متقابلا به حمایت از گروههاى معارض و مخالف‏ برخواستند.
روسیه نیز از این نظر تفاوت چندانى با فرانسه نداشت ‏بدین معنا که‏ جنگ جهانى اول و درگیرى مستقیم روسیه تزارى در جنگ با آلمان،عثمانى و ژاپن دشمنى این دولتها بویژه دولت قدرتمند و نوپاى آلمان را برعلیه خود داشت‏به طوریکه لنین با حمایت و امکانات فراهم شده این‏دولت توانست‏به انقلابیون روسیه ملحق شده، و پایه انقلاب بلشویکى ‏اکتبر ۱۹۱۷ را بریزد. از طرف دیگر با توجه به اینکه دولتهاى روسیه تزارى‏ یعنى فرانسه و انگلیس خود مستقیما با آلمان و متحدینش درگیر بودند امکان هیچ نوع حمایتى از تزار روسیه در شرایط بحرانى نداشتند.
اما دولت ایران و رژیم شاه از حداقل یک دهه قبل از سقوط خود علیرغم وجود شرایط دو قطبى با توجه به‏ پایان جنگ سرد و آغاز دوره آرامش و همزیستى‏مسالمت‏آمیز از حمایت کامل دو ابرقدرت، و قدرتهاى‏ بزرگ و منطقه ‏اى، تا آخرین روزهاى حکومتش برخورداربود و متقابلا انقلابیون ایران از هیچگونه حمایت‏ بین ‏المللى برخوردار نبودند.
با این ترتیب در حالیکه دولتین فرانسه و روسیه ازنظر حمایت ‏بین ‏المللى در شرایط نامناسب به سرمى‏بردند و دول اروپایى اغلب نسبت ‏به رژیمهاى این دوکشور در شرایط قبل از انقلاب نظر مساعدى نداشته و بعضا تخاصم بودند و نه تنها هیچگونه حمایتى از نظامهاى سیاسى در آن شرایط نکردند بلکه در مواردى به‏ حمایت از انقلابیون پرداختند دولت ایران از این نظر درشرایط مطلوبى به سر مى‏برد.

۳ – پیچیدگى و استحکام رژیم‏هاى قبل از انقلاب
 در هر نظام و سیستم سیاسى وجود ابزارهاى قدرت‏از جمله قدرتهاى اقتصادى، نظامى و حمایت ‏بین ‏المللى ‏بالقوه و فى نفسه نمى‏تواند در جهت تحکیم و تثبیت‏ قدرت سیاسى حاکم کارساز و مفید باشد بلکه توانایى،مهارت و مدیریت مطلوب در نظام سیاسى است که‏ مى‏ تواند در مواقع بحرانى ابزارهاى قدرت را از قوه به فعل‏ درآورده و به بهترین وجه و در مناسبترین زمان و مکان مورد استفاده قرار دهد در نبردهاى نظامى اغلب این‏امر به اثبات رسیده است که فرماندهى لایق و کارآمد مى‏تواند با کمترین امکانات، تجهیزات و نیرو برفرماندهى نالایق و ناتوان و در عین حال با امکانات وسیع پیروز شود. در حالی که نظام هاى سیاسى فرانسه وروسیه علیرغم وجود استبداد حاکم به خاطر بى‏کفایتیهاى پادشاهان و نفوذ افراد ناصالحى که در دربار حضورداشتند، هرگز نتوانستند منافع خود را تشخیص داده و در جهت‏ حفظ ثبات و موقعیت رژیم خود مدیریت‏ مناسب و توانایى برقرار نموده و تغییرات لازم را اعمال کنند. رژیم شاه بعد از گذراندن دوره پرتلاطمى از تاریخ‏۳۸ ساله حکومت ‏خود تدریجا به مرحله ‏اى از اعتماد به نفس و حاکمیت مطلقه رسیده و با برخوردارى ازمستشاران ورزیده داخلى و خارجى به ویژه برخوردارى از پلیس مخفى خشنى همچون ساواک از توانایى لازم ‏براى حفظ و تداوم قدرت مستبده خود برخوردار بوده است.
در تئورى نظام دولتهاى مستبده مى ‏بایست ضعیف شده باشد تا اینکه حرکتهاى انقلابى مردمى بتواند توفیقى کسب کند یا حتى بروز کند. در حقیقت از نظر تاریخى، شورشهاى مردمى به خودى خود قادر نبوده ‏انددولتهاى مستبده را واژگون کنند. در عوض فشار نظامى از خارج اغلب با تضادها و انشعابهاى سیاسى میان‏ طبقه مسلط و دولت‏به موازات هم مى‏ بایست وجود داشته باشد تا استبداد را تضعیف کرده و راه را براى ‏شورش ها و نهضت هاى انقلابى باز کنند.

به خاطر همین ضعفها بود که در انقلاب فرانسه نظام سیاسى حاکم نه به علت مخالفت نیروهاى مردمى ‏بلکه تنها به علت استیصال کامل در حل معضلات اقتصادى و سیاسى – اجتماعى کشور به مجلس طبقات سه‏گانه روى آورد و خود را تسلیم آنها کرد و آنگاه بود که حرکتهاى مردمى و ترکیب گروههاى اجتماعى شکل‏ گرفت و به روند انقلاب شتاب فزاینده‏اى داد.
و همین طور در انقلاب روسیه نیز اگرچه نیروهاى مخالف وجود داشتند، دسته‏بندیها و احزاب سیاسى‏ مختلف که با آرمانها و اهداف خاص و متفاوت خود از اوائل قرن بیستم شکل گرفته بودند، نه تنها هیچگونه ‏نقشى در سقوط نظام رومانوفها نداشتند بلکه تصور هم نمى‏کردند که بدین سادگى نظام امپراتورى روسیه‏سقوط کند. البته دولت تزار روسیه علیرغم استیصال و فشار زیادى که تحمل مى‏کرد داوطلبانه و راسا خود را تسلیم ملت نکرد ولى در مقابل اولین حرکت و شورش مردمى که ناشى از انفجار و وجود بحران اقتصادى بود وبه صورت تظاهرات و اعتصابات کارخانجات و صنایع در شهر پتروگراد متبلور شد، تسلیم گردیده و همچون‏ کوه یخى ذوب گردید.
در حالیکه انقلاب ایران در شرایطى پیروز شد که نظام شاهنشاهى خود را در اوج قدرت و استحکام وتثبیت ‏شده مى‏دید و در مقابل مخالفت ها و معارضه‏ ها تا آخرین حد توان خود مقاومت مى‏ کرد و گروههاى ‏اجتماعى براى به زانو درآوردن چنین نظامى مى ‏بایست ‏بر اساس برنامه ‏ریزى و بسیج تمام نیروها و قربانى‏ کردن بسیارى از انسانها نظام قدرتمند حاکم را سرنگون سازد.
۴ – قدرت اجتماعى
قدرت اجتماعى متشکل از گروههاى اجتماعى فعالى است که بر پایه ارزشها و باورهاى مسلط و مشترک به‏هم نزدیک شده ‏اند و زمانى که قدرت سیاسى توانایى تامین ارزشها و خواسته‏ هاى آنها را نداشته باشد یا نخواهد این ارزشها و خواسته‏ ها را تامین کند گروههاى اجتماعى مایوس شده به دنبال رهبر یا رهبرانى که‏ مى ‏توانند خواسته ‏ها و نظرات آنها را تعقیب و تامین نمایند حرکت‏ خواهند کرد در ایجاد و تشکل قدرت‏ اجتماعى سه رکن اساسى قابل تفکیک هستند: مردم، رهبرى و ایدئولوژى.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.